مدتی قبل درهمایشی شرکت کردم، سخنران از ما خواست نام سه یا چهارنفر که بیشترین تاثیر را درزندگی ما داشته اند، بنویسیم .این افراد لزوما" بهترین دوستان ما یا بهترین کسانی که با آنها در زندگی روبرو شده ایم، نیستند. گاهی همکار ما که با او اختلاف داریم، تبدیل به رقیب و بهترین الگوی رشد فردی می شود. از طرف شرکت کنندگان همایش، نام خیلی از معلم ها در لیست قرار گرفت. بعد از آن نام مادران و بیچاره پدرها که سهم کمی از لیست داشتند. بعضی هم نام همسر یا دوست خود را در لیست جا داده بودند. من هم به تقلید ازدیگران نام دو معلمم را بردم که تاثیر زیادی در گرفتن انگیزه و قبولی من در کنکور داشتند و دوستي ديگر که شتابزده و پیش از آنکه شرایط در من جمع شود مرا برای مدیریت پروژه های اجرایی انتخاب کرد. علم به این که مردم چنین اعتقادی به توان و ظرفیت تو دارند می تواند ترسناک باشد و باید آن اعتقاد را جامه عمل بپوشانی.
در کتابی خواندم که یکی از مشخصه های زندگی کارآفرین ها، مداخله یک چهره برجسته و محترم در ابتدای زندگی آنها بوده که در پیدایش روحیه ی خودباوری و اعتماد بنفس آنها موثر بوده است. فروید این اثر را "دانه طلایی" نامیده است. خیلی وقت ها دانه طلایی اشاره ای گذرا است، قرض دادن پول یا هدیه پولی به وقت نیاز، معرفی یا سفارش کسی را کردن، یا دادن فرصت پذیرش مسئولیت هایی که اهلیت لازم برای آن ها هنوز احراز نشده، همه این ها نشان روشنی است از اعتقاد به توانایی های طرف.
بنظرمن خشنودي خاطر معلمان، پدران، مادران، همسران وحتی مدیران حاصل موفقیت های کسانی است که آن ها را پرورانیده، آموخته یا راهنمایی کرده اند. کسانی که ازاین موهبت برخوردار شده اند، قدر بدانند یا ندانند ، کاشتن دانه طلایی، با کردار یا گفتار، یکی از دلپذیرترین و شاید مهم ترین کارهایی است که انسان می تواند برای دیگران انجام دهد. در ایران دانه طلایی زیاد نیست و باید کاشت آنرا رواج دهیم. زیباترین توضیحات را در این خصوص در کتاب وضعیت آخر خوانده ام. کتابی که به نظر من هر آدمی باید آنرا مطالعه کند.
البته دانه هایی که بی هدف و مثل شاباش سرعروس، ریخته می شوند، به ندرت سر از خاک درمی آورند.دانه طلایی باید صادق و بی ریا باشد. پاشیدن آن دشوار نیست، حتی افراد گمنام می توانند آن ها را بپاشند. شاید دلیل نوشتن های من هم در اینجا، دانه هایی طلایی است که در اينجا برای من می کارید.