?وقتی خاطرات تهی دستی حسن روحانی در دوران قبل از انقلاب را می خوانم، وقتی عکس مهدی پورحسینی(رئیس اسبق و البته عزل شده سازمان خصوصی سازی که به زندان محکوم شد) را در کنار شهید مهدی باکری میبینم، وقتی ماجرای فرزندان ولایتی و ویلای سعد آباد بابای عزیزشان و ویلای لواسان سرلشکر فیروزآبادی را می شنوم، وقتی داستان سفر ترکیه و خرید سیسمونی فرزندان آقایان را مرور می کنم و امروز روزی هم اخبارمربوط به پسر شمخانی و دیروز روزی هم اتفاقات مربوط به داماد شمخانی را از ذهن خود عبور می دهم ودهها مثال دیگر از این جنس، قلبم تکان می خورد و به خدا پناه می برم.
?این مصادیق عبرت آمیز بیش از آنکه یک رویداد عاطفی و احساسی از سرنوشت بخشی از السابقون السابقون های انقلاب و جنگ باشد، یک نمای تکراری از تاریخ تحولات انقلاب های اسلامی است. نمایی که نمونه اش در هزار و چند صدسال پیش بسیار بوده است.
?وقتی پیامبر با یارانش بخاطر آزار مشرکان مکه، به مدینه هجرت کردند، مهاجرین نتوانسته بودند مال و اموال شان را با خود همراه کنند، کنار اینکه بسیاری شان هم کلا فقیر و تهیدست بودند. اینها وقتی وارد یثرب شدند، در صحن (صفه) مسجدی که پیامبر در نخستین روزهای اقامتشان بنا کردند ساکن شدند چرا که خانه و کاشانه ای نداشتند.
?این گروه که جزو پیشگامان نهضت نبوی و اصحاب خاص پیامبر بودند، در چنان فقری زندگی می کردند که تاریخ می گوید از فرط گرسنگی سنگ به شکم می بستند و اگر از سوی مردم مدینه غذایی بهشان نمی رسید، شب در همان صحن مسجد، روی خاک، گرسنه می خوابیدند.
?اوضاع اما همیشه آنطور نماند و با پیروزی و استقرار کامل حکومت اسلامی، بخصوص بعد از رحلت نبی اکرم اینها به اصلی ترین مقامات حکومتی تبدیل شدند و طی یکی دو دهه، صاحب ثروتی عجیب و افسانه ای شدند. کاخ ها ساختند، مراتع را تصرف کردند، دست فرزندان و خانواده هایشان را به اموال و نوامیس مسلمین باز کردند و چنان فسادشان فراگیر شد که سبب فوران خشم عمومی و قتل خلیفه سوم توسط شورشیان شد.
?حالا انقلاب ما هم نیز به آفت همان اصحاب صحن (صفه) مبتلا شده است. ما با بخشی از مسئولانی روبرو هستیم که پیش از انقلاب فقیر و تهی دست یا در بهترین حالت، دارای وضع مالی متوسطی بوده اند، اما پس از استقرار حکومت، و دسترسی شان به منابع ملی و حکومتی ، به آلاف و اولوفی رسیده اند، صاحب کاخ و برج و زمین های بکر و ماشین های آنچنانی شده اند، البته و قطعا هستند کسانی که هنوز دامن خود را پاک نگاه داشته باشند، که اتفاقا بر خلاف تصور عموم مردم، تعدادشان بسیار زیاد است.
?اینها از یک جناح هم نیستند. میانشان از اصلاح طلب و اعتدالی وجود دارد تا اصولگرا و انقلابی، از عبا و عمامه دار تا کراواتی و کت و شلواری. تنها امثال شمخانی و ولایتی و.. نیستند. کافی است یک سرچ ساده انجام دهید تا دریابید چه تعداد از این آقایان در مناطق اعیانی نشین تهران زندگی می کنند، کسانی که با عملکرد خود و فرزندانشان چنان تیشه ای به ریشه ی اعتماد عمومی مردم زدند که به جرأت می توان گفت آمریکا با تحریم ها و فشارهای ظالمانه اش نزد. کسانی که خود، فرزندان و بستگانشان انقلاب خمینی کبیر را ملعبه امیال نفسانی شان کردند و در این بازار دنیاطلبی و شهوترانی، کالای خود را فروختند و مال اندوزی را پیشه خویش کردند.
? اصحاب صفه، نه یک قشر و یک سری افراد مصداقی در گذشته، که طبقه ای اجتماعی و سیاسی، در تمام دوران های پسا انقلاب است. برای همین است در زیارت عاشورا ما با لفظ الی یوم القیامه آنها و جریان سیاسی و اجتماعی آنها را لعن می کنیم.
? طبقه ای که انقلاب را به وجود می آورند و خود آن را تبدیل به پله ای می کنند برای صعود به برهوتی که در ذهن شان چُنان نوک قله ای تصویر می شود. اما دریغ از آنکه اسباب لعن و نفرین برای دنیا و آخرتشان را فراهم آورده اند. نفرینی که از آه جانسوز صاحبان اصلی همان انقلابی صادر می شود که از عاملین آن بوده اند، مستضعفین و پابرهنگانی که خون دادند و هر سختی و مشقتی را تحمل کردند فقط برای رضایت اسلام و امام. همان مستضعفینی که آقایان پا به روی شانه آنان گذاشتند به نان و نوایی رسیدند.
?آهی دردناک از سینه سوزناک خانواده شهدا، خانواده هایی که هر روز بر تعدادشان افزوده می شود و از هیچ کس و هیچ جایی نه تنها طلب و ادعایی نداشته بلکه همچنان خود را مدیون و شرمنده خمینی و خامنه ای می دانند. چرا؟ چون جنس معامله شان فرق دارد.
علی ریاحی پور