برای بسیاری مخاطبین و افکار عمومی، این سؤال حائز اهمیت است که چرا بسیاری از جوانان و نوجوانان، برخلاف واقعیت موجود در کشور؛ با تحریک رسانهها وارد آشوبهای اخیر شدند؟
در همین رابطه، یکی از منابع آگاه که به بخشی از پروندههای متهمان و فریبخوردگان آشوبهای اخیر دسترسی دارد، اطلاعاتی را از روایت این متهمان درباره علت حضور خود در کف خیابان را در اختیار خبرگزاری فارس قرار داده است.
به گفته این مقام آگاه، یکی از افراد بازداشتشده در آشوبهای اخیر، از دوران کودکی به همراه پدر و مادرش در کشور آلمان زندگی کرده است، دیپلمش را هم آنجا گرفته و تا حدود ۲۸ سالگی در همانجا مشغول به کار بوده است.
بعدازآن تصمیم میگیرد به ایران برگردد. برنامهاش این بوده که با توجه به تسلطش به زبان آلمانی در ایران تدریس زبان کند. با فوت خانم مهسا امینی در صحنه اغتشاشات که به قول خودش بیشتر شبیه به صحنه آشوب و جنگ بوده، حاضر میشود و تحت تأثیر هیجانات فضا قرار میگیرد.
آنچه در ادامه میآید؛ گوشهای از روایت ب.ج درباره دلایل حضورش در آشوبهای خیابانی است.
*******
ب.ج ۴۱ ساله هستم و تا مقطع دیپلم تحصیل کردم. ۳ ساله بودم که سرطان چشم گرفتم و متأسفانه یکی از چشمهایم تخلیه شد. حدود ۲۵ سال در آلمان زندگی کردم، بعد به ایران بازگشتم، الآن حدود ۱۳ سال میشود که در ایران هستم. علت برگشتنم به ایران هم به خاطر این است که کشورم را دوست دارم و دوست داشتم اینجا زندگی کنم. البته خانواده من سیاسی بودند، از همه بیشتر پدرم سابقه فعالیتهای سیاسی داشت و در زمان شاه هفت سال زندان بود. انقلاب که شد پدرم آزاد شد و چون شرایط مساعد نبود به آلمان رفتیم. آنجا پناهندگی گرفتیم و پدرم بعد از سه – چهار سال کار سیاسی را کنار گذاشت. من هم در آلمان بزرگ شدم، دیپلم گرفتم و تا ۲۸ سالگی کار میکردم.
پدرم بیمار بود و با مسئولین ذیربط در ایران ارتباط گرفت که گفتن چون شما مدت زیادی است که فعالیتهای سیاسی نداشتید، میتوانید به کشور برگردید. واقعاً هم به حرفشان عمل کردند و ما سال ۸۸ برگشتیم ایران و به بابل رفتیم. در آنجا باغی داشتیم و با پدر و مادرم در آنجا ساکن شدیم. پس از مدتی من از بابل به تهران آمدم و رفتم پیش یکی از دوستانم، آن موقع قصد داشتم دوباره ایران را ترک کنم.
پیش دوستم سه ماهی کار کردم، دوستم گفت چرا زبان آلمانی تدریس نمیکنی؟ که بعدازآن شروع کردم به تدریس. اول بهصورت خصوصی کار میکردم اما یکی از شاگردهایی که داشتم به من گفت چرا به یکی از موسسههایی که مختص زبان آلمانی است نمیروی؟ پیشنهاد خوبی بود و رفتم به آن موسسه و مصاحبه کردم و پذیرفته شدم و دوره آموزشی بهم دادند و تقریباً از سال ۹۰ در آنجا مشغول به تدریس زبان آلمانی شدم و درآمدم هم خوب بود.
قصد همدردی داشتم ولی به آشوب ختم شد
دلیل حضور من در خیابان ولیعصر ناراحتیام از فوت خانم امینی بود، فکر میکردم که در آن محل مردم قصد همدردی و اعتراض دارند و من هم میخواستم همدردیام را با حضورم ابراز کنم؛ اما به چشمم دیدم که وارد یک میدان جنگ شدم! خیلی ناخواسته و تحت تأثیر هیجانات فضا در این جریان وارد شدم. من خودم اصلاً موافق با این خشونتها و تخریب اموال نیستم. اصلاً ما قرار بود برای اعتراض به خشونت که فکر میکردیم در برخورد با مهسا صورت گرفته وارد خیابان شویم؛ ولی خودمان خشنترین رفتارها را بروز دادیم! فضای اغتشاشات بهصورتی است که هر آدمی را ممکن است تحت تأثیر قرار دهد و بدون و فکر و منطق فقط با جماعت همراه شود.
اکثر افراد کف صحنه آشوب؛ برای ارتباط دوستی با پسر و دختر آمده بودند
همه یا اکثر افراد دختران و پسران جوان هستند. دختران که کشف حجاب کردهاند و همین هم برای جوانی که در ایران زندگی میکند جذاب است. خیلیها آمدهاند که مثلاً با یک دختری یا پسری ارتباط بگیرند و دوست شوند.
فضای کلی شبیه فضای ورزشگاه است، یک عده جوان و نوجوان دور همدست میزنند، شعر میخوانند، یک جورایی هیجانانگیز است. نوجوان و جوان میخواهد دیده شود، اینجا وسط خیابان بهترین جا برای دیده شدن است! همه این افراد در ابتدا هیجان قضیه را میبینند، اما اینکه با تخریب اموال عمومی چه خسارتی میزنند، با ایجاد ناامنی و اخلال در زندگی مردم چه جرمی مرتکب میشوند را خیلی درک نمیکنند. افرادی که وسط خیابان دیگران را تحریک میکنند هم کارشان را بلدند، یک فضایی درست میکنند که اگر شما یه عنوان یک جوان وارد آن جو شوید، دلتان میخواهد با همان جو همراهی کنید.
برای خیلی از این نوجوانان جالب است که یک جایی را آتش بزنند یا یکی از اموال عمومی خیابان را تخریب کنند، بعد شبکههای ماهوارهای نشانشان بدهد و بگویند مثلاً من این کار را کردهام!
مطالب آقامیری و علی کریمی روی احساس من تأثیرگذار بود
مطالبی که آقای علی کریمی و آقامیری گذاشتند بههرحال تأثیر زیادی روی من داشت، بهخاطر اینکه احساس کردم حرف راست را میزنند! به نظرم اگر مسئولان بهصورت شفاف جواب مردم را میدادند و یا اقدام مؤثر دیگری انجام میدادند شاید کار به خشونت کشیده نمیشد. البته واقعاً به اغتشاش کشیده شدن تجمعات دست مردم نیست و موضوع پیچیدهای است.
تعدادی جوان و نوجوان که یا از موضوعی سرخورده و ناراحت هستند یا اصلاً دنبال هیجان و ماجراجویی هستند، تحت تأثیر فراخوانها به تجمع به خیابان آمدهاند، در این میان عدهای که به نظر میرسید کارشان این است فضا را هدایت کنند، متشنج کنند، شعارها را به این نوجوانان میدهند و برای تخریب اموال عمومی تحریک میکنند، بعدازاینکه همین حاضرین در تجمع هم شروع به این کارها کردند، همانها که تحریک کردند و برای اولین بار شعارها دادند تا دیگران همراهی کنند، یکباره غیب میشوند. یکباره ما میمانیم و یک فضای خشن و هیجانی! اصلاً نمیدانیم چرا اینقدر عصبانی هستیم و چرا قرار است اموال عمومی خیابان را تخریب کنیم. خب هر جای دنیا اگر یک جمعیتی وارد خیابان شود و این کارها را انجام دهد، پلیس وارد میشود و واکنش نشان میدهد.
یکباره میبینیم که جنگ شروعشده و ما هم ناخواسته وسط ماجرا هستیم. جمعیتمان هم اصلاً زیاد نبود، به نظرم پلیس هم تا حد زیادی مدارا میکرد، اگر میخواستند میتوانستند همه ما را دستگیر کنند، ولی بیشتر سعی میکردند متفرق شویم.
جوان اگر دید افرادی در جایی ایجاد درگیری و آشوب کردهاند؛ حتی اگر قصدشان فقط اعتراض سادهای هم باشد از این افراد فاصله بگیرند و آن محل را ترک کنند؛ چون در آخر همان افراد اصلی فرار میکنند و فقط ما افراد عادی میمانیم! حالا مثلاً یکی مثل من قرار بوده فقط بیاید برای اعتراض و ابراز همدردی که یکباره وسط خیابان با صحنه جنگ روبهرو میشود.