صحرا
صحرا
خواندن ۲ دقیقه·۱ سال پیش

چه بی رحمانه من سرخم

هر چقدر خسته تر و رنج کشیده تر و سرخ تر

قالی لاکی تر

ممیز میزنم، صدای چک چک شیر آب، صدای سنگین کوبیدن پودها

همین طور می پیچد و می پیچد

سرم سنگین می شود و می شود و سنگین تر

کاش قبل از از هوش رفتنم و چرخیدنم در بین هیاهوی بازار ذهنم، نامه ام را تمام میکردم

کارهایی را انجام میدهم و بعد همین طور

مثل جمله ی بالا، نه صبر کن، فعل جمله ی بالا چه بود؟

زمان تکه تکه شده است. مثل آن عقیق یمنی که هزار تکه شده بود

من که گفتم، عقیق فکر می کرد که سرخ نیست. نه به قدر کافی. با بوسه ای رگ هایم را باز کرد تا سرخ سرخ سرخ شود

فقط از هوش نروم. کاش قبل از از هوش رفتنم..

انقدر سردرگمم که حتی جملات را به پایان نمیرسانم. نخوانید آقا. خانم نخوانید.

فریادم را شنیدی؟

چند روز پیش آسمان گریه می کرد. گریه ی مرگ بود بس که سرخ. بعد نمیدانی که چه شد، گوشت با من است؟ سیاه شد. مثل قیر. نبض آسمان را گرفتم. مرده بود

چه بی رحمانه میکوبی تمام تار و پودم را

فردا آزمون.

نه که فکر کنی می ترسم. خب تلاش هست. حق رسیدنی است. من در این مسابقه میدوم اما در اعماق وجودم همان رنگ سرخ است که هست. چرا آبی نمی شود؟ چرا سبز نه؟ سبز یشمی. سدری. طلایی.

طلایی که سبز نیست

اما به هر حال زیباست.

تمام ذره های کاخْ مانند وجودم را

انقدر نبودی که نمیدانم بودنت چگونه است. موقع زدن تست ها، هنگامه ی آزمون، یک دفعه یاد بوی هندوانه ی تکه تکه شده می افتم. یاد گرمای کرسی

شعرهایم کلماتم جملاتم. صکوتم از سکوت هم بدتر

چه تراژدی عجیبی. من سرخ سرخم و تو سبز سبز سبز

و ما هیچ گاه ما نخواهیم بود

و رسوایی ما بودن، بدتر است از سفیدی گزینه های آزمون فردا

چه بی رحمانه می کوبی تمام تار و پودم را

و ویران میکنی هر لحظه آجر های روحم را

سرخم را

دردم را

مرگم را


هذیانسرخسبزبی رحمانه
youth is wasted on the young
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید