اصلاحطلبان تلاش میکنند موضع جمهوری اسلامی ایران در قبال جنگ روسیه و اوکراین را چنین بازنمایی کنند که ایران از روسیه و پوتین حمایت کرده است. از طرفی دیگر علیه این تصویرسازی جعلی خود حمله کردهاند و به نوعی اصرار دارند که موضع کشور درباره «بزرگترین جنگ اروپا پس از جنگ جهانی دوم» مشابه ناتو و متحدان آن باشد: یعنی محکومیت روسیه!
موضع صریح جمهوری اسلامی ایران آتشبس بود.
امّا ماجرای اوکراین چیست؟
«بیکر» وزیر خارجه وقت آمریکا در سال ۱۹۹۰ عهدی با روسها بست: «ناتو حتی یک اینچ از مرزهای آلمان به سمت روسیه پیشروی نخواهد کرد.»
به سال ۲۰۲۲ برگردیم. دیگر شوروی وجود ندارد ولی ۱۴ کشور دیگر در شرق اروپا به قلمرو «ناتو» اضافه شدند. «ناتو» هوس کرد اوکراین را هم فتح کند.
این یعنی ارتشهای ناتو فقط ۶۰۰ کیلومتر با پایتخت روسیه فاصله خواهند داشت. یعنی فاصلهای به اندازه تهران تا تبریز!
کشورهای عضو ناتو (آبی) |اوکراین (خاکستری)| روسیه (قرمز)
پوتین این اقدام را خط قرمز خود اعلام کرد. روسیه از آمریکا درخواست تضمین امنیتی کرد و واشنگتن از آن امتناع میکرد.
رئیس جمهور بیتجربه اوکراین نیز نظیر اشرف غنی در افغانستان، رجزخوانی برای جبهه مقابل را بر سیاستورزی ترجیح داد و در این توهم بود که «ناتو» سپاه پشت سپاه برای جنگ با دومین ارتش قدرتمند جهان گسیل خواهد کرد.
این منازعه در نهایت منتهی به دستور پوتین برای عبور ارتش روسیه از مرزهای اوکراین شد.
چین، هند و بسیاری دیگر از کشورهای جهان نیز در این ماجرا موضع ممتنع اتخاذ کردند. چین و هندی که طبق برآورد موسسه PWC، قدرت اول و دوم اقتصادی جهان در سال ۲۰۵۰ خواهند بود و اکنون نیز مالک بیش از یکسوّم جمعیت کره زمین هستند.
نقشه کشورهایی هم که قطعنامه محکومیت حمله روسیه به اوکراین را امضا کردند به قرار زیر است:
درخواست آتشبس، ضمن نقد اقدامات تحریک آمیز ناتو در منطقه موضع دقیق جمهوری اسلامی ایران بود.
با این حال اصلاحطلبان که بارها با اتخاذ مواضع غلط در سیاست خارجی، کشور را تا مرز جنگ پیش بردهاند اکنون ژست همراهی با ناتو گرفتهاند و توصیه میکنند ایران، روسیه را محکوم کند. نگاهی به ۳ دهه سیاستورزی مشکوک اصلاحطلبان در بحرانهای خارجی میتواند ارزیابی مناسبی از قوه عاقله این جریان ارائه دهد. بخشی از مواضع مشکوک اصلاحطلبان را در سالهای گذشته ببینید:
سال ۱۳۶۹| اتحاد با صدام در جنگ علیه آمریکا
دو سال از شکست رژیم بعث در مصاف با ایران گذشته بود. ارتش صدام ۱۱ مرداد ۱۳۶۹ ساعت ۲ بامداد به کویت حمله کرد و ظرف شش ساعت این کشور را ضمیمه خاک عراق کرد.
صدام مالک ۲۰ درصد نفت دنیا شد.
پس از این واقعه، بزرگترین ائتلاف نظامی جهان در دوران جنگ سرد تشکیل شد. این ائتلاف شامل ارتشهای «ناتو» و ارتشهای «عربی» بود که تا ۲ سال پیش علیه ایران صف آرایی کرده بودند.
ائتلاف به قدری گسترده بود که حتی «سوریه مرحوم حافظ اسد» هم در آن حضور داشت و شوروی پشتیبان سیاسی آن بود. در همین حال، ادعا کردند پیامهایی از سوی آمریکا به ایران ارسال شد که از جبهه شرقی عراق به سمت بغداد حرکت کند.
ایران پس از جلسه شورایعالی امنیت ملی به ریاست رهبر انقلاب اعلام بی طرفی کرد و تصمیم گرفت بدون هزینه، بیننده نابودی ظالم به دست ظالم باشد.
امّا واکنش جریانی که بعدها به جریان اصلاحات معروف شد بسیار عجیب بود. مجمع روحانیون مبارز شامل بزرگان اردوگاه اصلاح طلب است که افرادی نظیر محمد خاتمی، کروبی و موسوی خوئینیها عضو آن هستند. این مجمع در بیانیهای اظهار کرد: «از مسلمانان و از هستههای انقلابی جهان اسلام … میخواهیم خود را برای ضربه زدن به منافع آمریکا در منطقه و سراسر جهان آماده کنند.»
این مجمع از شورایعالی امنیت ملی درخواست کرد: «در این لحظات حساس از شورای عالی امنیت ملی درخواست می کنیم … برای مقابله با خطرات و نقشه شوم آمریکا و تأمین منافع جمهوری اسلامی ایران با قاطعیت به بهره گیری از فرصت ها و اتخاذ تصمیم های مناسب بپردازد».
«محتشمی پور» وزیر کشور دولت میرحسین موسوی روز ۳۰ دی ۱۳۶۹ در مجلس سوم ضمن مشابهت سازی صدام با خالد بن ولید (یکی از شخصیتهای مورد احترام اهل سنّت) گفت: «امروز بحث بر سر گذشته عراق و ایران نیست … جمهوری اسلامی و ملت مسلمان و انقلابی ایران با توجه به اصول و آرمان هایش از هر کشور دیگر اولی و احق است که در جهاد مقدس علیه امریکا شرکت کند».
«خلخالی» حمله آمریکا را یک جنگ صلیبی دانست. بهزاد نبوی وزیر صنایع سنگین دولت موسوی و از چهرههای برجسته جریان چپ، روز ۹ اسفند ۱۳۶۹ در دانشگاه تهران گفت: «این جنگ فرصتی تاریخی برای حمله به اسرائیل به وجود آورده بود که از دست رفت… وظیفه ما این بود که به هر طریق ممکن است سمت و سوی جنگ را عوض می کردیم.»
جعفر شیرعلینیا در «کتاب زندگی و زمانه هاشمی رفسنجانی» نوشت: «جناح چپ به میدان آمد و منتقد بیطرفی ایران شد … جناح چپ خواستار ورود به جنگ و مبارزه با آمریکا بود.»
سال ۱۳۷۷| حمله به افغانستان!
گروهی ناشناس ۱۷ مرداد ماه سال ۱۳۷۷ به کنسولگری ایران در مزار شریف یورش بردند. در جریان این حمله، ۹ دیپلمات و یک خبرنگار ایرانی به شهادت رسیدند.
ظاهراً حمله از سوی نیروهای طالبان بود ولی بعدها مشخص شد که این تلهای از سوی پاکستان برای کشاندن ایران به باتلاق افغانستان بود.
در همین راستا، سپاه پاسداران، نیروی بالغ بر ۷۰ هزار نفر را به مرز افغانستان گسیل کرد و منتظر دستور بود. «حمله به افغانستان» در شورایعالی امنیت ملی به ریاست خاتمی تصویب شد و از قضاء فضای جامعه نیز با این رویداد همراه بود.
امّا اهمیت نقش فرماندهی در این برهه زمانی مشخص شد. «ربیعی» از نیروهای بلندپایه وقت وزارت اطلاعات و معاون وقت شورایعالی امنیت ملی در این باره گفت: «حدود ساعت ۲ نصفه شب بود که جمع بندی جلسه را امضا کردم و به بیت رهبری فرستادم، فردای آن روز نماز صبح را خواندم و حدود ساعت ۷ صبح در محل کار خود حاضر شدم؛ وقتی وارد اتاق کارم شدم با نامه ای که احتمالا ساعت ۵ صبح فرستاده شده بود، بر روی میز خود مواجه شدم که در آن نوشته شده بودند: «ما وارد این دام نمیشویم ولی تدابیر دیگر باید انجام شود.»
رهبر انقلاب با این تصمیم مانع ورود ایران به باتلاق افغانستان شد؛ باتلاقی که سه امپراتوری بزرگ بریتانیا (قرن ۱۹)، شوروی (قرن ۲۰) و آمریکا (قرن ۲۱) را در خود غرق کرد و هرسه مجبور به فرار از افغانستان شدند.
سال ۱۳۸۹| اعلام اتحاد طرفداران موسوی با مصر، تونس و سوریه!
ماشین جنگ شهری «کودتاچیان انتخابات ۸۸» پس از راهپیمایی عظیم ۹ دی منهدم شد. امّا ۲۵ بهمن ۸۹ فتنه دوم در حال شکلگیری بود: تظاهرات در همبستگی با انقلابهای عربی!
اقدامی فوق العاده خطرناک که انتهای آن، وضعیت امروز کشورهای عربی نظیر لیبی و سوریه است. ماجرا را از زبان «سردار نجات» جانشین وقت سازمان اطلاعات سپاه پاسداران بخوانید: « در ۲۵ بهمن سال ۸۹ بین چهار تا پنج هزار نفر جمعیت در میدان انقلاب تهران جمع شدند و درگیری بوجود آوردند و فردای آن روز سران فتنه اطلاعیه دادند و نظام را فاسد اعلام کردند. دو روز بعد از ۲۵ بهمن ماه، آقای تاجزاده از زندان نامه نوشت که معارضین سوریه از جنس انقلاب سبز هستند و کاری که در تونس و مصر برای سرگونی رژیم رخ داده، راه سبز امید نیز باید راه آن ها را دنبال کند».
شورایعالی امنیت ملی پس از غائله مشکوک و خطرناک ۲۵ بهمن رای به حصر میرحسین موسوی داد.
سال ۱۴۰۰| دوباره حمله به افغانستان!
ترامپ در سال ۱۳۹۸ با طالبان صلح کرد. آمریکا متعهد شد که ظرف ۱۴ ماه افغانستان را ترک کند. طالبان پیش از صلح نیز بر ۴۰ درصد افغانستان مسلط بود. سرانجام طالبان اردیبهشت۱۴۰۰ حملات خود را آغاز کرد.
شهرهای افغانستان یکی پس از دیگری فتح شدند. ارتش آمریکا فقط نظارهگر بود و قدرتی برای مقابله نداشت. هیچ مقاومت مردمی در افغانستان شکل نگرفت.
حتی وقتی «اسماعیلخان» پرچم مبارزه با طالبان را در هرات برافراشت، استقبالی از آن نشد و در نهایت به اسارت طالبان در آمد. (اسماعیل خان اکنون در ایران ساکن است)
اصلاح طلبان دوباره مواضعی مشکوک (اگر نگوئیم خائنانه) در قبال افغانستان اتخاذ کردند. این بلوک سیاسی به نظام فشار میآوردند تا ایران را در حمایت از منطقه «پنجشیر» به جنگ با طالبان بکشانند!
این درحالی است که «پنجشیرِ تاجیک نشین» و جریان «احمد مسعود» از سوی دولت تاجیکستان هم پشتیبانی نشد.
در صورت اجرایی شدن راهبرد اصلاح طلبان، اکنون ایران هفتمین ماه از جنگ در باتلاق افغانستان را سپری میکرد امّا نظام هوشمندانه رفتار کرد و اجازه نداد که ایران در مرزهای شرقی درگیر جنگی فرسایشی با عامل شکست آمریکا شود.
مواضع مشکوک اصلاحات یک اشتباه ساده است؟
آیا یک جریان ممکن است در تمام بحرانهای جدی سیاست خارجی کشور دچار خطا و اشتباه شود؟ این سادهانگاری نیست که یک جریان در تمام این سالها، سیاست خارجی پیشنهادیاش با منافع ملی کشور در تضاد و تناقض باشد؟ اکنون به وضوح میتوان نتیجه پیشنهادات سیاست خارجی این جریان را در تمام این بحرانها مشاهده کرد. هر کدام از این پیشنهادات عملی میشد اکنون کشور درگیر یک بحران جدی بود.
شاید مهمترین جایی که اصلاحات توانست سیاست خارجی مد نظر خود را پیش برد همین ماجرای برجام بود که نتیجه آن را نیز اکنون مشاهده میکنیم.
ناگهان اصلاحطلبان نگران استقلال و عزت کشور شدند
درگیری روسیه و اوکراین واکنشهایی را در میان فعالان اصلاحطلب برانگیخت که عمدتا ناشی از اعلام نگرانی برای حفظ استقلال کشور بود. جریانی که تلاش میکرد کشور در مسیر غربگرایی و سلطه آمریکاییها قرار دهد اکنون به یکباره چرخش ۱۸۰ درجهای از خود نشان داده است و حرف از عزت میزند. دلیل این اظهارات چیست؟
اصلاحطلبان در واکنش به جنگ روسیه و اوکراین توپخانه خود را به سمت نظام جمهوری اسلامی ایران تنظیم کردهاند و به ادعای خود نگران استقلال کشور شدهاند.
در یکی از اولین واکنشها علی مطهری در توییتی نوشت: ” ایران برای آنکه استقلال خود را نشان بدهد باید تجاوز روسیه به اوکراین را محکوم کند. فعلا که صدا و سیما اخبار را مانند یکی از مستعمرات روسیه گزارش میکند. جدا شدن گرجستان و آذربایجان و ارمنستان از ایران توسط روسیه و حمایت شوروی از صدام در حمله به ایران را همواره به یاد داشته باشیم”.
عباس عبدی دیگر اصلاحطلب فعال در توییتر نوشت: ” از جنگ اوکراین ضرورت داشتن تسلیحات را درس میدهند. درست است، ولی مهمتر از آن وجود مردمی حامی حکومت و سیاست مستقل است. فنلاندیهای اندک، در جنگ با روسیه پیروز شدند نه به دلیل سلاح، بلکه به دلیل چنین مردمی. در جنگ خودمان هم ابتدا با اسلحه برنو دفاع کردند. افغانستان هم نمونه اخیرش.
سیدشهابالدین طباطبایی نیز امروز در یادداشتی در روزنامه شرق توصیهای خطاب به دستگاه دیپلماسی کرد و نوشت: درخصوص تأمین منافع ملی و حفظ استقلال و عزت کشور این خطاب حکیمانه امیرالمؤمنین علی (ع) را به دستگاه دیپلماسی یادآوری میکنم که «دوستیات در حد شیدایی و دشمنیات مایه هلاکت نباشد، دوستت را به اندازه دوست بدار و دشمنت را به اندازه دشمن بدار».
یادداشت روزنامه آرمان ملی نیز تلاش کرد جنگ روسیه و اوکراین را به مذاکرات ربط دهد و از تاثیر روسیه در مذاکرات یک هشدار جدی بدهد. حسین علایی امروز در روزنامه آرمان ملی نوشت: ” در مذاکرات هستهای، روسها سعی دارند زمام مذاکرات با آمریکا را به دست خود بگیرند و اقتدار ایران را در موضوع هستهای مخدوش کنند. متأسفانه روسها تأثیرگذارترین کشور در مهمترین موضوع امنیت ملی که برجام است، شدهاند که برای جمهوری اسلامی بسیار ناگوار است”.
آن روی دیگر سکه استقلالخواهی و عزتطلبی
سابقه جریان اصلاحات نشان میدهد این جریان چندان تعلق خاطری به مسئله استقلال و عزت ملی ندارد و بارها تلاش کرده است کشور را در مسیر غربگرایی پیش برد. به چند مورد از این مواضع دقت کنید:
آمریکا کدخدا است
سال ۹۲ یکی از مهمترین ادعاهای روحانی این بود که اروپاییها یک کدخدا دارند که باید با او ببندیم! موضوعی که توسط رسانههای مختلف جریان اصلاحات بارها مطالبه شد و در نهایت منجر به مذاکره مستقیم ایران و آمریکا نیز شد.
مذاکره با آمریکا هیچ ضرری ندارد!
این جریان به قدری برای مذاکره مستقیم علاقهمند بود که در یک جلسه رهبرانقلاب از فشارهای پشتپرده روحانی و هاشمی برای شکلگیری مذاکرات مستقیم پرده برمیدارند و نگاه این جریان به مسئله غرب و آمریکا شفافتر میشو
فائزه هاشمی: آمریکا کدخداست؛ اگر من بودم سفارت آمریکا را بدون مذاکره باز میکردم
خط غربگرایی طی این سالها از صدر جریان اصلاحات به بدنه سیاسی و تبلیغاتی آنها نیز تداوم داشته است. فائزه هاشمی بارها در این مسیر چنین اظهاراتی داشته است. در یک مورد او میگوید: یکی از مهم ترین مسائل کشور ما رابطه با آمریکاست که این انحراف با اقدام دانشجویان خط امام شروع شد، عمدتا جریان چپ مانع از سرگیری روابط بود، کشور از این افراد و این تفکر چه از نظر اقتصادی و چه در سیاست در دورانهای مختلف ضربه خورده است. امروز معذرتخواهی کردهاند اما چه فایده؟ حمله به سفارت آمریکا شروع شد، دانشجویان احساساتی عمل کردند، ولی چرا حکومت این کار را ادامه داد و مشکلات را بیشتر کرد تا حالا که بگوییم مرغ یک پا دارد. اگر من بودم سفارت آمریکا را بدون مذاکره باز میکردم.
نامهنگاری اصلاحطلبان با بایدن و ترامپ
جریان نامه نگاری این جریان با رهبران دنیای غربی قبلا هم سابقه داشته اما در مورد اخیر جبهه اصلاحات فروردین ۱۴۰۰ پیش از انتخابات در نامهای خطاب به رئیس جمهور آمریکا خواسته بودند که هر چه زودتر به برجام بازگردد. این نامه از این جهت مهم میشود که این جریان برجام و بازگشت آمریکاییها را برای مصرف داخلی و پیروزی در انتخابات میخواستند. این نامه آخرین التماس غربگرایان داخلی از آمریکاییها برای حمایت از خودشان بود.
نزدیک به سه سال قبل نیز برخی از اصلاحطلبان ازجمله کرباسچی دبیر کل حزب کارگزاران در همراهی با برخی سران گروههای مخالف خارج از کشور نامهای به ترامپ نوشته و از او خواسته بودند با اصلاحطلبان مدارا کرده و خود را آماده مذاکره با آمریکاییها خوانده بودند. آش به قدری شور بود که حتی صدای برخی از همین گروه جبهه اصلاحات را درآورد تا جایی که علی صوفی وزیر دولت اصلاحات درباره آن نوشت: برخی میخواهند در برابر آمریکاییها تسلیم شوند!
تناقض رویکردی در مواضع اصلاحاتیها
اصلاحات و غربگرایان که در سالهای گذشته هرچه میتوانستند تلاش کردند کشور را در مسیر تسلط فکری و سیاسی آمریکاییها قرار دهد اکنون در ماجرای اوکراین نگران عزت و استقلال کشور شدهاند. واضح است این نگرانی نه واقعی است و نه از سر دلسوزی بلکه ناشی از خدشهدار شدن دغدغه اصلیشان یعنی مفهوم غربگرایی است.
اصلاحطلبان را میتوان سرباز و مدافع واقعی آمریکاییها در داخل کشور معرفی کرد اما نکته بدتر ماجرا آنجاست که گویی این جریان عمیقا باور کرده است که میتواند عامل آمریکاییها در ایران باشد بدون آنکه هیچ اندوختهای کسب کند. یعنی مشکل زمانی بدتر میشود که این جریان دچار یک بیماری مازوخویسم گونه نیز میشود؛ که هرچه میتواند خود را برای غرب و آمریکای مطلوبشان به آب و آتش میزنند اما آنچه از سوی غرب کف دستشان گذاشته میشود تقریبا هیچ است و همین تقریبا هیچ برایشان همه چیز است