با توجه به کلی ترین طبقه بندی نسلی جنگ ها یعنی:
1. جنگ های کلاسیک
2. جنگ های چریکی و نامنظم
3. جنگ ناهمتراز
4. جنگ هیبریدی
تعارضات نوپدیدی که در عرصههایی پس از آغاز هزاره سوم شکل گرفت به تعارضات نوپدید یا پست مدرن شهرت یافتند. مهمترین این تعارضات «جنگ ترکیبی یا هیبریدی» است.
عنصر مشترک در تمام جنگ ها خشونت است. بنابر تعریف خشونت، نزول یا ترکیب ابزارهای خشونت از فیزیکی به روانی یا ایجاد محرومیت و محدودیت تعریف خشونت را در تعارضات نو پدید تغییر داده است.
دکترین دفاعی انگلیس درباره جنگ داخلی میگوید:
«جنگی که عمدتا در داخل مرزهای کشور هدف انجام گرفته و در آن بخش قابل توجهی از جمعیت مخالف در تضاد و درگیری است»
جنگ انقلابی شامل:
«استفاده از روش ها و ابزارآلات جنگ نامنظم و چریکی برای انتشار یک ایدئولوژی یا نظام سیاسی خاص در مقابل حریف است.»
جنگ نامنظم میشود:
«شکلی از جنگ که در آن یک یا چند سخصیت اصلی روش های نامنظم را در مقابل یک یا چند دشمن بکار میگیرند؛ نیروهای نامنظم؛ شیوه هایی را برمیگزینند که بطور رسمی در بین نیروهای مسلح یک دولت و سایر نهادهای قانونی ترسیم نشده و در توان آنها نیست.»
جنگ چریکی:
«بطور خاص برای نیروهای کوچگ مناسب است که در عین خودداری از انجام نبردهای منظم، تلاش دارند نیروهای بزرگتری را از طریق وارد ساختن جریان ثابتی از تلفات به آنها از سرزمینشان بیرون برانند.»
ستیزه جویان:
«اصطلاح ستیزه جو چیزی میان تروریست و شبه نظامی است. کاربرد آن برای بیان یک علت است. بکار بردن آن بصورت خنثی برای سربازانی که به یک ارتش مشخص و یا نظام دولتی پایبند نیستند رواج دارد. بطور معمول یک ستیزه جو؛ «خشونت» را در قالب بخشی از مبارزه گروه و سازمان خود با انگیزه دستیابی به یک هدف سیاسی دنبال میکند.»
بکار بردن اصطلاح ستیزه جو برای تروریست ها بصورت عام و یا نیروهای شبه نظامی محل اشکال است. اصطلاح دولت «ستیزه جو» بطور کاملا روشن به حکومتی اشاره دارد که دارای موقعیت تهاجمی در حمایت از یک ایدئولوژی یا «دلیل خاص» است.
شورشیان:
«استفاده از نیروهای مسلح از طریق بخشی از مردم در برابر دولت وقت با هدف سرنگونی و از بین بردن نخبگان و کسانی که در آن کشور حکومت میکنند که آنها را وادار به انجام کارهایی کرده اند که نمیخواهند انجام دهند.»
هرتلاشی برای انقلاب نیز یک شوروش است.
ارتش بریتانیا شورش را اینگونه نیز تعریف میکند:
«یک جنبش سازمان سافته با هدف سرنگونی حکومت که شورشیان با استفاده از سلاح و جنگ مسلحانه به هدف خود میرسند.»
راهبرد ارتش بریتانیا برای مبارزه با شورشیان سازمان یافته:
این راهبرد در چهارچوب اقدامات «نظامی، شبه نظامی، سیاسی، اقتصادی، عملیات روانی و مدنی از سوی دولت و نظام حاکمیتی با هدف شکست دادن شورشیان» است.
مبارزه ضد شورش معمولا چندین سال ادامه دارد و میتواند در چهارچوب یک جنگ فرسایشی مطرح گردد. اصول زیر دکترین ارتش بریتانیا برای ضد شوروش سازمان یافته وجود دارد:
1. اطمینان از انتخاب اولویت ها و اهداف سیاسی در راستای ضد شورش
2. حفظ زیرساخت ها و هماهنگی میان نهادهای دولتی
3. توسعه اطلاعات و جاسوس در محیط شورش
4. در انزوا قرار دادن شورشیان
5. نابودی شورشیان
6. برنامه ریزی طولانی مدت و دقیق
جنگ نسل چهارم یا «4GW» در راستای مناقشاتی پست مدرن تعریف میشود که در آن عملیات به شیوه ای غیر متمرکز انجام میشود و محیطی که تمایز بین جنگ، سیاست، جنگجویان و غیرنظامیان کم رنگ شده؛ نام گذاری میشود. دولت ها بطور ناخواسته انحصار و بکارگیری نیروی نظامی را در چنین محیطی از دست میدهند.
در این مناقشات یکی از بازیگران غیردولتی است و همانند یک دولت یا نظام حاکمیتی که از لحاظ بین المللی دارای ساختار است عمل نمیکند.
سایر اشکال جنگ های غیر کلاسیک اعم از چریکی و شورش سازمان یافته و جنگ های غیر دولتی در یک دوراهی قرار میگیرند که آنها را نسبت به گذشته دچار تغییر میکند:
· گروه هایی از جمله تروریست هیا وابسته به شبکه القاعده که دارای سازمان های چند ملیتی هستند به بازارهای مواد مخدر نفوذ کرده و در سطح سازمان و فناوری های اطلاعاتی به سطح بالایی از پیشرفت های نظامی دست یافته اند که به آنها اجازه میدهد برنامه ریزی و عملیات تروریستی را در حالی بطور گسترده انجام دهند که با دقت عمل فراوان نیز همراه باشد.
· چنین گروه هایی برای رسیدن به هر نوع سلاح، از جمله سلاح های کوچک شیمیایی و بیولوژیکی تا هسته ای بطور قابل ملاحظه ای پول دریافت میکنند تا عملیات انجام دهند. تنه در موارد استثنایی سلاح های عمومی مانند: تانک ها، هواپیما و کشتی از آنها حمایت میکند و در درجه اول بدون نیاز به نیروهای پشتیبانی نظامی، وارد جنگ میشوند.
بدلیل نداشتن منابع کافی، بازیگران غیر دولتی که در جنگ های ترکیبی حاضر میشوند برای شکست نیروهای نظامی کشوری که با آن درگیر هستند تلاشی نمیکنند تا صلح کنند یا به پیروزی مشخص برسند. نیروهای آغاز کننده جنگ ترکیبی تلاش میکنند تا حریفشان را متقاعد کنند که ادامه مبارزه صرفا ارزش چندانی ندارد.
دولت ها نیز به جای شکست دادن بازیگران غیر دولتی در میدان جنگ به دنبال متقاعد ساختن آنها هستند تا بتوانند در کوتاه ترین زمان ممکن هدف نهایی را کسب کرده و از ابزارهای «اطلاعاتی و جنگ روانی» به نفع خود بهره ببرند.
مثلا اثرگذاری «جنگ اطلاعاتی» و «عملیات روانی» را بر گروه تروریستی القاعده بررسی میکنیم:
· دلیل ما فقط برای شما خطرناک است.
· هیچ چیز اینجا ارزش تلاش و فداکاری شما در برابر کسانی که دشمن فرض میکنید را ندارد.
· نیروهای شما کاملا وحشیانه عمل میکنند و تاکتیک های شما بی اثر است.
· اگر قصد دارید خود را تثبیت کنید شما برای مدت زمان طولانی با خونریزی و جنگ همراه خواهید بود.
· چرا تنها در محل دریافت این پیام ها نیستید؟
بی شک در طرف مقابل جنگ اطلاعاتی مدرن بسیار بالاتر از خلاقیت و نوآوری سازمان های امنیتی و نظامی دولتی برقرار است. سازمان های شکل گرفته در محیط جنگ ترکیبی بطور معمول گسترده، دارای قوانین سختگیرانه و وابسته به توانمندی های ویژه و خاص و ایدئولوژی منسجم هستند. این قابلیت سرعت سازمان های غیر دولتی را نسبت به سازمان های ساختار یافته و بروکراتیک مانند پنتاگون و CIAافزایش میدهد.
بسیاری از رهبران و نیروهای سازمان جنگ ترکیبی آموزش دیده، با مطالعه نسبت به موضوع و عرصه و دارای سواد بالای آکادمیک یا غیرآکادمیک هستند. برای این افراد ضربه زدن به دستگاه های اطلاعاتی، شبکه های ارتباطی، سامانه های عملیاتی و همچنین نهادهای اداری و رسانه ای بعنوان اهداف جذاب موضوعیت دارد.
بازیگران غیردولتی این مزیت را دارند که از یک شبکه اجتماعی آزاد بهره میگیرند. این شبکه ها بشدت انعطاف پذیر هستند و هرچه بیشتر باشند پیدا کردن این گروه ها سخت تر است. اگر این شبکه ها به اندازه کافی به سمت «ایدئولوژی و یا فرهنگ»، همراه با درس ها و آموزه های گروهی کشیده شود شبکه حاصله در هر بار تغییر «خطرناک تر و انعطاف پذیرتر» میشود و این شبیه مقاومت باکتریایی در برابر آنتی بیوتیک ها است.
علاوه بر این مدل ساختار شبکه ای فراملی هم به این گروه ها کمک میکند و مکمل این رفتارها ساختار شبکه ای ارتباطی فراسازمانی برای همکاری میان کارتل های مواد مخدر و گروه های سازمان یافته جنائی نیز هست. اگر یک نفر از یک گروه جنگ ترکیبی نیز باقی بماند قدرت شبکه سازی دارد و بطور پنهانی اقدام به تجدید نیرو خواهد کرد.
در هربار شبکه سازی تیم های وابسته به ستیزه جویان در محیط جنگ هیبریدی به دلیل عملکرد چندوجهی به اندازه ای بزرگ خواهند شد که مشخص نمودن اعضای آن سخت تر میشود. شبکه سازی های گسترده و دقیق و پیچیده در عرصه های مختلف برای سازمانهای ستیزه جو در محیط جنگ هیبریدی برای این است که این سازمان ها با توجه به اهداف مشخص و بلند مدت شکل میگیرند و تمایل فراوان به کش دادن مبارزه در برابر بازیگران دولتی دارند.
بحران سوریه دارای دو مرحله است:
1. تظاهرات مسالمت آمیز در ابتدای فوریه 2011 به منظور همبستگی با بهار عربی در منطقه که با سرکوب توسط دولت سوریه پاسخ داده شد.
2. تغییر مسالمت آمیز به «خشونت» که از نیمه دوم مارس 2011 آغاز شد.
بطور کلی ناآرامی ها در سوریه زمانی آغاز شد که در فیسبوک صفحه ای با نام «سوریه بر ضد بشار اسد 2011» گشوده شد. در ماه مارس با ادامه بازداشت ها و تجمعات اعتراضی با عنوان «روز خشم سوریه» فراخوان شد و به آن روز نام «جمعه کرامت» اطلاق گردید. خشونت ها به کشتار و بازداشت مجروحان ختم شد. ارتش بعنوان نماد مقابله با دشمن روبروی مردم قرار گرفت و چون هیچگونه تجربه مهار اعتراضات خیابانی نداشت همانند آموزش های پادگانی با مردم بی دفاع برخورد کرد؛ استمرار و گستره حضور مردم در تظاهرات های ضد بشار اسد به حدی بود که نمیتوان آنها را یگانه دست پخت توطئه بیگانگان دانست اما حمایت های مالی و لجستیکی و تسلیحاتی بازیگران منطقه ای چون ترکیه و عربستان و قطر و اسرائیل نیز در بعدتر تاثیرات خاص خود را داشت.
بی تردید فناوری تعادل قدرت و نفوذ را تغییر داده است و شکاف ها را در ارتباطات و ... کم و زیاد میکند. مثلا در بهار عربی با فناوری ایجاد نشد بلکه فناوری کمک کرد تا افراد و گروه ها با یکدیگر تعاملاتی هم سو داشته باشند و بازیگران غیر دولتی را هوشیارتر کرده و آن ها را بهتر و سریعتر و راحتتر به هم متصل میکند.
در منطقه غرب آسیا در آغاز قرن حاضر دولت های مرکزی و توانمند در تمامی حوزه ها تسلط داشتند ولی امروزه اینچنین نیست. کنترل بسیار دشوار و شناسائی برای دولت ها تقریبا وجود ندارد. بازگشت به دوران اقتدار دولت های این منطقه بسیار سخت است. امروزه مرزها وارونه شده اند؛ دوباره شکل گرفته اند و مرزهای کنونی قوی تر از گذشته هستند. برای مثال مرزهای غیر رسمی کردستان عراق با عراق از مرزهای عراق با سوریه هشومندانه تر و قوی تر هستند.
امروزه حوزه بین الملل در منطقه توسط بازیگران دولتی کمتر تاثیر میگیرند و بازیگران غیردولتی اثرگذاری بالائی دارند. دکتر ایهام کامل مدیر گروه تحلیل غرب آسیا و شمال آفریقا و اوراسیا در طی یک سخنرانی در سال 2016 گفت: در جنگ داخلی سوریه تنها با ایجاد قطعه های کوچکتر از سوریه نمیتوان مشکلات پیش رو را حل و فصل کرد؛ چرا که مشکلاتی که ما در عراق با آن روبرو هستیم فقط در مواردی در مقیاس بزرگتر در سوریه دیده میشود.
دو دیدگاه درباره بازیگران غرب آسیا در حال حاضر وجود دارد:
1. بازیگران دولتی سعی در ایجاد نظام دولتی جدید براساس اهداف خود دارند. آنها دارای ساختار محلی و بومی بوده و تلاش میکنند تا حکومت خود را توسعه دهند. کردها در عراق و سوریه نمونه مسجل این قضیه اند.
2. بازیگران غیر دولتی میتوانند دو بعد مثبت(جامعه مدنی) و بعد منفی(گروه های تروریستی) را در بر بگیرند. بی شک آن ها مشوق های دولتی نیز در اختیار ندارند.
«تهدید جمعیت» از اهداف تروریسم نوظهور شبکه محور است که یک دولت یا سازمان بین المللی را وادار به پذیرش میکند. دکترین دفاعی بریتانیا همچنین میگوید: «تروریسم ممکن است در قالب انگیزه خشونت متعهدانه و سیاسی شناخته شود که توسط گروه ها یا بازیگران غیر دولتی به اجرا در می آید و معمولا هدف قرار دادن مخاطبان خاص مورد توجه آنان است. تروریسم میتواند در قالب عناصر شورش بصورت سازمان یافته باشد. ممکن است یک نظام دولتی حتی علیه نظام دولتی دیگر از چنین ابزاری استفاده کند».
تاکنون هیچ درک و شناخت روشنی از ویژگی های ایدئولوژی افراطی از سوی مراجع مربوطه پیش بینی و یا بیان نشده است اما چهار الگو کلیدی در سازمان های استفاده کننده از ایدئولوژی های افراطی بارز است:
1. سازمان های مدرن تروریستی بصورت ماهرانه مبهم عمل میکنند. ساختارهایی سلولی و یا شبکه محور دارند که به سازمان های رسمی شباهت دارند و نه به یک زنجیره از دستورات مشخص.
2. فراملی عمل میکنند و مدام با تغییر پایگاه خود در حال استخدام داوطلبان هستند.
3. انگیزه های ایدئولوژیک آنها توسط بنیادگرائی مذهبی بیشتر هدایت میشوند و از طریق افراط گرائی فقط اهداف سیاسی خود را به رسمیت میشناسند.
4. تروریسم مدرن هیچ مرزی برای خشونت بر خلاف تروریسم سنتی ندارد.
5. همه سازمان های مدرن تروریستی به دنبال ایجاد تلفات وحشتناک هستند.
نوع دیگر از طبقه بندی درگیری ها براساس میزان اثر آنها است. در این دسته بندی درگیری ها به شدید، کم شدتو پر شدت تقسیم میشوند. یک درگیری شدید میتواند «غیرخشونت آمیز»(حفظ صلح در فصل 5 منشور ملل متحد)یا «خشونت آمیز»(جنگ انقلابی یا چریکی، شورش و ضد شورش، حفظ صلح در فصل 7 منشور ملل متحد، مقابله طولانی مدت در امتداد حفظ کنترل منافع)باشد. جنگ و درگیری پر شدت هم به زمان و هم به تلفات بستگی دارد.
تعریف وزارت دفاع آمریکا از درگیری شدید:
«در مبارزه نظامی و غیر نظامی انگیزه دستیابی به اهداف سیاسی، اجتماعی، اقتصادی و روانی است. این درگیری اغلب طولانی بوده و از متغیرهای مختلف همچون: فشارهای دیپلماتیک، اقتصادی و عملیات روانی از طریق تروریسم و شورش و عملیات مخفی و جنگ سایبری و رسانه ای بهره میگیرد.»
تعریف درگیری شدید از نگاه ارتش هند:
«درگیری شدید شامل تمام درگیری های مسلحانه میشود که بالاتر از سطح همزیستی صلح آمیز میان دولت ها و همچنین پایینتر از «آستانه جنگ» قرار دارد. این نوع مناقشه شامل جنگ چریکی، تروریسم و شورش است.»
موارد فوق شامل مبارزه طولانی مدت نیز میشود که از اصول و ایدئولوژی رقابتی پیروی میکند.
اکنون میتوان گفت که درگیری شدید با شرایط زیر تعیین میشود:
· عدم تقارن در سطح و نیرو؛ نیروهای منظم و نیروی نامنظم و نیروی اعمال شده و همچنین خشونت بستگی به نوع رفتار و توانیی طرف ضعیف دارد.
· قوانین سرزمینی میتواند محدودیت های به کارگیری نیروهای امنیتی در محیط جنگ را کاملا مشخص کند.
ویلیام اولسن میگوید:
«هدف درگیری شدید تنها فتح و تصرف نظامی نیست، بلکه «کنترل اجتماعی» است. دستیابی به اهداف نظامی تنها با استفاده از مبارزه ممکن است اما استفاده از نیروی نظامی برای مبارزه باید از طریق ابزارهای اجتماعی و سیاسی مختص آن بررسی شود. استفاده از نیروی نظامی حتی در درگیری شدید نیز محدود میشود ولی استفاده از ابزارهای دیپلماتیک و سیاسی و اجتماعی و فرهنگی و اقتصادی و رسانه ای در طی این درگیری نامحدود است.»
سازمان تجهیزات نیروهای مسلح جهان باید با تغییر آموزش ها همراه با سلاح های مدرن در کوتاه ترین زمان تجهیزات سنگین خود را کاهش دهند و بیشتر شبیه به یک نیروی ویژه در برابر بازیگران غیر دولتی عمل کنند.
در کشورهای جهان سوم که تعداد قومیت های بسیاری دارند حکومت های مرکزی مشروعیت خود را از دست میدهند.
باید در عرصه «قلب و ذهن» هم در طی « عملیات های اطلاعاتی» و «روانی» با اقدامات محاسبه شده ای که بازیگران غیردولتی نسبت به آن جبهه نمیگیرند، بطور «ایدئولوژیک» با ایدئولوژی و پیام های گروه های تروریستی مقابله کرد. از هر روش محاسبه شده ای برای مقابله با گروه های بازیگر غیر دولتی باید استفاده کرد. شناسائی و نفوذ در سازوکار ارتقا و گسترش شبکه های آن ها نیز مهم است. گروه های محلی و مردم بومی بهتر میتوانند با ایدئولوژی تروریستی نسبت به نظامیان و سایر بازیگران بین المللی مقابله کنند.
پشتیبانی موثر اما غیر مستقیم از رسانه های بومی، احزاب و گروه های محلی سیاسی، سازمان های دانشجویی و اتحادیه های کارگری و سازمان های مذهبی دو معیار را برآورده میکنند:
1. آنها دارای پایگاه های حمایتی قابل توجه در جمعیت محلی هستند.
2. با گروه های شورشی و ایدئولوژی افراطی به جد مخالف هستند.
در سال 1961 کندی در کنگره آمریکا، استراتژی شوروی را در زمینه های مختلف اعم از «ویرانی، فریب، تهدید، تجاوز غیر مستقیم یا غیرآشکار، انقلاب داخلی، تهدید دیپلماتیک، جنگ چریکی یا مجموعه ای از جنگ های محدود» دانست و اظهار داشت که برای مبارزه با این استراتژی کمک به پلیس و سایر نیروهای امنیت داخلی در هر کشور بسیار مهم و کلیدی است.
مشاور کندی و رئیس NSA در دوران وی، رابرت کامو، میگوید:
«بی تردید پلیس قدرتمند در کشورهای آسیب پذیر همچون "داروی پیشگیری" برای جلوگیری از ورود شوروی به خاک سرزمینشان به شمار میروند.»
ایدئولوژی های نوپدید تنها زمانی میتوانند موثر واقع شوند که دارای یک نوع هنجارشکنی در محیط مبارزه باشد و تغییر جدی در دشمن ایجاد کند. از طرفی حاکمان نیز بدنبال ایدئولوژی خاصی میگردند که نظام و رژیم را توجیه کرده و به حمایت از آنها بپردازد.
ایدئولوژی اساس انسجام اجتماعی جنبش ها است و اهداف آنها را تعریف میکند. چهار مشخصه برای ایدئولوژی کاربردی برای سازمانهای جنگ ترکیبی شامل موارد زیر است:
1. آنچه باید انجام بگیرد را مشخص میکند.
2. یک اعتقاد تمام عیار است.
3. به معنای هماهنگی است.
4. با حرکت جمعی همراه است.
«جنگ هیبرید؛ جنگ هایی با طیف کامل همراه با ابعاد فیزیکی و مفهومی هستند که بر روی جامعه هدف اثرگذار بوده و میتواند غافلگیری دشمن را کاهش دهد.»
مبارزه علیه دشمن مسلح، مبارزه گسترده تر برای کسب کنترل، حمایت و پشتیبانی از جمعیت بومی در منطقه درگیری، حمایت از جبهه های داخلی کشورهای مداخله کننده و پشتیبانی از جامعه بین المللی جزئی از عملیات ویژه جنگ ترکیبی است. امروزه برای تامین امنیت و ثبات در میان جمعیت خودی، نیروهای مداخله کننده باید بلافاصله «امنیت و خدمات ضروری، کنترل دولتی، نیروی دفاع کننده و عناصر ضروری در حوزه اقتصاد» را به جامعه بازگردانند. اثرگذاری بازیگران جنگ هیبرید در سه قالب «کوتاه مدت، میان مدت و بلند مدت» است.
ابزارهای این نوع درگیری(منابع موجود) به شیوه های ابتکاری و نوآورانه (زمان اقدام و آماده سازی فعالیت ها) با توجه به چشم انداز سیاسی و اجتماعی غالب همراه با پیشرفت های علیم و فناورانه در محیط جنگ هیببریدی به کارگرفته میشوند. ناهماهنگی میان نبردهای گذشته و موقعیت های جدید منجر به بروز یک سری اصطلاحات نامتعارف همچون: منطقه خاکستری، ترکیبی، تدریجی، غیر خطی، بدون محدودیت و طیف کامل و وسیع از دیگر واژه ها و اصطلاحات شد.
بسیاری از کارشناسان نظامی معتقدند: «جنگ ترکیبی یک مفهوم پایه بشمار میرود که رویکرد عملیات نظامی را در برگرفته است و این چالش از سال 2005 از سوی یک افسر سابق نیروی دریایی آمریکا به نام فرانک هافمن مطرح شده است.» در نگاه هافمن ایده جنگ ترکیبی یک ساختار تحلیلی چند حوزه ای منظور شده است که میتواند موفقیت های مخالفان ضعیف و بازیگران غیر دولتی را به دست دهد و همچنین نیروهای نظامی بسیار کوچک و فنی در برابر آمریکا و هم پیمانانش که توانستند آنها را شکست دهند ایجاد کند.
استفاده از مدل های مختلف جنگی از ارتش در قالب یک نیروی نظامی و غیرنظامیان همچون تاکتیک های جنگ نامنظم ، فعالیت های جنایی و اقدامات تروریستی برای دستیابی به «اثرات متقابل و هم افزا در ابعاد فیزیکی و باطنی درگیری» در میدان های جنگ حائز اهمیت است. پس از حمله روسیه به کریمه که در آن استفاده از ابزارهای غیرنظامی قابل توجه است این مفهوم به سرعت در قالب یک ابزار تحلیلی دیده میشود که توضیح و بررسی آن فقط با نظریات هافمن در جنگ ترکیبی قابل انجام است.
جنگ ترکیبی قابلیت هایی مختلف در این حوزه را در اختیار خود دارد. دولت ها و غیردولتی ها از تمامی ابزارها و روش های در اختیار «از جمله مناسبات غیرنظامی فعال و غیر فعال» برای رسیدن به اهداف سیاسی و در عین حال برای انکار اقداماتشان در برابر دشمن بهره میبرند. در این سطح جنگ ذاتا تعاملی است، در حالی که هر دو طرف منازعه تلاش میکنند تا مقاومت و اراده هم را از بین ببرند.
هرگز منطقی نیست که جنگ ترکیبی را در سطح استراتژیک یک نوع جنگ مقابله ای صرف بدانیم.
بی تردید مهارت های استراتژیک در مواجهه موثر بین شکاف مولفه های قدرت و کسب نتایج سیاسی دیده میشوند؛ بنابراین یک استراتژی موثر باید توازن میل به دستیابی به یک نتیجه خاص و ابزار موجود را در اختیار بازیگر قرار میدهد و درک درستی از چگونگی استفاده دقیق از این ابزارها در جهت دستیابی به هدف مورد نظر را فراهم کند.
ابزارهای استراتژیک در اختیار حاکمیت نیز اغلب به عنوان عناصر قدرت ملی شناخته میشوند مانند: دیپلماسی، امنیت، نیروی نظامی، اقتصاد، فعالیت های مالی، اطلاعاتی و اجرای قانون قسمت هایی از این مولفه ها بشمار میروند.
در محیط های جنگ ترکیبی تلاش اصلی آن است تا پویاشناسی استراتژیک را با تقسیم بندی اقدامات نظامی به عناصری که فعالیت آن ها ممکن است کمتر از آستانه جنگ سنتی و تاثیرات اجباری و مخرب را به طرق مختلف تغییر دهند. مفهوم «HYBRIDITY» در پی ترکیب ابزارهای مختلف سیاست و خشونت که در جامعه میتوانند جریان بیابند و اثر هم افزایی این ترکیب راه منحصر بفردی برای رسیدن به اهداف را فراهم میسازد.
با تقسیم قدرت ارتش به نیروهای متعارف، عملیات ویژه، شبه نظامیان، گروه های شورشی، خرابکاران و تروریست ها و ... دولت ها هرگز نمیتوانند به درسیت گزینه ای را برای رسیدن به سطح مشخصی از خشونت در برابر آن بیابند. امروزه چنین مفهوم سازی هایی به حاکمیت ها اجازه میدهد تا راه های جدید را برای رسیدن به اهداف مورد نظر خود از طریق تحریف و شکست اراده دشمن و کاهش توانائی حریف در برابر خشونت تحمیلی ارائه دهند.
به دلیل کاهش حضور نیروهای متعارف در جنگ ترکیبی، خشونت اولیه بصورت «حمایت، تروریسم و خرابکاری» در دوران صلح رخ میدهد؛ لذا این موضوع تا قبل از این که کشوری یا بازیگری واکنش نداده، کاربرد خواهد داشت. ساختار استراتژیک دولت های متخاصم در یک نبرد ترکیبی شامل موارد زیر است:
1. استراتژی با هدف محدود
2. استراتژی سریع تهاجمی
3. استراتژی سقوط
استراتژی با هدف محدود، این است که اهداف مورد نظر از طریق ایجاد یک محیط غیر قطعی تحت فشار و نفوذ حریف قرار میگیرند. در چنین حالتی کشور میزبان یا وضعیت جید را بعنوان واقعیت سیاسی تحمیل شده میپذیرد و یا با شروع جنگ به دلیل اعمال نفوذ شدید از بین خواهد رفت. مثل وقایع اوکراین در سال 2014 میلادی.
اعمال یک استراتژی سریع تهاجمی در قلمرو دشمن تمرکز چندانی را ایجاد نمیکند؛ بلکه هدف اصلی از بین بردن نیروهای مسلح میزبان است تا از این طریق توانمندی های حریف به طور چشمگیری کاهش پیدا کند.
استراتژی سقوط به دنبال تخریب نیروهای مسلح دشمن است؛ اما این رویکرد را از طریق یک درگیری جامع و طولانی مدت که به شیوه متجاوزانه محسوب میشود دنبال خواهد کرد.
امروزه یک استراتژی تهاجمی این قابلیت را دارد تا از طریق جنگ های ترکیبی استراتژی کارساز و موثری برای فعالسازی سلول های جنگ بشمار آید. استراتژی با هدف محدود بویژه برای جنگ ترکیبی بسیار مناسب و کاربردی است. نیروهای متجاوز ابعاد فیزیکی حریف مورد نظر را تعیین میکند و سپس تلاش های جنگ سیاسی خود را با هدف تضعیف دولت مقابل و همچنین در راستای کنرتل بر قلمرو قبل از بکارگیری نیروی نظامی متمرکز میسازد.
قدرت دو دیدگاه دارد؛ واقع گرایانه و لیبرالیستی.
دیدگاه واقع گرایانه به اندازه ای قوی است که شروع به تحلیل درباره این مسئله میکند که چه امتیازی ممکن است بتواند از همسایه ضعیف خود بگیرد. واقع گرایی تهاجمی حتی فکر نمیکند که انتخاب دیگری جز تخریب منافع دیگران و کسب منافع برای خود وجود دارد و تنها راهی که شانس بقای آنها را افزایش میدهد این است که قدرت نسبی بالاتری در مقابل دشمنان بالقوه یا همسایگان خود داشته باشند.«باتلاق میتواند با کاهش توانیی جسمی فرد قربانی، قدرت وی را بطرز چشمگیری کاهش دهد.»
از نگاه واقع گرایان نظام بین الملل یک آنارشیسم است و تنها چیزی که نظارت را برقرار میکند، توانایی تمایل کشورها برای مبارزه در حفظ وضعیت و منافع سیاسی و ملی است. این دیدگاه حرکت روسیه در کریمه و مولداوی و ... و تجاوز چین به آبهای ساحلی همسایگان را توجیه میکند.
نگاه لیبرالیستی به «یک جامعه جهانی که در کنار دولت ها قرار میگیرد» می اندیشد و قادرند ماهیت آن را پیش بینی کنند. لیبرالیسم نه تنها حاکمیت و محدودیت های بین المللی را مطرح میکند بلکه تلاش میکند تا محدودیت قانونی را ترویج کند. این دیدگاه در پی آن است که جامعه ای با منافع مشترک فراملی ایجاد کند. این بحث موضوع جهانی شدن را مطرح میکند.
در محیط جنگ هیبریدی مولفه های مختلفی همچون سیاسی، اجتماعی، دیپلماتیک و اطلاعاتی در قالب فعالیت نیروهای عمل کننده مطرح میشود و شبه نظامیان را بسیار قوی تر و سازماندهی شده تر از واقعیتشان نمایش میدهد.
فرانک هافمن میگوید:
«جنگ های گسترده که دارای اجزای منظم و نامنظم بوده و بطور همزمان تحت یک جهت همسو با هم متحد میشوند؛ جنگ های ترکیبی همکاری های ترکیبی و چند سویه در سطح راهبردی را در برمیگیرد اما پیچیدگی، همجوشی و همزمان سازی در میدان جنگ و در سطوح مختلف عملیاتی و حتی تاکتیکی که در آن یک یا دو طرف در حال ترکیب نمودن طیف وسیعی از روش ها و حالتهای درگیری با یکدیگر هستند، کاملا قابل پیش بینی است.» در این فضا ابهام ساختاری و ابزاری نیروهای هیبریدی همیشه صورت میپذیرد.
مفهوم جنگ هیبریدی رویکردی برای کاهش و تدوام درگیری ها در یک زمان نامشخص بوده و در آن اجرا کردن عناصر و مولفه های عملی در محیط پرالتهاب و مبهم، بسیار دشوار و سخت خواهد بود زیرا پارامترهای موفقیت برای مشخص شدن در چنین جنگی تاکنون از هیچ یک از مراکز تحقیقاتی تعریف نشده است.
درگیری خاکستری به وضعیت مابین جنگ و صلح در قرن حاضر گفته میشود که عرصه جنگ های ترکیبی است. وزارت امور خارجه آمریکا برای مشخص کردن ویژگی های مورد نیاز در محیط «درگیری های خاکستری» فهرست زیر را تهیه کرده است:
1. سایبر، عملیات اطلاعاتی، تلاش برای تشعیف مقاومت عمومی/ائتلاف چند ملیتی، محلی، منطقه ای و جنگ اطلاعاتی و عملیات روانی در حمایت از سایر ابزارهای هیبریدی در محیط درگیری کاربرد پیدا خواهد کرد.
2. عملیات مخفی تحت کنترل دولت همانند: جاسوسی، نفوذ و سرکوب مخالفین.
3. نیروهای عملیات ویژه و سایر واحدهای مسلح تحت کنترل دولت و نیروهای نظامی قانونی که در قانون اساسی کشورها قید شده است.
4. پشتیبانی تدارکاتی، سیاسی و مالی از جنبش های شورشی و تروریستی.
5. تسلط بر بازیگران غیر دولتی، از جمله گروه های جنایتکار سازمانه یافته، تروریست ها و همچنین سازمان های سیاسی، مذهبی و قومی یا فرقه ای رادیکال.
6. کمک به نیروهای نظامی و شبه نظامی نامنظم.
7. فشارهای اقتصادی که از رقابت های عادی اقتصادی فراتر میرود و کشور هدف را با چالش جدی روبرو میسازد.
8. دستکاری و بی اعتبار ساختن موسسات دموکراتیک، از جمله نظام انتخاباتی، قوه قضائیه و حقوق مدنی شهروندان در کشور هدف.
9. ابهام محاسبه شده، استفاده از عملیات پنهان و غیرقابل شناخت ، فریب و انکار.
10. تهدید ظاهری یا ضمنی استفاده از نیروهای مسلح، تروریسم و سوءاستفاده از غیرنظامیان و تشدید عملکرد آنها.
جنگ در رواندا اولین جنگ با مدل داخلی بود که در آن جنگ خصوصی با بازیگران غیردولتی جنایتکار و قومی پا به عرصه گذاشتند.
با توجه به گسترش حضور بازیگران غیردولتی در مناقشات غیر متعارف در آینده این درگیری ها در قالب کنوانسیون بین المللی قرار خواهند گرفت(کنفرانس امنیتی مونیخ اولین نشست بین المللی با موضوع جنگ هیبریدی است). ماهیت جنبشی و غیر جنبشی ابزارهای جنگ ترکیبی یک طرف در برابر طرف دیگر شامل موارد زیر است:
1. سلاح های فضایی و خاص
2. نیروهای زمینی، دریایی، هوائی
3. سلاح های هسته ای، شیمیایی و بیولوژیکی
4. شورشیان
5. نیروهای ویژه
6. عملیات مخفی، ترور و خرابکاری
7. تحریک خشونت آمیز
8. فعالیت های جنایی
1. دیپلماسی
2. عملیات اطلاعاتی
3. اختلاف نظر(ایجاد اختلاف در بطقات حاکمه و مردم)
4. خرابکاری سیاسی
5. جنگ اقتصادی
6. جنگ منابع
7. جنگ آب و هوایی
8. تحرکات غیرخشونت آمیز
9. فعالیت های جنایی
هر نوع درگیری که از دو یا چند جز با هماهنگی یکدیگر به کار گرفته شوند با داشتن همگرایی در تعیین اهداف راهبردی قادرند تا به عنوان واژه ترکیبی تعریف شوند.
واکنش به تهدیدات هیبریدی، چندان براساس توسعه و گسترش فناوری های نوین نظامی نیست. عدم توافق نظر در ناتو در رابطه با تهدیدات ترکیبی، نشانه فعال بودن رویکرد نظامی اتحادیه اروپا در مقابله با تهدید همه جانبه روسیه است. واقعیت اساسی و مهمی که در رابطه با واکنش به نبرد ترکیبی مشاهده میشود این است که «تنها جامعه و ملی گرائی به عنوان یک محور کلی میتواند خود را در برابر جنگ ترکیبی حفظ کند»؛ تلاشی که امروزه تنها به ارتش محدود نمیشود واز سویی دیگر بزرگترین و اصلی ترین وظیفه یک ارتش ملی در دنیای امروز است.
«دفاع هوشمند»بعنوان ابتکار اروپائی ناتو در سطح اتحادیه، کشوری و فدرالی، چیزی است که ناتو تحت آن بعنوان تنها راه جلوگیری و پیشگیری از بسیاری از تهدیدات ترکیبی روسیه و چین به آن عمل خواهد کرد.
· تروریست ها
· قیام گران
· شبه نظامیان
· چریک ها
· براندازان
· جنگ نامنظم
· کودتا
· شورش و انقلاب و برقراری قدرت
· جنبش های اجتماعی یا اصلاحی(اگر به درستی به این جنبش ها پاسخ داده نشود)
در رابطه با ماهیت تهدید ترکیبی، فرانک هافمن، طی مطالعه ای که در این زمینه در سال 2017 انجام داده است، مجموعه خاص و منحصر به فردی از متغیرهایی را شناسایی میکند که تهدید ترکیبی را در خود جای داده اند:
1. «روش های ترکیبی»: ترکیبی از تاکتیک های متعارف و غیر متعارف همراه با تروریسم و فعالیت های جنائی.
2. «همزمان سازی»: با استفاده از روش های مختلف درگیری همزمان که بصورت یکپارچه عمل میکند.
3. «همجوشی»: تهدید شامل ترکیبی از سربازان حرفه ای، تروریست ها، جنگجویان چریکی و جنایتکاران.
4. «جرم و جنایت»: استفاده از فعالیت های جنایی برای حفظ عملیات و در بعضی موارد به عنوان یک روش عمدی در جنگ.
برای ایجاد و بررسی جنگ ترکیبی با توجه به شناخت فعلی از این جنگ بایستی به هماهنگ سازی و جمع آوری دیتاهای عظیم و کار بر روی آنها جهت پیدا کردن ایده و مسئله و هم افزایی متغیرها و ابزارها و ترکیب آنها در جهت رفع و پیشبینی محیط های خاکستری پرداخت. در عصر اطلاعات دیگر فقط بازیگران دولتی حضور ندارند و دایره توسط بازیگران غیردولیت با داده کاوی های بسیار که توسط هزاران کامپیوتر در جهان؛ حتی تحت قالب فعالیت هایی شبیه به بیت کوین، شکل میگیرد.
روس ها ترجیح میدهند از اصطلاح «جنگ های غیرخطی» به جای جنگ ترکیبی استفاده کنند. مسکو به طرز فزاینده ای تکیه به تاکتیک های جدید دارد که بیشتر بر « ضعف» دشمن تمرکز داشته تا درگیر شدن به شیوه مستقیم با آن. بکارگیری نیروهای نظامی به طرق غیر مستقیم همراه با حملات دیپلماتیک، اقتصادی، جنگ سایبری و عملیات روانی، باعث افزایش احساس ناامنی در جمعیت هدف میشود.
دوگانگی قوانین بین المللی موجود باعث سوءاستفاده میشود. جنگ های سایبری، جنگ الکترونیک و جنگ اطلاعاتی به نوعی «جنگ علیه جنگ» محسوب میشوند.
بطور خلاصه متون مرتبط با جنگ هیبریدی به شرح زیر تحلیل میشوند:
1. مفهوم هیبرید از ترکیب ابزارهای جنبشی و غیرجنبشی در طول تاریخ نشأت گرفته است.
2. مولفه ها و شاخص های موجود در قالب شرایط اجتماعی، سیاسی و تحول در علم و فناوری مطرح میشوند.
3. نظریه هیبرید، همراه با نظریه منطقه خاکستری، جنگ نامحدود و نظریه غیر خطی، تلاش برای ایجاد تغییر در مفهوم درگیری هستند.
4. دیدگاه سان تزو به نوعی اثبات جنگ ترکیبی است، منطقه خاکستری و روش های غیرخطی در تمامی تاریخ علم سیاست و نظامی شرق وجود دارد.
5. تلاش برای خنثی سازی منطقه ترکیبی یا خاکستری تماما نشان دهنده استفاده بیش از حد از یک نوع از عناصر قدرت است.
در جنگ های مدرن، نیروها در همان جبهه جنگ بطور تفکیک شده همراه با اجزای منظم در قالب یک نیروی تعیین کننده با هدف تاثیرگذاری راهبردی وارد عمل میشوند. در حالی که هافمن از جنگ های هیبریدی به عنوان ترکیبی از تاکتیک های منظم و نامنظم و نامتقارن صحبت میکند؛ مارگارت باوند این ترکیب را فراتر از قلمرو جنگ نامیده و آن را ترکیبی از عناصر قدرت ملی معرفی کرده است. براساس دیدگاه وی : «جنگ ترکیبی، برنامه های کاربردی و گسترده ای از مجموعه فعالیت های نظامی، با منابع مشخص و برنامه ها و اقدامات کاربردی بوده که به شکل کلی و هماهنگ مورد استفاده قرار میگیرند.»
حداکثر استفاده غیرقانونی یا تصویب قوانین ناکارآمد و یا اغناکننده نفوذ اقتصادی و سیاسی دولت متخاصم و مقابله آشفته در برابر حکومت دشمن، جنبش ها و یا احزاب سیاسی، اجتماعی و شرایط اقتصادی ناپایدار، نشانه ای بارز از دولت های شکست خورده در جنگ ترکیبی بشمار میرود.
وزارت خارجه آمریکا منطقه خاکستری و درگیری های درون آن را اینطور تشریح میکند:
«استفاده از تکنیک های مختلف جهت دستیابی به اهداف ملت و به کارگیری آن علیه رقبا با استفاده از ابزار قدرت که اغلب در ماهیت نامتقارن و مبهم بوده و غالبا استفاده مستقیم از نیروهای نظامی و کلاسیک را دربر نمیگیرد.»
تمایز میان جنگ ترکیبی و محیط خاکستری آن است که در چنین منطقه ای نیروهای نظامی متعارف و یا منظم از ماهیت اصلی خود که همان جنگیدن و مقابله موثر است دور میشوند. از طرفی منطقه خاکستری به نحوی بازگو کننده یک محیط و وضعیتی بین جنگ و صلح است که در ان ابزارهای هیبرید، نفوذ اجباری، نیروهای متعارف و نظامی را به فعالیت های جنایی و سازمان یافته نزدیک میسازد.
همانطور که کلاویتز گفته«جنگ، استفاده از قدرت است تا حریف را وادار به انجام یک اراده کند». او معتقد است که جنگ، اساسا نیروی خشونت آمیز محسوب میشود. بدیهی است که صلح شامل اجبار، دیپلماسی و غیره نیز میشود، اما احتمالا با خونریزی کمتری همراه خواهد بود. اکنون آنچه جنگ را از صلح متمایز میسازد، صرفا استفاده صریح و بدون واسطه از خشونت است. درک کلاویتز از اجبار شامل یک اقدام تکمیلی ضروری یعنی «بازدارندگی» است.
عملیات صلح که برای ایجاد اجبار رخ میدهد شامل فعالیت هایی است مانند بسیج نیروهای نظامی، آغاز تمرینات آموزشی در امتداد مرز، پرواز مستمر هواپیماهای جنگی، نشان دادن نیروهای نظامی در مناطق نزدیک به تهدید، انتقال اسلحه با بازیگران غیردولتی و به اشتراک گذاری اطلاعات. امکان دارد عملیاتهایی که بعدها تحت عنوان عملیات های نظامی غیرجنگی نامیده میشوند، در زمره عملیات بازدارنده نیز قرار بگیرند، این موارد عبارتند از: اجرای تحریم ها، ایجاد مناطق پرواز ممنوع، حملات ناگهانی و اقدامات متنوع دیگر.
در ابتدا ممکن است برای موثر واقع شدن یک استراتژی بازدارنده با دشواری های فراوان روبرو شویم. همیشه نمیتوان گفت که عدم اقدام یک رقیب به دلیل بازدارندگی طرف مقابل بوده است. همچنین بازدارندگی ذاتا شکننده است و آسیب پذیر، دلیل اصلی آن نیز تعادل قدرت در ابعاد فناورانه نظامی، سیاسی و دیپلماتیک است که میتواند به سرعت تغییر کرده و امتیاز خود را به دیگری بدهد. در ادامه همانند هر نوع استراتژی نظامی، بازدارندگی نیز نیاز به شناخت دشمنان خود دارد و از طرفی باید گفت که بازدارندگی نسبت به تنش و شانس آسیب پذیر است.
از آنجا که شکل تازه جنگیدن بازتابی است که از پیدایش نظام نوین تولید ثروت و در واقع تمدنی کاملا جدید در همان حالی که در حال شکل گیری است و جهان را متحول میسازد، این شکل تازه جنگیدن را نیز پدیدار میکند وتوسعه میدهد.
موج سوم همه چیز را به بخش های کوچکتر و متمایزتر تقسیم میکند، بازارهای تعادلی ویژه، نظام تامین مالی ویژه و بورس بازانی ویژه، رسانه هایی ویژه با تبلیغات ویژه. با جایگزین شدن شمار زیادی از تهدیدهای ویژه به جای تهدید عظیم، جنگ میان ابرقدرت ها به انبوه زدائی پیشرفته ختم میشود.
امروزه انواع مختلف و پر ابهام از جنگ های جدائی طلبانه، خشونت های محلی و قومی و مذهبی، کودتا و ... باعث شده اند تا سیل مهاجران فراری از جنگ و قاچاقچیان مواد مخدر به درون مرزهای ملی هجوم آورند. در اقتصاد جهانی، بسیاری از این تعارضات بظاهر جزئی آثار ثانویه شدیدی برکشورهای دیگر دارد.
سناریو «چندین جنگ کوچک» برنامه ریزان نظامی ارتش های ملی را مجبور میسازد تا به «عملیات ویژه» یا «نیروهای ویژه» نگاهی نو بیاندازند. نیروهای ویژه به جنگ های موج اول نزدیک هستند و علاوه بر تمام آموزش های نظامی آموزش های روانی و عاطفی و اطلاعاتی نیز لازم است، چون آنها بیش از همه در فضایی قرار دارند که برای نبرد به هوش، انگیزش، اعتماد، مهارت و کاردانی، تعهد عاطفی، روحیه و ابتکار عمل نیاز دارند.
نیروهای ویژه ممکن است برای پدافند به دوردست اعزام شوند یا مناطقی که از نظر فرهنگی حساس است. از رساندن مواد غذایی به مناطق خطرناک و مصیبت زده تا آموزش سربازان کشور دوست برای مبارزه با شورش تا جمع آوری اطلاعات و سوءقصد و عملیات ضد تروریستی و مبارزه با مواد مخدر تا عملیات روانی و نظارت بر روند صلح جزئی از کارهای متمرکز نیروهای ویژه خواهد بود.
نیروهای ویژه، بویژه برای چیزی مناسب اند که ارتش آن را «برخورد خفیف» مینامد. در این نظریه جهانی مقصود میشود که در جهان بسیاری از رژیم های طغیانگر یا بی ثبات به سلاح های شیمیایی یا بیولوژیکی مسلح میشوند و باید آن ها را با جنگ جراحی کرد. جنگ مواد مخدر شاید بناگزیر گسترش یابد ولی از مسائلی چون انرژی و بیماری و آلودگی محیط زیست و گسترش جمعیت و ... نشأت میگیرد.
کشورها برای حفظ خودشان و از بین بردن داد و ستد مواد و عوامل بحران زا و جلوگیری از شمار گسترده پناهندگان یا متوقف کردن خشونت نژادی در اطراف مرزهایشان در امور کشورهای بی ثبات و طغیانگر دخالت میکنند. این جهانی است که باید جنگ ویژه موج سومی در آن شکل بگیرد و در آن نیروهای ویژه رونق بیشتری داشته باشند. همزمان با آن شرایط لازم برای فناوری های جدید تعریف خواهد شد.
از جنگ های ویژه و برخوردهای خفیف نه تنها برای مقاصد تاکتیکی بلکه برای مقاصد استراتژیکی نیز میتوان استفاده کرد.
کسانی که جهان صلح آمیز را به خواب میبینند، باید کابوس های قدیمی «زمستان هسته ای» را از خود دور کنند و کابوس های جدید و پیچیده تر درباره«سیاست»، «اخلاق» و واقعیت های نظامی «جنگ ویژه قرن 21» را تصور کنند.