وقتی میگویند دولت روحانی کشور را مین گذاری شده تحویل دولت جدید داده است، کمتر کسی شاید متوجه عمق ماجرا شود. اما هر بار یکی از این مینها عمل کرده، نکرده برملا میشود و انفجاری در فضای کشور رخ میدهد. آخرین انفجار یکی از مینها در میدان فرهنگ و هنر است.
گزارشی که هیچکس به آن توجهای نکرد
دو ماه پیش در گزارشی با عنوان «موسیقی کشور به کدام سو میرود؟/ قحطالرجال مدیریت دفتر موسیقی وزارت ارشاد!» به این موضوع پرداخته شد که «بخش زیادی از بحران امروز موسیقی کشور به واسطه ناکارآمدی و مدیریت غیرتخصصی دفتر موسیقی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی است».
در آن گزارش به شکل مفصلی به این نکته اشاره شد که چرا باید مدیر مرکز موسیقی، مدیری متخصص در این حوزه باشد نه اینکه یک نفر بدون کوچکترین پیشینه و رزومهای در این حوزه بر آن سیطره انداخته و هیچ کس نتواند کوچکترین تغییری در جایگاهش ایجاد کند.
آن روزها کسی از خود نپرسید چرا یک نفر باید اینچنین برای پشت میز مرکز موسیقی ماندن تلاش کند؟ این میز چه امکاناتی ایجاد میکند و چه دارد که یک لشکر برای ماندن یک نفر دست به کار میشوند؟ کافی است کمی بر ابعاد مالی و رقم هزینههای رویدادهای این حوزه نور روز تابانده و افشا شود، تا نیتها آشکار و پرده از خیلی چیزها برداشته شود.
حالا که چند وقتی از آن گزارش گذشته و هیچکسی هم توجهای نکرد و بدون سر و صدا حکم مدیر مرکز موسیقی هم زده شد، کم کم همه چیز آشکار میشود. کافی است اخبار حوزه موسیقی را رصد کرده باشید، خبرها یکی یکی از راه میرسد و ما بیشتر از قبل به آن گزارش برمیگردیم و به اهمیت و دقیق بودن آن پی خواهیم برد.
کنسرت سیصد و جابه جا کردن مرزهای قیمت بلیط موسیقی در کشور
نمایش سیصد کاری از سهراب پورناظری به کارگردانی امیر جدیدی و آهنگسازی تهمورس پورناظری با حضور رضا بهرام به عنوان خواننده قرار است خرداد و تیرماه امسال در مجموعه تاریخی کاخ سعدآباد تهران به روی صحنه برود.
با مراجعه به سایت خرید بلیط، بلیطهای موسیقی پاپ تهران عمدتا از ۱۰۰ هزار تومان شروع میشود و سقف آنها حدود ۴۳۰ هزار تومان است. اما سیصد به یکباره سقف را در نوردید و به تنهایی مرزها را جابه جا کرده است. قیمت بلیط این کنسرت نزدیک به ۷۰۰ هزار تومان است.
محمدحسین توتونچیان، تهیهکننده کنسرت-نمایش «سیصد» در نشست خبری این پروژه گفته است: «هماکنون ارزانترین بلیت کنسرتها از ۲۰۰ هزار تومان شروع میشود و به بالاتر میرود. اما ما به تصمیم جمع، بنا را بر این گذاشتیم که قیمت بلیتها از ۷۰ هزار تومان آغاز شود تا اقشار مختلف مردم بتوانند از برنامه ما استفاده کنند.»
اینکه در این نشست رسانهای اعلام شد که «برای رفاه حال آن دسته از تماشاگرانی که به دلیل شرایط اقتصادی قادر به خرید بلیط با قیمت بالا نیستند، کف قیمت بلیط ۷۰ هزار تومان اعلام شده است»، قلب آدم را درد میآورد. جملهای که بسیار زیبا، امیدبخش و همراه با مردم به نظر میرسد اما وقتی وارد سایت بلیط فروشی میشویم متوجه نکات دیگری خواهیم شد.
فارغ از این که چند درصد مردم (نه اطرافیان و آشنایان برگزارکنندگان) توانستند و میتوانند بلیط ۷۰ و ۱۰۰ هزار تومانی را خریداری کنند، سهم بلیط ۷۰ تومانی از مجموع تعداد بلیطهای یک شب اجرای این نمایش بسیار اندک است. یک بررسی ساده نشان میدهد که سهم بلیطهای ۷۰ و ۱۰۰ هزار تومانی بین ۵ تا ۱۰ درصد از مجموع ۴ هزار بلیط برای فروش در نظر گرفته شده است. باتوجه به این که عدد دقیقی در اختیار رسانهها قرار داده نشده حتی ممکن است از این رقم هم کمتر باشد. نکته مهمتر این است که بین ۷۰ تا ۸۰ درصد بلیطها به میانگین بالاتر از ۳۰۰ هزار تومان اختصاص دارد.
با این نکاتی که گفته شد معلوم میشود این ژست «استفاده اقشار مختلف مردم» صرفا کاربرد رسانهای داشته است. ای کاش کف بلیطها همان ۲۰۰ هزار تومان بود اما رفتار صادقانه و محترمانهای با افکار عمومی و مردم انجام میشد. مساله دیگر جایگاهی است که برای این بلیطهای ۷۰ هزار تومانی درنظر گرفتهاند. بالاخره این «اقشار مختلف مردم» میخواهند این کنسرت- نمایش را در یک شرایط نرمال و مطلوب تماشا کنند و قرار نیست کسی که مبلغ کمتری پرداخت میکند زجر بیشتری را برای دیدن این اثر هنری متحمل شود. کف بلیطهای ۷۰ هزار تومانی صرفا یک شوخی است. به نظر میرسد برای اینکه قیمت ۷۰۰هزار تومانی را کمی بپوشانند و تیزی تکان دهندهاش را بگیرند، این رقم را برای کف قیمت اعلام کردهاند.
جالب اینجاست با همه این توصیفها، آقای سهراب پورناظری اعلام کرده است حاضر است در استادیوم آزادی برای عموم به شکل مجانی این کنسرت را اجرا کند. با این حال اگر کل بلیطهای این کنسرت به فروش برود حدود ۱۲هزار نفر تماشاگر آن خواهند بود و قشر وسیعی از طبقات متوسط و پایین جامعه به واسطه قیمت نجومی بلیط از دیدن آن بهرهای نخواهند برد. فاصله ۱۰ برابری بین کف هفتاد هزار تومانی(که حدود بین ۵تا ده درصد مخاطبان آن خواهند بود)و سقف قیمت بلیطهای این کنسرت(حدود۷۰۰هزار تومان) آنقدر زننده است که با هیچ متر و معیاری قابل پذیرش نیست. چرا که برای اولین بار یک اثر به اصطلاح هنری پای اختلاف طبقاتی را به میدان هنر هم کشانده است. روزنامه فرهیختگان در گزارشی با عنوان «سدی برای تماشای همه» به شکل مفصلی، هزینه حضور در این کنسرت را با درآمد خانوارها بررسی کرده است و پرده از گرانی عجییب و غریب آن برداشته است(مخاطب را به مطالعه آن راجاع می دهم).
در همان گزارش آمده است: شوخی بلیتهای ۷۰هزار تومانی برای اقناع افکار عمومی کفاف نمیدهد. فاصله ندیدن و تماشا نکردن خانوادهها بیشتر شده و اینجاست که باید دولت و هنرمندان حساس شوند و ورود کنند و نسبت به فضای ایجادشده احساس خطر کنند. این فاصله حتما دوسال دیگر بیشتر میشود و کمکم سهم فرهنگ و سرگرمی از سبد هزینهای خانوادهها حذف میشود؛ سهمی که همین الان هم کم و گاهی خندهآور است. بهعبارت دیگر، هزینههای دیگر اجازه نمیدهند سهمی به تفریح و سرگرمی اختصاص یابد و این اتفاق چرخه بین تولیدکننده فرهنگی و مصرفکننده را دچار آسیبهای جدی کرده و خواهد کرد.
«داریا همراه پایتخت» وارد میشود/ غولی در عرصه واردات موبایل
این کنسرت حامی مالی دارد، «داریا همراه پایتخت» اسپانسر این کنسرت-نمایش است. نام این شرکت وارد کننده گوشی که در دوره دوم دولت پیشین شکل گرفت و به سرعت تبدیل به غول عرصه واردات گوشی موبایل شد با فیلم «قهرمان» اصغر فرهادی سر زبانها افتاد و در ادامه با تبلیغات محمدرضا گلزار به اوج رسید. در هرکجای شهر از بیلبوردها گرفته تا تلویزیون، تبلیغات این شرکت همه جا هست.
و حالا هم اسپانسر کنسرت-نمایش سیصد شده است. کنسرتی پر از سلبریتیهای گران قیمت، از امیر جدیدی گرفته تا جواد عزتی و مهران غفوریان و ماهور الوند و…دهها نام شناخته شده دیگر.
دنبال کردن رد پای این اسم مخاطب را به حوزه فناوری و تکنولوژی میرساند و بیشک سوالات فراوانی را پیش میکشد که کسی برای آنها پاسخی ندارد. «داریا همراه پایتخت» سال گذشته به عنوان اسپانسر فیلم سینمای قهرمان اصغر فرهادی وارد میدان هنر شد و در زمان کوتاهی کل عرصه هنر را در نوردیده است.
این شرکت در بازار پر از تحریم و محدودیت گوشیهای موبایل ایران، وارد کننده رسمی گوشیهای موبایل و تبلت سامسونگ شد. با جست و جوی نام داریا متوجه میشوید که این شرکت در سال۹۷ شکل میگیرد و کمتر از چند سال به غول عرصه واردات موبایل کشور تبدیل میشود. اینکه نسبت این شرکت با دولت قبل مبتنی بر چه بده بستانی بوده است خود نیاز به مقالهای مفصل دارد، به نظر میرسد رقم دریافتی ارز و رانتهایی که از دولت قبل دریافت کرده است به روشنی نشان دهد که چطور میشود در یک شب راه صد ساله را رفت.
لازم به ذکر است فعالیتهای حمایتی این شرکت تنها به حوزه هنر محدود نمیشود، بلکه نام آن در حوزه ورزش، به خصوص عرصه بسکتبال، هم به چشم میخورد. از حمایت از لیگ بستکبال مردان گرفته تا حمایت از تیم بانوان و…
آش شلهقلمکار سلبریتی
کافی است قیمت این کنسرت را با قیمت بلیط کنسرت گروه مشهور«جترو تال» که تقریبا همزمان قرار است در ترکیه روی صحنه برود مقایسه کنید، اجرای این گروه شناخته شده و پیشرو موسیقی راک در سالن زولو در استانبول۶۶۰ هزار تومان است(با احتساب لیر ۲هزار تومانی). نمایشی که نه تیم نویسنده دارد نه بازیگرانش چنان نسبت دقیقی با تئاتر. امیر جدیدی در مقام کارگردان است بدون تجربه کارگردانی در تئاتر. مهران غفوریان که تجربهای در بازیگری تئاتر ندارد(چه برسد به بازی در تئاتر موزیک محور). حتی اگر بشود با اینها کنار آمد وصله ناجور رضا بهرام در این نمایش چه میکند؟ در این میان عنوان شده که این اجرا، «کاری» است از سهراب پور ناظری. این دقیقا به چه معنا است؟ اگر موسیقی آن را تهمورس پورناظری ساخته و جدیدی آن را کارگردانی کرده، پس کار سهراب چه بود؟ کارگردانی؟ یا مدیریت پروژه؟ هماهنگی؟ این آش شلهقلمکار چیست؟
از باستان گرایی سیصد تا کنسرت-نمایش لاکچری
حالا با این پشتوانه مالی عجیب و غریب کنسرت-نمایش سیصد که آشکارا رویکردی ایران باستان گرایانه را پیش میکشد، آنچنان مرزهای قیمت فروش بلیط را جا به جا کرده است که همه مخاطبان انگشت به دهان ماندهاند. کنسرت-نمایش سیصد پرژهای که به اسم دفاع از«ایران» در مقابل اثر سینمایی هالیوودی سیصد مجوز گرفته است، اما در لایههای پنهان خود قرار است به گونهای استعاری ستایشی از ایرانشهر و باستان باشد و با اشاراتی به وضع موجود کتابسوزی و نگاه ضد فرهنگ حاکمان را نقد کند. احتمالا مبتنی بر همان رویکرد فریبکارانه غالب سلبریتیها در سالهای اخیر.
از این رو میتوان گفت سیصد پروژهای است به کام سلبریتیها و متصدیان پشت صحنه، پروژهای که همان ابتدای راه، مخاطب قشر متوسط و ضعیف جامعه را کنار گذاشته و سرراست با اسپانسری «داریا همراه پایتخت»برای قشر سرمایهدار و به اصطلاح لاکچری جامعه ساخته شده است. در تحلیل آخر سرمایهداری همواره وفادار به سرمایهداری است و نمیتوان میلیاردها تومان صرف کرد و بعد از قشر کمتر برخودار جامعه حرف به میان آورد. همیشه در قضایایی از این دست به شکل بیرحمانهای دم خروس بیرون میزند.
«داریا همراه پایتخت» از یک طرف طی این سالها با ارز دولتی موبایل وراد کردهاست و در کمتر از ۴سال به بزرگترین وراد کننده موبایل کشور تبدیل شدهاند و از سوی دیگر با ورود به میدان هنر هم همان روحیه سرمایه داری را با خود به ارمغان آورده و قیمت کنسرتی معمولی را نجومی کرده است. اینکه سلبریتیها چه درآمد کلانی از این برنامه به جیب زدهاند هنوز روشن نیست اما با یک بررسی ساده میتوان پی برد که وقتی جواد عزتی و امیر جدیدی که از گرانترین بازیگران سینمای کشور هستند پای کار چنین پروژهای میآیند، در پس قضیه چه خبر است و چه پول کلانی رد و بدل شده است.
گلزار در تلویزیون برای«داریا همراه پایتخت» تبلیغات میکند/ احتمالا این آشناترین تصور برای عامه مردم از گستره تبلیغات عجیب و غریب این شرکت است.
پیکجتقلبی/ بلند پروازی هنری یا بلند پروازی اقتصادی؟
اینکه آیا این اسپانسری راهی برای فرار مالیاتی و …است موضوع بحث این گزارش نیست، در اینجا فقط روی این قضیه تمرکز شده است که چطور سرمایهداری با ژست مردم داری مرزهای قیمت بلیط را جابه جا میکند. عنوان کردن قیمت بلیط ۷۰۰هزار تومانی در این شرایط اقتصادی سخت حتی اگر با اقبال از سوی قشر پردرآمد جامعه همراه شود، اما به لحاظ روانی تأثیرات منفی خود را در حوزههای رسانهای کشور برجای میگذارد.
ازاینرو به نظر میرسد فضای حاکم بر میدان مدیریت موسیقی کشور گرفتار آنچنان آشفته بازاری است که هرکسی هر رقمی بخواهد برای اجراهایش در نظر میگیرد، تازه با بازی رسانهای تلاش میکند همه چیز را جور دیگری جلوه داده و مردم را فریب دهد.
در تحلیل نهایی این بازی تحقیر مخاطب هنری و غالب کردن پکیجهنری تقلبی، تا کی قرار است ادامه پیدا کند؟ چگونه می توان باور کرد ظرفیت بیش از ۴ هزار نفری در کاخ سعد آباد با این ترکیب نازل، فقط برای رسیدن به پولی هنگفت در یک آخر هفته نیست؟ بیشک«سیصد» نه یک بلندپروزای هنری بل یک بلند پروازی اقتصادی است.
به راستی در مرکز موسیقی وزارت ارشاد اسلامی چه خبر است؟ مگر قیمتگذاری کنسرتها یک سقف ثابت ندارد؟ و اگر دارد، دلیل این اختلاف چیست؟ آیا نباید نهادی بر قیمتگذاریهای خودسرانه نظارت داشته باشد؟ آیا دفتر موسیقی نمیتواند بهجز وظیفه نظارتی، به وظایف دیگر خودش نسبت به هنر ورود کند و حساس شود؟ القای این حس که هنر نمایش و موسیقی برای یک قشر مرفه است و یک تفریح لاکچری محسوب میشود چه سودی برای جامعه هنری و مردم دارد؟
و آیا اتفاقاتی از این دست، رویدادهای حوزه فرهنگ و هنر را به جای مردمی کردن به امری لاکچری بدل نکرده است تا فاصله عموم مردم از هنر روز به روز بیشتر شود؟