گذشته از آنکه جناح سیاسی چه باشد و جهت فکری به کدام سمت است، امنیت و منفعت ملی، آن اصلی است که همه ارکان، مُهرهها و چهرههای یک کشور ملزم به حفظ و موظف به احترام به آنها هستند. البته گاهی ممکن است اصول و خطوط قرمز یک نظام سیاسی، به مُرور به ارزش یا هنجار تبدیل شوند، اما در هر صورت نظامهای مختلف سیاسی در دنیا چارچوبهای خاص خودشان را دارند که روی آن حساس هستند؛ چارچوبهایی که عبور از آنها را، از سوی سیاسیون یا غیر سیاسیون برنمیتابند.
طبیعی است هر نظامی که داعیه بیشتری در دموکراسی داشته باشد، تاب و تحمل بیشتری در برابر نگاه و اقدام انتقادی یا حتی اعتراضی دارد؛ با این وجود باز هم آنجایی که وقایع به سمت تغییر نظام سیاسی و به خطر افتادن امنیت ملی نیل داده شود، ماجرا رنگ و بوی دیگری به خود میگیرد. دقیقاً در همین نقطه از داستان است که موضعگیری کسانی که دستی بر قدرت یا برگی از شهرت در اختیار دارند، بیش از همیشه حائز اهمیت است، به ویژه اصحاب سیاست.
تشنجزایی اصلاحات در ماجرای کوی دانشگاه
تاریخ چهل و چند ساله جمهوری اسلامی ایران تا امروز، چند نوبت شاهد شرایطی بوده است که اعتراضات، مرزهای امنیت را پشت سر گذاشته و نظم اجتماعی را مختل کرده است. حوادث سال ۷۸ و ماجرای کوی دانشگاه را میتوان نقطه عطفی دانست که گروهی از سیاستمداران در ایران با مواضع خود نشان دادند آنجا که باید و شاید امنیت را در اولویت قرار ندادهاند، بلکه آن را به خطر انداختهاند.
«مصطفی تاجزاده» فعال سیاسی اصلاحطلب، معاون سیاسی وقت وزارت کشور بود که یکی از شخصیتهای تأثیرگذار در حادثه کوی دانشگاه به شمار میرود. او به عنوان چهره سیاسی از طرف وزارت کشور در شرایطی که میتوانست از التهاب شرایط بکاهد با حضور در میان معترضان پشت بلندگو میرود و میگوید: «شما چرا آمدهاید اینجا؟ شما چرا درِ وزارت کشور را از جا میکنید؟ اینجا که مال شماست. شما باید جای دیگری بروید و در آنجا را بکنید!».
شواهد زیادی وجود دارد که ثابت میکند اصلاحطلبان در روزهای پر فراز و نشیب سال ۷۸، بر آتش ناامنیها هیزم ریختهاند. سردار نظری فرمانده نیروی انتظامی تهران در حادثه کوی دانشگاه، در کتاب خاطرات خود با عنوان «برای تاریخ» که به بررسی ابعاد حادثه ۱۸ تیر پرداخته، مینویسد: «فتنه تازه شروع شده بود، تا صبح خیابانهای اطراف متشنج و در حال درگیری بود. وزارت کشور دستور برخورد میداد؛ ولی وزیر کشور و معاونش در بین دانشجویان از نیروی انتظامی بد میگفتند و پلیس را مقصر میدانستند!».
همچنین «علیرضا زاکانی» به عنوان یکی از کسانی که در آشوب روهای تیر ماه ۷۸ حضور داشته است در مناظرهای با شخص تاجزاده روایت میکند: «تاجزاده، معین و شمس الواعظین آمدند. وضع را که دیدم خودم را حائل دانشجو و نیروی انتظامی کردم. از هر دو طرف میخوردم و همه را به آرامش دعوت میکردم. در آن ایام برای من واضح شد تاجزاده و دوستانش دوست ندارند این موضوع جمع شود. مسئولینی مثل معین با استعفا دادن آتش را بیشتر میکردند.»
در شلوغترین روزهای تیرماه سال ۷۸ در شرایطی که وضعیت، ساعت به ساعت وخیمتر میشد، افرادی مانند «فائزه هاشمی»، «مجید انصاری» و «فاطمه کروبی» به نوبت در جمع دانشجویان حاضر شدند و با تهییج معترضان مانع از آرام گرفتن اوضاع شدند. علاوه بر این، «مصطفی معین» وزیر وقت علوم و «عبدالواحد موسوی لاری» وزیر وقت کشور به جمع متحصنین پیوستند. آنها به عنوان دو نفر از مهمترین اعضای کابینه دولت اصلاحات نه تنها کمکی به حل بحران آن روزها نکردند؛ بلکه با رویکرد خود در عمل، به اوباش مجوز دادند تا به ایجاد ناامنی و آشوب ادامه دهند.
این موضعگیریهای التهابآور به روزهای آشوب ۷۸ ختم نشد؛ معین بعد از از غائله ۱۸ تیر با استعفای خود، برخورد با تجمعکنندگان و آشوبگران را «حمله به حریم امن دانشجو» خواند و «سید محمد خاتمی» رئیسجمهور وقت که نمیخواست یا نمیتوانست شرایط آن روزها را کنترل و مدیریت کند، از این استعفا به عنوان «تاوان افشای قتلهای زنجیرهای» که یک ماجرای رسانهای بود، یاد کرد.
هنجارشکنیها، آسیبها و شکافهای عمیقی که توسط جریان دوم خرداد اواخر دهه هفتاد در کشور ایجاد شد، سعی داشت بر خلاف ادعای رهبران این گروه، اصل جمهوری اسلامی را زیر سوال ببرد. آنها با اعتبارزدایی از نظام حاکم بر کشور، منافع ملی را نادیده گرفته و امنیت کشور را قربانی کردند و با رویکرد خود، بحرانی را ساختند که عواقب آن تا سالها ادامه پیدا کرد.
گرچه انتظار میرفت با تجربه تلخ کوی دانشگاه، سیاستمداران و به ویژه «چپیها» در اتخاذ مواضع خود به گونهای عمل کنند که در مواقع حساس، نقطه مقابل و علیه منافع ملی و امنیت کشور قرار نگیرند؛ اما تاریخ بار دیگر تکرار شد. دوم خردادیها که دیگر به صورت رسمی با نام «اصلاحطلبان» شناخته میشدند، این بار در جریان انتخابات ریاستجمهوری سال ۸۸، رویکرد قبل خود را ادامه دادند و از سناریویی که دشمنان نظام جمهوری اسلامی آن را هدایت میکردند و به پیش میبردند، حمایت کردند.
فتنهپروری دوم خردادیها در آشوبهای ۸۸
جرقه وقایع ۸۸، تقلب در شمارش آرای انتخابات آن سال بود؛ ادعایی که کذب بودن آن در طول سالها محرز شد و حتی بعدها، رهبران اصلاحات به آن اعتراف کردند. «محمد خاتمی» که از مدعیان اصلی تقلب در سال ۸۸ بود، حدود سه سال بعد در نشستی با گروهی از جوانان تأکید کرد که در انتخابات ۸۸ تقلبی صورت نگرفته است و گفت: «من نمیگویم تقلب شده است».
«علاالدین بروجردی» رئیس پیشین کمیسیون امنیت ملی و سیاست خارجی نیز در نقل روایتی از گفتگو با تاجزاده میگوید: «شنیده بودم که تاجزاده گفته ما این انتخابات را باختیم. از او سؤال کردم که چنین جملهای از شما نقل شد؛ پاسخ داد که بله، ما تا ساعت ۱۲ شب که رأی را میشمردیم به دلیل اینکه تهران جلوتر بود و صندوقها که از ساعت ۱۲ تا ۴ میرسید دیدیم بنا برگشت. یعنی هر چه رأی از شهرستانها و روستاها میرسید عکس قضیه اتفاق افتاد. ۴ صبح من به ستاد قیطریه رفتم گفتم بچهها ما انتخابات را باختیم! ولی اینها گفتند که این حرفهای مزخرف چیست و اگر این حرفها را بزنی ما به خیابانها میریزیم. گفتم هر کاری میخواهید انجام دهید ولی من به عنوان کسی که سالها معاون وزارت کشور بودم و انتخابات را برگزار کردم و شناختم این را میگویم».
بروجردی تاکید میکند: «این نشان میدهد که درون آنها هم جمعبندی افرادی که متخصص انتخابات بودند هم همین بود. با وجود این، این اصرار غیرمنطقی انصافاً خلاف قانون و موازین عقلی و دون شأن فردی است که سالها در این نظام مسئولیت داشته و نماینده امام (ره) بود، نخست وزیر بود و یا کسی که رئیس مجلس بود.»
اما نکته مهم آن است که اصلاحطلبان علیرغم آنکه میدانستند دامن زدن به چنین ادعای باطلی، چه هزینههایی از لحاظ ضربه زدن به سرمایههای اجتماعی و اعتماد مردمی در پی خواهد داشت، باز هم پرداخت هزینه ملی را از هزینه حزبی و جناحی خود کم ارزشتر دانستند و به قیمت نپذیرفتن شکست در رقابت، ماهها ناامنی را برای کشور رقم زدند. «مجید انصاری» فعال سیاسی اصلاحطلب از جمله کسانی بود که نهتنها با اعلام موضع خود، مشی خود را از آشوبگران جدا نکرد بلکه با حضور در میان معترضان موجب تهییج فضا شد.
عدهای خاص از اصلاحطلبانی که ادعای اصلاح نظام جمهوری اسلامی ایران را داشتند، به دنبال بهانهای دروغین که از سوی دشمنان قسم خورده کشور طراحی شده بود به میدان آمدند و آتش اغتشاش علیه امنیت کشور را با اظهارات خود، شعلهورتر کردند. آنها بار دیگر در روزهایی که هر اعلام نظر جزئی، میتوانست در تلطیف یا تشدید فضا مؤثر باشد، با مواضع رادیکالی خود ثابت کردند که از مؤلفههای گفتمانی نظام و ایران اسلامی فاصله چشمگیری گرفتهاند. «مجمع روحانیون مبارز» به عنوان یکی از اصلیترین و تاثیرگذارترین احزاب اصلاحطلب، شنبه پس از انتخابات، با صدور بیانیهای نشان داد که آنچه دنبال میکند، آرام کردن فضا نیست، بلکه تشدید آن است.
«پرویز سروری» عضو شورای مرکزی جمعیت رهپویان انقلاب اسلامی معتقد است: «گروهها و تشکلهای سیاسی که فلسفه وجودیشان ثبات، آرامش و وحدتآفرین بود در فتنه سال ۸۸ درست بر عکس فلسفه وجودی خود عمل کردند و نمره منفی گرفتند.»
او تاکید میکند: «مجمع روحانیون مبارز در فتنه ۸۸ همچون بنزین این آتش را شعلهورتر میکرد؛ معتقدم مجمع روحانیون مبارز نقش تقویتی برای فتنه داشت و بیانیه این مجمع سبب خوشحالی نظام سلطه، صهیونیستها و اپوزیسیون خارج از کشور شد.»
در چنین شرایطی انتظار بر این است که فعالان یک حزب یا جریان سیاسی با اعلام برائت از کسانی که علیه منافع ملی گام برمیدارند، مسیر خود را از آنها جدا کرده و فضا را برای تصمیم و قضاوت عموم مردم روشن و شفاف سازند. با این حال چنین رویکردی از سوی اکثریت اصلاحطلبان در طول این سالها دیده نشده و نسبت آنها با منافع ملی و امنیت کشور همواره تکه گمشده پازل وقایع بوده است.
شکاف همیشگی میان جبهه خاتمی و امنیت ملی
نهتنها سال ۸۸، بلکه سال ۹۶، ۹۸ نیز که ایران شاهد دور دیگری از اغتشاشات بود، اصلاحطلبان با سکوت یا حتی همراهی جریانی که بر طبل براندازی میکوبیدند، التهابات را افزایش دادند و بازگشت امنیت و آرامش به کشور را به تعویق انداختند.
اینکه سیاستمداران نسبت به کسانی که حکومت را زیر سوال میبرند و امنیت کشور را بر هم میزدند، اعلام برائت کنند، انتظاری از جنس فداکاری نیست. آنها با این کار، فداکاری نمیکنند بلکه با کمک به حفظ نظام حاکم سیاسی، به وظیفه خود در قبال بستری که در آن فعالیت دارند، عمل میکنند. آنچنانکه روزهایی که «دونالد ترامپ» رئیسجمهور سابق آمریکا در سناریویی مشابه آنچه سال ۸۸ در ایران رخ داد، شکست در انتخابات را نپذیرفت و هواداران خود را برای حمله به مراکز سیاسی از جمله کاخ کنگره آمریکا تهییج میکرد و آنها را علیه امنیت میشورانید، حمایت چهرههای جمهوریخواه را از دست داد و افراد زیادی رسماً مواضع خود از او جدا کردند.
اگرچه آنچه در ایران و به بهانه اعتراض اتفاق میافتد، همواره به واسطه دشمنی دیرینه غرب و بدخواهی تجزیهطلبان، از مسیر قابل کنترل و امن خارج شده و به سوی اغتشاش منحرف میشود؛ اما دشمنیها که با جمهوری اسلامی، همیشه این فرصت را به جامعه و سیاستمداران ایران داده است تا راه خود راستیآزمایی کنند و بر حق بودن آن را بیازمایند.
در حقیقت، دشمن همواره با به میدان آمدن خود، این فرصت را به تک تک حاضران در صحنه میدهد که مسیر حق و باطل را به روشنی ببینند و راه خود را با آگاهی کافی انتخاب کنند. آنچنانکه رهبر انقلاب در بیانات خود در دیدار با دانشجویان خاطرنشان کردند که مراقبت کنید برای مطالبهگری، با دشمن «مخرج مشترک» پیدا نکنید؛ روشن است آنجا که با دشمن مخرج مشترکی به دست آید و انطباق مسیر وجود داشته باشد، طبعاً راهی که انتخاب شده بر خلاف مولفههای امنیتی و سیاسی جمهوری سالامی ایران است و این مخرج مشترک به کرات در کارنامه اصلاحطلبان قابل مشاهده است.
قصه تلخ مهسا امینی و قصه تلختر مواضع اصلاحطلبان
در نوبت اخیر از تجربه اغتشاشات در ایران که به دنبال فوت مرحوم «مهسا امینی» اتفاق افتاد نیز، بار دیگر اصلاحطلبان با جهتگیریهایی که با دشمنان و تجزیهطلبان اشتراکات بسیار داشت، نشان دادند که امنیت کشور اولویت چندم آنهاست. مجمع روحانیون مبارز این بار هم با صدور بیانیهی این حادثه را محکوم کرد: «به نام نهی از منکر مرتکب صدها منکر میشوند و به نام دین تیشه بر ریشه دین میزنند». سوال مهم آن است که آیا بر هم خوردن نظم اجتماعی، به خطر افتادن امنیت ملی و ناامنیهای اخیر نیز برای صدور یک بیانیه از سوی این مجمع یا سایر احزاب اصلاحطلب اهمیت نداشت؟
واضح است که آنها پیش از آنکه جرمی، اثبات یا ادعایی محرز شود به طرق مختلف، بر طبل کوبیدند و فرض را بر این گذاشتند که بالاترین سطح خشونت رخ داده و آن دختر ایرانی کشته شده است! این در حالی است که مقامات سیاسی و دستگاه قضائی کشور مکرراً اعلام کرده بودند که هنوز هیچچیز محرز نیست، آنچه رخ داده را از مسیر قانونی بررسی میکنند و نتیجه را به اطلاع مردم خواهند رساند.
این بار هم در شرایطی که فرصت باقی بود، با «دعوت مردم به آرامش» از سوی جناحهای سیاسی، آسیبها تا حدی کاهش داده شوند؛ اصلاحطلبان ترجیح دادند پا جای پای دشمنان و تجزیهطلبان بگذارند و با تشدید عواطف عمومی، آنها را به خیابانها بکشانند.
امروز، برخی از اصلاحطلبان به واسطه تحریم انتخابات به عنوان یکی از اصول و پایههای نظام جمهوری اسلامی به مُرور از میدان کنار رفتهاند و گروهی دیگر نیز به واسطه شکست در چند دوره گذشته از رقابتهای سیاسی، تا حد قابل توجهی منزوی و کمرنگ شدهاند و به نظر میرسد آنها که اثر و برش که پیش بر این در عرصه سیاست داشتهاند را از دست دادهاند، التهابات اخیر را فرصتی یافتند تا به هر بهانه و قیمتی شده نامشان دوباره بر سر زبان بیفتد.
آنها «گشت ارشاد» را چه در رقابتهای انتخاباتی سال ۱۴۰۰ و چه در جراید و مطبوعات خود در مدت یک سال گذشته، به عنوان اهرمی علیه سید ابراهیم رئیسی رئیسجمهور وقت، به کار بردهاند، غافل از آنکه کسی فراموش نمیکند که پایه و ایده این موضوع را رهبران تفکر خودشان برنامهریزی کردهاند.
امنیت ملی، اولویتی که برای اصلاحطلبان اولویت نیست
بعد از همه آنچه گفته شد، این سوال به ذهن متبادر میشود که چنین افرادی که ادعا میکنند خواهان اصلاح در نظام جمهوری اسلامی ایران هستند، چرا زمانی که رئیسجمهور آمریکا علیه نظام و در حمایت از براندازان و اغتشاشگران حرف میزند، راه خود را از او جدا نمیکنند؟ اگر اعتراض مسئلهای داخلی است، چرا با دخالت و ورود آشکار و پنهان عناصر بیگانه به موضوع، عیار خود در دفاع از ارزشها و مبانی حکومتی را به نمایش نمیگذارند؟ چرا زمانی که تجزیهطلبان به میدان میآیند و به وضوح از اغتشاشات حمایت میکنند راه خود را جدا نمیسازند؟ اگر یک سیاستمدار، تمامیت ارضی کشور، برایش خط قرمز نباشد پس چه چیز میتواند او را پایبند به منافع ملی و امنیت داخلی معرفی کند؟
این موضوع، بارها در حوادث ریز و درشت تجربه شده است. ماجرای «گوهر عشقی» نمونه دیگری از تلاش دشمن برای به حاشیه بردن ماجرایی بود که رنگ و بویی از حقیقت نداشت و صرفاً سوژهای برای به بازی گرفتن احساسات مردم بود. پیرزنی که توسط دو نفر موتورسوار مورد حمله قرار گرفت و رسانههای غربی تلاش کردند این حادثه را به پای جمهوری اسلامی ایران بنویسند و هزینههای جدیدی برای نظام بتراشند.
در چنین شرایطی با آنکه هنوز هیچ چیز از سوی مقامات داخلی به صورت رسمی اعلام نشده بود و ماجرا در هالهای از ابهام قرار داشت، تعداد زیادی از مُهرههای اصلاحطلب با موضعگیری در فضای مجازی، فضا را به گونهای رقم زدند که گویی اصل ماجرا مدتها است بر آنها روشن و محرز شده است.
با این همه و علیرغم آنکه ممکن است در وقایع این روزهای کشور، کسانی خواسته یا ناخواسته، رویکردی همسو با دشمن اتخاذ کرده باشند، اما رهبر انقلاب اخیراً در سخنان خود، بار دیگر فرصت دادند آنها که راه خود را به غلط انتخاب کردهاند، بازگردند و برای جبران مافات، تلاش کنند. بنابراین به نظر میرسد تفکیک مسیر از دشمنان و اعلام برائت از آنها، گزینهای است که به راحتی در اختیار نامداران کشور، به ویژه سیاستمداران و اصلاح طلبان است، فرصتی کمنظیر که آن را بارها نادیده گرفته و احتمالاً این بار نیز با تکرار سکوت یا عدم اعلام برائتشان از دشمنان آن را از دست خواهند داد.