گودو نماد هدف نهایی و معنای اصلی و هستی معنا است که انسان در طول زندگی برای یافتن آن زجر می کشد و به دنبال آن می گردد
اما آن معنا هیچ وقت پیدا نمی شود
و تقلای انسان سرانجام بیهوده واقع می شود
هر دو کاراکتر اصلی نمایشنامه (ولادیمیر و استراگون) در انتظار فردی به نام گودو هستند که برای هردو آن ها آشناست.
صحنه ما بیابانی برهوت است که در آن فقط یک درخت خشک و پوسیده قرار دارد
درخت می تواند نماد امید حرکت به سمت معنای زندگی باشد که چون انسان هیچ وقت به اصطلاح: به تَه چیزی رسیدن
و بیابانی برهوت که نمادی از عادات و تفکرات و ساختاری جبری است که در این جهان برای انسان تعریف شده
زیرا پوچ گرایان انسان را موجودی می دانستند که مجموعه ای از تفکرات، باور ها، غرایز و گرایشات که عواملی جبری هستند، او را محدود کرده و او امیدی پوچ برای رسیدن به آخر زندگی و هدف نهایی زندگی دارد ولی این امید و تقلا عبث مطلق است.
زیرا زندگی اساسا هیچ معنا و هدف نهایی ای ندارد.
زیرا صحنه تغییر نمی کند و سکونی ابدی دارد.
درباره نام نمایشنامه نیز همینطور :
در انتظار گودو
انتظار : امید بشر برای کشف و پیداکردن معنای زندگی
گودو : هدف نهایی و معنایی که بشر در جستجوی آنست.
که نام نمایشنامه درواقع کُل نمایشنامه را در بر می گیرد.
در سینما، استنلی کوبریک را می توان به جرات از کارگردانان نمادگرا نام برد.
در فیلم ۲۰۰۱ ادیسه فضایی
ما در سکانس اول با توده ای از انسان های نخستین مواجه می شویم که در حال خوردن گوشت و استخوان حیوانات هستند
که ناگهان متوجه حضور چیزی عجیب می شوند
ستونی بسیار بزرگ و بلند که انتهای آن قابل مشاهده نیست
و در سکانس پایانی فیلم که کوبریک اوج پیشرفت و تکنولوژی بشر را نشان می دهد، باز آن ستون را می بینیم
که آن ستون نماد سوال های بی نهایت و ناتمام بشر است.
سوالاتی که موجب بوجود آمدن انگیزه در انسان برای حرکت به سمت یافتن پاسخ آنها می شود
و باعث پیشرفت علم و تکنولوژی می شود.
در فیلم پرتقال کوکی (فیلم شخصیت محور)
(فیلمنامه خطی) نیز می توان به لباس های فوق العاده کاراکتر اصلی اشاره کرد
چکمه سیاه می تواند نماد سرکوب
بیضه بند نماد شور و شوق کاراکتر برای تجاوز و آزار جنسی و لذت سادیسمی او از تجاوز و خشونت نام برد.
همچنین کوبریک در پایان فیلم که الکس (کاراکتر اصلی)
پس از بستری در بیمارستان و پشت سر گذاشتن دوره های درمانی بر مبنای اصل شرطی سازی،
دوباره به خوی اصلی و ذاتی اش باز می گردد
در پایان رنگ های فیلم تغییر کرده و رنگ به روی رنگ قرمز باز می گردد
که کوبریک به نوعی با توجه به روانشناسی رنگ، بیان می کند
کاراکتر در مقابل جامعه ای که در آن قرار دارد روندی را طی می کند و فراز و نشیب هایی را تجربه می کند
رفتار کاراکتر تغییر می کند
ولی ذات و سرشت او پایدار است.
زمان در نمایشنامه در انتظار گودو مُرده است.
در واقع ما زمانی نداریم و نمی دانیم در دیروز هستیم یا فردا
مفهوم زمان در این نمایشنامه از بین رفته است.
کاراکتر ها : دیالوگ هایی که میان کاراکتر ها رد و بدل می شود انعکاسی از بعد پوچی و بیهودگی و بی هدفی آنهاست.
در انتظار گودو از بعدی دیگر کمدی است.
در واقع مواجه انسان با این وضعیت رنج آور از جهتی دیگر تمسخر آمیز است
در واقع وضعیتی گروتسک را می آفریند که ما در عین حال که رنج بشر برای یافتن معنا و پاسخ را درک می کنیم در عین حال به ناتوانی و عجز وی از این وضعیت خنده ای تمسخر آمیز بر لب می آوریم
تلاش عبث برای یافتن معنا.