ویرگول
ورودثبت نام
saeid dehghan
saeid dehghan
خواندن ۱۲ دقیقه·۵ سال پیش

آلبر کامو افسانه سیزیف

کتاب شامل چهار سر فصل اصلی است به نام‌های: استدلال پوچ، انسان پوچ‌گرا، آفرینش پوچ و اسطوره سیزیف. و هرکدام از این سرفصل‌ها بخش‌های متفاوتی را شامل می‌شوند که هر کدام را جداگانه مورد بررسی و تحلیل قرار گرفته‌اند. کامو اسطوره سیزیف را اینطور آغاز می‌کند که: تنها و اولین مساله فلسفی مهم خودکشی است.


و پاسخ به این پرسش که آیا به راستی زندگی ارزش زیستن دارد یا نه؟ در وهله‌ی اول ما باید با این پرسش درگیر شویم که آیا زندگی به زحمتش می‌ارزد؟ تمام پرسشات فلسفی بعد از آن قرار می‌گیرند.


در بخش اول کتاب ما با مفهوم پوچی از دید کامو آشنا می‌شویم. کامو معتقد است پوچی نه بخودی خود از جهان است و نه از انسان. پوچی در واقع مثلثی است بین انسان، جهان و قیاس.


در بخشی از کتاب می‌خوانیم:


پوچی از مواجه ندای انسان با سکوت غیر منطقی جهان زاده می‌شود. (کتاب اسطوره سیزیف – صفحه ۴۲)


در واقع وقتی انسان با جهان روبرو می‌شود، از آن انتظار پاسخ و معنا دارد. ولی جهان در مقابل پرسش و خواسته او سکوت می‌کند. و در اینجاست که پوچی زاده می‌شود. ولی پوچی انتهای راه انسان نیست، بلکه نقطه آغاز اوست. زیرا آگاهی انسان از اینجا شروع می‌شود. پس پوچی زندگی آگاهانه را به‌دنبال دارد.


از دید کامو، پوچی امری است که سراسر زندگی ما را در بر می‌گیرد. یک احساس لحظه‌ای نیست. انسان در لابلای تمام کارهای روزمره‌اش ممکن است روزی هزار بار پوچی را تجربه کند.


هرکسی در پیچ هر کوچه‌ای ممکن است با احساس پوچی روبرو شود. (کتاب اسطوره سیزیف – صفحه ۲۳)


پس ما دائما با پوچی روبرو می‌شویم. ولی نتیجه این مواجهه چه باید باشد؟ این مساله‌ است که مهم است. زیرا کامو می‌گوید بیشتر از اینکه بخواهم از پوچی بگویم، نتیجه این پوچی برایم مهم است. در واقع در این نقطه ما دو را پیش رو داریم: خودکشی یا بهبودی.


کامو معتقد است نتیجه مواجهه با پوچی نباید خودکشی باشد. پوچی با مرگ از بین نمی‌رود بلکه به‌دنبالش کش می‌آید و تا ابد ادامه دارد. خودکشی درست نقطه مقابل عصیان است. چرا که از نوعی تسلیم نشات می‌گیرد. در بخشی از کتاب کامو می‌گوید: «مردم دست به خودکشی می‌زنند چون زندگی ارزش زیستن ندارد. این شاید حقیقتی باشد اما سازنده نیست چون از بدیهیات است. اما آیا این دشنام به هستی، و خط بطلان کشیدن بر آن از بی‌معنایی مطلق آن سرچشمه می‌گیرد؟ آیا پوچی هستی ایجاب می‌کند که با توسل به خودکشی از آن بگریزیم؟»


نتیجه مواجهه با پوچی باید پذیرش، مقابله؛ عصیان و ادامه‌ای آزادانه باشد.


شاید در این میان از خودمان بپرسیم حال که همه به پوچی زندگی پی برده‌اند چرا همه دست به خودکشی نمی‌زنند؟ کامو بخشی از آن را به «عادت» و به‌نوعی اراده معطوف به زندگی ربط می‌دهد. وقتی که می‌گوید:


در دلبستگی فرد به زندگی چیزی قوی‌تر از همه‌ی مصیبت‌های جهان وجود دارد. داوری جسم همان قدر ارزش دارد که داوری روح. جسم در برابر نیستی عقب می‌نشیند. و ما پیش از آنکه به اندیشیدن عادت کنیم، به زیستن عادت می‌کنیم. (کتاب اسطوره سیزیف – صفحه ۲۰)


در ابتدای کتاب ما به دنبال یافتن پاسخی برای این پرسشیم که زیستن به زحمتش می‌ارزد یا نه. در جستجوی معنایی که حس می‌کنیم مستلزم زندگی کردن است. ولی رفته‌رفته می‌پذیریم که زندگی معنایی ندارد. و نباید هم به‌دنبال معنایی برای آن بود. در واقع کامو ما را به این نتیجه می‌رساند که نه معنا، بلکه همین «بی‌معنایی زندگی» می‌تواند بزرگترین محرک برای زندگی کردن باشد.


زیستن به معنی وادار ساختنِ پوچی به زندگی است. (کتاب اسطوره سیزیف – صفحه ۷۰)


حال که انسان با پوچی روبرو شده باید آن را بپذیرد. انکار یک حقیقت تنها طفره رفتن از حل مساله است. نه چیز دیگری. عصیان درست باید منجر به پذیرش و سپس ستیز با پوچی شود. عصیان عبارت است از رو در رویی مداوم انسان با ابهامی که در وضعیت خویش می‌بیند.


کامو ارتباط خوبی با امید ندارد. و معتقد است کار بیهوده و عبثی است که در انتظار آینده‌ای خوب و ابدی باشیم و یا امید به رسیدن شرایط بهتر داشته باشیم. چرا که همین امید مایه زوال انسان است. چراکه هیچ چیز قرار نیست بهتر شود. ما بیشتر از امید واهی داشتن، باید تنها در مسیر زندگی قرار بگیریم. و آن را همان‌طور که هست بپذیریم و با آن همراه شویم.


در بخش‌های دیگری از کتاب کامو به بحث آزادی و ارتباطش با پوچی می‌پردازد و می‌گوید دانستن اینکه انسان آزاد است یا نه ایجاب می‌کند که بدانیم آیا می‌تواند صاحبی داشته باشد؟


یا آزاد نیستیم و خدای قادر مطلق مسئول بدی است. یا آزادیم و مسئول، اما خدا قادر مطلق نیست. (کتاب اسطوره سیزیف – صفحه ۷۳)


تنها آزادی‌ای که می‌شناسم آزادی اندیشه و عمل است. بنابراین اگر پوچی بخت برخورداری از آزادی ابدی‌ام را نابود می‌سازد در عوض آزادی عمل را به من برمی‌گرداند و آن را ارتقا می‌دهد. این محرومیت از امید و آینده به معنی افزایش آمادگی و اختیار انسان است. (کتاب اسطوره سیزیف – صفحه ۷۳)


کامو به ما می‌فهماند اگر آزادیم، اگر بلاخره بعد از درک پوچی به درک ازای خود رسیدیم، چرا باید خود را بکشیم؟ ما باید از این آزادی جهت بهتر زیستن استفاده کنیم. نه اینکه باعث انکار و حذف خود از این مجموعه پوچ شویم. زیرا تا به الان، تنها حقیقتی که در دست داریم همین پوچی است.


می‌دانیم که آثار کامو همیشه تاثیر گرفته از نویسنده‌ها و فیلسوف‌هایی مثل نیچه و به‌خصوص داستایفسکی بوده است. در این کتاب هم کامو جمله‌هایی را از نیچه وام می‌گیرد تا مطالبش را بهتر تفهیم کند. به ویژه درباره مساله آفرینش. چرا که از دید نیچه آفرینش به‌نوعی دو بار زندگی کردن است. و خلق کردن شاید یکی دیگر از راه‌های ستیز ما در مقابل این پوچی باشد.


در این قسمت جمله‌ای از نیچه وام گرفته شده است:


هنر و نه هیچ چیز دیگر، برای اینکه حقیقت باعث مرگمان نشود هنر را داریم. (کتاب اسطوره سیزیف – صفحه ۱۱۹)


همین‌طور در بخش دیگری از کتاب که کیریلف نام دارد، کامو تماما به تحلیل رفتارهای عصیانگرایانه کیریلف، یکی از شخصیت کتاب شیاطین از داستایفکسی می‌پردازد.


اگر خدا هست همه‌ی امور به او مربوط می‌شود و ما نمی‌توانیم خلاف اراده‌ی او کاری بکنیم. اگر خدا نیست همه امور به خود ما وابسته می‌شود. در نظر کیریلف، همچنان که در نظر نیچه، کشتن خدا به معنی خدا شدن خود ماست. و این تحقق بخشیدن در همین دنیا به زندگی جاویدی است که انجیل از آن سخن می‌گوید. اما اگر این جنایت متافیزیکی برای برآوردن خواست بشر کافی است پس چرا او باید خودکشی را بدان بیفزاید؟ چرا پس از دستیابی به آزادی باید خود را بکشد و این جهان را ترک کند؟ این مساله دارای تناقض است. کیریلف این را بخوبی می‌داند. از این رو می‌افزاید: «اگر این را احساس میکنی تزاری هستی که نه تنها خود را نمی‌کشی بلکه در منتهای شکوه و جلال خواهی زیست.» (کتاب اسطوره سیزیف – صفحه ۱۳۵)


در انتهای کتاب ما به بخش اصلی یعنی اسطوره سیزیف می‌رسیم. که گویی تمام جواب ها را در دل خود دارد.


سیزیف شخصی است در افسانه‌های یونان که به جرم یک گناه، از طرف خدایان محکوم شده تخته سنگی را تا قله کوه بالا ببرد ولی به محض رسیدن به قله، سنگ دوباره به پایین و نقطه آغاز می‌غلتد. وقتی سنگ پایین می‌غلتد، سیزیف بعد از اندکی تامل دوباره تلاش را از سر می‌گیرد و روزی هزار بار این عمل را تکرار می‌کند. این کارِ بی‌انتها و پوچ جزای سیزیف است. ولی کامو سیزیف را که قهرمان پوچی است خوشبخت می‌پندارد. چراکه او به این پوچی آگاه است و مشتاقانه ادامه می‌دهد. حتی این دور باطل و تمام نشدنی را. چیزی که باعث برتری سیزیف شده، آگاهی اوست. آگاهی از این پوچی.


این ادامه‌ آگاهانه، عصیانِ مورد نظر کامو است. سیزیف با از نو برداشتنِ سنگ بزرگ‌ترین عصیان را در مقابل خدایان و پوچی به انجام می‌رساند. و هیچ تحقیری از این بالاتر نیست. سیزیف خوشبخت است چرا که آگاه است. از سرنوشتش برتری دارد. و می‌داند که این رنج و این سنگ از آنِ اوست . نه هیچ خدای دیگری. و تنها اوست که سنگ را پیش می‌برد.


خوشبختی و پوچی هر دو زندان یک خاکند. (کتاب اسطوره سیزیف – صفحه ۱۵۳)


پس از پوچی می‌تواند خوشبختی متولد شود و هر دوی آن‌ها با هم در ارتباطند. کدام یک از ما سیزیفی نیستیم با بر دوش کشیدنِ بار یک سنگ و گرفتار و محکوم به یک دور باطل؟ راه درست پیش رویمان عصیانیست که ستیز با این پوچی و ادامه را موجب می‌شود. اگر سنگ را رها کنیم تا روی ما بغلتد، زیر بارش خرد شده‌ایم، اگر سنگ را زمین بگذاریم، باخته‌ایم. نباید از این دورِ هرچند باطل بیرون زد.


حال که محکومیم، باید تا سر حر مرگ زیست. زیستنی نشات گرفته از آگاهی. چرا که زندگی کردن، بزرگ‌ترین عصیان در مقابل زندگیست.


جملاتی از متن کتاب اسطوره سیزیف

آنچه انگیزه‌ی زندگی نامیده می‌شود در عین حال می‌تواند انگیزه‌ای عالی برای مردن باشد. (اسطوره سیزیف – صفحه ۱۶)


آغاز اندیشیدن یعنی آغاز تحلیل رفتن. (اسطوره سیزیف – صفحه ۱۷)


از خواب برخواستن، تراموای، چهار ساعت کار در اداره یا کارخانه، ناهار، تراموای، چهار ساعت کار، شام، خواب و دوشنبه سه شنبه چهارشنبه پنجشنبه جمعه و شنبه، با همین روند ادامه دارد. این راه در بیشتر مواقع به آسانی دنبال می‌شود. تا اینکه روزی «چرا» سر برمی‌دارد و ماجرا در خستگی‌ای که نشان از شگفتی دارد آغاز می‌شود. «آغاز می‌شود»، این مهم است. (اسطوره سیزیف – صفحه ۲۶)


فکر کردن، دیگر یکسان کردن کردن ظاهر مور و در پس چهره‌ی یک اصل بزرگ، بدان جلوه‌ای آشنا بخشیدن نیست. فکر کردن یعنی دیدن را از نو آموختن، هوشیار بودن، شعور خود را هدایت کردن، از هر تصور و تصویری مانند پروست، جایگاهی ممتاز ساختن. (اسطوره سیزیف – صفحه ۴۰)


عامل تضاد و شکاف موجود میان جهان و ذهن من، چه چیزی به جز آگاهی من از آن می‌تواند باشد؟ (اسطوره سیزیف – صفحه ۶۸)


از انسان پوچ‌گرا توقع جهش دارند، اما تنها پاسخی که می‌تواند بدهد این است که او مطلب را به درستی درک نمی‌کند و این امر در نظرش وضوحی ندارد. تنها می‌خواهد دست به کاری بزند که آن را می‌فهمد. به او می‌گویند که این گناهِ ناشی از غرور است، اما او درکی از مفهوم گناه ندارد. می‌گویند که شاید دوزخ در پایان راه باشد، اما او از چنان تخیل نیرومندی برخوردار نیست که بتواند چنین آینده‌ی شگفت‌انگیزی را پیش خود مجسم کند. می‌گویند که زندگی جاویدان را از دست می‌دهد، اما این هم در نظرش بی‌معنی است. می‌خواهند که او را وادارند تا به تقصیر خود اعتراف کند. اما او احساس بی‌گناهی می‌کند. در واقع این تنها احساسی است که دارد. احساس بی‌گناهی‌ای که هیچ‌چیز نمی‌تواند جای آن را بگیرد. همین بی‌گناهی است که اجازه‌ی هر کاری را به او می‌دهد، بنابراین، انتظاری که از خود دارد این است که «تنها» با آنچه می‌داند زندگی کند، با آنچه هست سر کند. و به آنچه قطعی نیست مجال دخالت ندهد. در پاسخ به او می‌گویند که هیچ چیز قطعی نیست. اما این خود دسته کم، نوعی قطعیت بشمار می‌رود. سر و کار او با همین است: می‌خواهد بداند آیا امکان زیستن قطعی وجود دارد یا نه. (اسطوره سیزیف – صفحه ۷۰)


پوچی، این نکته را برایم روشن می‌سازد: فردایی وجود ندارد. از این پس این را دلیل آزادیِ کامل خود می‌دانم. (اسطوره سیزیف – صفحه ۷۵)


زندگی، عصیان و آزادی خویش را در بیشترین حد ممکن احساس کردن، به معنی زیستن در بیشترین حد ممکن است. (اسطوره سیزیف – صفحه ۸۰)


افراد غمگین به دو دلیل غمگینند: یا آگاه نیستند یا امیدوارند. (اسطوره سیزیف – صفحه ۹۲)


انسانیت انسان بیشتر به لحاظ چیزهایی است که مسکوت می‌گذارد و نه چیزهایی که می‌گوید. (اسطوره سیزیف – صفحه ۱۰۸)


همیشه زمانی فرا می‌رسد که باید میان تفکر و عمل یکی را برگزید. چنین کاری را انسان شدن می‌نامند. (اسطوره سیزیف – صفحه ۱۱۰)


هیچ کاری از فرد ساخته نیست و با وجود این، هرکاری از او بر میاید. اکنون با این آمادگی فوق‌العاده، می‌فهمید که برای چه او را هم بالا می‌برم و هم خرد می‌کنم. جهان است که او را خرد می‌کند و منم که آزاد می‌کنم. (اسطوره سیزیف – صفحه ۱۱۰)


اگر جهان در خور فهم بود، هنر وجود نداشت. (اسطوره سیزیف – صفحه ۱۲۵)


آلبر کاموسیزیفکتاب
دانش آموخته رشته مهندسی ورزش نویسنده طراح کارگردان برنامه نویس
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید