سحرناز
سحرناز
خواندن ۴ دقیقه·۷ سال پیش

فقط يه راه براى از بين بردن حسادتى كه داره زندگيت رو خراب ميكنه هست!

من یه آدم حسودم!تلاشی برای حسود بودن نمی‌کنم اما هستم!چرا؟ نمیدونم.

مشخصاً چیزی ازش نصیبم نمی‌شه،همونطور جوزف اپستین نوشته:از هفت گناه کبیره فقط حسادت هیچ لذتی نداره.

حسادت کم‌کم از آدم تغذیه می‌کنه.حتی وقتی در اوج موفقیت هستی (در واقع بیشتر وقتی در اوج موفقیتی) همچنان به اطرافیانت نگاه میکنی و به ذهنت می‌آد که چجور تونسته چنین چیزی بدست بیاره؟چرا من همچین چیزی ندارم؟ و بعد از اونه که حس ناراحتی و عصبانیت می‌کنی و یا بدتر از اون،برای اون آدم طلب بدی می‌کنی.

من دوست ندارم این فکرای کثیف و خودخواهانه به ذهنم بیان؛کی دوست داره! حتی خجالت‌آور اینه که وقتی خوب بهش فکر می‌کنم می‌بینم تقریباً هرچیزی که می‌خوام رو دارم.اما حسادت همونجور که مثل سایه خیلی از آدم ها رو تعقیب می‌کنه دنبال منم هست.

هفته ی قبل با جیمز التاچر سر شام بودیم و کلی راجع به حسادت حرف زدیم،جیمز گفت که اون هم درگیرشه.ازم پرسید چجور باهاش کنار می‌آم و من هم تمرینی که به ذهنم اومد رو بهش گفتم:وقتی به یه نفر حسادت می‌کنی نمی‌تونی فقط یکی دو تا چیز ازشون رو انتخاب کنی!چون که کل پیشینه‌شونه که باعث شده چیزی رو به دست بیارن که تو بهش حسادت می‌کنی!

پس تصور کن که می‌تونستی در همه‌ی موارد جات رو باهاشون عوض کنی.حاضری این کارو بکنی؟

این روش معمولا تاثیر داره چون جواب معمولاً منفیه.حسادت واقعیه اما منطق پشتش متزلزله. این تمرین تو از بین بردن طعم سمی خودخواه حسادت به من و به آدمایی که این تمرین رو بهشون یاد دادم کمک کرده.هر وقت حس می‌کنم داره می‌آد سراغم همونجور که هست،راحت قبولش نمی‌کنم.نگهش می‌دارم-و همونطور که اپیکتیوس موعظه می‌کنه-بهش می‌گم یه لحظه صبر کن!بذار ببینم کی هستی و چی برام آوردی.بذار امتحانت کنم!

مثلاً اگه داشتم به یه نویسنده دیگه حسودی می‌کردم(هر نویسنده ای قبول داره که یکی دو بار به نویسنده های دیگه این حس رو داشته) اول فکر می‌کنم که چرا؟شاید به خاطر اینه که فروش کتابش بیشتر از کتاب من بوده و یا کتاباش بیشتر مورد توجه قرار گرفتن. خب، مگه سبک کتاب هاش با سبک تو فرق نداره؟چرا داره. خب چرا تو توی اون سبک نمی‌نویسی؟بلد نیستی بنویسی؟چرا بلدم.صرفا چون اون سبک رو دوست ندارم این کار رو نمی‌کنم،این کار چیزی نیست که بخوام انجامش بدم!

خب.حالا فکر نم‌کنی یکم خودبینانه س که دوست نداشته باشی چنین کاری کنی اما همچنان نتایجش رو بخوای؟

یه لحظه همه ی اینارو کنار بذار.تو واقعاً زندگی اون آدم رو می‌خوای؟می‌خوای اون آدمی باشی که اون کتابا رو نوشته؟اصلاً و ابداً. چیزایی که داری رو دوست نداری؟از کسی که هستی خوشت نمیاد؟البته که میاد!خیلی حس خوبی دارم!

خب.پس از خودت بپرس می ارزه که زندگیت رو باهاش عوض کنی؟


اون شب ما شروع کردیم و این تمرین رو روی تمام کسایی که چه از نظر شخصیتی و چه از نظر شغلی بهشون حسادت می‌کردیم انجام دادیم.اون یه نفر که کارش رو تحسین می‌کرد اسم می‌برد و من می‌گفتم که طرف اعتیاد به قمار داره. من یکی رو می‌گفتم که سخنران و سرمایه‌گذار ثروتمندی بود و جیمز بهم گفت که یارو خیلی به زنش خیانت می‌کنه.جیمز یکی رو گفت که شهرت زیادی داشت و کلی جایزه برده بود و من بهش گفتم با اینکه نظر منتقدها رو جلب کرده اما کاراش خوب فروش نرفته وطرف خیلی از این بابت ناراحته.من اسم یه خانمی رو اوردم و بعد یادم افتاد که چند نفر بهم گفتن که آدم بدجنسیه.راجع به یه تاجر موفق حرف زدیم و بعد فهمیدیم که از کارش متنفره و همیشه از اینکه می‌خواد یه کار دیگه انجام بده حرف می‌زنه.

وقتی این تمرین رو انجام می‌دی چند تا چیز پیش می‌آدم:اول اینکه بهت یادآوری می‌شه که هیچ چیز اونقدر که به نظر می‌آد ساده و شیک نیست.حسادت باعث می‌شه موقعیت فرد مقابل خیلی رویایی جلوه کنه.دوم اینکه برات روشن می‌شه که هرچیزی که بخوای یه هزینه ای داره.معمولاً ما این هزینه رو می‌دونیم (که اصولاً دلیل اینه که از قبل نرفتیم سمت اون چیز) و دیدن اینکه اون هزینه چه نتیجه ای برای آدمایی که بهشون حسودی می‌کنیم داشته یادآور خوبیه!

سوم اینکه این فرصت برامون پیش می‌آد که چیزی که غالباً نمیبنیمش رو ببینیم:اینکه ما وضعیت خوبی داریم! و هرچند چشممون بعضی وقتا دنبال چیز دیگه ای باشه،اگه مجبور به انتخاب بشیم همینجور می‌مونیم.

یه جنبه ی دیگه از حسادت هست که بیشتر از نظر فلسفی به من کمک کرده تا بصورت عملی. ما فراموش می‌کنیم که حسادت می‌تونه مثل یه خیابون دوطرفه باشه!ما از دور می‌بینیم که چقدر یه نفر وضعیت خوبی داره و چقدر کارای خفن انجام می‌ده و تنها چیزی که به ذهنمون می‌آد اینه که :من هم اون چیز رو می‌خوام. و فکر نمی‌کنیم که آیا خود طرف هم چیزی که داره رو دوست داره؟ما راجع به خواسته ی اون فکر نمی‌کنیم.

اين متن از مديوم از نوشته ى Ryan Holiday با عنوان There's only one way to kill the jealousy that's ruining your life با اندكى دخل و تصرف ترجمه شده.

ببین،من اینطور حسش میکنم.حرفم را می توانی بفهمی؟آیا برای تو هم همین حس را دارد؟
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید