همه این را شنیدهایم که تحصیلات شعور نمیآورد! چهبسا افرادی که تحصیلات آکادمیک را تا دکترا و فوقدکترا طی کرده باشند، اما قدرت تحلیل پدیدهها و رخدادها در محیط زندگی خود را نداشته باشند و در مواجهه با اتفاقات، موازین علمی رشتهای را که در آن عمری را گذراندهاند زیر پا گذاشته باشند.
در سالهای اخیر و با گسترش شبکههای اجتماعی و حضور افراد تحصیلکرده در این عرصه، عیار شعور و درک برخی کنار مدرکشان معلوم شد و چهبسیار اساتید دانشگاه که قدرت تشخیص خبر جعلی و غیرجعلی را نمیدانند یا تحلیلهایی میکنند که کودکان غیرممیز هم سطح تحلیلشان بالاتر است.
سلبریتیپنداری این دسته آدمهای با سواد و مدرک موجب شد پشت ظاهر شیک و تحصیلکرده، گاه سخیفترین شخصیتهای فضای مجازی شوند و ادبیاتی را استفاده کنند که پای تخته و در راهروهای دانشکده به ذهن خطور نمیکرد این شخص چنین کلماتی را اصلاً بلد باشد.
نمونه اخیر این جریان، محسن برهانی استاد آزمایشی دانشکده حقوق و علوم سیاسی دانشگاه تهران بود که از ابتدای اغتشاشات و بعد از شروع دادگاههای اغتشاشگران، با توئیتهایی که علیه احکام صادره میزد نامش زیاد به گوش میخورد! توئیتهای برهانی بیش از آنکه در مقام نقد باشد، جنبه دیده شدن داشت و اینکه حرفی بزند خوشایند فالوورها باشد نه آنکه بخواهد در مقام نقد برآید و رویهای را اصلاح کند.
وی تا جایی پیش رفت که مواضع اخیر او در تناقض با مواضع قبلی بود، برای مثال بعد از عفو گسترده محکومان اغتشاشات اخیر از سوی رهبر معظم انقلاب، مدعی شد که دستور اخیر رهبر انقلاب را نباید نوعی عفو تلقی کرد بلکه حکم حکومتی است! اما دو سال قبل در توئیت خود همان اقدام را عفو دانسته و تقدیر کرده بود!
برای چند اعدامی و قاتل مانند قاتلان شهید عجمیان از عبارت رضوان الله علیهم استفاده میکند اما در آخرین فقره درباره شهید غیرت، حمیدرضا الداغی که در دفاع از دخترانی که مورد تعرض قرار گرفته بودند، جان خود را به خطر انداخت و بر اثر ضربات چاقو به شهادت رسید، لفظ نفله را بهکار برده و در دفاع مشروع دانستن کار وی اِنقُلت وارد کرده است!
این سیر قهقرایی درباره محسن برهانی گویا همچنان ادامه دارد و وی تلاش میکند بهبهانه حقوق دانستن، هربار بهبهانهای تمام موازین فقه و حقوق را وارونهنمایی کند تا بلکه خلاف جهت آب و در جهت خوشایند طرفدارانش توئیت بزند و برایش هورا بکشند. هوراخواهی و سلبریتیپنداری آفتی است که میتواند حتی یک حقوقدان و استاد دانشگاهی را نفله کند.
کیان عبداللهی، فعال رسانه در کانال تلگرامی اش نوشت:
پرسش از «حقیقت» یعنی اینکه چه چیز درست است و چه چیز درست نیست؛ سوال از امر «خیر» (Good)، یعنی چه کاری را باید انجام داد؟ و چه کاری را نباید مرتکب شد؟ و پرسش از امر «زیبا» یعنی چه چیز و با چه معیاری حقیقتا زیباست؟ و چه چیز نیست؟ را شاید بتوان کلانترین و مهمترین سوالات تاریخ اندیشه بشری قلمداد کرد. سوالاتی که در دورههای مختلف پاسخهای متنوع و متفاوتی به آنها داده شده، اما بهنظر میرسد نظریاتی که بهجای جزیرهای دیدن این حوزهها، به یک پیوند و ارتباط میان آنها قائلند، اقبال و جذابیت بیشتری را کسب کردهاند.
افلاطون ایدهای دارد که حداقل به تصور من نزدیکترین دیدگاه به واقعیتِ نسبت میان «حقیقت» و «خیر» و «زیبایی» است؛ او این سه را درواقع یکی میداند و معتقد است که حقیقت و خیر و زیبایی سه وجه یک چیزند و نه سه چیز متفاوت.
ایمانوئل کانت، فیلسوف دورانساز قرن هجدهمی غرب هم علاوهبر دو کتاب بسیار مشهورش، یعنی «نقد عقل محض» و «نقد عقل عملی»، نقد سومی هم دارد با عنوان «نقد قوه حکم» که اگرچه قرنها در ایران و حتی جهان به آن کمتوجهی شده، اما حتما مهمترین کتاب او یا حداقل مکمل قطعی دو نقد دیگر است. خود او معتقد است که با این کتاب، پلی میان دو نقد پیشین، یعنی عقل نظری و عقل عملی زده و مفسران و شارحان هم معتقدند که بدون نقد سوم، انسان در دو نقد دیگر کانت اسیر و شهروند دو جهان کاملا متمایز و بیربط به هم و به تعبیری «آواره» است.
در دیدگاه کانت در نقد قوه حکم نیز، چه درباره امر زیبا (و حتی امر والا) و چه درباره عقل نظری، مشخص است که «اخلاق» نقش بسیار مهمی دارد. بهنوعی که کانت در بخشهایی معتقد است حتی برای درک بهتر «زیبایی» هم اخلاقی زیستن مهم است، چه رسد به اینکه بخواهیم درباره عقل نظری صحبت کنیم.
مقصود از این مقدمات و ارتباط آن به ماجرای شهید الداغی و محسن برهانی چیست؟ اینکه وقتی به هر دلیلی کینهجویی و موضعگیری علیه جمهوری اسلامی و مذهبیها برای محسن برهانی که میگوید حقوقدان و استاد دانشگاه است، اصل شد و وقتی از اخلاق کناره جست، نهتنها امر «خیر» و «نیک» برای او پوشیده میشود، و نهتنها نمیتواند منطق نظری عملِ شرافتمندانه و انسانی شهید حمیدرضا الداغی را ببیند، بلکه حتی «زیبایی» کار او را هم -فارغ از اینکه این شهید یک حزباللهی و طرفدار دوآتشه جمهوری اسلامی هست یا نیست- نمیتواند درک کند.
آنطور که دوستان شهید الداغی، مثل مهدی عرفاتی – همدانشگاهی سابق شهید- نوشتهاند، شهید الداغی اساسا مذهبی دوآتشه مصطلح، آنطورکه برخی تصور کنند نبوده؛ اما غیرتمند و با شرافت بوده و انسانی میزیسته و همین روحیهاش او را به امر و اقدامی کشانده که مومنانه رفتار کرده و همین برای مذهبی و غیرمذهبیهای باشرافت «زیبا» و «خیر» و مصداق «حقیقت» محسوب میشود.
اما محسن برهانی که اخلاق را در پای کینهجویی نفله کرده، نه میتواند این نیکویی را ببیند و نه آن زیبایی را درک کند. اینجاست که نه حقوقخوانی به کار میآید و نه دانشگاهی بودن. آدمی باید اولا انسان باشد و اخلاقی عمل کند تا حقیقت و زیبایی را هم بتواند آنگونه که هست، درک کند. در غیر این صورت هر دو برای او پوشیده میماند.
به گزارش خبرگزاری تسنیم، آقای محسن برهانی استاد آزمایشی دانشکده حقوق و علوم سیاسی دانشگاه تهران چند وقت پیش در توئیتی درباره قطع همکاری دانشگاه تهران با خودش سخن گفته است. تصویر اولیهای که او میسازد آن است که پس از برخی نقطهنظرات انتقادی درباره محاکمههای اخیر دستور اخراجش از دانشگاه صادر شده است.
برهانی اخیراً انتقاداتی به موضوع محارب دانستن برخی محکومان وارد کرده و البته پاسخهایی نیز از برخی حقوقدانان شنیده بود؛ اینکه حکم اعدام برخی محکومان به واسطه حضور او در اغتشاشات اخیر درست بود یا خیر، و اینکه آیا جرم آنها مصداق حکم محاربه است یا نیست، یک مسئله حقوقی است و به صورت طبیعی میتواند با مباحثه حقوقدانان مواجه شود امّا انتقاد و اعتراض، ساحتی است که بیش و پیش از هرچیز نیازمند صداقت و پرهیز از ریاکاری است.
خبرنگار تسنیم پس از پرس و جو از برخی مسئولان در این باره مطلع شد که اساساً مسائل مربوط به آقای برهانی به پیش از اتفاقات اخیر بازمیگردد؛ در نامهای به تاریخ 11 مهر 1401، یعنی حدود 40 روز قبل از اجرای حکم محسن شکاری، هیات اجرایی جذب اعضای هیات علمی دانشگاه تهران به نامه شماره 179382 مورخ 30 شهریور 1401 (یعنی 50 روز قبل از اجرای حکم محسن شکاری) به معاونت آموزشی دانشگاه تهران پاسخ داده است که با ادامه عضویت ایشان (محسن برهانی) در هیات علمی دانشگاه تهران مخالفت شد.
در حقیقت عضویت ایشان در هیئت علمی دانشگاه تهران آزمایشی بوده و با درخواست وی برای رسمی شدن بهدلیل نیاوردن نصاب و امتیاز لازم موافقت نشده است.
همچنین ماجرای مخالفت با هیئت علمی شدن آقای برهانی و بررسی رزومه وی به خیلی پیشتر این ایام و سال 97 برمیگردد اما در شهریورماه امسال نهایی شده است.
به هر حال، میتوان معترض بود و حتی در مقام اپوزیسیون یک نظم سیاسی نیز عمل کرد، امّا غش در اعتماد و فریب دادن مردم، حتی فریب معترضین، نه تنها امر اخلاقی نیست، بلکه ریاکارانه و فرصتطلبانه محسوب میشود. اگر شومنبازی حمید فرخنژاد و امثال او پس از دریافت قسط کارش برای نهادهای جمهوری اسلامی خیلی شرمآور است، ادای گاندی درآوردن و اخراج را برای اعتراض فاکتور کردن هم برای مدرسی که پیشتر نامهی قطع همکاری او صادر شده نیز چیزی جز فرصتطلبی نیست.