همواره در طول تاریخ سبکهای نظامی با توجه به شرایط زمانی و محیطی جنگ، ابداع و مورد استفاده قرارگرفتهاند. تحولات فناوری موجود و قابلیتهای نظامی طرفین درگیری در جنگ، نقش اساسی در انتخاب نوع سبک نظامی داشته است. فروپاشی شوروی در اواخر قرن 20 میلادی و یکجانبهگرایی ایلات متحده در حضور سلطهجویانه خود در نقاط راهبردی جهان سبب گردید که بازیگران غیردولتی و همچنین قدرتهای ضعیفتر در صحنه رقابتهای منطقهای بهویژه غرب آسیا به نقشآفرینی بپردازند. این موضوع، مفاهیم جدیدی را توسط صاحبنظران و نظریهپردازان حوزه نظامی در ادبیات معاصر وارد نمود.
یکی از این مفاهیم مطرح در دهه نخستین قرن 21 جنگ «ترکیبی» یا هیبریدی است که مورد توجه محافل علمی-نظامی دینا قرار گرفت.
در این کتاب، در بخش اول 6 ویژگی جنگ هیبریدی مدنظر سرگرد مک کالو بوده است:
1. ترکیب، قابلیتها و تأثیرات نیروی هیبریدی، در محیط پیرامون آن، بیهمتا هستند.
2. هر نیروی هیبریدی ایدئولوژی منحصربهفرد دارد که منجر به ایجاد نوعی روایت درونی برای سازمان میشود.
3. نیروی هیبریدی همواره متوجه تهدید موجود نسبت به بقای خودش است.
4. در جنگ هیبریدی نوعی برتری قابلیتی میان طرفین جنگ وجود دارد.
5. نیروی هیبریدی از اجزای متعارف و نامتعارف تشکیل میشود.
6. نیروهای هیبریدی به دنبال استفاده از عملیات پدافندی هستند.
سرگرد جانسون در بخش دوم کتاب سه ضرورت اصلی برای هنر اجرای عملیات در نبرد هیبریدی را تعریف میکند:
1. یک رویکرد عملیاتی باید منطق شکلهای مختلف درگیری را که یک تهدید هیبریدی به کار میبندد، مختل کند.
2. موفقیت راهکنشی و اهداف راهبردی باید در همان فضایی که تهدید هیبریدی در آن به وجود آمده ایجاد شود.
3. یک رویکرد موفق باید از اقدامات معمول در زمان و مکان دوری کند.
از 1993 بهعنوان پزشک در گارد ملی شروع به فعالیت کرد. در سال 1998 از کالج کورنل فارغالتحصیل شد و بهعنوان افسر ذخیره با بورسیه به دانشگاه آیووا رفت. بعد از 2 سال با فارغالتحصیلی از آیووا به لشکر 101 هوابرد در فورت کمبل کنتاکی منتقل شد. در نوامبر 2001 بهعنوان فرمانده دسته تفنگدار به افغانستان اعزام شد. بعد از دوره افغانستان دوره عالی پیادهنظام را در فورت بنینگ جورجیا تمام کرد. در تیپ 172 بهعنوان رئیس رکن 3 تیپ خدمت کرد. از جولای 2005 تا دسامبر 2006 در موصل و پسازآن در بغداد بود. سپس بهعنوان رئیس رکن 3 مرکز ارتش آمریکا(ARCENT)خدمت کرد. در این زمان او در پشتیبانی طرح و برنامه از نیروهای چند ملیتی-عراقی، فرماندهی مرکزی در خاورمیانه، فرماندهی عملیات ویژه ایلات متحده و فرماندهی غرب آسیا خدمت کرد که مشغول انجام وظایفی همچون:
§ طرحریزی و احتمال سنجی
§ طرحریزی عملیاتی
§ همکاری امنیتی
§ مدیریت صحنه نبرد
بود. سپس دوره دافوس را گذراند و در فورت لونورث وارد مرکز آموزش مطالعات نظامی پیشرفته شد.
مدارک تحصیلی سرگرد کالو:
1. کارشناسی(از کالج کورنل):
1.1. زیستشناسی
1.2. روانشناسی
1.3. ریشهیابی رفتار
2. کارشناسی ارشد:
2.1. هنر و علوم نظامی از مرکز مطالعات نظامی پیشرفته
2.2. مدیریت تجاری از دانشگاه تورو
2.3. مدیریت و ستاد از دافوس
وی در حال حاضر(2013)در افغانستان خدمت میکند.
خدمت خود را در ارتش از سال 1999 پس از فارغالتحصیلی از دانشکده افسری با رسته توپخانه صحرائی آغاز کرد. در آلمان مستقر شد و بعدتر در عملیات آزادسازی عراق شرکت کرد. پس از اتمام مأموریتهای بسیار در افغانستان و عراق و آمریکا وی در دوره دافوس شرکت و از آن فارغالتحصیل شد. وی برای برنامه محققین هنر جنگ انتخاب شد با تز «بزرگترین باتوم: بهکارگیری یگانهای توپخانه در عملیات ضد شورش» که توسط انستیتو مطالعات رزمی در سال 2012 منتشر شد. وی وارد مرکز آموزش مطالعات نظامی پیشرفته شد. وی در حال حاضر در لشکر هوابرد 82 در سمت افسر رکن 3 است.
مدارک تحصیلی سرگرد جانسون:
کارشناسی:
مهندسی سامانهها از دانشکده افسری آمریکا
کارشناسی ارشد:
1. مدیریت و رهبری از دانشگاه وبستر
2. هنر و علوم نظامی از مرکز آموزش مطالعات نظامی پیشرفته
3. مدیریت و ستاد از دافوس
«بهترین راه برای توصیف محتملترین تهدیداتی که نیروهای ارتش با آنها رودررو خواهند شد، استفاده از تهدید هیبریدی است.»
این نوشتار تلاش خواهد کرد تا به این سؤال پاسخ دهد:
«چرا بازیگران هیبریدی یا تهدیدهای هیبریدی، به شکل منحصربهفرد رفتار میکنند؟»
ارتش آمریکا سازمانی است که وظیفه آن حمایت و دفاع از آمریکا در برابر همه دشمنان خارجی و داخلی است. در این گستره وسیع وظایف، باید با دشمنان موجود و همچنین دشمنان بالقوه مقابله شود. برای مقابله با تهدیدات، آمریکا باید تهدیدات محتمل را بهخوبی بشناسد و درک کند تا بهترین نحو برای مقابله با آنها آماده شود. بهطورمعمول تهدیدات نظامی در عصر معاصر سه دسته هستند:
1. متعارف
2. هیبریدی
3. نامتعارف
در این نوشتار سعی میشود تا بحث در مورد سازمانها و جنگ هیبریدی را با تدوین اصول نظری جنگهای هیبریدی، روشنتر نمود. در طول این نوشتار، عبارتهای نیروی عمومی و نیروی متعارف بهصورت جایگزین همدیگر و بهمنظور تعریف کردن سازمانهای نظامی که رفتار آنها در چهارچوب قوانین و مقررات بینالمللی بوده و سامانههای تسلیحاتی و تجهیزاتی آنها مطابق با استانداردهای پذیرفتهشده است، به کار خواهند رفت.
عبارت نیروی نامتعارف و نیروی غیرمعمول نشاندهنده سازمانهایی است که در چهارچوب استانداردهای پذیرفتهشده ازنظر تجهیزات و رفتار قرار نمیگیرد.
تعاریف مختلف نیروهای هیبریدی را بهمرور انجام خواهیم داد اما برای آغاز بحث درباره جنگ هیبریدی، نیروی هیبریدی را باید سازمان نظامی بدانیم که از مجموعهای از سازمانها، تجهیزات و روشهای متعارف و نامتعارف که در یک محیط منحصربهفرد شکلگرفته و هدف آن بهرهمندی از اثرات راهبردی و همافزای این مجموعه است. این تعریف اما تعریف مناسبی نیست چون میتوان برداشتهای متعدد ایجاد کند.
یک تهدید هیبریدی بر قابلیت سازمانی تمرکز داشته و بهطورمعمول تلاش میکند در برابر رقیبان خود که از نوع متعارف هستند ظرفیت نامتعارف به دست آورد. این مزیت نهتنها درزمینه نیروی دفاعی، بلکه در تمام اجزای قدرت ملی نظیر توان اطلاعاتی، نظامی، اقتصادی، مالی، جاسوسی و یا اعمال قانونی قابل مشاهده است. این مزیت سبب میشود که قوانین جنگهای متعارف ازنظر سرعت، عمق و شدت تغییر یابد و به قوانینی که موردنظر هیبرید هستند، تبدیل شوند.
یک رقیب نظامی ضعیف ازنظر منطق هیبریدی میتواند در برابر یک رقیب نظامی قویتر در یک دوره نامحدود ایستادگی و در برابر او تهدیداتی ایجاد کند که اگر متعارف بود نمیتوانست این کار را انجام دهد. این قابلیت هیبریدی برای سازمانهای نظامی متعارف مشکلساز هستند.
نمونههای تاریخی جنگ هیبریدی را میتوان در عهد باستان جستوجو کرد. اما عبارت تهدید هیبریدی یک عبارت جدید است. در رم باستان و در دوره شورش یهودیان در سال 66 پس از میلاد، یک نیروی هیبریدی از سارقین مسلح، سربازان معمولی، جنگجویان نامتعارف و جاسوسان از راهکنشهای متنوع مانند جنگ ثابت، کمین در کنار راه و محاصره کردن در برابر سپاه روم استفاده کردند.
در جنگ شبهجزیره ایبری در سال 1806 نیز، نیروی هیبریدی پارتیزانهای اسپانیایی با نیروهای متعارف انگلیسی و پرتغالی متحد شدند تا یک قدرت نظامی قاطع در برابر ارتش ناپلئون ایجاد کنند. در جنگ جهانی در جبهه شرقی، شوروی با یک نیروی نامتعارف که تجهیزات چندانی نداشت متحد شد تا یک نیروی ترکیبی چندگانه طی سالهای 1941 تا 1945 ایجاد کند. در ویتنام ارتش مردمی ویتنام شمالی به همراه ارتش ویتنام شمالی عملیات خود را با ویت کنگ ها که یک نیروی نامتعارف بودند ترکیب کردند.
در جنگ سال 2006 میان حزبالله لبنان و اسرائیل، حزبالله که یک نیروی مستقل است از جنبههای متعارف و نامتعارف جنگ استفاده کرد تا در برابر قدرت نظامی متعارف غرب آسیا مقاومت کند.
یک مانع مهم در برابر تهدیدات هیبریدی این است که پاسخی برای این سؤالات که تهدید هیبریدی چیست و چرا تهدید هیبریدی به وجود میآید، ارائه نشده است.
یکی دیگر از مسائل، اطلاعات اندک ما از تهدیدات هیبریدی بهخصوص در زمان ظهور و حضور بازیگران غیردولتی است که فعالیتها و راهبردشان نیز در مناطق غرب آسیا، آفریقا و منطقه اقیانوس آرام تغییریافته است.
ژنرال کیسی با درک تهدیدات هیبریدی گفت که ارتش آمریکا در آینده باید:" در جنگهای ضد شورش طولانیمدت موفق بوده، به دیگر ملتها درزمینه ساخت ظرفیت نظامی کمک و دوستان و همپیمانانی برای خود بیابد، از فعالان مدنی در داخل و خارج از آمریکا حمایت کرده، قدرت بازدارندگی و شکست تهدیدات هیبریدی و دولتهای متخاصم را داشته باشد."
وی در فوریه 200 در آئیننامه 0-3 ارتش آمریکا ابلاغ کرد:
« در آینده ویژگی محیط عملیاتی تهدیدات هیبریدی به این صورت خواهد بود:
ترکیبی از گروههای منظم، نامنظم، تروریستی و مجرمانه که بهطور غیر مرکزی در برابر ما صفآرائی خواهند کرد و قابلیتهایی دارند که قبلاً فقط در اختیار دولتها قرار داشت. این تهدیدات هیبریدی محیط امنیتی رقابتیتری ایجاد میکنند و باید در برابر این تهدیدات آماده باشیم.»
این فرمان در رهنامه عملیاتی ارتش آمریکا بازتاب یافت، این رهنامه توصیه میکند که "از روشهای امنیتی مربوط به مناطق گسترده در عملیاتهای ضد شورش پرجمعیت بهمنظور مقابله با بخشهای نامتعارف تهدیدات هیبریدی و از روشهای مانور ترکیبی نظامی بهمنظور مقابله با بخشهای متعارف تهدیدات هیبریدی استفاده شود."
در این نوشتار بهمنظور داشتن یک روش کارا و مفید در پاسخ به تهدید شناساییشده، نظریه جنگ هیبریدی ارائه شده است. درک این نکته که یک نیروی هیبریدی در هر محیطی چگونه ایجادشده و رفتار میکند، موجب ارائه دیدگاههای روشنی نسبت به کارایی اجزای این راهبرد میشود.
این دیدگاه در آموزش نیروهای منظم و نیروهای عملیات ویژه و همچنین بهبود بهکارگیری هنر عملیاتی توسط فرماندهان نظامی نقش مؤثر دارد.
در سال 2006 در اسناد «بازبینی 4 ساله دفاعی آمریکا» کارشناسان بهطور رسمی وجود تهدیدات هیبریدی را به رسمیت شناختند. این تفکر نوظهور در پی کارهای فرانک هافمن درزمینه سازمانهای هیبریدی به وجود آمده است.
نظریه جنگ غربی:
جنگ یک اختلاف سازماندهی شده بین دو دولت، ملت یا دو طرف مسلح در یک دوره مشخص بهمنظور دستیابی به وضعیت پایانی مطلوب ازنظر سیاسی یا ایدئولوژیکی تعریف میشود.
ازنظر تاریخی، نظریهپردازان جنگ، آن را بهصورت یک فرآیند تکاملی بررسی کرده که هم بر اساس فناوری و نحوه بکار گیری نیروها و هم بر اساس فشارهای اجتماعی تعریف میشود. این درک دوگانه از جنگی که هم بهصورت یک فرآیند تکاملی و هم بهصورت فعالیتی با قالبهای مختلف است، زمینه را برای درک بهتر از جنگ هیبریدی فراهم میکند.
توماس هامس در کتاب «فلاخن و سنگ» در مورد نسلهای مختلف جنگها بهطورکلی مفهوم جنگ را به تغییر شکل فناوری نظامی و اثرات راهکنشی، راهبردی و اجتماعی آن با توجه به وضعیت زمان مختلف میداند.
نسل اول جنگهای مدرن در فعالیتهای سلطه-دولت رخ داد و از تاکتیکهای خط و ستون در جنگهای نزدیک استفاده میکردند که متکی به مزیت فناورانه تفنگ و سلاح بود. حوالی قرن 18 و 19 که با امضای عهدنامه وستفالیا شروع به تکامل کردند.[در این عهدنامه حق طبیعی کشورها برای داشتن نیروی نظامی به رسمیت شناخته شد و بهاینترتیب بین بازیگران حکومتی و غیر حکومتی تمایز و تفاوت ایجاد شد.
نسل دوم جنگها بر اساس نسل اول و با استفاده از تاکتیکهای آتش خطی و جابجایی با تمرکز بر آتش غیرمستقیم با استفاده از توپخانه شکل گرفت که در نیمه دوم قرن 19 و اوایل قرن20 رواج داشت.
نسل سوم جنگها را تأکید بر تاکتیکهای سرعت، قدرت مانور و عمق میداند که با استفاده از آنها برای انهدام نیروهای دشمن از طریق حمله به عمق نیروهای دشمن و همچنین حمله علیه نظامیان و غیرنظامیان انجام میشود. بمباران هوایی و خرابکاری این نسل را پیش میبرد. این نوع از جنگ در قرن 20 میلادی رواج داشت.
نسل چهارم جنگها در نیمه دوم قرن 20 ظهور کرد و در آن بازیگران دولتی و غیردولتی از تاکتیکهای غیرنظامی استفاده کرده تا قابلیتهای فناورانه طرف مقابل را خنثی کند. در نسل چهارم جنگ ایدههای جنگ پارتیزانی، چریکی، جنگ مردمی و جنگهای طولانی میتوانند حالتی از جنگ را نشان دهند که در آن مزیت جنگ متعارف با استفاده از ترکیب ابزارهای جنگ نامتعارف به همراه یک فرآیند تفکر متحد کننده که وضعیت مطلوب انتهایی ازنظر نظامی-سیاسی را تعیین میکند، خنثی میشود. بازیگران نسل چهارم جنگها از عملیاتهای اثرگذار نظامی و ارتباط راهبردی به همراه روشهای نامتعارف استفاده میکنند تا هم جنگ را طولانی کنند و همپایههای سیاسی و نظامی نیروهای متعارف را متزلزل کنند.
توماس هوبر در کتاب «جنگ مرکب: گره مرگ»، «جنگ مرکب» را در بحث خود بر روی جنگها شبیه به هیبریدی میگیرد. وی جنگ مرکب را بهصورت استفاده همزمان از نیروهای متعارف و نامتعارف تعریف میکند. در این حالت طرفین از دو نوع نیرو بهطور جداگانه تحت یک ساختار رهبری یکپارچه استفاده میکنند، تا از مزیت حاصل بهعنوان حالت مکمل ایجادشده، بهره ببرند.
نیروهای متعارف، از مزیتهای تاکتیکی(راهکنشی) و عملیاتی ناشی از پشتیبانی جاسوسی، ضد جاسوسی، سرعت و لجستیک و از ماهیت دفاعی نیروهای نامتعارف بهره میبرند. از سوی دیگر نیروهای نامتعارف نیز از داراییهای اطلاعات راهبردی نیروهای متعارف، ساختار لجستیک نظامی و فشار عملیاتی نیروهای متعارف استفاده میکنند که باعث میشود دشمن بهصورت متمرکز عمل کند.
ایده جنگ مرکب بر اساس نسل چهارم جنگ مطرحشده است تا کارایی نیروهای نامتعارف را نشان داده و بر این مسئله تأکید کند که این نیروها میتوانند مکمل هم باشند. اما تفاوت این ایده با جنگ هیبریدی این است که در جنگ هیبریدی از جنبههای متعارف و نامتعارف، مجرمانه و تروریستی استفاده میشود. بهاینترتیب جنگ مرکب پیشزمینهای برای تفکرات کنونی در مورد جنگ هیبریدی است و ازنظر کیفی با آن تفاوت دارد.
در اسناد بازبینی چهارساله دفاعی آمریکا در سال 2006 تهدیدات را با توجه بهاحتمال رخداد آنها و اثرات بالقوهای که بر آمریکا دارند به دستههای غیرمعمول، سنتی(متعارف)، فاجعه آفرین(با تخریب های حجیم) و شکننده(مجرمانه-تروریستی) تقسیم کرد. این تقسیم بندی دو معنا داشت که به نوعی نشاندهنده مفهوم جنگ ترکیبی بود. اول اینکه نیروهای مختلف با این تقسیم در میدان های جنگ آینده در کنار هم حضور داشته باشند و بهعنوان مکمل فعالیت کنند. دوم اینکه این دسته بندی ها میتوانند با هم ترکیب شوند.
این نوع جنگ مبنایی بود که بر اساس آن میشد جنگ هیبریدی را بهصورت درهم آمیختن ظرفیت های مختلف تعریف کرد.
فرانک هافمن، تکمیل کننده نظریه جنگ مرکب و ارائه کننده نظریه جنگ هیبریدی این نظریه را گسترش داد. در سال 2007 برای تفنگداران دریایی آمریکا، جنگ هیبرید خود را بهعنوان یک عبارت نظامی نشان داد که بهصورت تشریح ترکیب تهدیدات منظم و نامنظم با استفاده از فناوری های ساده و پیچیده به همراه طراحی-اجرای غیرتمرکزی تعریف میشد. هافمن تعریف خود را با قرار دادن جنگ هیبریدی تحت عنوان «همجوشی همافزای نیروهای متعارف و نامتعارف» در کنار رفتارهای تروریستی و مجرمانه ارائه کرد. این همجوشی با محوریت یک هدف مطلوب و با استفاده از یک ایده سیاسی شکل میگیرد و بهطور همزمان همه اجزای نیروها را به نحوی که سازگار با هم باشند، با هم متحد میکند. وی تشریح کرد که ممکن است بازیگران دولتی یا غیر دولتی در سطح تاکتیکی، عملیاتی یا راهبردی این نوع جنگ را انجام دهند. وی بر اثرات اجتماعی فعالیتهای تروریستی و مجرمانه مخرب و پیام راهبردی حاصل از آن نیز که با سایر موارد ترکیب میشوند، تأکید کرد.
از سال 2006 تا کنون(2013)کار هافمن درزمینه جنگ ترکیبی، تبیین استاندارد طلایی برای درک مفهوم نیروهای هیبریدی و اثرات همافزای تولید شده توسط آنها بوده است.
رهنامه نظامی انگلیس، برخلاف آنچه هافمن گفته است، جنگ هیبریدی را بهصورت یک جنگ نامنظم شناسایی میکند. هیچ تمایزی بین یک نیروی نامنظم و یا نیروی چریک و یا نیروهای با تجهیزات بهتر که از انواع تاکتیکهای غیرمتقارن استفاده میکنند، بیان نشده است.
«جنگ هیبریدی توسط نیروهای نامنظم انجام میشود که به سلاح ها و سامانههایی پیچیده دسترسی دارند که بهطور معمول در اختیار نیروهای متعارف است. جنگ هیبریدی ممکن است در صورت فراهم بودن شرایط و منابع، فقط برای یک جنگ خاص سکل بگیرد. پیش بینی میشود که رهبران گروههای نامنظم، به تلاش خود برای خرید و دستیابی به سلاح ها و فناوری های پیچیده ادامه بدهند و یگانهای پدافندی با تهدیداتی که در گذشته فقط در اختیار نیروهای مسلح و ارتش یک کشور بود روبرو شوند.»
نتیجتا انگلیس منطق متفاوتی برای شکل گیری یا کاربرد تهدید هیبریدی مدنظر قرار میدهد. بدین ترتیب ازنظر درک عمومی بین آمریکا و نزدیک ترین متحدش اختلاف عمیقی وجود دارد.
در اسرائیل تهدیدات هیبریدی و جنگ هیبریدی را از روشهای جنگ اجتماعی میدانند که محدودیت های اجتماعی در آن وجود ندارد.
«جنگ هیبریدی نهتنها میتواند با ترکیب فناوری ها وسازمانهای متعارف با تاکتیک ها و روشهای نامتعارف مزیتی بر رقبای خود به دست آورد، بلکه با حذف محدودیت های اجتماعی میتواند یک مزیت شناختی در برابر نیروهای متعارف دولتی ایجاد کند. چون نیروهای متعارف باید به قوانین رزم زمینی، پیمان ژنو و قوانین دیگر پایبند باشند. نیروهای هیبریدی بهصورت یک سامانه شبکه ای کار میکنند که عملکردشان در پاسخ به نظرات جمعی، پایگاه حمایتیشان و توان یادگیری و بازخورد داخلی آن به مراتب سریعتر از نیروهای متعارف است. جنگ هیبریدی به یک پایه شناختی-هویتی نیاز دارد.»
اسرائیل به جای درک کارکردی از تهدیدات هیبریدی، درکی بر اساس اثرات جنگ هیبریدی دارد که منجر به ایجاد یک رویکرد مناسب برای پاسخ به جنگهای هیبریدی میشود. تعریف اسراویل با آمریکا متفاوت است و بیشتر بر همافزایی موجود در ایجاد اثرات توسط اجزای هیبرید تأکید دارد و به تفاوت موجود در ظرفیت های کارکردی موجود در نیروهای هیبریدی چندان توجهی نمیکند.
جفری کوران در کتاب «یک نیروی هوایی کامل، طیف اختلافات درباره جنگهای متعارف و نامتعارف را بررسی میکند. وی در مقابل نظریه بریملی، که نبرد نامتعارف را مربوط به شورشیان با فناوری محدود میداند و ارتش های بزرگ با فناوری های سطح بالا را مسئول مقابله با «محتملترین تهدیدات» میداند، میگوید که فشار جهانی شدن سبب میشود که تهدیدات هیبریدی بالقوه بتوانند با استفاده از اقتصاد جهانی و تکثر فناوری های اطلاعاتی به ظرفیت های نظامی متعارفی که در میانه قابلیتهای نیروهای متعارف است دسترسی پیدا کنند. مثلا سامانههایی همچون ضد تانک کورنت که در سال 2006 توسط حزبالله علیه اسرائیل ه کار رفت. همچنین با تکثیر فناوری سلاح های کشتار جمعی بازیگرانی غیردولتی مانند تروریست ها و نیروهای هیبریدی بتوانند با استفاده از پول و با بدست آوردن تجهیزات و دانش با کشورهای جهان دوم و سوم رقابت کنند. این تهدیدات است که با فشار و جهانی شدن و رشد تکنولوژی همواره نیروهای متعارف را تهدید میکند.
سرهنگ دانیل لاسیکا در کتاب «الزامات راهبردی جنگ هیبریدی، نظریه پیروزی» میگوید که نیروی هیبریدی تلاش میکند تا از موفقیت تاکتیکی داخلی و جمع آوری اطلاعات دشمن استفاده کرده تا بتواند به شکلی سنجیده و دقیق از حوزه های شناختی و روحی در جنگ بهره ببرد. وی جنگ هیبریدی را یک تاکتیک و در عین حال یک راهبرد حاصل از ترکیب ابزارها و روشهای متعارف، نامتعارف و مجرمانه-تروریستی میداند. بنابراین نیروی هیبریدی میتواند تمام سطوح جنگ را در برگرفته و در سطوح راهبردی و تاکتیکی با روشهای سریعتر از نیروهای متعارف عمل کرده و شتاب عمل بیشتری داشته باشد. در این مدل-نظر، نتیجه تاکتیکی هر چه که باشد، نیروهای هیبریدی همیشه یک مزیت راهبردی برتر در برابر نیروهای متعارف خواهد داشت.
دیوید اسدوفسکی و جف بکر در مقاله خود با نام «فراتر از تهدید"هیبریدی":ضرورت یکپارچگی در جنگ» به انتقاد از «رویکرد چهار بخشی» میپردازند که هر نوع از تهدیدها را در یک «جعبه» جداگانه قرار میدهند. آنها معتقدند وقتی جنگ هیبریدی را تنها ترکیب دسته بندی های مختلف یا قابلیتهای مختلف ببینیم، نمیتواند همه پیچیدگی های جنگ هیبریدی را نشان دهد.
جنبه ای که از جنگ هیبریدی بسیار مهم است، یکپارچگی رویکردهای شناختی و مادی آن در راستای ایجاد اثرات موردنظر است. این یکپارچگی باعث میشود انعطاف پذیری در حوزه راهبردی به وجود آید که در آن میتوان «قوانین» اجتماعی را در یک فرآیند تکراری به گونه ای تغییر داد تا ازنظر قانونی و هنجارهای نظامی به نفع هیبرید تغییر کند. انعطاف پذیری حاصله باعث میشود یک سازگاری تکراری برای هیبرید به وجود آید که باعث میشود نیروی هیبریدی به سرعت از فرصت های به وجود آمده هم ازنظر تجهیزات مادی و هم ازنظر تاثیر شناختی بر محیط اطراف استفاده کند.
ترکیب حوزه های شناختی و مادی همان پلی است که میتواند شکاف بین نظرات کارشناسان آمریکایی و اسرائیلی را بپوشاند.
سند بازبینی4ساله دفاعی آمرکیا در سال 2010 جنگ هیبریدی را بهصورت زیر تعریف کرده است:
«افزایش پیچیدگی جنگ، چندگانگی بازیگران و غیرقابل شناسائی بودن اختلاف»
انواع درگیری ها ممکن است جنگ با دولتهایی باشد که از انواع جنگ طولانی استفاده میکنند و شاید بهمنظور ایجاد ارعاب از نیروهای نیابتی بهره ببرند و یا ممکن است بازیگران غیردولتی باشند که از ابزارها و مفاهیم و ظرفیت هایی استفاده کنند که در گذشته در اختیار دولتها بوده است.
این سند نهتنها بیان میکند که باید احتمال رخداد یک تهدید هیبریدی بررسی شود بلکه میگوید نیروهای نظامی باید عکس العمل های مناسب در برابر این تهدیدات را نیز پیشبینی کنند. این رهنامه تصویر تهدیدات را اینگونه رسم میکند:
«نیروهای ارتش باید آماده مقابله با تهدیداتی باشند که دشمنان هیبریدی نامیده میشوند. یعنی دشمنان دولتی و غیردولتی که دامنه گسترده ای از قابلیتهای تسلیحاتی و تاکتیکهای منظم، نامنظم و تروریستی راترکیب کرده و پیوسته در تلاش برای تضعیف قدرت آمریکا و حمله به آنچه ازنظر آنها نقاط ضعف آمریکا است، میباشند.»
آئیننامه0-3 ارتش آمریکا عملیات ها و تهدیدات هیبریدی را بهصورت کاکردی و به این صورت تعریف میکند:
«یک ترکیب متنوع و پویا از نیروهای منظم، نامنظم، اجزای مجرمانه و یا ترکیب این نیروها و اجزا به گونه ای متحد که هرکدام مزیتی برای دیگری داشته باشند. این نیروها توانایی های خود برای استفاده از سلاح ها و تاکتیک منظم و نامنظم را با یکدیگر ترکیب میکنند.»
بعلاوه این نیروها ممکن است درزمینه دستیابی به اهداف سازمانی خود با یکدیگر همکاری کنند. تهدیدات هیبریدی سلاح های پیچیده، فعالیتهای سایبری، فرماندهی و کنترل و تاکتیکهای نظامی ترکیبی را با هم دیگر ترکیب میکنند تا بتوانند در شرایط مناسب با نیروهای آمریکائی درگیر شوند.
کلاوزیتس جنگ را بهصورت: «اعمال زور بهمنظور مجبور کردن دشمن برای انجام آنچه دلخواه ماست» تعریف میکند. تعبیر نهایی جنگ که به آن «جنگ ایده آل» یا جنگ «مطلق» گفته میشود زمانی مطرح میگردد که تمام منابع و داشته های موجود برای بدست آوردن وضعیت مطلوب از جنگ به کار گرفته شوند.
تعبیر نهایی از جنگ معمولا به دلیل اثرات سیاسی ناشی از جنگ، امکان وقوع ندارد و به همین دلیل وی مفهوم «جنگ محدود» را مطرح کرد که در آن قدرتهای نظامی از ابزارهای موجود به بهترین نحو بهمنظور دستیابی به اهداف محدود سیاسی استفاده میکنند.
دسته بندی کلی جنگ شامل: «آرمانی» یا جنگ تمام عیار، «جنگ محدود» یا عملیاتهای نظامی که در ذیل هر نوع جنگی انجام میشوند.
در جنگ بازیگران دولتی ابزارهای در دسترس خود را با اهداف سیاسی پیش بینی شده، تطبیق میدهد در نتیجه سازمانهای نظامی متعارف در باربر سناریوهای گسترده بالقوه و بر اساس وضعیت سیاسی محتمل، بهینه خواهد شد. این توسعه در کشورهای غنی با تولید ناخالص بالا رخ میدهد که نیروهایی گسترده برای انجام هرگونه عملیات در مقیاس های متفاوت آماده میکند.
ملتهایی که منابع یا قابلیتهای فناورانه کمی دارند باید تصمیم بگیرند که گستره و عمق «بهینه سازی» انجام شده باید به چه شکل باشد. در اثر این کار، تغییرات مختلفی ممکن است در یک سازمان نظامی به وجود آید. گاه نیروهایی کلاسیک و گاهی نیروهای کوچک.
بهطورکلی سازمانهایی با منابع کم، از مدل متعارف مربوط به سازمانهای نظامی بزرگ و گسترده در یک مقیاس کوچک استفاده میکنند. برای مثال ارتش مصر در سال 1973 و بر اساس مدل سازمانی شوروی تشکیل شد.
در برخی موارد سازمانها، ساختارهای نظامی بهینه شده ای خارج از مدل متعارف به وجود می آورند و آن را به نوعی بهینه میکنند تا یک هدف خاص و زمینه ای را برآورد کنند. برای این بهینه سازی از منابع و ظرفیت هایی استفاده میکنند که در نیروهای نظامی متعارف وجود ندارند. ناظران بهطورمعمول به این سازمانهای نامتعارف، تهدیدات هیبریدی یا غیر متقارن میگویند. این ناظرین جنگ ایجادشده را جنگ هیبریدی مینامند.
به عبارت دیگر بهترین تعریف برای جنگ هیبریدی این است:
«یک فرم بهینه شده از جنگ که در آن طرف جنگ میتواند از تمام منابع موجود(هم متعارف و هم نامتعارف)در یک زمینه فرهنگی استفاده کرده تا بتواند اثرات خاصی را در برابر رقیب متعارف خود ایجاد کند.»
بهطور منطقی نیروی هیبریدی برای ایجاد یک اثر خاص بر میدان جنگ یا بر دشمن، تشکیل میشود. تشکیل این نیرو محدود به ابزارهای موجود و نحوه بهکارگیری این ابزارها برای رسیدن به اهداف مطلوب است. تشکیل نیروی هیبریدی فرآیندی متفاوت از جنگ متعارف یا نامنظم دارد.
ازنظر تاریخی فرآیندهای تشکیل هیبرید نقاط مشترکی ازنظر ترکیب و اثرات داشته است که میتوان بر طبق آن جنگ هیبریدی را بر هفت اصل تشریح کرد:
1. ترکیب ظرفیت ها و اثرات جنگ هیبریدی در بستر زمانی و مقطع خاص مربوط به آن نیرو، منحصربهفرد است. این بسترها شامل مقطع زمانی، جغرافیایی، اجتماعی، فرهنگی و تاریخی است که در آن مقطع جنگ رخ میدهد.
2. یک ایدئولوژی در جنگ هیبریدی وجود دارد که باعث تشکیل یک گفتمان درون سازمانی میشود. این ایدئولوژی بهطور معمول، به زمینه راهبردی مرتبط است و ریشه در هویت اجتماعی، فرهنگی و دینی نیروی هیبرید دارد.
[گفتمان حاصل به نیروی هیبریدی کمک میکند تا قوانین موجود در ان زمینه راهبردی را بهطور مجدد تعریف کند]
3. نیروی هیبریدی، معتقد است رقبای بالقوه در پی از بین بردن آن هستند. این احساس تهدید باعث میشود نیروی هیبریدی از خرد نظامی متعارف دست کشیده تا بتواند هر چه بیشتر به بقای خود ادامه دهد.
4. همیشه یک اختلاف ظرفیت بین نیروی هیبریدی و دشمنان بالقوه آن وجود دارد. نیروی هیبریدی ظرفیت نظامی متعارف کمتری در مقایسه با دشمن خود داشته و در نتیجه باید به دنبال راهی باشد که مزیت رقابت را جبران کند.
5. نیروی هیبریدی هم دارای اجزای متعارف و هم نامتعارف است. این اجزا بهطور معمول شامل فناوری های نظامی و فناوری های پارتیزانی غیرنظامی است. همچنین ممکن است تاکتیکهای مجرمانه یا تروریستی در اجزای آن وجود داشته باشد. این ظرفیت های ترکیبی یک مزیت غیر متقارن را برای نیروی هیبریدی ایجاد میکنند.
6. سازمانهای هیبریدی وابسته به عملیاتهایی هستند که ماهتیدفاعی دارند. نیروی هیبریدی تلاش میکند که از موجودیت خود دفاع کند و راهبرد کلی مبتنی بر عملیاتهای دفاعی دارد. این عملیات ها چندین جز هجومی نیز دارند. اما گرایش های اصلی آن دفاعی است.
7. سازمانهای هیبریدی از تاکتیکهایی استفاده میکنند که فرسودگی دشمن را به دنبال داشته باشد. این تاکتیک ها هم بهصورت فیزیکی و هم بهصورت شناختی خود را نشان میدهند تا تمایل رقیب را در استفاده از نیروهایش کاهش دهد.
بهطور خلاصه میتوان گفت که:
«جنگ هیبریدی نوعی از جنگ است که در آن یکی از طرف ها، ساختار نیروهای خود را به نوعی بهینه نموده است که از ترکیب تمام منابع موجود- هم متعارف و هم نامتعارف-در یک زمینه فرهنگی منحصربهفرد استفاده کند و در نهایت اثرات خاص و همافزایی در برابر یک رقیب متعارف ایجاد کند.»
حزبالله لبنان اولین مثال از جنگ هیبریدی است و شبکه پارتیزانی شوروی مثالی تاریخی از جنگ هیبریدی است که هنوز به شکل دقیق تحلیل نشده است.
برای فهم عمق این درگیری، ابتدا زمینه راهبردی وضعیت را باید بررسی کرد. در این جنگ اسرائیل بهعنوان یک نیروی نظامی متعارف برجسته در غرب آسیا در برابر ترکیبی از نیروهای نظامی متعارف و نامتعارف مربوط به یک بازیگر غیردولتی به نام حزبالله لبنان قرار گرفت.
شروع جنگ از انجا بود که حزبالله حملاتی به نیروهای مرزی اسرائیل انجام داد و دو نفر از سربازان اسرائیل را در 2 جولای 2066 به اسارت گرفت. اسرائیل یک عملیات آزادسازی انجام داد که با شکست مواجه شد سپس جنوب لبنان را بمباران هوایی و توپخانه ای کرد و در نهایت، حمله زمینی و محاصره دریایی لبنان را آغاز نمود. حزبالله یکسری حملات موشکی سنگین به شمال سرزمین های اسرائیل انجام داد و یک اردوگاه پارتیزانی با بهکارگیری استحکامات دفاعی نیز تشکیل شد. جنگ تا 14 آگوست 2006 ادامه یافت.
بهطورکلی حدود 12000کشته و 1میلیون آواره حاصل شد. اسرائیل 114 سرباز خود را از دست داد و 10%تانک های اصلی، برخی از هواپیماها و ناوهای ساحلی آن ویران شدند. 40 شهروند اسرائیل کشته و 4000نفر زخمی شدند. این جنگ زیانی 3.5میلیارد دلاری به اقتصاد اسرائیل وارد کرد. در سمت دیگر جنگ، حزبالله بین 100 تا 600 نفر از جنگجویان خود را از دست داد و ظرفیت نظامی اش نصف شد. 1000 شهروند لبنانی کشته و 4000 نفر مجروح شدند. در حدود 4 میلیارد دلار نیز به جنوب لبنان خسارت وارد شد.
این جنگ حاصل اختلافات تاریخی از قبیل تنش های سیاسی، مذهبی و نژادی بود که در ان یک بازیگر دولتی قدرتمند و یک بازیگر غیردولتی ناشناخته که در کشوری ضعیف قرار داشت در آن نقش ایفا کرد. اسرائیل بهعنوان یک کشور که همواره برای بقا میجنگد و بیشتر جمعیتش یهودی است و اقتصاد داخلی قدرتمند و حمایت خارجی بسیاری را دارد. مجموعه های نظامی وصنعتی اسرائیل پیشرفته ترین در غرب آسیاست و اسرائیل را به یک نیروی نظامی متعارف قدرتمند بدل کرده که در چندین جبهه وظایف داخلی و خارجی را انجام میدهد. لبنان یک دولت ضعیف و چند فرهنگی است که در طول چندین قرن ترکیب جمعیتی متفاوتی داشته است. نتیجتا لبنان یک حکومت فرهنگی به نسبت ضعیف دارد و جنگهای داخلی هم تعادل ها را بهم ریخته. پسازآنقلاب اسلامی در ایران فشار برای قدرت گیری شیعیان آغاز شده است. این کشور مورد دخالت همسایگان خود چون سوریه و اسرائیل بوده است و این نوسانات باعث ضعف تاریخی لبنان شده است. این ساختار حکومتی ضعیف، قدرت نظامی ضعیفی نیز به بار آورده است که وظایف داخلی خود را هم نمیتواند انجام دهد. حزبالله بدلیل فقدان قدرت نظامی و سیاسی داخلی در اوایل دهه 80 میلادی خلاء قدرت را پر کرد.
با تقویت نظامی این گروه در طول زمان، ظرفیت نظامی متعارفی در این گروه از جمله راکت ها، توپخانه، ضد هوایی، ضد ناو و سلاح های ضد تانک ایجاد گردید. این ظرفیت متعارف با ظرفیت غیر متقارن از جمله اقدامات مجرمانه و تروریستی و شبکه ای تقویت شد. نتیجتا یک تصویر منحصربهفرد برای حزبالله به وجود آمد که ویژگی های سازمانهای هیبریدی را دارد.
اصل اول:
حزبالله بهطور دقیق درزمینه اصل یک نظریه جنگ هیبریدی منطبق است. حکومت مرکزی ضعیف و وجود چندین خط قدرت در داخل و خارج کشور لبنان به حزبالله اجازه داده تا راحت تشکیل شده و آزادی عمل نظامی داشته باشد. تراکم جمعیتی شیعیان در جنوب هم آنها را عضو «هلال شیعی» کرده است و حامیان خارجی شیعه را برای آنها آماده میکند. همچنین ایدئولوژی حزبالله، تمام لبنانی های موجود در جهان را به حمایت از این سازمان علاقه مند کرده است.
اصل دوم:
حزبالله لبنان ایدئولوژی انقلاب اسلامی را داشته که ریشه در ماهیت این گروه بهعنوان یک گروه ضد اسرائیل و بهعنوان یک گروه شیعه در داخل لبنان دارد. این گفتمان سبب ایجاد روابط حمایتی داخلی و خارجی و باعث تسهیل رشد آنان و کنترل نیازهای حزبالله لبنان بهعنوان بازیگر غیردولتی غالب در لبنان میشود.
اصل سوم:
در مورد حزبالله، اسرائیل اقدامات نظامی و تصرف زیادی را در سال 1948 در جنگ با اعراب انجام داده است و چندین روستای مرزی جنوب لبنان را به اشغال درآورده بود. در سال 1978 به جنوب لبنان حمله و محدوده جنوبی رودخانه لیتانی را اشغال کرد. در سال 1982 ارتش اسرائیل وارد بخشهای شرقی بیروت شد. با توجه به اقدامات تاریخی اسرائیل، مردم لبنان و حزبالله، اسرائیل را یک تهدید برای وجود خود میدانستند. درک این تهدید باعث میشود حزبالله بتواند از هر روش ممکن برای دفاع از خود استفاده کند. نتیجه دیگر این که مردم لبنان پایگاه حمایتی فعالی برای حزبالله لبنان هستند و از فعالیتهای نامتعارف این سازمان حمایت میکنند.
اصل چهارم:
حزبالله لبنان و اسرائیل، اختلاف کاملا واضحی دارند. اسرائیل هم یک مجموعه صنعتی نظامی داخلی بزرگ است و هم متحد نزدیک آمریکا و اروپاست و یک ارتش متعارف به نسبت بزرگ در اختیار دارد. از سویی دیگر حزبالله یک گروه متکی به نیروهای میلیشیا بوده که برای تدارک نظامی به خارج از کشور و روشهای نامتعارف پایبند است.
اصل پنجم:
اگر نیروهای درگیر در جنگ را مقایسه کنیم، اسرائیل ارتشی است دارای تانک های سابرا و مرکاوا، نفربر نامر، وسیله نقلیه زرهی گولان، توپخانه های لاروم و شولف، انواع پهپاد و هواپیماهای کفیر و اف-16 و ناوچه و هلیکوپتر. اما حزبالله از انواع سلاح های کوچک، ضد تانک، سامانههای ضد هوایی، سامانههای ضد ناو و پلتفرم های راکت و موشکی. این اجزا با هم ترکیبی از گروهک های نامتعارف و رزمنده های متعارف در یک ساختار سلولی-سلسله ای ایجاد میکند. جنگجویان متعارف 3709 موشک به 901 شهر و روستا در طول 34 روز فرستادند و واحدهای میلیشیای نامنظم از مواد منفجره دست ساز استفاده کرده و قابلیت این را دارند که حملات گروهی به نسبتی هم زمان را انجام دهند.
اصل ششم:
در جنگ سال 2006 حزبالله لبنان از مواضع جنگی آماده مانند خاکریزهای مستحکم، به جنگ میپرداختند که در عمق جنوب لبنان در نظر گرفته شده بودند. از این موقعیت دفاعی، حزبالله لبنان چندین حمله موشکی و حملات میلیشیایی به نیروهای زمینی اسرائیل انجام داد. اگر چه حزبالله لبنان تلاش میکرد از چندین روستا دفاع کند، اما تا پای جان دفاع را ادامه نمیداد بلکه بهمنظور بقا و بازپسگیری، حاضر بودند دفاع را رها کنند. بهطورکلی تمام حملات زمینی توسط اسرائیل در مناطق تحت تصرف رزمندگان حزبالله انجام میشد. حملات موشکی و بازپسگیری و شبیخون های حزبالله حالت تهاجمی داشتند.
اصل هفتم:
در مورد حزبالله لبنان، ظهور فیزیکی تاکتیک فرسایش با استفاده از مین و مین های دست ساز، استفاده از تاکتیکهای شلیک غیرمستقیم و استفاده از تله های زمینی بود. هیچ کدام از این فنون بهصورت یک اقدام زمینی تاثیرگذار برنامه ریزی یا اجرا نمیشدند بلکه در سر فرصت و بهمنظور ایجاد فرسایش اجرا میشدند. علاوه بر این به سایر تاکتیکهای فرسایشی حزبالله شامل تهدید انفجار انتحاری، بمباران مکرر جمعیت های شهروندی اسرائیل و استفاده سریع از رسانه بهمنظور اجرای عملیاتهای راهبردی اثرگذار اطلاعاتی، میتوان اشاره کرد.
اگر چه حزبالله لبنان متحمل خسارت بیشتری در مقایسه با اسرائیل گردید و ازنظر تاکتیکی در بسیاری موارد در طول جنگ مغلوب حریف شد، اما توانست از مزیتهایش استفاده کند تا پیروزی راهبردی ایجاد کند. ارتش اسرائیل علی رغم تمام مزیتهای نظامی و اقتصادی که داشت نتوانست اهداف عملیاتی و راهبردی را برآورده کرده و حزبالله را شکست دهد. دیدگاه عمومی در سراسر جهان و داخل اسرائیل این بود که اسرائیل جنگ را باخته است.
حزبالله توانست بهعنوان یک نیروی هیبریدی از گفتمان داخلی تاثیرگذار، ترکیب سلاح ها و تاکتیکهای خود بهمنظور بهره گرفتن از نقاط ضعف رقیب به مراتب قدرتمندترش استفاده کند.
از رسانه و پیام دهی به همراه بمباران و ترکیب نظامی استفاده کرد. هدف راهبردی حزبالله از این اقدامات این بود که نشان دهد که میتواند در برابر رژیم صهیونیستی بجنگد و جان سالم به در ببرد. در این راه توانست هدف راهبردی پیروزی گفتمان شیعی در برابر تهدید اسرائیل را هم تلفیق کند.
در نتیجه حزبالله بهصورت یک دشمن چابک، تطبیق پذیر و کشنده خود را نشان داد که تنها کاری که باید میکرد این بود که بهمنظور دستیابی به اهداف و شکست دشمن خود باید به جنگ ادامه میداد. در این مورد نیروی هیبریدی توانست در برابر رقیب متعارف خود با استفاده از اثرات همافزای ایجادشده یک برتری واضح به دست آورد و توانست به «پیروزی» در جنگ دست یابد.
حرکت پارتیزانی شوروی در جنگ دوم بخشی از جنگ متعارف نیروهای شوروی با نیروهای آلمان نازی بود. در این درگیری ها حرکت و فعالیت نیروهای متعارف اتحاد شوروی با حمایت حرکت پارتیزانی شوروی تقویت شد. اثر ترکیبی این اقدامات باعث شد ارتش سرخ شوروی بتواند ضد حمله خوبی انجام داده و مناطق از دست رفته را باز پس گیرد.
ارتش آلمان در اواخر دهه 1930 و اوایل دهه 1940 بزرگترین سازمان نظامی متعارف در جهان بود. تانک های قدرتمند، توپخانه های متنوع، هواپیماهای جنگنده و بمب افکن و سامانههای تسلیحاتی انفرادی و اجتماعی باعث تقویت این ارتش شده بودند. تا انتهای سال 1940 کل خاک اصلی اروپا را در اختیار گرفت.
ارتش آلمان نهتنها ساختار عالی داشت بلکه تجربه موفق تاریخی هم داشت و این ساختار نظامی قدرتمند تحت تاثیر ایدئولوژی حزبی قرار داشت که به دنبال غلبه «نژاد برتر» بر جهان بود. ساختار اعتقادی به وجود آمده در داخل این ارتش باعث شد یک گفتمان واحد پیش روی دشمن این ارتش(ارتش سرخ)قرار بگیرد.
از سوی دیگر ارتش سرخ در اوایل دهه 1940 تاریخی نزدیک با حوادثی بسیار را پشت سر گذاشته بود، انقلاب روسیه، پنج سال جنگ داخلی تا سال 1923، روند صنعتی شدن که 15 سال طول کشید و خفقان اجتماعی-سیاسی در طول 15 سال مهندسی اجتماعی-سیاسی استالین، 11 میلیون نفر از جمله کارکنان ارتش سرخ کشته یا زندانی شدند. ارتش سرخ تا اواخر سال 1940 به مرز ویرانی رسیده بود و از فقدان مدیریت رنج میبرد. ازنظر فناوری نظامی هم در مقایسه با آلمان بسیار ضعیف بود.
نیروهای پارتیزانی شوروی پشت خطوط آلمان شکل گرفت. این نیروها که به شبکه پارتیزانی شوروی معروف شد ترکیبی از اجزای مختلف نظیر نیروهای ارتش سرخ، گماشته های سیاسی، گروههای کوچکی از واحدهای هوابرد، کارگران محلی و نیروهای داوطلب بودند. رهبری این نیروها با پلیس مخفی شوروی بود. این اجزا بر اساس ایدئولوژی خود و بر اثر نگرانی از موفق شدن ارتش آلمان با هم متحد شدند.
این شبکه ابتدا بهصورت نیمه خودمختار عمل میکرد و چندین عملیات فرسایشی و پی در پی در برابر ارتش آلمان انجام داد. با منترل این گروه توسط دستگاه های سیاسی کمونیستی، این واحد پارتیزانی گردان های «ویرانگری» را تشکیل داد که هدف آن ویران کردن هرگونه منابع در دسترس ارتش آلمان و از بین بردن امکانات ارتباطی، فرماندهی و کنترلی ارتش آلمان بود. شبکه پارتیزانی از تسلیحات متعارف اغلب از عقب نشینی های ارتش سرخ جامانده بود استفاده میکرد. آنها این سلاح های متعارف را با تاکتیکهای پارتیزانی مانند شبیخون و کمین ترکیب کردند. زمانی که نمیتوانستند نظر مردم محلی را برای حمابت جلب کنند از فعالیتهای مجرمانه و تروریستی استفاده میکردند تا هم آذوقه فراهم کنند و هم به زور مردم را مجبور به حمایت از خود کنند. این شبکه تا سال 1943 بهصورت یک نیروی هیبریدی در آمده بود و صدمات چشمگیری را بر بدنه ارتش آلمان وارد کرد.
اصل اول:
جلگه های شرقی روسیه، یک زمینه منحصربهفرد برای انجام عملیاتهای متعارف و نامتعارف در اختیار نیروهای پارتیزانی قرار داد. این عملیات ها به نحو موفقیت آمیزی هم در دشت های باز و هم در مناطق رودخانه ای و جنگلی صورت میگرفت. ترکیب نیروهای متعارفی که در زمین های هموار میجنگید و نیروهای نامتعارفی که در عوارض ناهموار عملیات میکرد، اجتناب ناپذیر بود. این شرایط باعث شد مردم زیادی بسیج شده و شبکه پارتیزانی تشکیل دهند.
اصل دوم:
ایدئولوژی کمونیستی استالین در اصل دوم قرار میگیرد. کمونیسم ایدههای حاکمیت و مالکیت منابع را ترکیب و در نتیجه اجزای زیادی مانند مردم و منابع فیزیکی را برای استفاده بهصورت یک نیروی هیبریدی آماده کرد. گسترش این ایدئولوژی به خشونت ختم شد و در نتیجه همه پی اعلام وفاداری به حکومت بودند و این اعلام وفاداری به یک جنون و باور عمیق تبدیل شد. این باعث شد هر نهاد موردنظر حکومت، امکانات و منابع فراوانی در اختیار داشته باشد. از جمله ارتش سرخ و شبکه پارتیزانی.
اصل سوم:
شبکه پارتیزانی به وضوح در اثر وجود یک تهدید جدی که توسط ارتش آلمان ایجادشده بود، شکل گرفت. هیتلر در کتاب های خود مفهوم «فضای حیاتی» را مطرح کرد که بر اساس آن آلمان باید فعالیت خود را در اتحاد شوروی گسترش داده و به این منظور رژیم اسلاوی موجود در منطقه را نابود کند. تهدید دیگر اجرای «برنامه گرسنگی» توسط ارتش آلمان بود. ایجاد قحطی توسط ارتش آلمان در مناطق تحت اشغال از برنامه های آنها بود. این مثال ها عامل اصلی تشکیل شبکه پارتیزانی بود، چرا که فهمیدند گزینه های اندکی برای بقا وجود دارد.
اصل چهارم:
با شکست و عقب نشینی ارتش سرخ شوروی در سالهای 1941 و 1942 تنها نیرویای که باقی مانده بود شبکه پارتیزانی هیبریدی شوروی بود. شبکه پارتیزانی با سلاح های باقی مانده میجنگید و در برابر ارتش متعارف و مجهز آلمان که کنترل مناطق اشغالی را داشت. اختلاف ظرفیت و وان آشکاری بین ارتش سرخ و پارتیزان ها با ارتش آلمان وجود داشت.
اصل پنجم:
نیروی هیبریدی شامل واحدهای ارتش سرخ و واحدهای هوایی بود که بهصورت متعارف سازماندهی و تجهیز شده بودند. پارتیزانهای شوروی نیز داوطلبان و اعضای سیاسی بودند که آموزش نظامی ندیده بودند و سلاح های باقی مانده از جنگ جهانی اول و سلاح های باقی مانده را داشتند. ترکیب این دو گروه و ترکیب تاکتیکهایی چون حملات ناگهانی، کمین، خرابکاری، حملات ایذایی، سرقت منابع و انجام فعالیتهای تروریستی علیه همدستان با آلمان ها از اقدامات آن ها بود.
اصل ششم:
در مورد شبکه پارتیزانی باید گفت که تمام عملیاتهای کوچک آنها بیشتر بهمنظور ادامه بقای این سازمان انجام شده است. هدف دوم خرید زمان برای بازگشت ارتش سرخ بود. بهطورکلی هدف اصلی تمام سازمان هیبریدی پارتیزان ها حفظ منابع و توان در اختیار تا بازگشت ارتش سرخ برای آزادسازی مناطق بود. در نتیجه حتی در عملیاتهای هجومی نیز محوریت پدافند بوده است.
اصل هفتم:
هدف شوروی از تشکیل سازمان پارتیزانی تضعیف فرماندهی و کنترل آلمان و عقبه ارتش آلمان بود. حملات مکرری به یگانهای مستقر در پشت جبهه و خطوط تامین مواد ارتش آلمان انجام میدادند. راهبردهای فرسایشی این سازمان هیبرید باعث شد ارتش آلمان منابعی را برای حفظ امنیت جناحین و عقب خود صرف کند.
اگر چه شبکه پارتیزانی شوروی به هیچ پیروزی بر ارتش آلمان دست نیافت، اما موفقیت های تاکتیکی به دست آورد و باعث برتری راهبردی و عملیاتی ارتش سرخ شد. این سازمان هیبریدی شتاب حرکت آلمان را گرفته و فضای عملیاتی برای ارتش سرخ ایجاد کرد.
قرار گیری حرکت پارتیزانی شوروی در یک موقعیت جغرافیایی و زمانی مهم، به همراه اثرات همافزای آن باعث شد ارتش سرخ شوروی یک مزیت بزرگ برای پیروز شدن در برابر آلمان ها به دست آورد.
حزبالله لبنان به دلیل موفقیت غیرمنتظره در برابر اسرائیل و به دلیل اینکه اولین مورد از نوع خود است اهمیت زیادی در تحلیل جنگ هیبریدی دارد. بهاینترتیب حزبالله لبنان مورد مقایسه تمام مثالهای جنگ هیبریدی است و هر نظریه ای که تلاش میکند جنگ هیبریدی را بررسی کند باید این مقایسه را در نظر بگیرد. شبکه پارتیزانی شوروی هم مفید است چرا که در مطالعات قبلی لحاظ نشده است و فعالیت آن در بزرگترین درگیری نظامی جهان در عصر مدرن قابل سنجش است. نظریه پیشنهادی و حضور کیفی هر کدام از اصول پیشنهادی در این دو نمونه تایید شده است و در نتیجه نظریه پیشنهادی در آینده برای سناریوهای تهدیدات نوظهور کاملا کاربردی است.
1. میتوان با کمک آن ظهور سازمانهای هیبریدی را پیش بینی کرد.
2. میتوان تهدیدات و تحرکات نیروهای منطقهای را دسته بندی کرد.
3. پیشبینی قابلیتها، انگیزه ها و محدودیت های سازمانهای هیبریدی را میتوان انجام داد.
4. بررسی معادلات و رفتارهای سازمانهای هیبریدی را ممکن میسازد.
5. تخصیص صحیح منابع و فعالیتها در مقابل نیروهای هیبریدی قابل انجام میشود.
6. شناسائی بازیگران غیر دولتی در دنیا رخ میدهد.
7. آماده سازی نیروهای ویژه برای مقابله با سازمانهای هیبریدی ممکن میشود.
8. پیشبینی منابع متعارفی که سازمانهای هیبریدی به آن نیاز دارند یا قصد تهیه آن را دارند.
9. جداسازی نیروهای هیبرید از اجزای قدرت ملی ممکن میشود.
1. شناسائی تهدیدهای هیبرید کمک میکند به ساخت و تجهیز منابع در برابر آنها
2. حفظ متعارف بودن نیروها در عین انعطاف پذیری در برابر اقدامات نامتعارف(ساخت سامانههای ضد بمب و ضد تله برای مثال)
3. ترکیب کردن مزیت فناورانه ازنظر سرعت و کشنده بودن با قابلیت مقابله با تهدیدات نامتعارف.
4. تصحیح ساختار نیروها بهمنظور مقابله با تهدیدات هیبرید، توسعه و بهکارگیری فناوری.
مثال: شکاف سازمانی بین قابلیتهای متعارف و نامتعارف در حزبالله لبنان را میتوان هدف گرفت و با تمرکز بر ارتباطات گروهی درزمینه فرماندهی و ارتباطات بین اجزای مختلف نیروهای متعارف و نامتعارف از آنها بهره برد.
شکاف بعدی شکاف اطلاعاتی میان نیروهای هیبریدی چون حزبالله لبنان است که باید هدف قرار گیرد.
5. تشکیل و استفاده از تحلیل اطلاعاتی و ساخت الگوهای پیشبینی کننده برای تهدیدهای هیبریدی. تحلیلگران نقش مهمی در شناسائی و راهکار بخشی در برابر نیروهای هیبرید دارند.
6. بطورکلی اگر ارتش آمریکا بتواند تعیین کند که اقدامات یک نیروی هیبریدی چرا و چگونه شکل میگیرد، با بهکارگیری نظریه جنگ هیبریدی و روشهای ترکیب مانور نظامی و اقدامات امنیتی سطح بالا، میتواند با جنبههای متعارف و نامتعارف نیروی هیبریدی مقابله کند.
7. با تقسیم بندی و شناسایی صحیح باید مزیتهای همافزای نیروی هیبریدی هدف قرار گیرد و سبب شود هرکدام از اجزای این سازمان جداگانه مورد هدف واقع شود. نتیجتا نیروی هیبریدی کارایی خود را از دست داده و در برابر ترکیب شدن نیروهای متعارف و نامتعارف در ارتش آمریکا(نیروی عملیات ویژه)، آسیب پذیر خواهد بود بهاینترتیب کنترل میدان نبرد و شرایط و سرعت آن را میتوان کنترل کرد.
1. سوالاتی همچون «مدت زمان وجود نیروهای هیبریدی چقدر است؟» و «نیروهای هیبریدی گذرا هستند یا خیر؟» و «آینده نیروهای هیبریدی چه میشود؟»
2. بررسی های اولیه نشان میدهد که سازمانهای هیبریدی یا توسط نیروهای متعارف شکست خورده یا از بین میروند یا با گذر زمان تبدیل به نیروهای متعارف میشوند. اگر این موارد بهطور کامل روی دهد، مسیر آینده حزبالله لبنان مشخص میشود.
«این تهدید وجود دارد که این نوع سبک که در اثر یک حالت منفرد توسعه یافته، بتواند به سادگی بیشتر از شرایطی که موجب ایجاد آن شده است دوام بیاورد چرا که شرایط به طرز غیر محسوسی تغییر میکند.»
نیروهای حزبالله کامیون کوچک گشت مرزی را مورد هدف قرار دادند ولی تلاشی برای انهدام کامیون دوم که نیروهای احتیاط ارتش اسرائیل در آن حضور داشتند، نکردند. هدف آنها به مراتب عمیق تر از یک کمین چریکی ساده بود. آنها به دنبال گروگانگیری بودند.
4 گروه سازماندهی شده تحت پشتیبانی آتش خمپاره و تیربار عبور کرده و سروان «گولد واسر» و «الداد راگو» را از همان سوراخی که در دیوراه های مرزی ایجاد کرده بودند، به سوی لبنان بردند.
نیروهای ارتش اسرائیل 45 دقیقه بعد به منطقه رسیدند و این زمان برای انتقال گروگان ها به روستای «عیتا الشعب» کافی بود. یک ساعت بعد شبکه المنار وابسته به حزبالله لبنان اعلام کرد که این گروه با موفیت دو افسر ارتش اسرائیل را به اسارت گرفته است و هدف آنها از این اقدام معاوضه اسراست.
همزمان با نیروهای هوایی اسرائیل که اماده ویران کردن پلهای خروجی روستای «عیتا الشعب» بودند تا اسرا در روستا بمانند، ارتش اسرائیل نیز یک حمله ترکیبی با تانک مرکاوا انجام داد تا یک نقطه برتری در «گیوات هجل» که تپه ای مشرف به روستا بود برای خود ایجاد کند. هرگز به این نقطه نرسیدند چون یک مین دست ساز مرکاوا را منهدم کرد و هر 4 سرنشین آن کشته شدند. وقتی نیروهای پیاده سعی بر تامین منطقه داشتند زیر آتش غیرمستقیم قرار گرفتند و یک اسرائیلی دیگر کسته شد. شب 12 جولای 2006 با مرگ 8 سرباز و اسارت 2 سرباز اسرائیل تمام شد.
صبح روز بعد اسرائیل به پایگاه های موشکی لبنان حمله کرد و در عرض 34 دقیقه آن ها را منهدم نمود ولی اولا آنها نیمی از پایگاه های موشکی میانبرد حزبالله لبنان بودند و ثانیا موشک های سبک حزبالله باقی مانده بودند. پاسخ حزبالله شلیک بیسابقه موشک به سمت اسرائیل بود.
در طول این جنگ کوتاه، حزبالله لبنان ماهیت یک تهدید پیچیده سازگار شونده را نشان داد و همافزایی ترکیب جنبههای منظم و نامنظم آن را ایجاد کرد.
آنها نیروهای منظم و با ساختار سلسه مراتبی و فرماندهی نظامی را با گروههایی از نیروهای نامنظم ترکیب کرده بودند. نکته مهمتر این است که حزبالله رفتارهای منظم و نامنظم را در نحوه مبارزه و جنگ خود نیز استفاده میکرد. در درگیری های طولانی شرکت میکردند و هروقت به نفعشان نبود این کار را رها میکردند. به علاوه هرگاه بهصورت تاکتیکی توان ضد حمله داشتند دریغ نمیکردند.
تلاش حزبالله لبنان در فرسوده و درمانده کردن اسرائیل در همه عرصه های نبرد را میتوان در سرلوحه مرکزی حزبالله یعنی مفهوم «مقاومت» به وضوح دید.
«مقاومت» نشاندهنده نوعی از پایداری است که از حساسیت های اسرائیل بهمنظور صدمه زدن در جنگ فرسایشی استفاده میکند.
ارتش اسرائیل فهمید که مزیتهای تاریخی و تکنیکی و اطلاعاتی در سال 2006 هیچ اهمیتی ندارد. حزبالله لبنان هم ازنظر عملیاتی و هم ازنظر راهبردی اسرائیل را شکست داد.
بحث درباره این تهدیدات و جنگ هیبریدی با شروع تحلیل ظهور حزبالله شتاب گرفت. اولین استفاده عمومی گسترده از عبارت جنگ هیبریدی در سخنرانی ژنرال جیمز ماتیس در 8 سپتامبر 2005 بود و در مقاله ای که وی بعد از سخنرانی ارائه کرد گفت:
«تعیین تفاوت های بین انواع مرکب جنگ به گونه ای که ماهیت کلی پدیده نیز مورد توجه قرار داشته باشد، فرآیندی است که یک دشواری ذاتی در آن وجود دارد. اما اگر ارتش آمریکا به دنبال روشهای عملیاتی برای مقابله با جنگ هیبریدی است، باید یک درک غنی از ریزه کاری های جنگ هیبریدی در شرایط مختلف داشته باشد.
بحث پیرامون تقارن نبرد در غرب بیشتر با اثر «هنر مانور» توسط رابرت لئونارد پیشرفت کرد. وی بیان میکند که حتی حملات متقارن نیز ماهیت نامتقارن دارند چرا که طرفین سعی میکنند با حمله به نقاط ضعف هم و با استفاده از ابزارهای غیر مشابه یکدیگر را شکست دهند.
اگر جنگ هیبریدی را تنها ازنظر تقارن بررسی کنیم، بسیار گمراه کننده است. چرا که در این صورت جنگ هیبریدی مترادف عبارت «تهدید غیرمتقارن سطح بالا» خواهد بود.
روش دسته بندی ناکارآمد بعدی دسته بندی تهدیدات هیبریدی بهصورت حکومتی و غیر حکومتی است. این دسته بندی ممکن است باعث یک درک بسیار سطحی از سازمانها، روابط و زمینه های اجتماعی شود. همچنین اگر تهدید هیبریدی در جایی به وجود آید که هیچ حکومت مرکزی کارآمد و مشخصی نداشته باشد، دسته بندی به دشواری خواهد خورد. در برخی موارد ممکن است تهدید هیبریدی سرویسهای امنیتی و اجتماعی مطرح شود که بهطورمعمول در تحلیل های غربی این سرویس ها مربوط به یک بازیگر حکومتی هستند. نبود حکومت و یا عدم وجود حامیان حکومتی سبب نمیشود که سازماندهی یا آمادگی خوبی برای انجام جنگ هیبریدی وجود نداشته باشد. حمایت حکومتی بخشی از مسئله و یکی دیگر از جنبههای زمینه راهبردی موجود است، اما پیش نیازی برای تشکیل تهدید هیبریدی محسوب نمیشود. تهدید هیبریدی میکوشد با حمایت حکومت یا بدون آن بهترین کارآیی را داشته باشد.
اگر تهدیدهای هیبریدی بهصورت بازیگران غیرحکومتی و شورشی نیز در نظر بگیریم دو ایراد دارد. اول اینکه عبارت «شورش، بیان کننده این است که این تهدید به دنبال براندازی، تغییر دادن یا از بین بردن یک حکومت ثبات یافته در یک منطقه یا یک اجتماع خاص می باشد. اینکه بگوییم حکومت های غربی دسترسی اقتصادی یا اجتماعی خارج از مرزهای خود دارند که بتواند یک حکومت مرکزی تشکیل دهند و یا کنترل مستقیم نظامی داشته باشند، چندان درست نیست.
دوم اینکه شواهد زیادی گواه این مسئله است که دشمنان میتوانند با برنامه ریزی، سربازگیری، بودجه یابی و استقرار خود در یک کشور و تعامل با حکومت آن، خود را سازمان دهی کنند که نتیجتا باعث ایجاد یکپارچگی راهبردی غیرقابل انکار میشود.
نمیتوان جنگ هیبریدی را با ماهیت توصیفی صرف تعریف کرد. این جنگ ماهیت عملیاتی نیز دارد. جنگ هیبریدی ترکیبی از اجزای شناختی و فیزیکی است که توسط رقیب و با هدف به دست آوردن یک امتیاز نسبی در مقایسه با ابزارهای به نسبت محدودش استفاده میشود. این ویژگی ها هستند که جنگ هیبریدی را از جنگ نامتقارن یا متقارن متمایز میکند.
در سال 1999 دو سرهنگ چینی با نام های «کیائو لیانگ» و «وانگ خیانگسو» در مقاله ای با نام «جنگ نامحدود» این مدل را مطرح کردند. با توجه به اقلیم راهبردی نامتعادل و قوانین بینالمللی قابل تغییر در عرصه های مختلف نوعی از جنگ را تعریف کردند که:
«از همه محدودیت ها و مرزها عبور میکند، به بیان ساده به آن جنگ نامحدود گفته میشود»
اساس جنگ نامحدود این است که محدود به میدان جنگ فیزیکی نیست. بهاینترتیب فعالیتهای اقتصادی، منابع و مواد خام، دین، فرهنگ، محیط زیست و شبکه های اطلاعاتی نیز در گستره میدان جنگ قرار میگیرند. روشهای زیادی برای ورود به حوزه های دیگر وجود دارد همچون ترکیب فراملیتی بازیگران حکومتی و غیرحکومتی، ترکیب فراحوزه ای با استفاده از پلتفرمهای مختلف بهمنظور حمله به بخشهای مختلفی از طیف امکان پذیر جنگ و ترکیب فرالایه ای و ایجاد دستیابی واحدهای تاکتیکی و ابزارهای کوچک برای اثرات راهبردی مستقیم، اشاره کرد.
اصول هدایت این روش ها موارد زیر هستند:
1. همه جانبه بودن
2. هماهنگی
3. اهداف محدود
4. ابزارهای نامحدود
5. عدم تقارن
6. مصرف حداقلی
7. هماهنگی چند بعدی
8. سازگاری
9. کنترل
«مدل جنگ نامحدود اثرات همافزای موجود در جنگهای هیبریدی را مد نظر نمیگیرد.»
جنگ مرکب شامل استفاده هم زمان از نیروهای منظم(نیروی اصلی)و یک نیروی پارتیزانی در برابر دشمن بهطور مستقل ولی تحت رهبری واحد، میشود.
مزیت جنگ مرکب این است که با استفاده از دو نیروی مکمل، دشمن را هم سنگین و هم پراکنده تحت فشار میگذارد و مجموع اثرات هم زمان این دو بیشتر است.
شیوه جنگ مرکب دو نیروی مجزا در دو میدان مجزا را تعریف میکند که فقط ازنظر حمایت از هم و در افق جنگ متحد هستند.
جنگ هیبریدی تنها زیرمجموعه از جنگ مرکب است که در آن نیروهای منظم و نامنظم با ترکیبشان اثر همافزا ایجاد میکنند.
جنگ نسل چهارم یک سبک جدید است که به جنگ ترکیبی ربطی ندارد. توماس ایکس هامس در کتاب «فلاخن و سنگ» این جنگ را تعریف میکند. این نسل از جنگ از تمام شبکه های موجود استفاده میکند تا تصمیم گیران راهبردی و سیاسی دشمن را قانع کند که طولانی شدن جنگ هزینه های زیادی برای آنها خواهد داشت.
هامس در نتیجه گیری خود بیان میکند که جنگ هیبریدی نشاندهنده یک حالت تکامل یافته از تاکتیکهای شورش اما در ابعاد گسترده تر و بزرگتر است.
چشمانداز مهمی که در جنگ نسل چهارم وجود دارد طول دادن عامدانه یک جنگ با این هدف است که بهطرف ضعیفتر کمک کند. این درزمینه جنگ نامتعارف بسیار مهم است و تهدیدات هیبریدی نیز ممکن است از این فرصت بهره ببرند.
با توجه به فقدان کنونی(2013) یک رهنامه نظامی یکپارچه در مورد جنگ هیبریدی، رهنامه0-3 بیانگر در نظر گرفته شدن ماهیت جنگ هیبریدی است. این رهنامه عملیاتهای یکپارچه زمینی هیبریدی را بهعنوان محتملترین تهدید شناسایی میکند. تهدید هیبریدی بهصورت:
«ترکیب متنوع و پویایی از نیروهای منظم، نیروهای نامنظم و اجزای مجرمانه که همگی بهمنظور دستیابی به اثرات سودآور دوجانبه با همدیگر ترکیب شده اند.» تعریف شده است. همچنین «تهدید هیبریدی بهمنظور بهره بردن از نقاط آسیب پذیر و تضعیف تعهدات سیاسی، از قابلیتهای سطح بالایی استفاده میکند که معمولا در اختیار دولتها است.» همچنین « تهدیدات هیبریدی توانایی آن را دارند که بهمنظور طولانی کردن جنگ، جنگ را در فضایی گسترده تر و با جمعیت بیشتر از آنچه نیروهای آمریکایی توان کنترل مستقیم آن را داشته باشند، گسترش دهند.»
رهنامه100-7:
چالش برانگیزترین جنبه تهدیدات هیبریدی این است که به سرعت با هر شرایطی سازگار شده و از حالتی به حالت دیگر تبدیل میشود.
در جنگ هیبریدی نیز مشابه جنگ نامحدود از حملات همه جانبه در حوزه های مختلف و از ترکیب ابزارهای مختلف با همدیگر استفاده میشود. در جنگ نامحدود توانایی توسعه ظرفیت هایی به تناسب محیط و تعادل قدرت بیان شده است که یکی از ویژگی های اصلی ماهیت سازگار شونده تهدیدات و سازمانهای هیبریدی است.
اگر از منظر جنگ ترکیبی تهدیدات هیبریدی را بررسی کنیم، شامل یک تنش شناختی است که به دلیل پراکنده شدن و جمع شدن هم زمان نیروها برای مقابله با تهدید هیبریدی ایجاد میشود و همچنین اثرات غیرخطی در ترکیب اجزای مختلف نیز مشابه با جنگهای ترکیبی است.
جنگ هیبریدی مانند جنگهای نسل چهارم، از تضعیف شدن جایگاه حکومت ها و از اثرات طولانی شدن اختلافات استفاده میکند. این مسئله درک هدف تهدید هیبریدی از تضعیف کردن اراده سیاسی دشمن بهمنظور ادامه جنگ و در عین حال فرسوده کردن توان فیزیکی و قابلیت نظامی دشمن است.
نکات کلیدی در مورد جنگهای هیبریدی:
1. اثرات همافزایی که بهصورت سنجیده ایجادشده اند.
2. ترکیب کردن انواع جنگ در یک پیوستار
3. سازگارپذیری سازمانی سریع تهدیدات هیبریدی
«اگر کلمه[هیبرید] را کنار بگذاریم و فقط یک درک بهتر از فضاهای خاکستری بزرگ موجود بین دسته بندی های آرمانی غربی بدست آوریم، این پیشرفت خوبی خواهد بود. اگر به خودمان یاد بدهیم که با این پدیده های خاکستری باید چگونه مقابله کنیم و چگونه باید در آینده از وقوع گروژنیها، موگادیشوها و بنت جبیل ها جلوگیری کنیم، این ها گام های محکمی به جلو خواهد بود.»
هنر عملیاتی «تلاش برای دستیابی به اهداف راهبردی، بهطورکلی یا جزئی با استفاده از آرایش اقدامات تاکتیکی ازنظر فضا، زمان و هدف» است.
هنر عملیاتی مسیری به سوی خاتمه جنگ در صورت فقدان یک درگیری تعیین کننده ایجاد میکند. این مسیر را یک کمپین یا رشته ای از عملیات ها مینامیم.
هنر عملیاتی شامل تنش شناختی موجود بین تاکتیک و استراتژی است چرا که زمینه مکانیکی برای فعالیت تاکتیکی با زمینه انتزاعی مربوط به تفکر راهبردی ترکیب میشود. در هنر عملیاتی باید در هنگام آرایشبندی فعالیتهای تاکتیک، مجرایی برای اثرگذاری آن ها بر زمینه راهبردی نیز ارائه شود، مبادا که تصمیم گیرندگان تبدیل به اسپانسرهایی شوند که ارتباطشان با جنگ قطع شده است.
هنر عملیاتی باید زمینه محیطی موجود در جنگ را در نظر گرفته تا بتواند مجرایی بین فعالیتهای تاکتیکی و اهداف راهبردی ایجاد کند. در این باره دو رویکرد غربی و شرقی موجود است.
رویکرد غربی
قالب آرمانی جنگ را در نظر میگیرد که بهطور مستقیم منجر به یک هدف میشود و سپس به دنبال اقداماتی میگردد که این تصور را به واقعیت تبدیل میکند. هدف یک نظریه برای اقدامات عملی شکل میگیرد. نظریه و عمل از هر نظر با هم ترکیب شده و تبدیل به نظریه-عمل میشوند. نظریه-عمل به تنهایی ناقص است چرا که جنگ فعالیتی زنده است و عکس العمل نشان میدهد.
رویکرد شرقی
به جای اینکه یک برنامه نظریه-عمل تدوین کند، پتانسیل ذاتی موجود در هر شرایط را در نظر میگیرد. در اینا تلاش میشود تا از زمینه شرایط منحصربهفرد موجود استفاده شود تا یک برتری نسبی مطلوب بدست آید.
رهنامه سازمانی یک موسسه نظامی، تجارب مشترک، قابلیتها و محدودیت های آن، همگی با هم نقطه آغازی برای هنر عملیاتی تشکیل میدهند. تلاش برای درک محیط و تعیین یک چهارچوب کامل جهت حل مسئله نیاز به یک دستور زبان مشترک دارد.
انواع مختلف جنگ، منطق یکسانی دارند اما دستور زبان متفاوتی دارند. مقابله با جنگهای هیبریدی نیازمند این است که دستور زبان ها را با هم ترکیب کنیم.
مانور عملیاتی منطقی است که بتواند دستور زبان های متفاوت اما مکمل را به هم متصل کند.
هنر عملیاتی به فرماندهی نیاز دارد که:
«بهطور پیوسته درک و دانش خود از میدان جنگ را تصحیح کند و گسترش دهد و محدود به راه حل های از پیش تعیین شده نباشد.»
متخصصین هنر عملیاتی باید تفاوت های بسیار کوچک موجود بین جنگ پیچیده و جنگ مرکب را بدانند. در سامانههای پیچیده ممکن است که تعدد روابط یک به یک وجود داشتهباشد اما پیدیده موردنظر هنوز خطی است و صفاتی مانند جمع پذیری دارد و به همین دلیل مدلسازی و پیش بینی میشود.
سامانههای مرکب با روابط زیگزاگی و چندتایی از اصل جمع پذیری پیروی نمیکنند و به همین دلیل دو شرط اولیه بسیار مشابه به هم ممکن است دو نتیجه متفاوت دهند. برتری فنی جایگزین برای رویکرد عملیاتی محکم و همه جانبه نیست. داشتن یک سلاح پیشرفته ممکن است که در یک سامانه خطی امتیاز بزرگی باشد اما در سامانههای مرکب داشتن آنها تنها یک امتیاز نسبی است که ممکن است بسیار کوچک و قابل صرف نظر باشد.
روش جنگ فرسایشی در محیط مرکب پیچیدگی هایی دارد. اینکه افزایش تعداد نیروهای رزمی باعث افزایش صدمات به دشمن میشود، یک نسبت خطی و ثابت ندارد.