جنگ هیبریدی و تفاوت آن با طرح های کلاسیک
اصطلاح جنگ هیبریدی کمی پیش تر از جنگ روسیه در اوکراین و با تهاجم روسیه به گرجستان در سال 2005 ظهور پیدا کرد. در واقع بخش زیادی از پایه ریزی تجهیزات جنگی مرتبط با جنگ هیبریدی همزمان با آماده سازی نظامی روسیه برای اشغال گرجستان و تجاوز به آن توسعه یافت. تنها جنگ روسیه و اوکراین بود که به روشنی نشان داد یک الگوی استادانه نظامی، اطلاعاتی و ایدئولوژی برای اشغال اوکراین طراحی شده است. جنگ هیبریدی با دلایلی روشن بعنوان موثرترین روش تحممیل دستورات کرملین به دولت کشور مورد تهاجم، بشمار میرود.
امکان پیروزی روسیه در یک جنگ تمام عیار، متناسب با رکود اقتصادی آن به سرعت رو به کاهش است پس روسیه نیازمند انسجام سیاسی بالا و مشروعیت بخشی به حزب حاکم و گسترش هدف های خود است. برای جلوگیری از موفقیت روسیه در جنگ های احتمالی، داشتن درک درست از ماهیت و ویژگی جنگ هیبریدی بعنوان نوع خاصی از درگیری نظامی-سیاسی و اقدامات روسیه، یک پیش شرط اساسی است.
در مورد جنگ مدرن هیبریدی روسیه، لزوما نباید یک نزاع مستقیم وجود داشته باشد؛ در واقع چنین نزاعی توسط رسانه های روسیه-صرف نظر از واقعیت امور- شبیه سازی شده است. بارزترین ویژگی جنگ هیبریدی، ترکیب دو عامل منحصر بفرد است:
درک این تناقض به منظور اتخاذ تصمیمات نظامی و سیاسی کشور قربانی و جامعه بین المللی ضروری است. درک نادرست از ماهیت جنگ تحمیل شده از سوی روسیه، منجر به این استنباط میشود که نیروها یا افراد سیاسی که در واقع هیچ قدرت تصمیم گیری ندارند، به ندرت توسط رهبران سیاسی از برنامه ها و یا تصمیمات آگاه میشوند و تاثیری بر تصمیمات کرملین ندارند، بعنوان «احزاب مستقل جنگ» شناخته میشوند و هرگونه تلاشی برای انجام مذاکرات(مذاکراتی که روسیه مشتاقانه کشور قربانی و جامعه بین المللی را برای شرکت در آن تشویق میکند)با چنین نیروها یا افراد سیاسی به توهم درگیری غیرنظامی داخلی در کشور مورد تجاوز دامن میزند و این مسئله تنها برای کرملین خوش آیند است. این روند منجر به از دست رفتن زمان ارزشمند(پیدا کردن آمادگی لازم برای مقابله با اهداف دشمن به خصوص در مراحل اولیه نزاع) به منظور انجام گفت و گوهای از پیش شکست خورده، میشود.
منطق توسعه جنگ هیبریدی، با منطق توسعه درگیری های سیاسی داخلی مطابقت ندارد. کارشناسان علوم سیاسی با توهم درگیری سیاسی داخلی با ارائه راهکارهای نظامی و سیاسی و دیپلماتیک سعی در رفع و جلوگیری از پیشرفت آن دارند اما ماهیت متناقض جنگ هیبریدی در قالب درگیری داخلی مستتر شده است. این تناقض سبب میشود که وسوسه ای طبیعی برای پیشبینی پیشرفت آن با طرح های کلاسیک و بکارگیری مکانیزم های مقررات سیاسی داخلی برای دستیابی به طرح ایجاد شده است.
از نقطه نظر عملیاتی و استراتژیک، جنگ هیبریدی عملیاتی نظامی و کاملا برنامه ریزی شده دولتی علیه دولت دیگر مطابق با منطق کلاسیک است، یعنی یک حمله نظامی به خوبی برنامه ریزی شده که از یک ستاد فرماندهی واحد کنترل میشود. مفهوم جنگ هیبریدی موجب برنامه ریزی روند توسعه آن میشود.
مشارکت روسیه در جنگ ارمنستان-جمهوری آذربایجان(1992-1994)یا جنگ غیرنظامی در تاجیکستان(1992-1997)را میتوان کاملا بعنوان «طرح دخالت خارجی در یک درگیری ایجاد شده بطور مستقل» توصیف کرد. همچنین طرفین درگیری های مسلحانه در ترانسیستریا(1992)، آبخازیا(1992-1993) و اوستیای جنوبی(1991-1992) تا حد زیادی توسط کرملین تحریک میشدند. این حرکت ها برای اولین بار زمینه توسعه روش برای مشروعیت بین المللی تجاوز نظامی روسیه را ایجاد کردند که تحت آن نیروهای مهاجم روسیه در ابتدا بطور غیر رسمی عمل میکنند؛ فعالیت های آنها هیچ نشانه مشخصی ندارد و به تشکل های شبه نظامی مبدل میشوند. علاوه بر این، آنها در پی موفقیت نظامی، در مذاکرات بین المللی به عنوان «نیروهای حافظ صلح روسیه» وجه قانونی به خود میگیرند.
اولین جنگ روسیه و چچن(نوامبر و دسامبر1994)به نوعی جنگ هیبریدی بود:
نیروهای منظم ارتش روسیه تهاجم را آغاز کردند ولی شکست عملیات و فعالیت رسانه های مستقل در روسیه، کرملین را وادار به اعتراف درباره مشارکت نیروهای نظامی خود کرد. دولت روسیه اعلام کرد در آینده به عنوان «احیا کننده قانون اساسی» عمل خواهد کرد. پس از آن اقدامات روسیه طوری با اصل «مصلحت سیاسی» توجیه شدند که برای زیر پا گذاشتن قوانین بین المللی در همه درگیری های بعدی روسیه سابقه و دلیلی ایجاد شد.
در دومین جنگ روسیه و چچن در سالهای 1999 تا 2001 باز هم کرملین از ابزار جنگ هیبریدی استفاده کرد:
«ناتوانی دولت قانونی چچن در برقراری امنیت و کنترل وضعیت داخلی و همچنین اقدامات نیروهای مسلح آن» با توجه به روش مدرن جنگ هیبریدی روسیه، این روش به عنوان یکی از ارکان اصلی به شمار میرود.
دومین روش جنگ هیبریدی روسیه-اعم از ایجاد تصویر تبلیغاتی از دشمن به منظور شناسایی نقاط ضعف موجود در سیستم امنیت جامعه بین الملل و خنثی سازی مداخله کشورهای غربی؛ با موفقیت توسط روسیه در تجاوز علیه گرجستان در سال 2008 در دوره به اصطلاح «برقراری تحمیلی صلح»(یک اصطلاح جدید معرفی شده توسط روسیه است که گستردگی کمتری نسبت به جنگ هیبریدی دارد)مورد بهره برداری قرار گرفت.
با توسعه ابعاد اساسی و اصلی جنگ هیبریدی در سال 2014 ارکان منحصر بقرد آن در جنگ علیه اوکراین در بهار سال 2014 آغاز شد. وقتی کرملین نتوانست اقدامات خود را به «مداخله کلاسیک» در امور داخلی اوکراین محدود کند برای کمک به حفظ دولت رئیس جمهور طرفدار روسیه ویکتور یانکوویچ، دخالت مستقیم اندکی از طرف فدراسیون روسیه صورت گرفت. دولت یانکوویچ در دوره انقلاب دموکراتیک ملی سرنگون شد و برای مقابله با این پیشینه بود که روسیه از ویژگی های تمام عیار جنگ هیبریدی به شیوه ای سیستماتیک و کامل استفاده کرد.
جنگ هیبریدی در اوکراین به شکل یک پروژه کاملا نظامی-سیاسی درآمد که بیشتر به عنوان الگو در هر کشور دیگری ممکن به هر شکل استفاده شود. در روسیه طرح تهاجم نظامی علیه اوکراین «پروژه روسی بهار 2014» نام گرفت. اگر پروژه «بهار روسی» در منطقه بالتیک در نتیجه مداخله به موقع ارتش، سرویس های امنیتی و قانونی، شهروندان و غیرنظامیان در مقابل کرملین، تحقق نیافته باقی بماند، بهترین کاربرد عملی مطالب حاضر است.
اهداف و وظایف روسیه در جنگ هیبریدی
رهبری فدراسیون روسیه اهداف مختلف و متعددی را دنبال میکند که وقتی به عنوان یک کل در نظر گرفته میشود، طرحی برای ساختن یک جهان به اصطلاح روسی را ارائه میدهد.
طرح «جهان روسی» بطور کاملا نامعقولی ادعا میکند که نه تنها به دنبال بنیان نهادن یک کشور جدید است بلکه در پی طرح ریزی یک «تمدن جایگزین» است(در حالی که هم زمان از کمبود قابل توجه عوامل خودکفایی رنج میبرد). این طرح در حقیقت مانند یک عروسک ماتروشکای روسی عمل میکند که هسته داخلی آن را کرملین تشکیل میدهد و به همین ترتیب بخش های دیگر سیاسی- نظامی روسیه لایه های دیگر را تشکیل میدهند. در آغاز این طرح نیز، فدراسیون روسیه لایه اصلی ماتروشکای جهان روسی را تشکیل میدهد. طی 16 سال گذشته طرح زیر نظر مستقیم پوتین رهبری و هدایت شده و پیشبینی میگردد که این طرح بعنوان یک پروژه همیشگی تحت نظارت کرملین کنترل شود.
طرح «جهان روسی» برنامه هایی را برای دوره زمانی نامشخصی و با هدف محافظت از اختیار و نفوذ کامل دولت حاکم و همچنین حراست از قوانین تدوین شده توسط مقامات کرملین(قانونی که اصطلاحا «نیروی عمودی» نامیده میشود.)پیش بینی کرده است.
قانون نیروی عمودی:
این قانون انحلال کامل نهادهای مدنی و رسانه های مستقل، تبعیت رسمی از روند انتخابات استبدادی مدنظر حکومت و نبود هرگونه جایگزینی برای قدرت حاکم را همواره با نظام مستمر تبلیغات ایدئولوژیک دولت(جایگزین رسانه های مستقل)مدنظر دارد. همچنین این قانون یک اقتصاد منابع محور را که کاملا وابسته به تجارت دولتی است، ایجاد میکند.
لایه بعدی طرح جهان روسی دولت های مستقل هستند. طرح مذکور اجرای تدریجی نفوذ و کنترل امور این کشورها توسط کرملین، مشابه آنچه در فدراسیون روسیه حاصل شده است، را برآورده میکند. طرح جهان روسی با حفظ وضعیت کشورهای مستقل به دنبال ایجاد رژیم های دست نشانده، تحت کنترل کامل کرملین، میباشد. در این طرح از بین رفتن تدریجی همه ویژگی های حاکمیتی این دولت ها به جز پرچم، نشان ملی و سرود ملی آنها مورد نظر است.
لزوما به خاطر کنترل تمام عیار فدراسیون روسیه در سراسر کشورهای تازه استقلال یافته پس از فروپاشی شوروی، ایجاد چنین رژیم هایی تنها مراحل گذار محسوب میشوند. طرح جهان روسی وابسته به متحدان روسیه نیست و هدف ابتدائی آن کنترل مستقیم و کامل فدراسیون روسیه در سراسر کشورهای شوروی سابق است.
فدراسیون روسیه عموما از رژیم های طرفدار خود حمایت میکند و این در حالی است که بطور غیر رسمی باعث انزوای بین المللی آنها بعنوان حکومتی «دیکتاتوری» و «غیردموکراتیک» میشود. این امر آن رژیم را بطور کامل به سوی روسیه متمایل میکند. کشور بلاروس نمونه روشنی از موفقیت چنین سیاستی است.
رژیم دست نشانده بعنوان بخشی از سیاست خارجی خود باید یکسری توافقات نظامی سیاسی و اقتصادی تجاری را با فدراسیون روسیه امضا کند. این امر عملا به معنای ادغام آن کشور با فدراسیون روسیه است. به منظور حفظ کنترل فدراسیون روسیه در سراسر کشورهای هدف، طرح جهان روسی تدریجا کنترل مناطق آن کشور را از رژیم محلی به روسیه منتقل میکند.
طرح جهان روسی در مقایسه با طرح های قبلی(نظیر طرح انجام اقدامات امپریالیستی فدراسیون روسیه)، هم کنترل «عمودی» را مدنظر داشته و هم به دنبال کنترل «افقی»(تحت آن همه مناطق کشور «تابع» از کنترل رژیم دست نشانده خارج شده و مستقیما با روسیه یکپارچه میشود)در کشور های دیگر است. طرح جهان روسی نه تنها به طرح های نسبتا سیاسی جدید ایجاد رژیم های طرفدار شوروی یا طرفدار غرب در کشورهای «جهان سوم» شبیه است، بلکه به اقدامات استالینیستی نیز شباهت دارد.
با توجه به کنترل دولت بر رسانه ها، فعالیت رسانه های تحت حمایت روسیه گسترش میابد(با ممنوع شدن فعالیت رسانه های جناح های مخالف و غربی). بعلاوه رسانه های روسی امتیاز فعالیت رسانه های کشور تابع را خریداری میکنند. بانک مرکزی و صنایع بزرگ نیز به شویه یکپارچه و مستقیم توسط فدراسیون روسیه اداره میشود.
همچنین پروژه هایی تحت عنوان «توسعه اقلیت های قومی» در حوزه های مربوط به آموزش و پرورش اجرا میشوند که برای نمونه میتوان به القای اهمیت زبان روسی در برابر زبان های محلی و همچنین معرفی آن به عنوان «زبان موفقیت» و یا «زبان جهان مدرن» اشاره کرد. تسلط رسانه ای روسیه بر کشور هدف نیز بیشتر باعث به حاشیه رفتن زبان بومی در اکثر مناطق کشور تابع شده و زبان روسی جایگزین میشود(جمهوری بلاروس، جمهوری خودمختار کریمه و جمهوری به رسمیت شناخته نشده مولدوای نمونه هایی از این موفقیت سیاست زبانی هستند.)
حزب مخالفی که وابسته به مسکو است به عنوان اهرمی برای مقابله با «دولت تابع» آن کشور تشکیل میشود. این جناح مخالف در زمان مناسب روبروی دولت می ایستد و برای رسیدن به دو هدف تلاش میکند:
به این شکل فعالیت جناح مخالف روسیه کاهش میابد و حذف میشود.
جنبه مهم دیگری از کنترل افقی، اعمال کنترل مستقیم بر ارتش و سرویس های امنیتی دولت تابع است. افسران ارتش و سرویس های ویژه به عنوان خبرچین و عوامل FSB و GRU توسط روسیه به کار گرفته میشوند. به این صورت که در ابتدا ماموران FSBآن ها را درگیر طرح های رشوه خواری میکنند و به دنبال آن، این افراد را مورد باج خواهی قرار میدهند. همچنین فدراسیون روسیه آن ها را برای طی مدارج ترقی مساعدت میکند. روسیه در این رابطه بسیار به عملیات مخفی دست میزند و هدف این مورد تنها گسترش نفوذ در دولت تابع یا سرویس های امنیتی ویژه نیست بلکه قرار گرفتن افراد وابسته به سرویس های امنیتی فدراسیون روسیه در پست های اصلی ارتش و سرویس های ویژه است.
مرحله تکمیلی نفوذ در بخش های امنیتی، گسترش اختیارات افسران روسی در نهادهای امنیتی و سرویس های ویژه کشور تابع میباشد. آنها در ابتدا به عنوان مشاورانی وارد عمل میشوند که تابعیت خود را تغییر داده و یا رسما موقعیت حائز اهمتی در کشور اشغال شده، دریافت کرده اند.
در آخرین سالهای فعالیت دولت «تابع روسیه» یانکوویچ در اوکراین، کنترل بر سرویس امنیت ملی مستقیم به FSB فدراسیون روسیه واگذار شد. نفوذ آژانس GRU به ساختار نیروی دریایی اوکراین(در بخش کریمه)برای فلج کردن هرگونه مقاومتی از سوی نیروی دریایی اوکراین در صورت تهاجم نظامی کافی بود. همچنین فرصت کافی برای اعمال نفوذ ارتش روسیه بر همه نقاط استراتژیک شبه جزیره را بدون هیچ نبردی فراهم میکرد.
در طرح جهان روسی شرایط پیرامون و موجود روسیه موقتی و تصادفی در نظر گرفته شده و در نهایت باید تصحیح شود. استقرار حکومت دست نشانده محلی ممکن است با در دست گرفتن کنترل تدریجی رسانه ها، بانک ها و صنعت ممکن شود و با سرمایه گذاری در پروژه های مختلف سیاسی و فرهنگی-آموزشی ادامه یابد. چنین «تهاجم آرامی» میتواند قبل از استقرار حکومت دست نشانده به خوبی تحقق یابد؛ یعنی در زمان آماده سازی برای استقرار چنین حکومتی(از طریق کنترل افقی فدراسیون روسیه)و در نقاط منحصر به فرد سیاسی و اقتصادی کشور قربانی تهاجم.
ممکن است تهاجم در زمان های مختلف و در قسمت های مشخص انجام شود. در مولداوی:«ترانسیستریا»(موفق) و «گاگائوزیا»(نسبتا موفق)، در گرجستان:«آبخازیا» و «اوستیای جنوبی»(موفق) و ناکامی در «آجارستان»، در اوکراین:«کریمه»(موفق)، «نووروسیا»(نسبتا موفق) و طرح های نسبتا موفق «جمهوری دونتسک» و جمهوری خلق«لوگانسک» بود. هدف روسیه فقط در اختیار گرفتن این مناطق نیست و هدف نهایی کل کشور هدف است؛ از انواع اشغال، الحاق و به رسمیت شناختن تحت سلطه. هدف نهایی روسیه در این مرحله از جهان روسی یکپارچه سازی کامل مناطق شوروی سابق با فدراسیون روسیه است.
حلقه بعدی «ماتروشکای جهان روسی» شامل تعدادی از کشورهای اروپای مرکزی و شرقی، عمدتا اعضای سابق پیمان ورشو، بالکان از جمله یونان و تعدادی از کشورهای جهان سومی و در حال توسعه(در درجه اول سوریه و تعدادی از کشورهای عربی، همچنین برزیل، هند، ایران، اسرائیل و ترکیه)میشود. کنترل کامل بر این کشورها غیرممکن بنظر میرسد؛ اما ایجاد ارتباطی که بر اساس آن، این کشورها به عنوان متحدان روسیه در سیاست خارجیشان، مطابق میل کرملین عمل کنند هدف قابل دسترسی است. همچنین روسیه دارای حق وتو در شورای امنیت نیز هست.
طرح جهان روسی بعنوان یک برنامه اکثریتی حمایت از حکومت سیاسی چنین کشورهایی را تصور میکند؛ این بدان معناست که آنها رابطه دوستانه با روسیه و رفتار خصمانه با آمریکا پیدا خواهند کرد و یا از گذشته دارند. توافق مورد نظر روسیه در خصوص کشورهای جهان سوم، ایجاد یک دیکتاتوری و رابطه تنگاتنگ با مسکو است. در خصوص کشورهای اروپایی و اسرائیل چنین توافقی غیرممکن است بنابر این تمرکز روسیه بر «تغذیه» موازی و درگیر کردن رهبران محلی و رهبران حزب مخالف داخلی در طرح های رشوه خواری و باج خواهی و تغییرات منظم در ساختار دولت های کشورهای دموکراتیک است.
کنترل «نرم و غیررسمی» بر فضای رسانه ای محلی برای اطمینان از انتشار پیام های تبلیغاتی روسیه میباشد. گرچه این امر به نام خود آنها و طبیعتا با حفظ استقلال ظاهری این رسانه ها است.
لایه بعدی ماتروشکای روسی شامل کشورهای اروپای غربی میشود. دامنه این لایه از آلمان و اتریش تا اسپانیا و پرتغال و اسکاندیناوی کشیده میشود. حالت «خنثی» بین روسیه و کشورهای آنگلوساکسون(در طرح جهان روسی فقط آنگلوساکسون ها بعنوان دشمنان ابدی و تنها رقبای درخور امپراطوری روسیه شناخته میشوند) و نقش «ابلهان مفید» با ایفای نقش لابی بین المللی طرفدار روسیه در رویارویی بین روسیه و ایلات متحده در عرصه بین المللی، به آنها اختصاص داده شده است.
در رابطه با این کشورها طرح مذکور «کنترل آرامی» را تصور میکند که در اصل از طریق سه مکانیزم مهم اجرا میشود:
«برنامه حداقلی» برای کشورهای این دایره امکانی برای لابی طرفدار روسیه تصور میکند تا هرگونه تصمیم سیاسی مضر برای روسیه را در هر زمانی وتو کند. «برنامه حداکثری» به دنبال ایجاد افکار عمومی طرفدار روسیه و دخالت دادن همه رهبران کلیدی در زندگی اقتصادی و سیاسی و فعالیت های مشترک با روسیه است که اولویت های روسیه در کشورهای غربی را تضمین کرده و از طرح های کرملین حمایت کند، تا بتواند به وسیله بعضی از کشورهای اروپایی با کشورهای آنگلوساکسون مقابله کند.
شرط لازم برای تحقق تمام عیار طرحی که در بالا توصیف شد، جداسازی جبهه ناتو و اتحادیه اروپا و به هم ریختن ساختارهای موجود در خاورمیانه و برخی کشورهای آمریکای لاتین است.
در حال حاضر فدراسیون روسیه برای حمایت از جنبش های ضد اتحادیه اروپا در حلقه های سیاسی این اتحادیه و همچنین جهت ترویج سیاست های ضد آمریکایی و جنبش های ضد ناتو و تلاش های اقتصادی استراتژیک در خاورمیانه و آمریکای لاتین، تلاش های مهم و سرمایه گذاری های کلان انجام داده و خواهد داد.
مفهوم جهان روسی در فرم کامل آن تضعیف چشمگیر قدرت غرب و تقسیم آن به سه بخش متضاد و متخاصم است:
درک ژئوپولیتیک جهان روسی با مفاهیم سیاسی معاصر و فعلی منسوخ و غیر قابل درک است اما با اندیشه ژئوپولیتیک «کلاسیک» که در گذشته تجربه شده و مورد نقد اروپایی ها است و به عنوان طرحی شکست خورده شناخته میشود را باید یادآوری کرد. این طرح ویژگی هایی دارد که مستقیما از عصر فتوحات قرن 18 و 19 گرفته شده؛ یعنی درک ژئوپولیتیک رقابتی بین چند ابر قدرت به منظور کنترل مستقیم استعماری بر کشورهای کوچکتر و درک مفهوم «تقسیم جهانی» یعنی وجود شبه قدرتهای منفعل و ناکارآمد در میان چند بازیگر فعال و قدرتمند جهانی.
فدراسیون روسیه در محدوده خود «حوزه نفوذ طبیعی» ایجاد میکند و آن را بصورت مستقیم به کنترل خود در می آورد تا امیال کرملین تحت مدل اتحاد جماهیر شوروی و مناطق تحت نفوذ آن با اصلاحیه هایی دموکراتیک تر و هم در مواردی اقتصادی تر شکل گرفته و اجرا شوند(اقتصاد بصورت انحصاری تحت اداره دولت و شرکت های بزرگ ادغام شده با دولت که هنوز در مالکیت خصوصی و عمدتا الیگارشی هستند.)
در سراسر اروپا نیز احزاب سیاسی طرفدار روسیه که مستقیما توسط کرملین تامین مالی شده اند، حوزه های حاشیه ای سیاست را ترک کرده و بخشی از «سیاست عظیم» آن شده و در نقاطی از جهان(جمهوری چک، یونان، رژیم صهیونیستی، مجارستان و ترکیه و در آینده آمریکای لاتین و برخی کشورهای اروپایی و حتی خود امریکا که احتمال پیروزی پوپولیست ها و راستهای افراطی در آنها وجود دارد) به قدرت رسیده اند.
در فضای رسانه ای و محافل روشنفکری اروپایی، پیام های تبلیغاتی کرملین آزادانه، مخابره میشود و بدون هیچ انتقادی(بعنوان نمونه منابع رسانه های ایتالیایی و اسپانیایی زبان، در طول جنگ کریمه از منابع روسی تامین میشد)شعارهای ضد آمریکایی و ضد ناتو گسترش میابد.
کرملین شاید نتواند بطور کامل و طولانی مدت طرح جهان روسی را انجام دهد ولی دست از تلاش کوتاه مدت برای ایجاد ارکان این طرح در کشورهای مختلف اروپایی(بخصوص کشورهای نزدیک یا کشورهای در حال بحران)بر نمیدارد و طی چند سال آینده حتی بخاطر سیاست داخلی در خود روسیه نیز آن را دنبال میکند.
طرح جهان روسی به کشورهای حوزه بالتیک از سه جهت متمرکز خواهد شد: مشکلات کوتاه مدت، حوادث تاریخی و تلاش غرب برای نفوذ به حوزه نفوذ روسیه و از هم پاشیدن آنچه متعلق به روسیه است. پس قرار گرفتن کشورهای بالتیک یک اولویت و یک کار مهم در این طرح ژئوپولیتیکی است.
اهداف روسیه در کوتاه مدت و میان مدت را میتوان به موارد زیر خلاصه کرد:
· مناطقی تحت کنترل کامل و مستقیم فدراسیون روسیه که بدون استثنا شامل همه کشورهای شوروی سابق میباشد.
· مناطق تحت کنترل نرم نظیر کشورهای اروپای مرکزی، کشورهای جهان سوم
· مناطقی از حامیان روسیه متشکل از کشورهای اروپای غربی(جایگاه کشورهای بالتیک در این طرح، در میان حوزه کامل کنترل روسیه در نظر گرفته شده است.)
توالی مراحل اصلی جنگ هیبریدی
مجموعه اقدامات جداگانه و مقدماتی در جریان درگیری های متعدد محلی به روسیه کمک کرد تا قبل از تهاجم به اوکراین همه اقدامات را به شکل یک طرح تهاجمی واحد تحت عنوان «بهار روسی» گردآوری کند. در کاملترین مفهوم، طرح روسیه برای غلبه بر کشورهای مرزی شامل مراحل ثابت زیر است.
مرحله «صفر» یا «نهفته»
مرحله جنگ روانی یا تبلیغاتی. در این مرحله اهداف روسیه به شرح زیر است:
مرحله صفر هیچ چهارچوب زمانی خاصی ندارد، این مرحله به معنای گردآوری اطلاعات چشم گیر و منابع انسانی نیست. این مرحله میتواند به طور همزمان علیه کشورهای متعدد، به امید تحمیل ضربات بعدی در شرایط مساعد و متفاوت به اجرا درآید.
مرحله تهاجم مستقیم
به عنوان مرحله «بی ثبات سازی» شناخته میشود. در این مرحله روسیه دست به عملیات مخفی برای ایجاد هرج و مرج و جنگ داخلی با کمک افراد حرفه ای FSBو ارتش میزند. در عین حال، تمامی امکانات تبلیغاتی به منظور ایجاد یک تصویر خاص فعال میشوند تا اقدامات بعدی روسیه را قانونی نشان دهند. مهمترین اهداف روسیه در این مرحله شامل موارد زیر است.
مرحله ایجاد مقاومت غیر نظامی
به دنبال سرکوب های بیرحمانه از سوی گروه های نفوذ طرفدار روسیه در ارتش کشور مورد هدف که تحت فرمان FSB و GRU کار خود را فعالانه شروع کرده اند با دخالت مستقیم نیروهای ویژه ارتش روسیه، تشکیل جنبش دفاع غیرنظامی، با ماموریت(ظاهرا)حفاظت از جمعیت غیرنظامی خواهان صلح در برابر سرکوب ها آغاز میشود. مرحله اعلان رسمی مقاومت بلافاصله از طریق افزایش خشونت دنبال میشود.
مرحله افزایش خشونت و اقدامات تحریک آمیز «مرحله اول خونریزی»
هدف فوری روسیه در این مرحله، تحریک مقامات کشور به خون ریزی است که بلافاصله با جبهه گیری قاطع و یکطرفه، از طریق رسانه های روسیه نشان داده میشود. این اقدام وجهه مقامات مذکور را خراب میکند و انتقال روسیه به مرحله بعدی را کلید میزند. هدف دیگر این مرحله دستیابی به «نقطه بدون بازگشت» برای هر دو طرف است به این معنی که با رسیدن سطح نفرت به مراحل بالا و افزایش تلفات، هرگونه دستیابی به توافق مستقیم بین نیروهای محلی طرفدار روسیه و مقامات قانونی کشور قربانی، بدون واسطه گری روسیه غیرممکن شود.
اگر مقامات کشور قربانی نیز دست به سرکوب نزنند، کشتارها ادامه میابد و روسیه عملیات را بازچینی کرده و مقامات را عامل بی میلی و ناتوانی در حفظ کشور و جمعیت غیر نظامی در مقابل کشتارهای نیروهای تندرو نمایش میدهد. هر دو سناریو مرحله بعدی «جنگ هیبریدی» را کلید میزنند.
مرحله شبیه سازی ذهنیت
در این مرحله هدف فدراسیون روسیه استقرار دولت خودگردان یا یک دولت جایگزین از میان گروه های حامی روسیه است. یعنی تبدیل گروه های خودگردان دفاعی به نمایندگان قانونی مردم محلی. در این مرحله نفوذ نظامی روسیه نیز در مناطق محلی بیشتر میشود.
سازماندهی چنین حوادثی فدراسیون روسیه را قادر میسازد تا از دولت آن کشور و جامعه بین المللی تقاضا کند که اشغال و تهاجم نظامی روسیه در مقیاس بزرگتر را به رسمیت بشناسد. ابزار اصلی این تقاضا هم، در خواست کمک نظامی جمعیت غیرنظامی صلح طلب طرفدار روسیه در مقابل گروه های حاکمیت است.
اگر مراحل قبلی با سرنگونی دولت مرکزی یا جایگزینی آن با یک رژیم دست نشانده به پایان نرسد، مرحله بعدی، جنگ نظامی همه جانبه تحت رهبری روسیه است؛ یعنی جنگ نظامی آشکار بین دولت مرکزی و گروه های خودگردان. گروه های خودگردان نیز تحت رهبری روسیه و عواملش با پوشش تشکل های شبه نظامی مطیع و دولت خودگردان سطحی عمل میکنند. شکل مطلوب، شکست نظامی دولت مرکزی و به قدرت رسیدن حکومت محلی دست نشانده است.
کوچکترین هدف نیز رسیدن به وضعیت «بن بست» است؛ یعنی وقتی دولت مرکزی سرنگون نشود اما کنترل خود را بر بخشی از کشور از دست بدهد. دولت مرکزی پس از آن مجبور به مشروعیت بخشیدن اشغال با پذیرش استقلال گروه های حامی روسی خواهد شد. دولت مرکزی همچنین ناگزیر به پذیرش حضور نظامی روسیه در کشور به عنوان نیروهای حافظ صلح میشود.
در نهایت اگر ادامه دخالت پنهان برای روسیه غیرممکن باشد وضعیت به مرحله بعدی منتقل میشود که قبلا در مولداوی و گرجستان رخ داده است؛ تهاجم روسیه از طریق استقرار یک جانبه نیروهای حافظ صلح و انجام عملیات صلح آمیز!
این تبلیغات با توجه به نوع مخاطب به 4 دسته تقسیم میشوند:
نکات کلیدی تبلیغاتی خطاب به شهروندان روسیه
کشور قربانی تچاوز حقیر است، تصادفا بوجود آمده، در نتیجه یک اشتباه تاریخی یا بطور ساختگی از روسیه جدا شده است. اجزای مهم این تبلیغات «سلسله وار و یکپارچه» بخصوص درباره فروپاشی اتحاد شوروی به عنوان یک «فاجعه ژئوپولیتیکی» معرفی میشود در حالی که وجود امپراطوری روسیه و شوروی سابق یک منطق تاریخی و طبیعی و شکوفاترین و موفق ترین دوره روسها و مردم تحت حاکمیتشان نشان داده میشود. هدف دیگر محروم کردن کشورهای همسایه از هویت ملی مستقل است.
بخش دیگر هدف ها معرفی جنبش های ملی کشورهای سابق شوروی بعنوان مشتی خائن و جنگلی و ... فاشیست نمایش دادن آنها است که وابسته به غرب و حکومت های استبدادی هستند که روزی با آلمان نازی و حالا با آمریکا و CIA همکاری میکنند.
این تصویر با تحقیر نیروهای نظامی کشور قربانی تجاوز تکمیل میشود. در نتیجه روس ها خود را برای یک کمپین نظامی سریع و پیروز در یک جنگ طولانی با تعداد قابل توجهی تلفات آماده میکنند. اگر هم نبرد بیش از حد تصور طولانی شود(مانند اوکراین)، روسیه در تبلیغات خود از پشتیبانی آمریکا و ناتو از ارتش دولت مرکزی خواهد گفت. اینگونه هم تلفات توجیه میشود و هم ضرورت جنگ در نگاه روس ها توجیه خواهد شد چون جنگ را در حقیقت جنگ با ناتو و آمریکای تجاوزکار قالب میکند.
نویسنده کتاب حاضر که یک سرهنگ پژوهشگر لیتوانیایی است شخصا در بازجویی های اسرای روسی در اوکراین حضور داشته و مینویسد که "نیروهای روسی که کاملا متقاعد شده بودند برای مبارزه با آمریکا به اوکراین میروند با دیدن نیروهای ارتش اوکراین بجای نیروهای آمریکایی شوکه میشدند".
پیام بعدی تبلیغاتی روسیه، مظلوم نشان دادن روس ها در کشور قربانی تجاوز است. روس ها متقاعد شده اند که حکومت محلی فاسد است و با تبعیض و ظلم فقط به دنبال اقدام علیه اقوام روس است. آنها بر این باورند که این اقدامات توسط گروه های نازی مستقر در آن کشور و با همکاری مقامات دولتی رخ میدهد.
تصویر ایجاد شده از وضعیت زندگی اقوام روس در کشورهای دیگر هرچند کاملا با واقعیت متنافر باشد اما برای رسانه های روس مهم نیست و این باعث حس تنفر از کشورهای دیگر در روسیه و توجیه حضور نظامی میشود.
نکات کلیدی تبلیغاتی برای سایر اقوام کشور قربانی
تبلیغاتی که سایر اقوام کشور قربانی را مخاطب قرار میدهد، متفاوت از تبلیغات طراحی شده برای مخاطبان روس نیست. به موجب این پیام های رسانه های روس که به توصیف قربانی های بالقوه ظلم و ستم دولت فاشیست مرکزی میپردازد و آن ها را تشویق میکند تا برای حفاظت و مراقبت از خود جانب روسیه باشند. تاکیدی که در این پیام ها بکار میرود برای ایجاد وحدت میان اقوام و روس ها بدون توجه به مرزهای جدید حکومتی است.
توجه خاصی به ترویج نوستالژی میشود؛ هم برای روسیه بعنوان سرزمین مادری و تاریخی و هم برای اتحاد شوروی به عنوان یک عصر طلایی. یک نوستالژی به ظاهر معصومانه، در واقع یکی از مهمترین اجزای «جنگ علیه خودآگاهی» محسوب میشود. «افسانه عصر طلایی» در هر ایدئولوژی ملی یکی از عناصر کلیدی در خودشناسی ملی است.
تصویر عصر طلایی در ذهن مخاطب یک خودشناسی امپریالیستی کاملا خاص ایجاد میکند که یکی از عناصر اصلی فیلتر کردن ضمیر ناخودآگاه و معیاری از طرح جهان روسی است که باعث تعریف اطلاعات کنونی در ذهن فرد میشود و او را مستعد پذیرش هرگونه اخبار کذب مخابره شده از سوی رسانه های روسیه و مقاوم در برابر استدلال های منطقی از سوی منابع «غیر روسی» میگرداند.
اسطوره «جنگ کبیر میهنی» و «پیروزی بزرگ» در مجموعه مدرن اسطوره شناسی و ایدئولوژی های جهان روسی نقش مهمی در حد نقش سه عنصر مقدس «ارتدکسی»، حق حاکمیت دولت و «ناسیونالیسم» در ایدئولوژی روسیه تزاری ایفا میکند.
نویسنده کتاب حاضر مینویسد" من فرصت مشاهده ترویج نماد و اسطوره جنگ بزرگ میهنی در جنگ بهار 2014 را داشتم، زمانی که «روبان سنت جرج» با جدیت زیاد بعنوان بخشی از اسطوره «پیروزی بزرگ» گسترش یافت و تعیین کننده طرفداران روسیه شد. این مبارزان با آن روبان ها به مبارزه با ارتش اوکراین رفتند. آنها برای نشان دار کردن یونیفرم های خود و ساختمان های اشغال شده از این روبان استفاده میکردند و خویشتن پنداری آنها در ردای ادامه دهنده مبارزه با فاشیسم و پیروزی بزرگ جنگ را ادامه داد."
دیدن روبان های سنت جورج در خیابان های کشورهای دیگر هم باید مورد نظر واقع شود چون این روبان ماندگار ترین بخش ایدئولوژی «جهان روسی» است.
پرورش اسطوره «پیروزی بزرگ» منجر به ایجاد تصویری از روسیه مدرن به عنوان یک پایگاه مبارزه با «فاشیسم» در جهان میشود حتی اگر این ادعا با ماهیت تبلیغاتی و حتی وجودی روسیه در تضاد باشد؛ ماهیت استبدادی رژیم روسیه و ایدئولوژی ملی-وطن پرستانه و ارتدکسی مشتق شده از جانب آن از بعضی جهات با فاشیسم ملی اروپایی دهه 1930 همخوانی دارد، نه با ایدئولوژی اینترناسیونالیستی شوروی.
برای طرفداران طرح جهان روسی و با القای رسانه ای گذار به موقعیت تحولات جاری در سال های دهه 1940 تا 1950 و خودشناسی به عنوان قهرمانان ارتش سرخ و NKVD و یکسان دانستن دشمنان پوتین با فاشیست ها یک وضعیت کاملا طبیعی جلوه داده شده است.
نکات کلیدی تبلیغاتی برای جمعیت بومی کشور قربانی تجاوز
قسمت بعدی تبلیغات روسی خطاب به جمعیت بومی کشورهای قربانی تجاوز است. موضوعات کلیدی جای گرفته در خودآگاهی مردم محلی کشورهای شوروی سابق شامل مفاد زیر است:
ایجاد شک و تردید جدی و آگاهانه توسط حامیان روسیه در مورد کارایی کل سیستم نظام دموکراتیک و ایجاد ایده حکومت «کارآمدتر» در روسیه یا اتحاد شوروی بصورت مخفیانه.
تبلیغات، رویکرد استعماری غرب(که در تضاد با رویکرد استعماری شرق است)به ویژه اتحادیه اروپا، ایالات متحده و ناتو را نسبت به کشورهای مستقل گسترش داده و به مخاطب تحمیل میکند. در این تبلیغ ها، مخالفان اتحادیه اروپا و ضد آمریکایی که در اقلیت هستند بعنوان قشر غالب اروپا نمایش داده میشوند و مردم کشورهای مختلف اروپا را مایل به روسیه نشان میدهند.
نکات کلیدی تبلیغاتی برای مخاطبان غربی
تبلیغات روسی برای مخاطبان غربی خود دارای یکسری پیام جداگانه است. در این نسخه صادراتی تمرکز اصلی سوءاستفاده از یکسری عقده های روانی است که اروپایی ها پس از جنگ جهانی دوم پرورش داده اند.
در گذشته کشورهای اروپای غربی به اشاعه نظریه عدم خودکفایی کشورهای شوروی سابق اقدام میکردند و ناپایداری این کشورها را تهدیدی برای کل اروپا میدانستند و در نهایت بر این باور بودند که این یک معضل پیچیده برای کل اروپا خواهد بود، روسیه با تبلیغات خود به این مسئله دامن میزند و این نکته را نیز تلقین میکند که این کشورها اگر تحت حاکمیت روسیه باشند خطر اقتصادیشان برای اروپا کمتر است و اینگونه سلطه خود را بر اقمار سابق شوروی توجیه میکند.
کشورهای اروپای غربی که خود را تسلیم فاشیست های تمامیت خواه کرده بودند نیز مورد بازی درباره عقده های تاریخی شان قرار میگیرند و رسانه های روسی خود را بعنوان کشوری که تسلیم فاشیسم نشد بعنوان ملاکی برای اطلاق فاشیست بودن یا نبودن کسی و گروهی مشخص میکند.
جنبه دیگر تبلیغاتی روسیه برای غرب این گونه است که نخبگان حکومتی را خطاب قرار نمیدهد بلکه محافل حاشیه ای اروپا را مورد خطاب قرار میدهد و اروپای شرقی را صحنه بازی میان روسیه و آمریکا نشان میدهد و سعی میکند تا مسئله عدم دخالت دولت های اروپای غربی را در این بازی توسط این روشنفکران جای بیاندازد و آنها مردم کشورهای غربی را در برابر این سوال قرار دهند که:
«منفعت طلبی ظالمانه آمریکا بهتر است یا تحت کنترل روسیه قرار گرفتن؟»
گروه های اصلی مورد خطاب تبلیغات روسیه
گروه های اصلی که مورد خطاب تبلیغات روسی هستند(زمانی که هدف کل جامعه باشد) به قرار زیر هستند:
1. در کشورهای قربانی تجاوز
1.1. روس های ساکن در کشورهای تازه استقلال یافته شوروی سابق و دیگر اسلاوها که اسطوره سازی برای آنها میتواند صورت بگیرد.
1.2. اقلیت های قومی غیر روسی که تبلیغات روسی برایشان اسطوره امپراطوری روسیه-شوروی را بصورت خانه ای مشترک برای همه ملت ها نشان میدهد و یکسری اسطوره درباره خطر نازی ها و فاشیست های محلی
1.3. مجموعه دیگری از اسطوره ها به ویژه اقلیت های قومی را که در تاریخ خود صاحب دوره ای از دولت های امپریالیستی بوده اند، مورد هدف قرار میدهد. تشدید آن دوره نوستالژیک را ایجاد و ارضای خواست ایجاد آن را در همراهی با روسیه معرفی میکند.
1.4. احزاب چپ و لیبرال ها نیز به همان روش از طریق تبلیغات روسی به عنوان اقلیت های قومی به وحشت انداخته میشوند؛ یعنی ترس از «فاشیسم ملی» و راست های افراطی با این تفاوت که برای مخاطب روس، فاشیست ها به همه مردم بومی و دولت مرکزی اطلاق میشود.
2. در کشورهای اروپای غربی
2.1. روشنفکران چپ و لیبرال که نقش قدیمی ضد فاشیست روسیه برایشان تزئین میشود و آنها را از فاشیست های محلی و موجود در کشورشان که پوپولیست ها و راست های افراطی هستند میترساند.
2.2. سیاستمداران محافظه کار و جناح راست سنتی که در وهله اول توسط چشم اندازهای همکاری اقتصادی( درگیری در طرح های فساد و رشوه خواری مانند شرودر در آلمان، سارکوزی در فرانسه و برلوسکونی در ایتالیا)با روسیه بزرگ و ثروتمند با وعده هایی در خصوص تضمین «پایداری و نظم» در کل قلمرو خود همراه میشوند.
2.3. گروه های افراطی راستگرا در ازای تبلیغ فعال در مورد مدل همکاری اروپا با امپراطوری باثبات و قابل اطمینان روسیه، در مرزهای پیشین اتحاد جماهیر شوروی یا حتی امپراطوری تزاری حمایت میشوند.(یک نمونه برجسته، حزب جبهه ملی مارین لوپن که مستقیما از سوی فدراسیون روسیه تامین مالی میشود.)
2.4. احزاب ضد سیاست های جهانی سازی، ضد آمریکایی و ضد اتحادیه اروپا که تا حدی از جانب فدراسیون روسیه تامین مالی میشوند و تقریبا کورکورانه به عنوان گروه های مطیع مورد استفاده قرار میگیرند.
گروه های راست افراطی داخلی و سازمان های ناسیونالیستی رادیکال. از آنجا که این گروه ها و سازمان ها، بطور کلی شعارهای ضد روسی میدهند، در نگاه اول آنها حامی روسیه نیستند اما در واقع این گروه های در طرح آماده سازی و مشروعیت دادن به حمله روسیه، نقش مهمی دارند. در اصل آن ها در کشور قربانی تجاوز به دو نوع مختلف میتوانند وجود داشته باشند:
یک ، گروه های موجود واقعی که بطور مستقل ظاهر شده و اعضای آن وطن پرستان واقعی هستند اما دیدگاه های رادیکال افراطی دارند.
دو، اگر گروه های واقعی وجود نداشتند، FSB شروع به کل دهی گروه های راست افراطی ساختگی از میان عوامل خود میکند.
نقش ابلهان مفید برای گروه های موجود به نفع روسیه است و نقشِ نقش ابلهان مفید را بازی کردن برای گروه های ایجاد شده نیز همین کار را میکند. در عرصه حمله روسیه، این گروه ها نقش ایجاد کننده ترس و وحشت را در تبلیغات برای ارعاب و نازی سازی بعهده میگیرند و نتیجتا اقلیت های قومی به حمایت روسیه از آنها پناه میبرند. در تبلیغات برای غرب هم این گروه ها فاشیست معرفی میشوند و از ثمره تبلیغاتی وجود آنها روسیه به هر شکلی بهره میبرد.
در اوکراین تبلیغات روسیه در انتقال تصویری از «بندرویست های نازی اوکراین» و سازمان «بخش راست» به بخش نسبتا عظیمی از جمعیت روس زبان و اقلیت های قومی اوکراین با موفقیت روبرو شد. در کریمه و دونباس ترس از قتل عام به مرز هیستری جمعی رسید و تظاهرات هایی برپا شد که در آن از نیروهای ارتش روسیه خواسته میشد تا برای حفاظت به آنجا بیایند.
اقدامات عمومی این گروه ها به خصوص در لحظات بحرانی تهاجم روسیه، کار را برای کرملین آسانتر میکند و ایجاد رعب و وحشت را سرعت میبخشد که برای توجیه حضور نظامی لازم است. ردیابی مدون حضور و عملکرد این گروه ها(واقعی یا ساختگی)یکی از مهمترین وظایف دفاعی سرویس های ویژه جامعه مدنی کشور قربانی بالقوه تجاوز است.
منبع دیگر از نفوذ فعال که نقش برجسته ای در اولین مراحل حمله آشکار دارد، عملیات مالی سرمایه داران بزرگ و متوسط داخلی در ارتباط نزدیک با روسیه است.
باید بخاطر بیاوریم که در روسیه مدرن هیچ بازار آزاد و تجارت بزرگی وجود ندارد که مستقیما با دستگاه دولتی فدراسیون روسیه در ارتباط نباشد. در پی چندین «جنگ مافیایی» پیاپی و توزیع مجدد بازارها و حوزه های تاثیرگذار در اوایل سال 2000، یک گروه حاکم در روسیه، بر مبنای «همزیستی و فعالیت» نزدیک افسران سرویس های سابق و افسران فعال FSB و GRU و افسران و مدیران شرکت های مهم سوختی و انرژی پا به عرصه وجود گذاشت. حداقل در 15 سال گذشته این گروه تمامی جریان های مالی قابل ملاحظه در روسیه و فعالیت های تجارت خارجی آن را کنترل کرده است.
ورود شرکت های روسی به اصطلاح خصوصی به اقتصاد یک کشور مرحله ای از نفوذ این گروه ها و تزریق مدل روسی است. گاهی نیز عنوان واسطه هایی میان شورشیان طرفدار روسیه و دولت مرکزی را بعهده میگیرند تا اهداف روسیه را پیگیری کنند؛ همانند «رینات آخمتوف» که در جنگ دونباس بعنوان واسطه های خصوصی مذاکرات صلح(Track II diplomacy) فعالیت میکردند و بر این امر اصرار داشتند که دولت عملیات مسلحانه خود را برای خنثی کردن فعالیت تروریست ها و مهاجمان طرفدار روسیه به تاخیر بیندازد تا اینکه اشغال دونباس توسط نیروهای روسیه تکمیل گردد.
گاهی نیز جلوی اعلام جنگ رسمی علیه کشور متجاوز را در کشور قربانی به تاخیر میندازند و موانع قانونی برای عملیات های نیروهای مسلح کشور قربانی ایجاد میکنند. تجار طرفدار روسیه به حدی کار خود را به درستی انجام داند که تا یکسال پس از تجاوز رسیم روسیه به اوکراین و گرجستان این کشورها به روسیه اعلام جنگ رسمی نداده بودند.
حلقه جنایتکاران نیز به نفوذ فعالیت روسیه کمک میکنند. آنها بیشتر تحت همکاری و استفاده FSB نقش نیروهای داوطلب شورشی را در مناطق مورد مناقشه ایفا میکنند. کارهای کثیف این مناقشات نیز بعهده این گروه ها است و شناسایی روابط و نهادهای مدنی در منطقه هدف برای خنثی کردنشان نیز توسط آنها انجام میشود.
رسانه ها در مرحله اول تهاجم توهم درگیری داخلی را بعنوان پوششی برای حضور نیروهای روس فراهم میکنند و کارهای انجام شده را به جای تجاوز طرفدران خود روسیه، اقدامات خرابکارانه جا میزنند و حتی کار را هم گردن راست های افراطی می اندازند و دولت را در واکنش درست و سریع به خطا می اندازند.
در مرحله بعدی نیز این رسانه ها دعوت به مذاکرات صلح و شرکت دولت مرکزی در این مذاکرات میکنند، مذاکراتی که یا برگزار نمیشود و یا محکوم به شکست است و هم زمان بیشتری به روسیه میدهد و هم از طرفی مذاکره کنندگان دولتی را محکوم به ناتوانی میکنند.
در پایان هم معمولا نیروهای روسیه به دلیل خودسری حلقه جنایتکاران دست به نابودی آنها میزنند و از این قتل عام هم منافع تبلیغاتی میبرند.
نیروهای نفوذ بعدی ساختارهای جامعه مدنیای هستند که توسط روسیه ایجاد میشوند و «جامعه شبه مدنی» هستند. مدافعین دروغین حقوق مدنی میتوانند به سادگی از طریق منابع مالی در دسترس و نیز از طریق «معیارهای دوگانه» که در زمان ارزیابی تحولات اخیر منطقه در موضع گیری های خود نمایش میدهند، شناسایی شوند. آنها در کشف و انتقاد، هر شکست یا کمبودی که به نحوی به دولت مرکزی یا سازمان های ملی مربوط شود، پرشور هستند. در عین حال چشمان خود را به روی نقض بسیار آشکار حقوق بشر و آزادی هایی که در روسیه یا در نقاط اشغالی رخ میدهد میبندند. این سازمان ها با زدن برچسب فاشیست و سرکوبگر، دولت مرکزی را زیر فشار سازمان های جهانی میبرند. ضمنا رسانه ها اظهارات سازمان های حاشیه ای از این دست را با عنوان «معتبر»، «کارشناسی شده» و «منعکس کننده افکار عمومی» یاد میگردد.
سازمان های زیر به مراکز آموزش حرفه ای برای شبه نظامیان وابسته در اوکراین تبدیل شده اند:
1. شعب محلی سازمان های غیرقانونی ناسیونالیستی رایت افراطی روسیه.(برخی حتی در خود روسیه هم ممنوع الفعالیت هستند ولی توسط FSB در قلمروهای همسایه حمایت میشوند.)
2. سازمان های قانونی نظامی-ورزشی جوانان طرفدار روسیه.(اغلب تحت پوشش «آموزش وطن پرستانه برای جوانان» ظاهر میشوند، اما به سبک شوروی سابق.)
3. باشگاه های ورزشی جوانان.(عمدتا فعال در رشته های کشتی و جودو)
4. سازمان های مسئول اعزام جوانان به کمپ های آموزش تابستانی در روسیه.(تحت عنوان تبادل فرهنگی و آموزشی)
5. سازمان های کهنه سربازان جنگ افغانستان و دیگر مبارزان محلی.(جنگجویان اینترناسیونالیست)
6. سازمان های به اصطلاح «بازآفرینان تاریخ» که در بازسازی اقدامات جنگ های تاریخی مشارکت دارند.(بسیاری از فرماندهان واحدهای روسیه در شرق اوکراین از جمله این «بازآفرینان تاریخ» بودند.)
7. افسران نظامی و بازنشسته FSB و GRU و ارتش سرخ تحت پوشش فعالیت های خرد تجاری.(یک نمونه برجسته از نقش مهم این افسران بازنشسته یک سرهنگ GRU با نام «ایگور بزلر» است که سالها تحت پوشش یک تاجر زندگی کرده بود[صاحب مجموعه سردخانه] اما بعد از شروع بهار روسی رهبری عملیات اشغال شهر گورلیفکا را بعهده گرفت.)
در جریان جنگ «هیبریدی» روسیه علیه اوکراین، روسیه برای اولین بار از انواع جدید سازمان های گروهی(همچون بکارگیری و هماهنگ سازی فعالیت ها از طریق شبکه های اجتماعی)استفاده کرد که در گذشته بیشتر توسط گروه های مخالف که انقلاب نارنجی یا بهار عربی را شکل دادند استفاده میشد و این اولین باری بود که توسط سرویس های ویژه دولتی مورد استفاده قرار میگرفت.
انجمن های هواداران روسیه در فیسبوک، وی کانتکت، همکلاسی ها و دیگر شبکه های اجتماعی معروف نقش مهمی را در بسیج «صحنه های اجتماعی» ایفا کردند که پس زمینه لازم و «تصویر» مشروع سازی حمله نظامی را ایجاد نمود.
تحلیل عملکرد گروه های طرفدار روسیه در شبکه های اجتماعی، در درجه اول بهره وری چشمگیر آنها به عنوان یک ابزار بسیج «بهار روسی» را نشان داد که امکان هماهنگی ستون پنجم روسیه را فراهم میکرد. شبکه های اجتماعی برای سازماندهی وقایع تبلیغاتی جمعی و حتی شورش های خیابانی، بسیار کارآمد هستند؛ اما برای سازماندهی عملیات برنامه ریزی شده ای مانند اشغال ساختمان ها، حمله به ارتش یا مجموعه های مجری قانون کم کاربردند. نظارت بر پیدایش گروه های طرفدار روسیه در اینترنت و پیام های رد و بدل شده توسط این گروه ها بعنوان نشانه ای از وقوع جنگ «هیبریدی» نباید کم اهمیت تلقی شود.
اولین اقدام تجاوز به هیچ وجه ظاهر شدن ارتش منظم فدراسیون روسیه یا مبارزان مبدل اما مسلح نیست. چنین اقدامی به روسیه اجازه نخواهد داد تا «داخلی بودن درگیری» را تلقین نماید، بلکه اجازه هم خواهد داد تا کشور قربانی کمک بین المللی نیز بخواهد.
بی شک حضور یک ستون پنجم عظیم و کاملا آماده امکان این حمله را بطرز چشمگیری تسهیل میکند. درست است که این گروه های حاشیه ای به چشم نمی آیند اما همین میزان نیز برای سازماندهی و ارائه تصویر ناآرامی اجتماعی و تلقین درگیری داخلی کافی است.
اقدامات برای ایجاد هرج و مرج و تصویر ناآرامی ضرورتا سه هدف اصلی را دنبال میکند:
هر چیزی میتواند بهانه ای برای این اقدامات باشد، زیرا زمان چنین اقدامی نه براساس فرآیندهای داخلی کشور قربانی تجاوز بلکه صرفا براساس آمادگی روسیه برای شروع تجاوز تعیین میگردد.
به دنبال سناریو حمله، «سرکوب» توسط تبلیغات روسیه تا سطح «خونریزی گسترده» مورد اغراق قرار میگیرد و بلافاصله تظاهرات ها به دستور کرملین حالت افراطی به خود میگیرند.
اگر دولت مرکزی بتواند به طور معجزه آسا موفق به جلوگیری از اعمال خشونت شود و بتواند در خیابان ها نظم برقرار کند، در این صورت روسیه از جنبش بکآپ بهره میگیرد؛ استفاده از حمله «نئونازیها»(واقعی یا ساختگی) به تظاهرات مسالمت آمیز.
اگر استفاده از نسخه بکآپ ضرورت پیدا کند، تصویر مخابره شده از طریق رسانه های روسیه کمی تغییر خواهد یافت؛ به جای تمرکز بر دولت مرکزی این بار «نئونازی ها» در حال قتل عام اسلاوها نشان داده میشوند و دولت مرکزی هم ناتوان در مقابله با آنها.
نتیجه این مرحله از تهاجم، در نهایت اشاعه موج ترس و وحشت میان جمعیت روس زبان و همچنین ایجاد تصویری از هرج و مرج و ناآرامی در کشور قربانی تجاوز است.
در این مرحله که در مدت کوتاهی پس از اعلام رسمی سرکوب و هرج و مرج رخ میدهد، واحدهای نظامی و سرویس های روسیه برای اولین بار تحت پوشش واحدهای دفاعی جمعیت روس زبان محلی کار خود را شروع میکنند.
در این مرحله با دست آویز قرار دادن ضعف دولت در مراقبت از اقلیت ها در برابر فاشیست ها و با اعلام وفاداری به قانون اساسی تشکیل گروه های دفاعی اعلام میشود. در بسیاری از کشورهای دموکراتیک، استفاده از ارتش آموزش دیده در درگیری های داخلی از نظر حقوقی ممنوع شده و سرکوب افراط گرایان مسلح و تروریست ها به پلیس واگذار شده است.
اگر تشکیل نیروی دفاع از خود روسی در مراحل ابتدائی محدود نشود، سناریوی جنگ هیبریدی مستلزم آن است که مهاجمان به طور همزمان دو اقدام انجام دهند:
لحظه کلیدی و «مرحله بدون بازگشت»، مرحله اشغال ساختمان های دولتی است. اشغال ساختمان های دولتی توسط نیروهای دفاع از خود روسی، دستیابی به اهداف تاکتیکی را برای روسیه تسهیل خواهد کرد. کنترل موفقیت آمیز چندین ساختمان، بعنوان کنترل بر کل آن منطقه نشان داده میشود و یا حتی کنترل بر کل حوزه ای که از لحاظ اجرائی، تابع آن منطقه است. این جایگزینی مفاهیم است که باعث حصول دو نتیجه نادرست زیر میشود و به راحتی توسط خودآگاهی جمعی درک میشوند:
نتیجه دوم وقتی توسط مردم از طریق ناخودآگاه جمعی ایشان درک شود منجر به حمایت مردمی از گروه های خودگردان میشود.
شرایط لازم برای پنهان سازی تهاجم روسیه در قالب یک درگیری داخلی به شرح زیر است:
اولین محل هایی که معمولا توسط نیروها اشغال میشوند:
در مراحل بعد و با گسترش ناآرامی، میانجیان مذاکرات از طرفداران روسیه که پیشتر درباره آنها صحبت شد کار خود را برای طولانی کردن روند مذاکرات شروع میکنند. رسانه ها نیز به مقاومت هرجومرجطلبان دامن زده و از طرفی طرفداران روسیه خود را در ساختمان ها تثبیت میکنند.
از نقطه نظر تاکتیکی زمان به دست آمده از تاخیر در مذاکراتی که از پیش شکست خورده است، برای پرداختن به چهار وظیفه زیر توسط نیروهای اشغالگر روسیه استفاده میشود:
استخدام داوطلبان از میان مردم محلی برای تشکل های شبه نظامی
سازماندهی مجدد این نیروهای شبه نظامی در گروه های مختلف به شکل یگان های شایسته آموزش دیدن
شناسائی فعالان محلی طرفدار روسیه و حذف فعالان وطنپرست محلی
سرانجام در پی تاخیر دولت جهت اعمال قدرت از یک روز به دو تا سه هفته، تحولات وارد مرحله قانونی شدن «خودگردانی» منطقه مورد تجاوز میشود.