وقتی که اولین کتاب انتون پارکس به دستم رسید باید اعتراف کنم که کم مردد و متعصب نبودم . آن هم به خاطر بازخوانی جسورانه سابقه دخالت موجودات فرازمینی در پیدایش انسان . آنتون پارکس خود را در وضعیت عجیب وغریبی از خود آگاهی قرار داده که برایش امکان دسترسی به چیزهای عجیب و جهان دست یافتنی را فراهم
می کند . اینها جنبه شخصی داشته و لازمه تجربیات درونی است .
از آنجائیکه بخشی از من ذاتاً محافظه کار است یا – اگر بخواهم دقیق تر وظریف تر بگویم – با در نظر گرفتن وجدان حرفه ایم بعنوان یک روزنامه نگار ، من همیشه درباره داستانهایی در مورد احضار روح ، دوربینی و سفر روح خیلی محتاط بودم . مگر اینکه نویسنده ای ناگهان سروکله اش پیدا شود که بتواند رابطه محکمی بین تجربیات شخصی اش و حقایق علمی خواه قابل قبول یا نامقبول ایجاد کند . با توجه به جلد های اول و دوم کتابش متوجه شدم که این کار فقط از جانب آنتون پارکس برآمده .
قبلا کتابهایی درباره خدایانی که از فضا آمده اند و در آفرینش سیاره ما بعنوان بشر دخالت داشته اند خوانده بودم . کتابهای زکریا سیچین درباره آنوناکی و کتابهای اریک فون دنیکن و رابرت چاروز درباره ” خدایان باستانی که منشاء فرازمینی دارند ” . اما این کتاب ها بیش از حد انتزاعی ، خیالی و غیر قابل باورند . همچنین دیوید آیک را هم می شناسم – به نظرم کمی خل است – به باور او نژادی از خزندگان فرازمینی نقش مهمی درگذشته و وقایع حال حاضر سیاره ما بازی کرده . همچنین کتاب جالب آر ای بولای را هم خوانده بودم که درباره آثار فراوان به جای مانده از موجودات خزنده ای است که در اغلب تمدنهای باستانی باقیمانده و خیلی کنجکاو بودم که ببینم برخورد آنتون پارکس با موضوع خزندگانی که درتاریخ نژاد انسان دخالت داشته اند چگونه خواهد بود .
آنچه که در پی مطالعه آثارش کشف کردم جالب بود . بعنوان یک پژوهشگر درتمام اوقات وظیفه موازی رمز گشایی زبانی هم بر عهده او بود . با تاکید بر زبان سومری و حتی یک منشاء زبانی باستانی تر در ریشه شناسی لغتها و مفاهیمی که درمیان آنچه که به اصطلاح اقوام اولیه نامیده می شوند رایج بوده مثل هوپی ها یا دوگونهای مالی . متوجه شدم زبان منشاء ای که زبان سومری از آن مشتق شده براساس لغاتی بنا شده که پدیده های مهم وخدایان را در این فرهنگهای سنتی توصیف می کرده . علاوه بر این پارکس این خدایان سومرباستان را نسبت به زکریا سیچین فاخر تر و واقع بینانه تر توصیف می کند . در واقع جایی که سیچین آنوناکی را بعنوان یک جامعه متکی بر سلسله مراتب معرفی می کند آنتون پارکس در عوض یک واقعیت بینهایت پیچیده تری را نشان می دهد . در حقیقت آنوناکی فقط یک طبقه از گونه خزنده جنگجو – استعمارگر در میان لشکری از “نژادهای ” خزنده از منشاء های متفاوت است . نژادهایی با مونث و مذکر و دو قطبی ؛ نژادهای فرازمینی طراح و خالقان حیات ودر نتیجه آگاهی …
وقتی در نهایت کتاب را تمام کردم ذهنم با افکار وسوالات زیادی درگیر شده بود و متوجه شدم که مجبور به تجدید بنا وسازماندهی مجدد کیهان شناسی انتقادی خود هستم . این کتاب زلزله عظیمی دردرونم ایجاد کرد و میل داشتم هرچه سریعتر با نویسنده آن تماس بگیرم . روز بعد قراری بااو گذاشتم و خیلی خوشحال شدم که دارم با یک فرد معتدل و آرام و درونگرا حرف میزنم که راغب بود پاسخگوی سوالات متعددم باشد .
محتوای مصاحبه ای که خواهید خواند حاصل این بحث و گفتگو است . بعدها مصاحبه های بیشتری انجام دادم و چندین بار او را شخصا دیدم . تماسها باعث تقویت این گمانه شد که صرف نظر از جوان بودنش با مردی پخته و عاقل سروکار دارم . به عبارت دیگر شخصی متعادل که می کوشید پر شور و بیغرضانه سرازکارکرد این جهان دیوانه وسازوکارش در آورد . دانستنش مهم است چون به من در درک بهتر فحوای حرفش کمک کرد .
در آن زمان من خیلی به مسائل مربوط به شرطی شدن ذهن و کنترل اعمال از طریق مذاهب و فرقه ها در تاریخ تمدن علاقمند بودم . آنتون پارکس درکتابهایش به وضوح نشان می دهد که چگونه طبقه فرازمینی های خزنده و جنگ سالار قطب مذکر توانسته نقش کلیدی در پیدایش مذاهب یهودی – مسیحی ایفا کند که به وضوح شیخ سالار و موعودگرا و آخرالزمانی هستند . پارکس نشان می دهد که هیبت یک خدای مذکر عصبانی که بشریت نافرمان را مجازات و مومنان را نجات می دهد رویداد پسندیده ای درتاریخ جهان ما نبوده .
دیگر جنبه غیر عادی و دلربای کتابش جنبه دقیقاً ذهنی اش هست . منظورم این است که نویسنده از وقایعی حکایت می کند که خیلی دست نیافتنی تراز آن هستند که بدون دگرگونی در فهم ما بگنجند واو این کار را بااتکا به دیدگاه دوگانه ای که می توان به وضوح حس کرد انجام می دهد . یکی دیدگاه انسانی آنتون پارکس است . نویسنده ای با احساساتی که او احتمالاً نمی تواند موقعی که به جزئیات شخصیتها می پردازد نادیده بگیرد . درباره نژادهای بیشمار خدایان فرازمینی ؛ مکانهای غیرعادی زیست آنها ، سیاره ها و چرخششان در سیستمهای خورشیدی دور دست و …
سپس نوبت به جنبه غیر انسانی یا شاید قهرمان خالی از عاطفه او می رسد ؛ این جنبه ای است که درک آن برای ما هم بیگانه و هم آشنا است و ما کم کم که پیچ و تاب ماجرا از هم باز می شود سر از انگیزه های گنگ و شخصیتش در می آوریم . به همین شکل ، کم کم می فهمیم که او متوجه موقعیت نوچگی انسان هوشمند در پانتئون خدایان می شود . اواتارهایش ( تجسم خدایان در قالب انسانی ) شامل نامهای بیشمار انکی سومری ، اوزیریس مصری و پسرش هوروس ، لوسیفر – حامل نور لعنت شده توسط کتابهای مقدس ادیان – و پرومتئوسی می شود که قدرت خدایان مذکر سالاررا در خصوص خردمند نمودن آفریده شگفت انگیزی که انسان نامیده
می شد به چالش کشید .
به نظر تعدادی از خدایان ، بشر موجودی رقت انگیز و بدبخت با هوش اندک است موجودی پست و رذل و یکسره در زیان کاری . در ضمن خدایان دیگری هم بودند که معتقد بودند پروژه بشریت کژ راهه رفته ، پروژه ای که بذر برنامه ای معجزه آسا برای حیات و خود آگاهی را در خود داشت . این همان رازی است که به اصطلاح ، بشر برای کشف آن دعوت شده ؛ عبارتی که برای توصیف عینیتها و چشم اندازهای فرازمینی به کار گرفته می شود ؛ چیزی که توانایی ادراکی ما در حال حاضر به سختی قادر به فهم آن است .
شگفت آورتر از همه اینها این است که وجود آنوناکی توسط شاهدان بازپرسی شده در تحقیقات ” افشاگرانه ” تایید شده . شاهدان عینی دانشمند و نظامی فرازمینی ها ویوفوها . مثلاً من شوکه شدم وقتی فهمیدم که افسری مثل باب دین بعد از چهل سال تجربه با کارکنان نظامی که چنین ارتباطاتی داشته اند به این نتیجه رسیده که آنوناکی ذکر شده در الواح سومری “وجود داشته و در پیدایش ما دخیل بوده و مطمئن هستم که هنوز در میان ما هستند … ” .
این گزارشهای شاهدان عینی – که هنوز توسط رسانه های فرانسوی و متخصصان یوفو نادیده گرفته می شوند – ازاین نظر جالب هستند که نشان می دهند بعضی ازاعضاء مجتمع های صنایع نظامی در تلاش هستند جریان پیچیده ای را که سعی می کند همه چیز را از مردم پنهان نگهدارد افشا کنند . برخی بر این باورند که مرکزی برای دروغ پراکنی و دادن اطلاعات غلط وجود دارد واگر این راست باشد پس ما با یک دستکاری وسیع و پیشگیرانه و هماهنگ و بسیار سازمان یافته طرف هستیم – با توجه به شهادت شاهدان بسیار – این به این معنی است این دروغ پراکنی می کوشد که یک واقعیت غیر قابل توصیف یا حتی عجیب وغریب را آنچنان که هست پنهان نگهداشته و در نهایت سرکوب کند . به عبارت دیگر شاهدان سایه نباید نادیده گرفته شوند . بطور کلی ممکن است که کوششهای آنتون پارکس در نهایت توسط وقایع متعاقب مربوط به یوفو تایید شود .
این مصاحبه اولین مصاحبه ای است که با نویسنده انجام داده ام و طی نخستین دیدار انجام شده و اینکه واکنش خوانندگان وب سایت http://karmapolis.be اغلب مثبت وبسیار احساسی بود . پیشنهاد میکنم این مصاحبه را دوبار بخوانید . یکبار قبل از خواندن کتابش و بار دیگر بعد از آن . خواندن مصاحبه قبل از مطالعه کتاب ممکن است تقلب محسوب شود اما شما را برای جهشی سوی ناشناخته ها آماده خواهد کرد . توجه شما به زبان مبداء و هزار دلیلی که چگونه این موجودات پیشرفته زندگی و کار می کنند – بهتر یا بدتر – بیشتر خواهد شد . گذشته از همه اینها درک شما بهتر خواهد شد از اینکه چگونه کل این گذشته جهان ما را اشباع و به دلخواه خود در آورده . با تقریباً تمام اقوام اولیه دودمانی ما این گذشته شروع شده . برخی از این اقوام هنوز به شکلهای مختلف وجود دارند . مثل دوگونهای مالی ، برخی قبایل زولو در جنوب آفریقا و سرخپوستهای آمریکا . بعد از خواندن آن شما قطعاً دیدگاه های مختلفی درباره بسیاری از مسائل مورد بحث در این کتاب خواهید داشت .
البته ممکن است متذکر شوید که همیشه برای این نوع تجربیات مشکل اثبات وجود دارد . پاسخ من این است که آیا تنها مدرک قابل قبول باید فرود یک سفینه فرازمینی در محوطه کاخ سفید یا میدان کنکورد پاریس یا مرکز فرماندهی ناتو در بروکسل باشد بعد موجودات بیگانه می بایست ظاهر شوند و تایید کنند که فرازمینی ها دخالت وسیعی در پیدایش حیات بر زمین داشته اند ؛ اینکه سیاره ما باغ وحش عظیمی از گونه ها است یک جور پارک طبیعی شگفت انگیز ؛ یک ذخیره بزرگ زیست محیطی که ما تنها بخشی از آن هستیم و عزم خود را برای نابودیش جزم کرده ایم ؟
تاریخ سومری ها همراه با دیگر تمدنها ، حاوی انعکاسهایی از این مداخله ها در گذشته های دور است . آیا آنها واقعاً به اینجا آمده اند ؟ اگر بیگانه ها به اینجا آمده باشند فکرکنم نشانه خیلی بدی باشد و کتاب آنتون پارکس قابل بحث خواهد بود . قطعاً شما ترجیح می دهید ابتدا خودتان ماجرایی که آنتون پارکس تعریف می کند را بخوانید و امیدوارم که او بقیه جلدهای این کتاب را هم بنویسد .شخصاً علاقمندم که درباره پیدایشمان بیشتر بدانم .
آلن گوسنز
Karmapolis / Nexus magazine, French ed.
آلن گوسنز :
به ما از جایی که شروع کرده اید بگویید . اولین کتاب شما ” راز ستارگان تاریک ” جزئیات زیاد جدیدی درباره تمدن سومری وخزندگان آنوناکی و دیگر موجودات میان بعدی ارائه می کند . توصیف شما از کیهان پرآب وتاب و شاخ و بال دار است . اطلاعاتی چنین دقیق را از کجا آورده اید ؟
آنتون پارکس :
تا جایی که یادم می آید بچه آرامی بودم . من همیشه حساس بودم و همین باعث می شد به سختی بتوانم با اجتماع ارتباط برقرار کنم . بخصوص بعنوان یک بچه . در یک خانواده مسیحی بزرگ شده ام و اعمال مذهبی را آموختم و آئین عشاء ربانی را به جا می آوردم . همه چیز از سال ۱۹۸۱ آغاز شد . وقتی که در چهارده سالگی در ماه مه همان سال به هر دلیلی بارقه هایی دریافت کردم . چطور این مفهوم را با کلمات ساده کنم برایتان ؟ به خاطر چیزی درهر ساعت ازروز آنها خود به خود ظاهر می شدند . هرگز قادر به کنترل این پدیده نبودم و برای همین آن را شکلی از مجرا گری ( چنلینگ ) درنظر نمی گیرم . تا جایی که می دانم یک مجراگر می تواند تصمیم بگیرد که چه موقع دریافت کند و حتی او می تواند لحظه پذیرنده بودنش را انتخاب کرده و تماس برقرار کند که درمورد من چنین اتفاقی رخ نداد . می توانم تصور کنم که اعتماد کورکورانه به مجراگری آسان نیست . بنده هم مشکلات خودم را با این کار دارم چون آدمهای عجیب حقه باز زیادی در این عرصه هستند . اما آدمهای ساده دیگری هم هستند که گاهی اوقات تعبیر غلطی از چیزی که دریافت می کنند دارند .
در ابتدا بارقه ها به شکل آزمایشی ظاهر می شدند ودر هفته های بعد بارقه ها بدون نیاز به انجام کاری از طرف من به خود به خود فعال بودند . بعد از حدود پنج یا شش ماه فرکانس این بارقه ها بین یک تا سه بار در روز افزایش پیدا کرد . این را هم اضافه کنم که این فرایند ظاهرا از طریق نور تجلی پیدا می کرد . هر وقت که دچار بارقه می شدم همیشه هماهنگی با نور محیط وجود داشت . به این معنی که وقتی یک بارقه ظاهر می شد همیشه همان کیفیتی را داشت که نور در آن ظاهر می شد . رابطه لطیفی بین این دو وجود دارد که هنوز نتوانسته ام کامل درکش کنم . این بارقه ها شبیه اشعه هایی از نور هستند که از بالا روی سرم در سطح هفتمین چاکرا رخنه می کنند . این پدیده بلافاصله رابطه مرا با واقعیت متعارف قطع کرده و من از نور وصوتی واضح اشباع می شوم . صحنه ها کامل به نظر می رسند و اغلب با چهره های آشنای دور وبرم پر می شوند . اتفاق افتاده که در این حالت به خودم آمده ام .
همانطور که گفتم این می تواند در هر وقتی اتفاق بیفتد ؛ اگرچه هر بار که رخ می دهد نور بسیار زیاد است اما این پدیده اغلب زمانی رخ داده که من با دوستان و همکارانم بوده ام . به نظرم می رسید که زمان متوقف شده و من حس می کردم صحنه ای که در حال تجربه اش هستم بین دو و پنج یا حتی ده دقیقه طول می کشد و کسی متوجه آن نمی شود ! برای دوستانم شبیه یک وقفه چند ثانیه ای است .