چند روزیست با دوستی بزرگوار مشغول گفتگو در مورد یک سبک زندگی هستیم.سبک زندگی مبتنی بر حذف زواید.حاصل این سبک زندگی ،گرد زندگی کردن برای بهتر زندگی کردن است.این سبک زندگی اصرار عجیبی دارد که هر چه دورتان شلوغ تر باشد،کارایی تان کمتر میشود.هر چه موضوعات بیشتری در ذهنمان جا خوش کند، ما نمیتوانیم به مسائل اساسی تر بپردازیم.
مثلا میگوید اگر شغل شما یک تحلیلگر سیاسی نیست،پس لازم نیست که صبح تا شب اخبار ببینید و ذهنتان را پر کنید.اگر ذهنتان را پر کنید،در موقعی که به آن نیاز داریم ،مارا تنها میگذارد و مخذول میکند.به عبارت دیگر چون ذهن سرش شلوغ است،نمیرسد که به کار های مهم برسد.
اولین قدم در این سبک زندگی حذف است.حذف تا جایی که امکان دارد.تا جایی که به ضرورت برسی.یعنی آن چه که هست ضروری زندگی هست.بدون آن نمیشود زندگی را چرخاند.مثل اخبار برای یک تحلیلگر سیاسی.
میگویند که از سمبل های این سبک زندگی استیو جابز است که با یک شلوار لی و کتانی سفید دنیا را تکان ها داد.
خیلی خوشحال هستند که این نوع سبک زندگی را که ارمغان آور آرامش هست را پیدا کرده اند و به آن پر و بال میدهند.به خود میبالند که عجب گنجی کشف کرده ایم.
اسمش هم را هم گذاشته اند سبک زندگی مینیمالیسم.یعنی حداقلیات.
الحق این سیک برای من هم خیلی جذاب است.احساس میکنم که سال هاست تشنه ی این هستم.حالا بماند که به ان نرسیده ام.
اما به نظرم خیلی هم جدید نیست این نوع زندگی.جایی خواندم که یک اقایی بوده است به اسم سعد.خبردار میشود که استاندار استان مدائن که اسمش سلمان ]فارسی[بوده سخت بیمار شده است.به عیادتش میرود.میبند که سلمان سخت گریه میکند.از او میپسرد چرا گریه میکنی؟
سلمان میگوید از ترس مرگ نیست.بلکه به خاطر اموال زیادی است که دور خودم جمع کردم
سعد میگوید که اطرافش را نگاه کردم.جز کاسه و آفتابه و طشت چیزی ندیدم.