سلام
من از دیروز شروع کردم کتاب جسارت رانندگی رو میخونم، pdf نسخه انگلیسیش رو که از سایت ِ z-library دانلود کردم و نسخه صوتیِ کتاب فارسیش که از سایت طاقچه به خاطر اولین ورودم به سایتش با 50 درصد تخفیف دانلود کردم(با کد تخفیف salam)، هردوی اینهارو به موازاتِ هم دارم میخونمشون. (ویرگول طاقچه)
راستش رو بخوام بگم از اولش به خاطر یادگیری زبان و کاهشِ هزینههام :)، و چون تایمم این روزها محدوده، تصمیم داشتم با همسو کردن ِ دو تا از اهدافم یعنی خوندن ِکتاب و یادگیری زبان، بتونم بدون عذاب وجدان نسخهی انگلیسی این کتاب رو بخونم:))، چون واقعن با توجه به تجربه ی زیستهی مخصوصن اینروزهام بهش نیاز داشتم و میتونست تاثیر تراپی گونه هم روم بذاره ؛ همین که همدردت رو ببینی که میجنگه و دست نمیکشه.
ولی با خوندن 2،3 صفحه از کتاب احساس کردم که به فارسی خوندنِ این کتاب چه لذتی میتونه داشته باشه، صحبت از دردهای مشترک به زبانِ فارسی شیرینتره. و البته که ذهنم اینروزها به محتوای صوتی و شنیدن ِ کلمات تا خوندنشون انگار محتاج تره. وقتی رفتم کتاب صوتیش رو سرچ کردم توی گوگل و چند دقیقه ی اولش رو شنیدم، با اون آهنگ پس زمینه ی عربی و صدای بینهایت نشسته رویِ متنِ خانم گوینده(معصومه نورزاد)، مجموعه ی اینها وادارم کردن که درواقع کتاب صوتیش رو هم بخرم. :) و واقعن خیلی خوشحالم از این بابت. منی که مدتهاست از کتاب خوندن دورم رو به اعماق روحم نفوذ کرد.
* اخطار : این قسمت ممکنه حاوی اسپویل داستان باشه.
حالا گذشته از این حرف ها با خوندن چندیدن صفحه از متن انگلیسی و تموم کردنِ فصل اولِ نسخه ی صوتی، یکسری نکات بود که دوست دارم برای خودم ثبتش کنم چون اینروزها بینهایت روزهای دشواری هست برای خودم و بهشون نیاز دارم.
به خودم میگم به خودِ خودم که زندگی درباره ی حرکت هست، در حرکت بودن و شاید هیچوقت نرسیدن، اگر در حرکتی تو خوشبختی، اگر غم و خشم ِ زیادی داری دلیلی داره و برای اون دلیل در حرکت باش و بدون تو یک انسان ِ ناراحتِ خشمگینِ خوشبختی ، که زندگی یا خوشبختی درباره ی فقط خوشحال بودن یا غمگین بودن نیست دربارهی استفاده از همه ی این احساسات برای در حرکت بودن هست. ( برگرفته از دیدگاه فلاسفه ی اگزیستانسیال دربارهی عقلانیت و خوشبختی و صحبت های دکتر اکبر سلطانی)
همین قسمت داستان برای من پیام ِ دیگری هم داره ، در همین شب بعد از اون آزارِ خیابانی که خانم منال شریف احساس ِ ناتوانی میکنه و بعدش شب میاد خونه و توی فیسبوکش راجع به این موضوع مینویسه و اعلام میکنه که قصد داره از این به بعد در خیابون های عربستان رانندگی بکنه و از خودش فیلمی بگیره و منتشر بکنه. یکی از دوستان ِ امریکاییش(مرد) کامنتی براش مینویسه و میگه ای دردسرساز و منال جوابِ ایشون رو اینگونه میده که من دردسرساز نیستم بلکه "تاریخ سازم".
و درباره ی این جوابش هم توی کتابش میگه که حتی اون لحظه ای هم که این حرف رو میزدم به خودم باور نداشتم و فکر میکردم دارم بزرگنمایی میکنم.
مجموعِ این وقایا، اینکه این خانمِ بالغ در خیابون به خودش شک میکنه و گریش میگیره، اینکه در هنگامِ نوشتن ِ اون جواب حتی باور نداشته که تاریخ ساز بشه و بتونه کاری انجام بده، با این زمینه از خانم منال شریف که ایشون در آمریکا هم کار و فکر میکنم زندگی کرده و حتی رانندگی رو در آمریکا یادگرفته بوده و به گفته ی خودش سالهایی که توی آمریکا بوده روز ِ تولدش کارهای خطرناک و هیجان انگیزی انجام میداده، به من این نکته رو یادآوری میکنه که: انسان چقدر تحت تاثیر محیطش قرارمیگیره، که مهم نیست چقدر "تونستی" و چقدر کار کردی و مهارت داری، وقتی توی محیطی قرارمیگیری که همه بهت شک دارن و همه دست ِ کم میگیرنت و منتظرن که سوتی بدی توام کمکم شروع میکنی به شک کردن به خودت و این هیچ ربطی به میزانِ مهارتت نداره!