ادبیات بومی قدرت نرم و برخی نمونههای قرآنی آن!
چکیده
قدرت نرم، توانایی «جذب» و «اقناع» است. در جهان اسلام جذب و اقناع در صناعت «خطابه»، قیاسی که مقدمات آن «مشهورات» است، بررسی شده. اِعداد قدرت نرم برای «حفظ» و «توسعه»ی هر فرهنگ و تمدنی ضروری است. قدرت نرم مبتنی است بر اصل «سنخیت» یا «توهم» سنخیت و مرتبط با «فطرت» انسانی و حجاب آن. قرآن با بیان نمونههایی تاریخی از قدرت نرم که برخی در نسبت با انبیا (س) و «مثبت» است و برخی مرتبط با دشمنان انبیا و «منفی» است، زمینههای «عبرت» را فراهم میکند.
درآمد
همانگونه که مشهور است، «قدرت» به «سخت» و «نرم» تقسیم میشود[1]. در این نوشتار پس از بیان اجمالی قدرت نرم و نسبت آن با صناعت «خطابه» در علم منطق، از لزوم و ضرورت «اِعداد» قدرت نرم برای «حفظ» و «توسعه»ی هر تمدن و فرهنگی سخن گفته شده و منابع آن بررسی گردیده و در پایان چند نمونه «عبرتمندانه» قرآنی از قدرت نرم تبیین شده است.
چیستی قدرت نرم
قدرت نرم را توانایی «اقناع» یا «جذب»[2] گفتهاند[3]. واژههایی مانند توانایی «نفوذ»[4]و «تأثیر» نیز با آنکه اعم از آن به نظر میرسد، بسیار به آن نزدیک است. همچنین میتوان توانایی «متقاعد کردن»[5][6] و «قبولاندن»[7] را نیز به عنوان تعریف «قدرت نرم» آورد. نیز توانایی «توجیه» حتی در معنای متداول آن (وجیهنمایی) نیز نزدیک به «قدرت نرم» است. در ماده «قنع» معانی «رضا»، «تذلل»، «سؤال»، «لبس»، «اقبال»، «توجیه»، «اماله» و «استداره» نهفته است. ماده «ق ن ع» را که ریشه «اقناع» است، به «هو تنازل حتی یطبق أمر حیاته علی ما بین یدیه من إمکاناته» (مصطفوی: ۹/ ۳۲۷) معنا کردهاند. به اجمال و سادگی میتوان با توجه به این معنا از «قنع» آن را «کاهش توقعات در حد امکانات» دانست. اما شاید بتوان با اندکی تسامح اقناع را مرادف «ارضاء» (ارضا) قرار داد. عبارت «مقنعی رئوسهم» «سرافکندگان» (ابراهیم/ ۴۳) را «متمایلی رئوسهم إلی الخفض متذللا» (مصطفوی: ۹/ ۳۲۸) معنا کردهاند و در معنای «إقناع الرأس» گفتهاند: «جعل الرأس متمایلا من الاعتلاء إلی السفل تذللا» (همان جا) گویا در «اقناع» طرف مقابل و مخالف (خصم) از «سرکشی» و «گردنفرازی» (نافرمانی و خیرهسری) به «سرفرودی» و «گردننهی» (فرمانبری یا فرمانبرداری) کشیده میشود[8].
قدرت نرم را «ترغیب دیگران به خواستن آن چه خود میخواهیم» تعریف میکنند و آن را «مبتنی» و متکی بر «قابلیت شکل دادن به علائق دیگران»[9] میدانند[10].
قدرت نرم (اقناع و جذب) و خطابه
بسیاری مقومات قدرت نرم را «اقناع» و «جذب» دانستهاند. اگر به بحث صناعات خمس در علم منطق رجوع شود، متوجه میشویم که یکی از صناعات یا به تعبیر دیگر یکی از اقسام قیاس از جهت ماده و مقدمات «خطابه» است. منطقیها کارکرد خطابه را اقناع و جذب دانستهاند. به نظر برخی منطقدانان، خطابه ملحق به «جدل» است و در نسبت با دیگری معنا مییابد و امری شخصی نیست. به بیان دیگر شرط آن وجود دو فرد است. علامه مظفر(ره) در کتاب منطق خود، در چرایی احتیاج به فن خطابه میگوید: «کثیرا ما یحتاج المشرعون و دعاه المبادی و السیاسیون و نحوهم إلی إقناع الجماهیر فیما یریدون تحقیقه، إذ تحقیق فکرتهم أو دعوتهم لاتتم إلا برضا الجمهور عنها و قناعتهم بها» (المنطق/ ۴۲۲). در این عبارت واژه «السیاسیون» (سیاستمداران) بسیار چشمنواز است. آنها نیازمند اقناع و ارضای مردماند و برای اقناع میتوانند بلکه گاهی چارهای ندارند جز آنکه از فن خطابه استفاده کنند. فن خطابه مبتنی است بر ماده قیاسی «مشهورات» (، ذائعات و آراء محموده) و از نوع «اقناع عاطفی» (به بیان دقیقتر «خیالی») است. مشهورات همانطور که از نامش آشکار است، آن قضایایی است که نزد مردمان «شهرت» یافتهاند، اما نکته مهم در ارتباط با بهرهگیری از فن «خطابه» و استفاده از مشهورات آن است که گاه مشهورات «خلاف واقع» و به بیان دیگر «کاذب» است. آیا در سیاست اسلامی »جواز» بهرهگیری از مشهورات کاذب هست!؟ اگرچه بحث آن مفصل است، به اجمال میتوان گفت که شرع مقدس اسلام و اخلاق اسلامیآن را جز در موارد اضطرار حقیقی (بر اساس قاعده فقهی «الضرورات تبیح المحظورات» و البته «الضرورات تتقدر بقدرها» و «لاضرر ولاضرار فی الإسلام») آن هم به عنوان ثانوی جایز نمیداند. بسیاری از مفسران «موعظة حسنة» در آیه شریفه «أدع إلی سبیل ربک بالحکمة و الموعظة الحسنة و جادلهم بالتی هی أحسن؛ مردم را با حکمت و اندرز نیکو به راه پروردگارت فراخوان و با آنان به نیکوترین شیوه مجادله کن» (النحل/ ۱۲۵) را بر صناعت و فن «خطابه» تطبیق کردهاند، چنانکه «حکمت» را مطابق «برهان» دانستهاند و آیت الله جوادی آملی عنصر «جذب» را که یکی از مقومات «قدرت نرم» است، در معنای «وعظ» و «موعظه» داخل دانسته و آن را «جذب الخلق إلی الحق» معنا کرده است[11].
ضرورت اِعداد قدرت نرم
بخش پایانی آیه شریفه «وأعدوا لهم ما استطعتم من قوة و من رباط الخیل ترهبون به عدو الله و عدوکم و آخرین من دونهم لاتعلمونهم الله یعلمهم؛ و آنچه از نیرو و اسبهای آماده فراهم کردید برایشان بشمارید تا با آن، دشمن خدا و دشمن خودتان و دیگر دشمنانی را که نمیشناسید و خدا میشناسد، بترسانید» (الأنفال/ ۶۰) همیشه مورد سؤال بوده است که مقصود از «آخرین من دونهم لاتعلمونهم الله یعلمهم» چیست؛ یعنی «آنانی که شما نمیشناسیدشان، در حالی که خدا آنها را میشناسد» کیستند!؟ در بسیاری از تفسیرها «منافقان» را که «تظاهر» به ایمان میکنند، مصداق این بخش از آیه گفتهاند. آیت الله جوادی آملی آن را بر کارهای فرهنگی دشمنان و در حقیقت دشمنان فرهنگی تطبیق کرده است؛ زیرا «تهاجم» و «جنگ»های فرهنگی و «نرم» (دستکم نسبت به جنگهای آشکار نظامی) پنهاناند. اگر در بحث قدرت نرم بیشتر دقت و تأمل شود، میتوان آن را نیز مصداق این بخش از آیه کریمه دانست؛ زیرا قدرت نرم لطیف و ظریف است و به سادگی چه مفهوما و چه مصداقا قابل ادراک و تمییز نیست. در نتیجه آیه به ضرورت «اعداد» قوت در برابر قدرت نرم دشمن نیز اشاره دارد و با توجه به این اصل بدیهی که میان «کنش» و «واکنش» باید «سنخیت» باشد، اثرات قدرت نرم را جز با قدرت نرم نمیتوان دفع و رفع کرد. در نتیجه جامعه اسلامی موظف و مکلف است که در برابر قدرت نرم دشمنان به اعداد قدرت نرم بپردازد. بسیاری از مفسران، «اعداد» در این آیه را به معنای «تهیه» (فراهم کردن) گرفتهاند، اما با توجه و دقت در ریشه لغوی آن میتوان گفت که اعداد مرحله پس از تهیه و به معنای «احصا» و «تعدید» قوا و قدرتهای فراهم آمده است (مصطفوی: ۸/۵۱). اشاره قرآن به این است که جامعه اسلامی باید در عالیترین و آخرین مرحله «آمادگی» و «تهیأ» باشد. با اندکی تأمل به دست میآید که هر تمدنی برای «بقا» و «توسعه» خود نیازمند اعداد قدرت نرم است و گرنه در «تنازع» (نرم) فرهنگها و تمدنها «مغلوب» و در نتیجه «نابود» میشود.
منابع قدرت نرم
منبع قدرت نرم، توانایی اقناع و جذب، آن است که قدرت نرم را ایجاد میکند یا به تعبیر دیگر «علت» آن است. جذب دارای دو رکن «جاذب» و «مجذوب» است. آنچه علت جذب «مجذوب» به «جاذب» به شمار میآید، چنانکه حکیمان میگویند، «سنخیت» میان آن دو یا به طور دقیقتر «سنخیت» آن دو در «شأن»ی از شئون یا «تخیل» سنخیت در آن (یا به طور دقیق تر «تخیل» شخصی (مجذوب) آن «شأن» را در شخصی دیگر (جاذب)) است. باید برای جذب یا «ایجاد» یا «اظهار» سنخیت کرد. ایجاد سنخیت یا ایجاد شأنی از شئون جاذب در مجذوب یا ایجاد شأنی از شئون مجذوب در جاذب است و اظهار سنخیت نیز عبارت است از اظهار آن شأنی که مشترک میان آن دو است در جاذب برای مجذوب یا اظهار آن شأنی که مشترک میان آن دو است در مجذوب برای مجذوب. البته این ایجاد میتواند ایجاد تخیل سنخیت در مجذوب و آن اظهار در حقیقت «تظاهر» باشد.
به اجمال و البته با دقت میتوان منبع اصلی قدرت نرم را مطابقت با فطرت، که تأمین کننده «سنخیت» میان جاذب و مجذوب است، دانست. در اینکه «فطرت» چیست، سخن دشوار و بسیار است، اما میتوان با توجه به آیه شریفه «فأقم وجهک للدین حنیفا فطرت الله التی فطر الناس علیها لاتبدیل لخلق الله؛ پس حقگرایانه به سوی این آیین روی آور، [با همان] فطرتی که خدا همه مردم را بر آن سرشته است. هیچ تغییری در آفرینش خدا نیست» (روم/ ۳۰) به دو نکته درباره فطرت اشاره کرد: ۱٫ فطرت «عام» است و «ما به الاشتراک» همه (نوع) انسانهاست: «فطرت الله التی فطر الناس علیها»؛ ۲٫ فطرت «ثابت» است و قابل «تبدیل» نیست: «لاتبدیل لخلق الله» و تنها میتوان آن را «پوشاند» و «پنهان» کرد: «وقد خاب من دسئها» (شمس/ ۱۰) که از آن تعبیر به «حجابِ» فطرت میشود.
از آنجا که همه انسانها را فطرتِ «لایختلف ولایتخلف» است و تفاوت انسانها در «فعلیت» بخشیدن به (البته فطرت بما هی فطرت خود بالفعل است) و «تزکیه» نفس مسوا («قد أفلح من زکئها؛ بیشک هر که نفس خود را تزکیه کرد، رستگار شد» (همان/ ۹)) یا «محجوب» کردن آن («وقد خاب من دسئها[12]؛ و بیگمان هر که آن را مدفون کرد، بسیار زیان دید» (همان/ ۱۰)) است، ایجادِ سنخیت «ممدوح» (میان جاذب و مجذوب) به معنای «فعلیت» بخشیدن به فطرت و اظهار آن یا «رفع» و کنار زدن «حجاب»های آن است[13].
نمونههایی «عبرتمندانه» از قدرت نرم در قرآن
«عبرت» از واژگان کلیدی قرآن به ویژه در نسبت «گذشته» و تاریخ است. خداوند قصه (تاریخ) گذشتگان از انبیا، پیروان و دشمنان ایشان را در جای جای کلام خود قرآن نقل میکند و آنها را مایه عبرت خردمندان میداند: «لقد کان فی قصصهم عبرة لأولی الألباب؛ همانا در سرگذشت آنها برای خردمندان عبرتی است» (یوسف/ ۱۱۱).
قدرت نرم و محبوبیت
بیشک «محبوبیت» قدرت نرم را به همراه دارد. در آیات و روایات از «حب» و «ود» بسیار سخن رفته است. خطاب خداوند به حضرت موسی(ع) درباره «محبت» چشمنواز است: «و ألقیت علیک محبة منی؛ و بر تو از سوی خود مهری افکندم» (طه/ ۳۹). جندی در شرح فصوص خود دو وجه برای این محبت آورده است: ۱٫ القای محبت بر موسی و محبت خدا به موسی؛ ۲٫ القای محبت بر موسی و محبت موسی به خدا (جندی/ ۷۰۲)، اما این القای محبت به احتمال دو وجه دیگر نیز دارد: ۳٫ القای محبت بر موسی و محبت موسی به دیگران (مردم)؛ ۴٫ القای محبت بر موسی و محبت دیگران (مردم) به موسی که این چهارمین وجه، بیان «قدرت نرم موسوی» است که البته همه انبیا در آن شریکاند. این وجوه محبت را در آیه مبارکه «إن الذین آمنوا و عملوا الصالحات سیجعل لهم الرحمان ودا؛ کسانی که ایمان آوردهاند و کارهای شایسته کردهاند، به زودی خدای رحمان برای آنها محبتی [در دلها] قرار خواهد داد» (مریم/ ۹۶) نیز میتوان دید. معلول (به علت اعدادی) ایمان و عمل صالح (قدرت نرم ایمانی)، «جعل ود» (یا ود) است. برخی از لغویها «ود» را «محبت در مقام ظهور» یا «محبت ظاهرشده» میدانند. «محبوبیت» و قدرت نرم آنچنان مهم است که یکی از ادعیه در زیارت «أمین الله» (س) محبوبیت میان مردم است: «اللهم اجعل نفسی محبة لصفوة أولیائک محبوبة فی أرضک و سمائک» چنان که حضرت ابراهیم(ع) در راز و نیاز با خدا میفرماید: «ربنا إنی أسکنت من ذریتی بواد غیر ذی زرع عند بیتک المحرم؛ پروردگارا! من برخی از فرزندانم را در درهای بیآب و علف در جوار خانه مکرم تو اسکان دادم» (إبراهیم/ ۳۷) و علت اسکان ذریهاش را در نزدیکی بیت الله الحرام با عبارت «ربنا لیقیموا الصلوة؛ پروردگارا! تا نماز برپا دارند» (همان) بیان میکند (به اجمال اسکان ذریه در آن وادی برای اقامه نماز، که عمود (ستون) خیمه دین است و در نتیجه اقامه دین میباشد)، اما پس از آن بیواسطه و بلافاصله میفرماید: «فاجعل أفئدة من الناس تهوی إلیهم[14]؛ پس دلهایی از مردم را خواهان آنان گردان» (همان)، که به «میل قلبی» و گرایش مردمان به ایشان، که همان «محبت قلبی» (قدرت نرم ابراهیمی؛ زیرا منشأ آن دعای حضرت ابراهیم(ع) است) و در حقیقت از شروط و لوازم اقامه نماز و دین است، اشاره میکند. بحث محبوبیت در آیه «و من الّیل فتهجد به نافلة لک عسی أن یبعثک ربک مقاما محمودا؛ پاسی از شب را زنده بدار که نافلهای ویژه تو است، باشد که پروردگارت تو را به مقامی ستوده برساند» (الإسراء/ ۷۹) نیز آشکار است. «محمودیت» فرع محبوبیت است؛ زیرا «حمد» فرع «معرفتِ» کمال و «محبت» به آن و به معنای دقیق «اظهار کمال اختیاری» است. در محمودیت نیز به احتمال دو وجه است: ۱٫ محمود خدا؛ ۲٫ محمود مردم که دومی بیان «قدرت نرم محمدی» است.
قدرت نرم و استخفاف
قرآن در سوره مبارکه زخرف شیوه «اعمال قدرت» فرعون را به زیبایی بیان میکند: «و نادی فرعون فی قومه قال یا قوم ألیس لی ملک مصر و هذه الأنهار تجری من تحتی أفلاتبصرون؛ و فرعون در میان قوم خود بانگ برآورد [و گفت:] ای قوم من! آیا حکومت مصر و این نهرها که از زیر [کاخهای] من جاری است از آن من نیست؟ آیا نمیبینید؟» (الزخرف/ ۵۱) فرعون (لعنه الله) با استفهام تقریری تأکیدی مُلک و مِلک خود را به رخ قوم خود میکشد و علو و مجد خود را به چشمان مردم میآورد و بهویژه با «أفلاتبصرون» بر بداهت آن تأکید میکند. این سخن قسمی «تبکیت خارجی» است و در برابر آن فرعون (به زعم خود) بیکس و کاری و خاری (العیاذ بالله) حضرت موسی(ع) و ناتوانی ایشان در بیان را به مردم گوشزد میکند و آنها را به مقایسه میان خود و حضرت موسی وا میدارد که من از او برتر و بهترم: «أم أنا خیر من هذا الذی هو مهین و لایکاد یبین؛ آری من از این مردی که بیمقدار است و قادر به بیان نیست بهترم» (همان/ ۵۲)، سپس در مردم نسبت به دعوا(ی نبوت) و مدعای حضرت موسی «ایجاد تردید» و ریب میکند: «فلولا ألقی علیه أسورة من ذهب أو جاء معه الملائکة مقترنین؛ پس چرا بر او دستبندهای زرین [از جانب خدا] افکنده نشده یا فرشتگان همراه وی نیامدهاند؟» (همان/ ۵۳)؛ پس دو عنوان در سخنان منقول از فرعون به وضوح دیده میشود: ۱٫ اثبات برتری خود نسبت به حضرت موسی؛ ۲٫ ایجاد تردید نسبت به دعوا (ادعا) و مدعای حضرت موسی … . با اندکی دقت در این دو عنوان مقومات قدرت نرم، یعنی اقناع و جذب را میتوان دید. جذب مردم به خود با پر کردن چشم و دل آنها به همان معنایی که در «ملأ» است و اقناع مردم نسبت به برتری و شایستگی خود و ناتوانی و ناشایستگی حضرت موسی، بهویژه در رهبری مردم و حاکمیت بر آنها، چنانچه فرعون از همان آغاز با ندای «یاقومِ» (ای قوم و مردم من) بر حکومت خود تأکید داشت و به طور ویژه «ایجاد تردید» در مردم و «شبههافکنی» نسبت به دعوا و مدعای حضرت موسی … . قرآن از این کار فرعون با عنوان «استخفاف» یاد میکند: «فاستخف قومه فأطاعوه[15]؛ پس قوم خود را سبکمغز گردانید؛ در نتیجه اطاعتش کردند» (همان/ ۵۴) که نتیجه آن «اطاعت» و تبعیت مردم است. استخفاف از ماده «خ ف ف» است. این ماده را آیت الله مصطفوی (ره) «هو ما یقابل الثقل و هو أعم أن یکون خفة مادیة محسوسة أو معقولة معنویة» (مصطفوی: ۳/ ۹۴) و استخفاف را «طلب کونه خفیفا و إرادته» (همان) تعریف کردهاند و در ذیل آیه مبارکه «فاستخف قومه فأطاعوه» فرمودهاند: «یراد الخفة المعنویة أی الاستهانة و الضعف و الدنائة» (همان) در حقیقت استعمال صیغه «استفعال» بیان بقای اختیار و اراده مردم است و این «خفت» از نوع معنوی است؛ چنانکه علامه طباطبایی(ره) آن را با عبارت «استخف عقول قومه و أحلامهم» (طباطبایی: ۱۸/ ۱۱۱) به معنای «خفت عقول» مردم دانستهاند که در تازی از آن به «سفاهت» و در فارسی از آن به «سبکسری» و «بیمغزی» تعبیر میشود. در واقع به اجمال فرعون با آن «قیاسهای خطابی» مردم را به «بیخردی» و «سبکسری» کشاند. همانطور که گفته شد، آنچه از آیات روشن است «قدرت نرم فرعونی» و اعمال آن و در نتیجه «اطاعت» سبکسرانه مردم است؛ چنانکه قرآن میفرماید: «فأطاعوه إنهم کانوا قوما فاسقین؛ مسلما آنها مردمی نافرمان بودند» (زخرف/ ۵۴).
قدرت نرم و ملأ
دو واژه پرکاربرد «چشمگیر» و «چشم پر کن» در فارسی معادل و برگردانهایی بسیار نیکو برای واژه تازی «ملأ» هستند که در قرآن نیز بسیار پرکاربرد است. راغب میگوید: «الملأ جماعة یجتمعون علی رأی فیملئون العیون رواء و منظرا و النفوس بهاء و جلالا» (راغب: ۷۷۶). فخر رازی میگوید: «هم الذین یملئون العیون هیبة و رواء» (فخر رازی: ۶/ ۵۰۱). طبرسی میگوید: «… لأن هیبتهم تملأ القلوب» (طبرسی: ۲/ ۶۰۹). طریحی میگوید: «الجماعة من الناس یملئون العین و القلب هیبة» (طریحی: ۱/ ۳۸۵). به اجمال میتوان گفت: «ملأ» آن گروهی از مردم است که چشم و دلها را از «بهاء» (زیبایی و جمال یا به تعبیری دقیق جمال ظاهرشده یا به نظر برخی جمالی که با هیبت همراه است) و «جلال» (هیبت) پر میکنند! این واژه در قرآن بیشتر در مصداقهایی مذموم به کار رفته است. در اینکه قرآن ملأ را چگونه وصف میکند سخن بسیار است، اما این ملأ با اصطلاحات امروز هم دارای قدرت سخت و هم دارای قدرت نرم است. قدرت سخت یا حتی قدرت نرم جلالی (البته فیه تأمل) را در آیه کریمه «فما آمن لموسی إلا ذریۀ من قومه علی خوف من فرعون و ملئهم أن یفتنهم؛ و جز گروهی از فرزندان قوم موسی به او ایمان نیاوردند، آن هم با ترسی از فرعون و اشرافشان که مبادا عقوبتشان کند» (یونس/ ۸۳) میتوان دید. دقت شود که ملأ در این آیه با ضمیر «هم» ترکیب شده که مرجع آن فرعون نیست (اگرچه بسیاری از ترجمهها به این نکته توجه نکردهاند)، بلکه «هم» یا به «ذریۀ» یا به «قومه» اشاره دارد که اگر به ذریته راجع باشد، نکتهای لطیف را بیان میکند و آن این است که ایشان با وجود ایمان هنوز آن ملأ نزدشان «ملأ» بودند و به سبب همین هنوز از «فتن» (عقوبت و عذاب) آنها بیم و ترس داشتند. اما قدرت نرم یا قدرت نرم جمالی را آیه «و قال موسی ربنا إنک آتیت فرعون و ملأه زینة و أموالا فی الحیوة الدنیا ربنا لیضلوا عن سبیلک؛ و موسی گفت پروردگارا! تو فرعون و مهترانش را در زندگی دنیا زینت و مال و منال دادی، پروردگارا! تا [بندگانت را] از راه تو گمراه کنند» (همان/ ۸۸) با ذکر «زینت و اموال» بیان میکند. شرح آن را میتوان در آنچه قرآن درباره قارون بیان کرده است دریافت. قرآن درباره قارون میفرماید: «و آتیناه من الکنوز ما إن مفاتحه لتنوأ بالعصبة أولی القوة» (القصص/ ۷۶) به اجمال او را توانایی و قوت مالی فراوان بود و آن نتیجه علم بود، چنانکه قرآن از قول او میفرماید : «إنما أوتیته علی علم عندی؛ من اینها را از روی علمی که نزدم است یافتهام» (همان/ ۷۸)[16]، سپس دوباره به قدرت و قوت قارون، که معلول و نتیجه علم و دانش اوست[17]، اشاره مینماید و میفرماید: «أولم یعلم أن الله قد أهلک من قبله من القرون من هو أشد منه قوة وأکثر جمعا[18] ؛ آیا ندانست خدا نسلهایی را پیش از او نابود کرد که از او قویتر و مالاندوزتر بودند» (همان) بسیار جای دقت دارد که قرآن پس از بیان قدرت او به جهت نرم آن اشاره میکند. به فرمایش قرآن چون قارون با زیور و تجملات خود، که جلوهای از قوت او بود بر مردم برآمد و ظاهر شد: «فخرج علی قومه فی زینته؛ پس قارون با تجملات خود بر قومش برآمد» (همان/ ۸۸)، بسیاری از مردم که به حیات مادی دنیا دل بسته بودند، با افسوس، حسرت و غبطه زینت و تجملات قارون را میخوردند و آرزوی توانایی و تمکنی مانند قارون را داشتند و او را دارای «حظ عظیم» میدانستند و میگفتند: «قال الذین یریدون الحیوة الدنیا یالیت لنا مثل ما أوتی قارون إنه لذو حظ عظیم؛ کسانی که طالب زندگی دنیا بودند گفتند: ای کاش، مثل آنچه به قارون داده شده به ما داده میشد» (همان). قارون ملأ بود و دید و جان آن مردم را پر کرده بود؛ پس نتیجه «قدرت نرم قارونی» آن برخورد و واکنش مردم و به معنایی جذب مردم به او با وجود ستمکاری و «بغی» اوست، چنانکه قرآن میفرماید: «إن قارون من قوم موسی فبغی علیهم» (همان/ ۷۶)[19].
نتیجهگیری
«قدرت نرم» توانایی «جذب» و «اقناع»، اهداف صناعت «خطابه»، است. بیشک هر تمدنی برای «حفظ» و «توسعه» خود نیازمند «اعداد» قدرت نرم است. «قدرت نرم» و منابع آن را باید در نسبت «فطرت» انسانی و اصل «سنخیت» یا «توهم» سنخیت میان «جاذب» و «مجذوب» و مانند آن دریافت. قرآن نمونههایی از قدرت نرم «ممدوح» در نسبت «انبیا» و «مذموم» در نسبت «دشمنان» ایشان را برای «عبرت» و «اعتبار» مردمان تبیین مینماید که نیازمند «تدبر»، بلکه «تعمق» (ممدوح) است.
منابع و مآخذ
جندی، مؤیدالدین. شرح فصوص الحکم، قم: بوستان کتاب، ۱۳۸1 ش.
راغب اصفهانی، الحسین بن محمد. المفردات فی غریب القرآن، بیروت: دارالعلم، ۱۴۱۲ ق.
طباطبایی، سید محمدحسین. المیزان فی تفسیر القرآن، قم: مؤسسة النشر الإسلامی، ۱۴۱۷ ق.
طبرسی، فضل بن الحسن. مجمع البیان فی تفسیرالقرآن، تهران: ناصرخسرو، ۱۳۷2 ش.
طریحی، فخرالدین بن محمد. مجمع البحرین و مطلع النیرین، تهران: دفتر نشر فرهنگ اسلامی، ۱۳۸۷ ش.
فخر رازی، محمد بن عمر. مفاتیح الغیب، بیروت: دار إحیاء التراث العربی، ۱۴۲۰ ق.
مصطفوی، حسن. التحقیق فی کلمات القرآن، تهران: وزارت فرهنگ و ارشاد جمهوری اسلامیایران، ۱۳۷1 ش.
مظفر، محمدرضا. المنطق، قم: مؤسسة النشر الإسلامی، ۱۴۲۳ ق.
نای، جوزف. رهبری و قدرت هوشمند، تهران: مؤسسه فرهنگی مطالعات و تحقیقات بینالمللی ابرار معاصر تهران، ۱۳۸7 ش.
همو. قدرت نرم (ابزارهای موفقیت در سیاست بین الملل)، تهران: انتشارات دانشگاه امام صادق(ع)، ۱۳۸9 ش.
همو. آیندهی قدرت، تهران: انتشارات حروفیه، ۱۳۹0 ش.
[1] این مدعا در جایجای کتاب های آقای “جوزف نای” دیده میشود؛ البته شاید کسی بگوید که “قدرت هوشمند” نیز یکی از اقسام قدرت است که از آنجا که نحوی ترکیب قدرت نرم و سخت (قدرت هوشمند ترکیبی است از قدرت سخت قهریه و تسویه با قدرت نرم متقاعدسازی و جذب … . (نای: ۱۳۹۰/ ۱۸)) است، به عنوان قسمی مستقل ملاحظه نمیشود.
[2] “قدرت نرم عبارت است از توانایی کسب «مطلوب» از طریق جاذبه؛ نه از طریق اجبار یا تطمیع” (همو: ۱۳۸۹/ ۲۴)، “قدرت نرم همچنین شامل توانایی جذب کردن نیز میشود” (همان/ ۴۴) و “این قدرت نرم است: کسب نتایج دلخواه به وسیله ی جذب دیگران …” (همو: ۱۳۸۷/ ۷۰)
[3] “قدرت نرم چیزی بیش از قانع کردن صرف … میباشد (هرچند که یکی از بخش های مهم قدرت نرم است)” (نای: ۱۳۸۹/ ۴۴) و “قدرت نرم هم فقط متقاعد کردن … نیست هرچند این بخش مهمیاز آن است” (همو: ۱۳۸۷/ ۷۳) البته “اقناع” ترجمهی “persuasion” و “متقاعد کردن” ترجمهی “convince” است که گاهی جای هم ترجمه میشوند.
[4] “البته قدرت نرم دقیقا همانند “نفوذ” (تأثیر: influence) نمیباشد. زیرا نفوذ میتواند شامل قدرت سخت (تهدید) و یا پاداش نیز باشد” (همو: ۱۳۸۹/ ۴۴) و “قدرت نرم دقیقا همان نفوذ نیست، هرچند یکی از منابع نفوذ است. در هر صورت نفوذ میتواند از قدرت سخت تهدید و تطمیع هم ناشی شود” (همو: ۱۳۸۷/ ۷۳)
[5] البته “متقاعد کردن” یا “تقاعد” با “قعود” (نشستن) هم خانواده است و شاید از آن جا که به صورت و صیغه ی “تفاعل” که برای مشارکت است، هست بتوان آن را “هم نشینی” یا “هم نشانی” معنا کرد. یعنی در عمل “متقاعد کردن” دو طرف از حالت “قیام” که کنایه از “تهاجم” یا “تدافع” است، خارج میشوند و “قعود” میکنند. اما این خروج از “قیام” و “قعود” کردن به اشکالی گوناگون ممکن است که آن چه بیش تر به ذهن متبادر میشود و گویا نزد عرف متداول تر است، حالت “نرم” و “لطیف” آن میباشد. البته شاید کسی بگوید که “متقاعد کردن” کلا به معنای “نشاندن” طرف مقابل و نزدیک به “اسکات” است که البته پذیرش آن سخت است.
[6] “منابع قدرت نرم در ارتباط با متقاعد کردن بوده …” (همو: ۱۳۸۹/ ۴۶)
[7] برخی معتقداند که “متقاعد کردن” از “قبولاندن” نرمتر است. شاید بتوان “قبولاندن” را به آن چه در صناعت “جدل” که “قیاس مبتنی بر مقبولات” است و هدف آن “اسکات خصم” است، نزدیکتر دانست.
[8] چنانچه پس از این خواهد آمد “اقناع” از اغراض صناعت “خطابه” است. در تعریف “خطابه” گفتهاند: “إنها صناعة علمیة یمکن إقناع الجمهور فی الأمر الذی یتوقع حصول التصدیق به بقدر الإمکان” (مظفر/ ۴۲۴) هر دو عنصر “توقع” و “امکان” در این تعریف آمده است.
[9] “قدرت نرم بر قابلیت شکل دادن به علایق دیگران تکیه دارد” (همو: ۱۳۸۹/ ۴۳) و “نقل قول دوم پانوشت 10ام”
[10] “در قدرت نرم -اینکه دیگران را ترغیب کنیم که همان چیزهایی را بخواهند که ما میخواهیم- ...” (نای: ۱۳۸۹/ ۴۳) و “قدرت نرم به توانایی شکلدهی به اولویتهای دیگران به منظور اینکه آنچه شما میخواهید، بخواهند متکی است” (همو: ۱۳۸۷/ ۷۰)
[11] آیت ا… جوادی آملی “جدال احسن” را قیاسی با مقدمات “مقبول معقول (صادق)” که به غرض “اسکات خصم” است، تعریف کرده. میتوان “موعظة حسنة” را نیز قیاسی با مقدمات “مشهور معقول (صادق)” که به غرض “اقناع” است تعریف نمود.
[12] مشهور است که “دَسَّی” در اصل “دَسَّسَ” از مادهی “د س س” به معنای “إخفاء” و “ستر” است که برای “تخفیف” در آن “سین” به “یاء” ابدال شده است.
[13] آقای نای “فرهنگ” و “ارزشهای سیاسی” را از منابع “قدرت نرم” میداند: “فرهنگ آن کشور (آن بخشهایی که برای دیگران دارای جذابیت است)؛ ارزشهای سیاسی (در مواردی که در داخل و خارج کشور مورد توجه باشند)” (نای: ۱۳۸۹/ ۵۱) و افزایش “قدرت نرم” را در تناظر با “جهانی و مشترک بودن” فرهنگ میشمارد: “وقتی فرهنگهای یک کشور ارزشهای جهانی را شامل شود و بنیاد سیاستهای آن را علایق و ارزشهای مشترک جهانی شکل دهد، احتمال اینکه نتایج مطلوب [با هزینهی اندک و مبتنی بر قدرت نرم] تحصیل شود، افزایش مییابد” (همان/ ۵۲)
[14] ظاهر “من” در آیه “بیانیة” است. اما شاید بتوان گفت که آن “تبعیضیة” است و عبارت در اصل “أفئدة من أفئدة الناس” و “أفئدة” دوم در تقدیر است و دعای حضرت ابراهیم (سلام ا… علیه) به برخی از مردم نه کل مردم تعلق گرفته است؛ زیرا میل همهی مردم به ذریهی حضرت ابراهیم مخالف “سنت” الهی “وکذلک جعلنا لکل نبی عدوا شیاطین الإنس والجن یوحی بعضهم إلی بعض زخرف القول غرورا” (الأنعام/ ۱۱۲) است؛ به ویژه با توجه به آیهی بعدی آن “ولتصغی إلیه أفئدة الذین لایؤمنون بالآخرة” (همان/ ۱۱۳) که تعبیر “تصغی إلیه” در آن معادل “تهوی إلیهم” در آیهی مورد بحث در متن است. و در نتیجه میل همهی مردم به ذریهی حضرت ابراهیم امری “محال” است و از سوی دیگر دعا به “محال” تعلق نمیگیرد و اگر حضرت ابراهیم “من” را نمیآوردند گویا (العیاذ بالله) دعایی خلاف حکمت و “لغو” کرده بودند که مخالف “عصمت تام” ایشان است.
[15] این که قرآن تعبیر به “قومه” میکند از جهت آن است که مردم از او تبعیت میکردند.
[16] شاید بتوان گفت که قرآن حکیم این که ثروت او ناشی از علم است را نفی نمیکند، بلکه اسناد قارون همه چیز را به خود نفی میشود. به بیان دیگر “علی علم” را نفی نمیکند بلکه “عندی” را (که در اینجا به معنای “مال خودم” و “از خودم” است) و عدم اسناد آن به خداوند را نفی میکند.
[17] برخی آن را “کیمیاء” از “علوم غریبة” و برخی دیگر آن را “علم اقتصاد” که گاهی آن را با “ربوی” متصف کردهاند، دانستهاند.
[18] گویا “کمیت” و “کثرت” (جمع و جمعیت) از عوامل “قدرت نرم” است چنانچه قرآن میفرماید: “وتکاثر فی الأموال والأولاد” (الحدید/ ۲۰) و “ألهاکم التکاثر” (التکاثر/ ۱)
[19] البته شاید این به معنای “کفر اعتقادی” آنها نیست بلکه با وجود ایمان به حضرت موسا (علی نبینا وآله وعلیه السلام) آنها وابسته و دلبسته به حیات دنیا بودند زیرا در برابر این مردم (“قال الذین یریدون الحیاة الدنیا” (قصص/ ۷۹)) خداوند میفرماید: “وقال الذین أوتوا العلم ویلکم” (همان/ ۸۰) و نمیفرماید: “وقال الذین آمنوا ویلکم” و نیز شاید کفر در آیهی “ویکأنه لایفلح الکافرون” (همان/ ۸۲) نیز “کفر عملی” در برابر “کفر اعتقادی” مانند “کفر” در آیهی “ولله علی الناس حج البیت من استطاع إلیه سبیلا ومن کفر” (آل عمران/ ۹۷) باشد. شگفتا که این دنیاطلبان گفتند: “یا لیت لنا مثل ما أوتی قارون” و با گفتن واژهی “مثل”، غبطهی خود به قارون را که در برابر “حسد” که آرزو و حتا امید زوال آنچه دیگری دارد است، بیان و اظهار کردند و از سوی دیگر تعبیر “ما أوتی قارون” به معنای “آنچه به قارون داده شده” شاید نشانگر آن است که از نظر آنها این مال و مکنت قارون را کسی یا چیزی به او داده است و گر نه میتوانستند بگویند: “ما لقارون” یا “ما اکتسب قارون” و مانند آن! شاید از نظر آنها خداوند آنها را به او داده است به ویژه که عالمان (در برابر “ما أوتی قارون” آمده است “الذین أوتوا العلم”) به آنها گفتند: “ثواب الله خیر”! شاید هم “دانش نزد او” آن را به قارون داده یا …! جدا جای دقت و تأمل دارد ولی بسیار شگفت است که خود قارون هم تعبیر “أوتیته” را به کار میبرد.