فلاسفه و فیزیکدانان میگویند شاید ما هم اکنون در یک شبیهسازی رایانهای زندگی میکنیم؛ اما چگونه ما میتوانیم این موضوع را مطرح کنیم؟ آیا پی بردن به آن اهمیتی دارد؟
نسل انسان قرار نیست که تا ابد در این جهان باقی بماند. به هر حال به طریقی، نسل انسان نیز از صفحهی روزگار حذف خواهد شد؛ اما پیش از آنکه این اتفاق ناگوار رخ دهد، شاید لازم باشد که تمام قدرت رایانهای را به کار بگیریم تا زندگی انسان را با تمام جزئیات آن شبیهسازی کنیم. برخی از فلاسفه و فیزیکدانان نگران هستند و میگویند اگر ما اینجا هستیم و زندگی میکنیم، این امکان وجود دارد که در یک شبیهسازی رایانهای قرار گرفته باشیم و واقعیتی که تجربه میکنیم، تنها بخشی از این برنامهی رایانهای باشد.
فناوری رایانهای مدرن و امروزی، بسیار پیچیده است و با ظهور رایانش کوانتومی، این پیچیدگی بیشتر خواهد شد. به کمک این ابزار بسیار قدرتمند، ما میتوانیم از سامانههای فیزیکی پیچیده، شبیهسازیهایی در مقیاس بسیار بزرگ ایجاد کنیم، حتی شاید بتوانیم ارگانیسمهای زنده و یا انسانها را در قالب یک برنامهی رایانهای، شبیهسازی کنیم. پس چرا این کار را انجام نمیدهیم؟
این ایده آنطوری که به نظر میرسد چندان هم عجیب نیست. دو فیلسوف، اخیراً اظهار داشتهاند که اگر ما پیچیدگی سختافزار رایانه را درک کنیم، آنگاه این احتمال وجود دارد که خود ما نیز در یک «شبیهسازی اجدادی» قرار گرفته باشیم؛ یک بازآفرینی مجازی از گذشتهی انسان. در همین حال، سه فیزیکدان هستهای، راهی برای آزمایش این فرضیه ارائه دادهاند و مانند هر برنامهی علمی دیگری، این روش نیز فرضیات را سادهتر میکند. اگر ما در یک شبیهسازی زندگی میکنیم، شاید بتوانیم از آزمایشهای مختلف برای بررسی این احتمال استفاده کنیم.
با تمام این تفاسیر، این دو دیدگاه منطقی و تجربی، این احتمال را پیشروی ما میگذارند که ما در یک شبیهسازی زندگی میکنیم، بدون آنکه بتوانیم تفاوت آن را بیان کنیم. در واقع، آزمایشهای شبیهسازی که پیشنهاد شدهاند، شاید بتوانند بدون اینکه در نظر بگیرند ما در جهانی شبیهسازی شده زندگی میکنیم، نتیجهای قابل قبول داشته باشند و توضیحی شایسته ارائه کنند. بر فرض که چنین آزمایشی انجام شد؛ اما همچنان پرسش اصلی سر جای خود باقی میماند: آیا راهی هست که بتوانیم به کمک آن بفهمیم در جهانی شبیهسازی شده زندگی میکنیم یا خیر؟
در نقطهای نامعلوم از آینده، ما انسانها احتمالاً وجود نخواهیم داشت و شاید به دست خودمان از بین برویم. ممکن است که ما انسانها با همین وضعیت فعلی از بین برویم و نسلی تکامل یافته را بر جای نگذاریم؛ شاید هم چندین انسان به عنوان وارثان ما بر جای بمانند؛ اما چیزی که کاملاً واضح است، از بین رفتن ما خواهد بود، چه بخواهیم و چه نه. اما اگر در آینده از ما نسلهایی پیشرفته و تکامل یافتهتر روی زمین باقی بمانند، ممکن است که علاقهمند شوند تا یکسری شبیهسازیهای اجدادی را ایجاد کنند. این شبیهسازیها، جهانهایی مجازی هستند که توسط انسانهای آگاه ایجاد میشوند تا نسبت به اجداد خود آگاهی یابند.
حال تصور کنید که آیندگان به چنین فناوری پیشرفتهای دست یابند و بتوانند آن را فراگیر کنند؛ آنگاه شبیهسیازی اجدادی به طور وسیعی میان مردمان آینده گسترش مییابد و شاید بتوانند تجربهی اول شخص را ایجاد کنند؛ در قالب اجداد خود قرار بگیرند و دنیای مجازی را حتی واقعیتر از دنیای خود تجربه کنند. این شما را به یاد چیزی انداخت؟ درست است، اگر گیمر باشید حتماً سری بازیهای Assassins Creed را میشناسید. اگر خاطرتان باشد، در این بازی دستگاهی به نام آنیموس وجود داشت که چنین تجربهای را برای دزموند فراهم میآورد؛ اما با این تفاوت که آنیموس از زنجیرهی حافظه استفاده میکرد.
بگذارید کمی سردرگمتان کنیم: اگر شما در یک شبیهسازی اول شخص بسیار طبیعی باشید، از کجا میدانید که خودتان یک انسان واقعی هستید و نه یک شبیهسازی؟ این مشکل زمانی جدی میشود که تعداد زیادی از انسانها در این شبیهسازی باشند.
نیک بوستروم، فیلسوفی است که در مورد این مشکل مطالعات بسیاری داشته و در صدد حل آن است. وی چهارچوبی را برای فکر کردن در مورد این مشکل در نظر میگیرد. وی میگوید برای حل این مشکل ما ناچار هستیم که یکی از این سه احتمال را صحیح فرض کنیم.
اول اینکه انسانها و نسلهای تکامل یافتهی آنها پیش از آنکه به فناوری شبیهسازی دست پیدا کنند، منقرض میشوند. دوم اینکه نسلهای آینده تمدن بشری علاقهی اندکی به ساخت فناوری شبیهسازی دارند. سومین احتمال که شاید ترسناکترین هم باشد، این است که خود ما بخشی از یک شبیهسازی بزرگ هستیم. شاید احتمال سوم درست باشد؛ برای آنکه همه چیز برابر باشد، به نظر میرسد که یک تجربهی آگاهانه، یک تجربهی شبیهسازی شده است.
مطمئناً نیک بوستروم، تنها شخصی نیست که امکان مجازی بودن زندگی ما را بررسی میکند؛ اما ماهیت پیشنهادی وی برای شبیهساز، بسیار متفاوت است. علاوه بر عقاید علمی و فلسفی پیرامون این موضوع، ایدهی شبیهسازی بودن آگاهی انسان یک عنصر علمی تخیلی نیز به شمار میرود. بگذارید عناصر علمی تخیلی را با فیلم ماتریکس، محصول سال ۱۹۹۹ شروع کنیم که در نوع خود یک انقلاب بود. در این فیلم، جهانی که میشناسیم، یک شبیهسازی رایانهای است که به گونهای طراحی شده تا مغز انسانها را مشغول نگه دارد و از فعالیتهای شیمیایی و الکتریکی بدن انسانها، به عنوان منبع انرژی برای ماشین آلات استفاده میشود. در ماتریکس، انسانها این جهان را به صورت یک محیط واقعیت مجازی خارقالعاده با تصاویری که نمیتوان واقعیت یا ساختگی بودن آنها را تشخیص داد، تجربه میکنند. با این حال، شبیهسازی ماتریکس دارای نواقصی بود و برخی از افراد میتوانستند این نواقص را ببینند و افراد دنیای واقعی نیز میتوانستند با هک ماتریکس، به درون آن نفوذ کنند.
در اینجا است که تفاوتهای نظریه نیک بوستروم مشخص میشود. در تصویری که او از چیزها ارائه میدهد، کل جهان شبیهسازی شده است و فقط محدود به انسان نیست. هر جنبهای از زندگی انسان، بخشی از کد است؛ ذهن ما، فعالیتهای ما، دیدارهای ما، تعامل ما با یکدیگر و هر چیزی که فکر کنید، بخشی از این برنامهی شبیهسازی است. با این حال بوستروم تأیید کرده که شبیهسازی زندگی، با تمام جزئیات و جنبههای آن، عملاً غیرممکن است و حتی به کمک قدرتمندترین رایانهها نیز نمیتوان چنین کاری را انجام داد.
به عنوان مثال ما نیز امروزه شبیهسازیهایی را انجام میدهیم؛ اما در آنها سطوح خاصی از جزئیات دیده میشود و دسترسی به تمام جزئیات، مورد نیاز نیست. شبیهسازیهای ما در چهارچوب قوانین و مفروضات خاصی هستند و نیازی نیست که حتماً تمام جزئیات در آنها وجود داشته باشد. قضیه وقتی جالب میشود که همین موضوع نیز در مورد جهان واقعی ما صدق کند.
کتاب《آیا شما در یک جهان شبیه ساز رایانه ای زندگی می کنید》 که در سال ۲۰۰۳ به چاپ رسید، جملهای تأثیرگذار و تأمل برانگیز نوشت:
وقتی که شبیهساز میبیند که یک انسان میخواهد مشاهدهای از جهان میکروسکوپی داشته باشد، آنگاه شبیهساز خود را به گونهای وفق میدهد که انسان بتواند جزئیات این جهان کوچک را نیز مشاهده کند. در واقع دامنهی شبیهسازی میتواند با توجه به خواستهها تغییر کند.
اگر این چنین باشد، برنامهی شبیهسازی شدهای که ما درون آن هستیم، نیازی ندارد که تمام جزئیات را به صورت همزمان داشته باشد. اگر چنین نیازی وجود داشت، شما با چشمان غیر مسلح میتوانستید اعماق جهانهای میکروسکوپی را هم مشاهده کنید. این چنین است که شبیهساز نیازی ندارد تمام بخشهای یک کهکشان را با جزئیات کامل به نمایش بگذارد؛ اما اگر انسان بخواهد در مورد کهکشان تحقیق کند، آنگاه شبیهساز، دادههای لازم را برای نشان دادن آن بخش از جهان فراهم میکند. در واقع، تا نیازی نباشد، خبری از نمایش تمام جزئیات نیست. حتی انسانها نیز لازم نیست که همیشه با تمام جزئیات شبیهسازی شوند؛ زیرا آگاهی ذهنی ما از «خود»، با توجه به شرایط، متفاوت است. به عنوان مثال ما نیازی نداریم که زبانمان همواره آگاه باشد و بداند که چه بگوید.
تصویری از نسخه شبیهسازی شده شبکههای کیهانی
جدای از این مفاهیم فلسفی، فرضیه شبیهسازی میتواند به حل برخی از مشکلات علمی کمک کند. همانطوری که میدانید، سیارههای زمینسان زیادی در این جهان هستند و نمیتوان گفت که زمین یک نمونهی منحصر به فرد است. این سیارات به حدی زیاد هستند که اگر تمدنهایی در آنها شکل گرفته باشند، میتوانند سفرهای میان ستارهای انجام دهند. متأسفانه ما تا به امروز هیچ یک از این تمدنها را مشاهده نکردهایم و همین موضوع، پرسشی اساسی را در ذهن ما ایجاد کرده است: «بیگانههای فضایی کجا هستند؟». اگر فرض کنیم که ما در یک شبیهسازی هستیم، آنگاه ممکن است که بیگانههای فضایی وجود نداشته و بخشی از این برنامهی شبیهسازی نباشند. در واقع، یک تمدن ساکن یک سیاره، تمام چیزی است که به سرعت شبیهسازی میشود و هیچگونه مشکل ظرفیتی نیز از نظر رایانش به وجود نمیآید.
به طور مشابه، ممکن است دلیل شکست فیزیکدانان در یافتن نظریههایی یکپارچه از تمام نیروها، عدم توانایی شبیهسازی در ارائهی چنین چیزی باشد. فرضیه شبیهسازی، میتواند حتی مشکل «تنظیم» را نیز حل کند: اجزای جهان ما اجازهی پیدایش حیات را میدهند؛ اما تغییر هر یک از آنها به کیهانی بیثمر منجر میشود. یک جهان شبیهسازی شده، ممکن است برای رشد شرطی حیات طراحی شده باشد، یا اینکه نتیجهی یک آزمایش موفقیتآمیز است که در جریان انجام آن، پارامترهای بسیاری بررسی شدند تا حیات ممکن شود. کیهانشناسان هم اکنون شبیهسازیهایی بسیار مشابه (هرچند سادهتر) از جهان را انجام میدهند تا ببینند کیهان ما چگونه از ابتدا تا کنون تکامل یافته است.
نیک بوستروم در تصورات شبیهسازی خود، پا را فراتر گذاشته است و میگوید اگر در این شبیهسیازی که ما زندگی میکنیم ناگهان خطایی رخ دهد، مسئول برنامه میتواند مغزهای ما را پیش از آنکه آگاه شوند و به ناهنجاری ایجاد شده پی ببرند و بدانند در یک شبیهسازی هستند، ویرایش کند. شاید مسئول شبیهسازی بتواند به هنگام رخ دادن خطا، چند ثانیهای به عقب بازگردد و دلیلی که خطا را به وجود میآورد نادیده بگیرد. با این حال اگر این شبیهسازی که زندگی واقعی ما در آن قرار گرفته دارای قابلیت تصحیح خطای آنی باشد، میتواند حداقل برای ما آزار دهنده باشد و تمام تجارت علمی و سرمایهگذاریهایی که روی علم میشود را زیر سؤال ببرد. چرا شبیهساز نمیتواند از روی هوی و هوس قوانین فیزیک را تغییر دهد؟ چه چیزی مانع او میشود؟ اگر این چنین بود احتمالاً برنامهنویس این شبیهساز به شخصی مخرب تبدیل میشد که هیچگاه نیز قابل شناسایی نیست.
بازی Grand Theft Auto 5 یکی از بهترین شبیه سازیهایی است که ما ایجاد کردهایم. در این بازی انسانهای زیادی زندگی میکنند.
بوستروم علاقهی زیادی دارد که اصرار کند ما در یک برنامهی شبیهسازی زندگی میکنیم؛ اما دانشمندان دیگری نیز که با این مشکل مواجه شدهاند، مجموعه پاسخهای متفاوتی دارند که میتوانند ارائه کنند. تضاد اولیه دانشمندان با بوستروم این است که آنها معتقدند یک حقیقت علمی را باید با آزمایشها و مشاهدات محک زد و به سادگی چیزی را نپذیرفت. در مورد اینکه بخواهیم پی ببریم در یک شبیهساز قرار گرفتهایم یا خیر، تنها چند چیز هستند که میتوانیم از آنها استفاده کرده و این موضوع را آزمایش کنیم.
نخست، اگر ما در یک شبیهساز زندگی میکنیم، باید یکسری قوانین شناخته شده وجود داشته باشند که فقط و فقط از آنها پیروی میشود و هرگونه تغییری که میتوان در آنها اعمال کرد، نسبتاً کوچک است. این مجموعه قوانین، بر اساس رویکردهای علمی ما در طول قرنها شناخته شده و تغییر میکنند. در واقع، فرضیه شبیهسازی دارای قدرت توضیحی بالقوهای است. دلیل اینکه جهان ما حتی از قوانین بسیار کوچک نیز پیروی میکند این است که بر این اساس برنامهریزی شده است؛ هر تغییری که در برنامه ایجاد شود، شبیهساز هم به همان شکل اجرا میکند. سال ۲۰۱۱ را به یاد دارید؟ در آن زمان اعلام شد که نوترینوها با سرعتی بیشتر از نور حرکت میکنند؛ اما در واقع برنامه یک خطا داشت و ما چیزی را بر اساس آن خطا اندازه گرفتیم و تمام نتایج با اشکال مواجه شدند. سپس مشکل شناسایی و فوراً برطرف شد. در حال حاضر هیچ دلیلی وجود ندارد که فکر کنیم دستیابی به سرعتی فراتر از سرعت نور، واقعی بوده است؛ زیرا توضیحی برای آن ناهنجاری یافتیم و ایدهی جدیدی پذیرفته نیست. حد سرعت نور یکی از همان برنامههای اساسی شبیهساز ما است.
شاید این هم دلیلی باشد که بگوییم در شبیهسازی هستیم؛ اما در واقع این از تصورات ما سرچشمه میگیرد. واقعیت این است که در این کیهان قانونمند، هیچ سرنخ محکمی وجود ندارد که صد در صد این اطمینان را به ما بدهد که در یک شبیهساز زندگی میکنیم. اگر این پروژهی شبیهسازی به اندازهای خوب طراحی شده باشد که هیچگونه سرنخ و نشانهای برای پی بردن به ماهیت خود بر جای نگذاشته باشد، آنگاه هر آزمایشی که ما انجام دهیم تا بفهمیم در یک شبیهساز زندگی میکنیم یا خیر، نتیجهای مشابه و یکسان خواهد داشت. این آزمایش با تمام آن چیزی که تا کنون انجام دادهایم تفاوت دارد. در این سناریو، هیچ راهی وجود ندارد که ما از آن استفاده کنیم و بگوییم در یک جهان مجازی زندگی میکنیم یا خیر؛ فرقی نمیکند که فلاسفه در این خصوص چه اعتقادی دارند، واقعیت این است که گفته شد.
شاید ما در یک شبیهسازی زندگی کنیم؛ اما اثبات وجود یک جهان مجازی، مانند وجود خدا است. گفته میشود خدا مانند انسانها موجود نیست؛ وجود است. شاید پی بردن به این مسائل بر زندگی بسیاری از انسانها تأثیری داشته باشد؛ اما اینکه نمیدانیم در یک شبیهساز هستیم یا نه، تأثیری بر زندگی ما ندارد.
ما باید در کنار دیگر امورات زندگی، گاهاً این را هم در نظر بگیریم که ممکن است در یک شبیهساز باشیم؛ اما قوانینی که این شبیهساز را اداره میکنند، با قوانینی که بر دنیای برنامهنویسهای آن حاکم است، تفاوت دارند. دانشمندان همواره مدلهای شبیهساز جدیدی را ایجاد میکنند که ممکن است بادنیای واقعی تطابق نداشته باشند؛ اما این مدلها به آنها کمک میکنند تا نظریهها را بهتر درک کنند. اگر چنین شبیهسازی، یک مقلد ناقص باشد، آنگاه مکانهایی وجود دارند که کدهای کامپیوتری حضور شبیهساز را نشان میدهند. اگر جهان ما نیز همانند شبیهسازیهای انجام شده توسط دانشمندان هستهای، یک شبیهساز عددی باشد، آنگاه مطمئناً نقطهای وجود خواهد داشت که در آن، سادهتر شدن برنامه با پیشبینیهای فیزیک بنیادین در تضاد است.
هستهی اتم را در نظر بگیرید. هسته از پروتون و نوترون ساخته شده است که خود اینها هم از کوارک ساخته شدهاند. شناخت نیروی قدرتمند هستهای که تمام این مجموعه را در کنار یکدیگر نگه میدارد، امری ضروری است؛ اما ذرات آزادی همچون الکترونها که تعاملات پیچیدهای دارند، بر هیچ نظمی استوار نیستند و از چیزی پیروی نمیکنند و برای فیزیکدانان محاسبهی تعاملات میان بیش از دو ذره در یک زمان، به خصوص زمانی که انرژیهای بالا در هسته هستند، کاری بسیار دشوار است.