تا حالا براتون پیش اومده که برنامهی خاصی برای نوشتن نداشته باشید ولی دلتون بخواد بنویسید؟
من الان دقیقا تو همچین شرایطیم؛ شاید چون مغزم در حال حاضر حجم عظیمی از ناباوری و شگفتی رو متحمل شده.
داستان از اونجایی شروع شد که ساعت گوشی شش و نیم عصر و نشون میداد و من نشستم پای تلویزیون برای دیدن فوتبالِ برزیل و کرواسی.
البته که با احتمال نود و نه درصدیِ اینکه برزیل میبره و با صعودش مقابل آرژانتین قرار میگیره.
با همین خیالِ خام، نوشتنِ متن توی ویرگول رو به بعدِ فوبتال موکول کردم و از اونجایی که ایده خاصی هم نداشتم با خودم گفتم: حتما بعدِ نود دقیقه و بردِ برزیل یه نوری تو مغزم روشن میشه.
ولی حدس بزنید چیشد؟
بله در کمال ناباوری برزیل حذف و کرواسی به یک چهارم صعود کرد.
اونم درحالی که داستان به صد و بیست دقیقه کشید اما به همون مقدار ختم نشد چون، وقتی نیمار دقیقه ۱۰۵ گل زد، برونو پتکوویچ دقیقه ۱۱۷ گلشو جبران کرد و بدین ترتیب سبب شد تا بازی به پنالتی هم بکشه.
و کرواسی ای که با حالت تدافعیش از اول بازی کاملا واضح اعلام کرده بود که رو پنالتی ها حسابِ اساسی ای باز کرده تونست باعثِ حذف برزیل بشه.
برزیلی که امسال یکی از مدعی های قهرمانی بود.
خب! بهتره بیشتر از این فاز گزارشگرارو نگیرم چون اعتماد به نفسِ چندانی تو پیش بینی و درکِ فوتبال ندارم.
ولی اگه بخوام بُعدِ احساسی ماجرا رو نگاه کنم.
جای یه مسی برای آروم کردن نیماری که اون همه تلاش کرد گریه نکنه ولی سر آخر دووم نیاورد خالی بود.
درواقع اشکای نیمار تیر خلاصی بود بر پیکرِ بی جانِ ناامیدیِ من از حذف برزیل.
با این حال هرچقدر تلاش کردم که جو بدم و ناراحت باشم نشد که بشه؛ شاید چون برام قابل درکه که شگفتی همیشه توی فوتبال و البته زندگیِ واقعی وجود داشته.
ولی نه واقعا شما انتظار همچین نتیجه ای رو داشتید؟
یا تنها کسی که شوکه شد منم؟