کسانی که علوم سیاسی یا جامعه شناسی خوانده اند یا حداقل مطالعاتی در حوزه «انقلاب» های دنیا داشته اند با نام جک گلدستون آشنا هستند. جامعه شناس امریکایی که حوزه تخصصی اش انقلابهای جهان است.
وی اخیرا در گفتگو با یکی از رسانه های ضدانقلاب گفتگوی مفصلی درباره اغتشاشات اخیر در ایران انجام داده که نکات مهمی دارد. اهمیت حرفهای گلدستون از این جهت است که وی یک امریکایی مخالف جمهوری اسلامی است اما وقتی از منظر تخصصی خودش درباره حوادث اخیر صحبت کرده، آب پاکی را روی دست اپوزسیون ریخته تا جایی که وسط مصاحبه، پرسشگر که یکی ایرانیان ضدانقلاب است به وی می گوید: «چشماندازی که ترسیم کردید آنقدر تیرهوتار است که نمیدانم چطورمیشود اینها رامنتشر کرد!»
گلدستون در این مصاحبه، اگرچه با سوءگیری علیه انقلاب اسلامی حرف زده اما ناخواسته اعترافهای مهمی کرده. از اینکه آشوبهای اخیر نمی تواند به نتیجه برسد چون نه چشم اندازی برای فردا دارد و نه رهبری مشخصی دارد تا اینکه جمهوری اسلامی آنقدر ریشه دار است که به این سادگی ها برایش اتفاقی نمی افتد و استقلال آن باعث شده که قدرتهای خارجی هم نتوانند به آن ضربه محکمی بزنند.
?اهم حرفهای گلدستون در این گفتگو:
* انقلاب نادر است، دقیقاً به همین علت که باید شمار قابلملاحظهای از اصحاب قدرت و ثروت به این نتیجه برسند که وضعشان در یک حکومت دیگر بهتر میشود و این موقعیت به این سادگیها پیش نمیآید.
* خمینی در هدایت انقلاب رهبر بسیار مؤثری بود. به هرکس هرچه میخواست بشنود میگفت... رهبری یعنی این. یعنی شما همهی کسانی را که پیش از آن حاضر نبودند سر یک میز بنشینند متحد کنی. فکر نمیکنم ایران در این لحظه چنین چهرهای داشته باشد.
*به نظرم خمینی یکی از رهبران انقلابی برجستهی تاریخ است و برانداختن نظامی که ساخته، چنان رهبری میطلبد... ایران هم اگر بخواهد از جمهوری اسلامی بگذرد، باید کسی بیاید و تصویر و دورنمایی از آینده خلق کند که متفاوت با امروز و مطلوب مردم باشد. قبول، در نظام بعدی حجاب اجباری نیست. اما کشور را چطور قرار است اداره کنیم؟ چهکسی قرار است اداره کند؟ سیاست خارجیمان چگونه خواهد بود؟ نزدیک به غرب؟ جمعیت مذهبی یا محافظهکار یا سنتی چه؟ پول نفت چه میشود؟ این جنبش بدون رهبری به نفسنفس میافتد و فرو میریزد. کافی نیست که فقط بگوییم ما این حکومت را نمیخواهیم پس باید برود. این آرزواندیشی است، نه انقلاب.
*هیچ قدرت خارجیای اهرم فشار کافی برایاینکه به رژیم فعلی بگوید «باید بروی» ندارد. شاید یک علتش این باشد که این نظام دهههاست با همه سرشاخ است و در تحریم است و ناگزیر به خود متکی است... این رژیم از روز اول جلوی تهدید آمریکا ایستاده. بهنوعی سرنوشتش دست خودش بوده.
*باید از آنچه ایالات متحده از زمان انقلاب با ایران کرده اعلام انزجار کرد. رویهمرفته، معتقدم آمریکا آنطور که شایسته است با ملت و مردم ایران رفتار نکرده. حساب حکومت جداست.
*اینکه کسی (در ایران یا هرجای دیگر) فکر کند همینکه اعتراض کند و خشمش را نشان بدهد اوضاع دگرگون میشود خوشباوری است... کافی نیست که فقط بگویید من از این رژیم بیزارم. آیا اصلاً میتوانید تصویری از آینده در ذهن بسازید که همهی این گروههای رنگارنگ ایرانی با آن همراه شوند؟ بدون چنین دورنما و تصویری از آینده آنچه دارید فقط خشم است.
*بعضی ایرانیها میگویند دولتهای غربی سفرا و نمایندگانشان را از ایران خارج کنند و داراییهای خارجی ایران را مصادره کنند چون این رژیم بهخاطر رفتاری که با مردم ایران کرده دیگر مشروعیت ندارد. متأسفم، چنین اتفاقی نمیافتد. کشورهای دیگر به منافع خودشان فکر میکنند. دقیق حسابوکتاب میکنند. میخواهند همچنان مسیری برای اعمال نفوذ داشته باشند. نمیخواهند همهی پلها را خراب کنند. طرفشان، بههرحال، یک کشور بزرگ و قدرتمند است. نمیشود بگویند ما دیگر با این حکومت حرف نمیزنیم. به جایش با کی حرف میزنید؟ واقعیت این است که در ایران حکومتی سر کار است، در منطقهای حیاتی و استراتژیک. و به نظر میرسد زمام امور را همچنان در دست دارد. تا زمانی که این حکومت برقرار است، طرفحساب بقیه دولتها خواهد بود.
* این گزینه را هم آمریکا در ونزوئلا آزمود. دولت ما گفت مادورو در انتخابات تقلب کرده و از نظر ما رئیسجمهور نیست، دیکتاتور است و بد است و خلاصه ما بهجای او رئیس سابق مجلس را، که در تبعید است، به رسمیت میشناسیم. چند سال به همین منوال گذشت. چه شد؟ هیچ. به هیچجا نرسیدیم. و حالا دوباره برگشتهایم سر خانهی اول و ارتباط با حکومت ونزوئلا. بنابراین، آنچه درعمل در دنیای سیاست رخ میدهد این است که دماغشان را میگیرند و با اکراه میگویند ما از این دولت بیزاریم، آنها هم از ما بیزارند، ولی بعضی مسائل هست که باید بابتش با هم ارتباط داشته باشیم.