این نوشته کوتاه سعی داره توضیحی باشه برای تمام اشتباهات. برای تمام مواقعی که تصمیم اشتباه میگیریم و تمام زمان هایی که نمیدونیم راه حل درست چیه!
اگر فرض کنیم برای گرفتن یه تصمیم نیاز به دو فاکتور حیاتی اطلاعات و پردازش اطلاعات داریم اونوقت بهتر میتونیم مسئله رو ارزیابی کنیم.
به نظر من ما ادما تو انجام پردازش های منطقی و درک و فهم منطق خیلی خوب عمل میکنیم ، ینی تا حد خوبی میشه مطمئن بود ما اشتباه منطقی نمیکنیم (حداقل تو شرایط عادی). اما مشکل ما از کجاست و واقعا چرا اشتباه بوجود میاد؟
ما در واقع سه ضعف مهم در برخورد با اطلاعات داریم :
اول اینکه جمع آوری تمام اطلاعات موجود درباره یک موضوع ، برای مغز ما غیر ممکنه. پس به ناچار مجبوریم نمونه ای از کل مجموعه رو انتخاب کنیم و با بررسی اون نمونه نتیجه گیری هایی رو برای کل مجموعه ارائه بدیم.
دومین مسئله اینه که حتی اگر موفق بشیم تمام داده ها رو جمع اوری کنیم ، حالا پردازش اوناست که برای ما غیر ممکنه! چون مغز ما مثل هر پردازنده ی دیگه ای توان پردازشی محدودی داره و لذا مجبوریم برای انجام نتیجه گیری روی مجموعه داده ای که داریم ، دست به دامن تقلب بشیم!
این تقلب در واقع استفاده از ابزار هاییه که باعث تسریع روند نتیجه گیری از اطلاعات میشه . اما این ابزارها به قیمت از بین بردن بعضی داده ها این کار رو برامون انجام میدن.
به عنوان مثال استفاده از استدلال استقرایی در تصمیمات باعث میشه در یک مجموعه از اطلاعات به دنبال الگوها بگردیم. در بسیاری از موارد با موفقیت الگو رو پیدا میکنیم ولی اینکه این الگو چقدر درست باشه و بشه بهش اتکا کرد خودش جای سوال داره!
بهترین مثالی ک میتونم اینجا بزنم بوقلمون راسل هست:
«بوقلمون استقراگِرای برتراندراسل در اولین بامداد حضور خود در مرغداری ملاحظه کرد که ساعت ۹ صبح به او غذا دادند. با این حال چون استقراگرای خوبی بود در قضاوت و نتیجهگیری تعجیل نکرد. او منتظر شد تا مشاهدات زیادی از این که در ساعت ۹ صبح تغذیه می شود گردآوری کند و این مشاهدات را تحت اوضاع مختلف وسیعی، در چهارشنبه و پنج شنبه ها به روزهای سرد و روزهای گرم، در روزهای بارانی و روزهای خشک، انجام داد. هر روز گزارهی مشاهدتی دیگری به فهرست خود اضافه کرد. سرانجام وجدان استقرای او رضایت داد و دست به استنباطی استقراگرایی زد و نتیجه گرفت که : «من همیشه در ساعت نه صبح تغذیه میشوم . افسوس که معلوم شد این نتیجه بصورت قاطعی غلط است ، زیرا شب کریسمس به جای اینکه تغذیه شود، گلویش بریده شد. استنباطی استقرایی با وجود مقدمات صادق، منتهی به نتیجه ای کاذب گردید.» (چالمرز،آلن اف،چیستی علم،ص۲۶٫) - منبع
ابزار هایی که برای پردازش و تحلیل داده ها داریم تنها راه حل های ما برای کنترل دنیای اطراف هستند. بد و یا ناکارامد خواندن آنها بی لطفی محض در حق تنها ابزارهایی است که داریم ، اما این حقیقت وجود دارد که ابزار های ما برای پردازش اطلاعات خوب نیستند!
سومین و احتمالا اخرین مشکل ما با اطلاعات انتقال آنهاست ...
با دو مرحله قبل به جمع آوری و تحلیل داده ها پرداختیم ، حالا وقتشه نتایج گهرباری که کسب کردیم رو به دیگران هم انتقال بدیم - تجربیات!
نوع انسان استاد خلاصه کردن داده های مفصل در جملات کوتاهه.
ما داده هایی که کامل نبودن رو به کمک ابزارهای ناقص بررسی کردیم و حالا وقتشه نتیجه هامون رو به صورت تگ به بقیه بفروشیم. فرض کنید اخیرا یکی از دوستان شما برای مسافرت به یکی از استان ها رفته اما از شانس بدش هتلی که در اونجا اقامت داشته باب میلش نبوده و ترکیب این اتفاق با چند رخداد بد دیگه باعث شده دوست شما اون شهر رو با کلمه "بد" تگ بزنه. اتفاقی که در اولین روز کاری پیش رو میوفته اینه که دوستتون از تجربه اش میگه و به شما میگه که فلان جا اصلا جای خوبی نیست.
شما هم خوداگاه یا ناخودگاه توی ذهنتون از اسم اون شهر یه فلش بزرگ می کشید به کلمه "بد". در حالیکه ممکنه واقعیت خلاف این موضوع باشه! ینی شاید اون شهر برای شما زیباتر از اون چیزی باشه که الان تصور میکنید. شاید دوست شما در اون مسافرت خیلی بدشانس بوده و هزار شاید دیگه ...
داده های ناقص که توسط ابزارهای ضعیف پردازش میشن فقط توسط یه "انتقال تک کلمه" از کل تجربه تکمیل میشه! به این صورت که تنها حاصل شما از کل تجربه چند روزه ی دوستتون فقط یک کلمه است! و این یعنی فاجعه!
ما در تصمیم گیری های منطقی خودمون به کرات از جهت گیری ها استفاده میکنیم و این خودش پیچیدگی مشکل رو زیاد میکنه. به این معنی که ما قبل از اینکه چیزی رو ببینیم و بشنویم، به طور کامل با پیش داوری خودمون نتیجه رو مشخص کردیم! و دیگه فرقی نمیکنه اطلاعات چی باشن! ما تصمیم خودمون رو از قبل گرفته ایم! حالا کافیه نتیجه رو هم منتقل کنیم به بقیه ، تا اپیدمی اطلاعات غلط فراگیر بشه!
به طور خلاصه برای تصمیم گیری هامون به اطلاعات درست و کامل نیاز داریم که البته احتمالا هیچوقت بدست نمیاد. حقیقت تلخ اینه که به دلیل محدودیت های ذاتیمون ما هرگز موفق نمیشیم این مشکل بزرگ رو حل کنیم اما مطمئنا با تلاش بیشتر نتیجه ی به مراتب بهتری از نتیجه فعلی کسب میکنیم. به هرحال تو چندصد سال اخیر و با وجود همین مشکلات ، بشر موفق شده قدم روی ماه بزاره. پس باز هم تلاش و بهبود های جزئی وضعیت رو بهتر میکنه ، همونطوری که تا الان کرده!