سعید یگانه
سعید یگانه
خواندن ۲ دقیقه·۳ سال پیش

دوست

مدتي قبل در مراسم خاكسپاري همسر دوستم شركت كرده بودم.سالها قبل، دوستم مرا از مرحله اي حساس در زندگي عبور داد.من هرگز از او سپاسگزاري نكرده ام ولي به بهانه بي قراري هاي او در مراسم ختم ، فرصتي يافتم تا برايش آرزوي صبروسلامتي كنم.

چند سال قبل، زماني كه شركت قبلي ما به هزار دليل، انحلال شد، با مشكلاتم دست به گريبان بودم. روزگار زندگي در غربت سرآمده بود ولي چيزي كه انتظارش را نداشتم، افت شديد سطح زندگي بود. در پروژه اي مشغول بكار بودم ولي كار زيادي نداشتم. معمولاً ما به عوارض كار ناكافي چندان بها نمي دهيم. كار ناكافي هم به اندازه ي كار زياد آدم را دچار تنش مي كند. وقتي حجم كار زياد باشد، احساس مي كنيم دست كم مفيد هستيم اما كم كاري و زماني كه بيهوده مي گذشت، رنج آور بود. در چنين روزهايي بود كه دوباره با او برخورد كردم و مرا به دفترش دعوت كرد و پيشنهاد داد كه با هم كار كنيم. شروع كرديم و گاهي تا١٢نيمه شب مشغول جمع كردن اسناد شركت در مناقصه هاي جديد بوديم.

سرم گرم شده بود و دوباره ضرب آهنگ سابق را پيدا كردم. ياد آن جمله معروف افتادم كه مي گفت: "كار كردن بهتر از فكر كردن است". دو پروژه با فاصله زماني كوتاه برنده شديم. دراين چند ماه، شركت جديدي راه اندازي كردم. من به اندازه كافي خوش شانس بودم كه دوستي داشتم كه به من روحيه مي داد واعتقاد داشت "آب از جويي كه يك بار گذشته باشد، دوباره مي گذرد."

انجام بسياري از كارها، بدليل آنكه مدتها انجام نداده بودم سخت بود. اساساً ما با اتكاي بيش از حد به تواناييها واستعداد كارمندان و شركايمان خود را مهارت زدايي مي كنيم. در چنين روزهاي پر جنب و جوشي كه تحت حمايت دوستم قرار داشتم در سفري با مسافر كناري خود به گپ و بحث مشغول بودم. همسفر من كه آدم فرهيخته ودنيا ديده اي بود ، بعد از اينكه داستان كار من را شنيد ، گفت: تصميم گرفته ام با دوست يا براي دوست كار نكنم. دوستي با ارزش تَر از آن است كه به خطر انداخته شود. كار كردن با دوستان يا بستگان، به راه رفتن در ميدان مين مي ماند. دوست را با تمام مهارت ها و عيوبش پذيرفته ايم اما در مقام همكار ممكن است حس كنيد بايد او را تغيير دهيد و بعضي از رفتارهايش را عوض كند يا حتي بعنوان بالادست ممكن است از او بخواهيد كارش را ترك كند و اين خاتمه دوستي است و در صورت شراكت نيز ممكن است به اختلافات مالي برخوريد.

پس از شنيدن صحبتهاي همسفرم در اتوبوس، از مشاركت در پروژه هاي دوستم منصرف شدم و با كمك هاي او در تامين تجهيزات كارگاه و لوازم كار، اولين كار خودم راگرفتم. اكنون حدود ٥ سال از ماجرا مي گذرد. ازصميم قلب برايش آرزوي صبروشكيبايي دارم و اميدوارم، حال دلش خوش شود.

دوستشریکهمکاربیکاری
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید