برابرنهادهایی برای پالیسیپیچ/policypitch!
ویژهواژهی «پیچ خطمشی/policypitch» چندسالیست در ایران زبانزد شده! کسی که با آن روبرو میشود، نخست میپرسد: چرا بخش دوم این آمیزه، «پیچ/pitch»، بفارسی ترجمه نشده و معنایش چیست!؟ pitch در انگلیسی معانی پرشمار گوناگون دارد! آشنایان میدانند که پیچ خطمشی را بخشی از نظام باز/آزاد حکمروایی یا نظام «حکمروایی باز/آزاد» open government دانستهاند! در چیستی آن سخن درازست؛ اما آشکارا، جایگاه مردم در آن و «عمومیت» و «مردمی بودن» آن دیده میشود. گویا، «پیچ سیاست» گونهای «مردمسپاری» و «فراخوان» انگاره/ایدههای مردمیست (مردم است)! کدام واژهی فارسی را میتوان برابر policypitch نهاد!؟ پیش از جستجو در متنهای تخصصی دربارهی این عبارت، شاید کسی بگوید: pitch در معنای «افکندن»، «انداختن»، «پرت/پرتاب کردن»، «پراندن»، «ریختن» و ... بکار رفته؛ پس با توجه بدین معانی، میتوان «سیاستپرانی»، «سیاستاندازی»، «سیاستافکنی» یا «سیاستریزی» (بسنجید با «برنامهریزی» که با «راهکار/راه حل» پیوند دارد!) را برابر آن آمیزه نهاد! اگر چه سیاستپرانی شاید نزد مردم آمیزهای ناشایان باشد؛ زیرا «سنجیده/اندیشیده نبودن» را بذهن میآورد و مانند «سخنپرانی» باری ناخوشایند دارد؛ اما گویا، پالیسیپیچ دربرابر «سیاستپژوهی» بر «حدس» ناخبرگان استوارست که نَملکهی سیاستپژوهی/گذاری دارند و نپژوهشی در اینباره کردهاند؛ زیرا مردماند؛ اما در این جامعه زیستهاند؛ البته، از حقوقی برخوردارند و رواست که از آرایشان هر چند نامحققانه است، بهره برد؛ زیرا دستکم، دیدها و خواستهایشان در آن نمایان است؛ پس «سیاستپرانی» (خطمشیپرانی!) که مانند «توفان فکری» همگانیست، برابرنهادی درخورست (البته، کسی سیاستپرانی را دربرابر «سیاستگذاری» بکار برده و مدیران کشور را با آن نکوهش کرده است!). باید دریافت که خبره و متخصص نبودن گاه بسیار سودمندست؛ زیرا از وجوهی، بستر و زایندهی «نوآوری/خلاقیت» است! «اهل فن» معمولانه، گرفتار چارچوبهایند و ذهنشان در تنگنای حصارهاست که بسختی میتوانند خود را از آن وارهانند! «سیاستاندازی» که «طرحی نو دراندازیم» خواجهی شیراز را بیاد میآورد، همان «طرح سیاست» است؛ زیرا «طرح» در تازی بمعنای انداختن، افکندن و پرتاب کردن است: «اقتلوا یوسف أو اطرحوه أرضا ...»! شاید بتوان از «افشاندن» (سیاستافشانی) و «پاشیدن» (سیاستپاشی) نیز بهره برد و حتا «پراکندن» (سیاستپراکنی) را بکار برد! گویا، pitch بمعنای «بافتن و سرهم کردن» نیز بکار میرود و شاید بتوان پالیسیپیچ را در فارسی «سیاستبافی» گفت که با شرحی که دربارهی «سیاستپراکنی» گفته شد، توجیهپذیرست! یکی دیگر از معانی پیچ را «آرایش جنگی کردن/دادن» یا «رزمآرایی کردن» گفتهاند که البته، منسوخ/مهجورست؛ اما اگر این معنا در پالیسیپیچ ملاحظه شود که دورست، میتوان آمیزهی «سیاستآرایی» را برابرش بکار برد که برابرنهاد پیشنهادی thinktank (اندیشکده)، «اندیشگردون» یا «گردونهی اندیشه»، را بیاد میاندازد! Pitch معنای «برپا کردن/خیمه زدن» (اردو(ی سیاست) را بیاد میآورد!) و «برافراشتن/برافراختن» نیز میدهد و شاید کسی بگوید که بجای پالیسیپیچ میتوان «سیاستبرافرازی» را بکار برد؛ اما برپا ساختن/برافراشتن باجرای سیاست نزدیکترست؛ ولی شاید بتوان این آمیزه را درجای برابرنهاد پالیسیپیچ چنین توجیه کرد که در این رویداد چند سیاست/خطمشی ارائه شده با داوری داوران برجسته و برافراخته میشوند!
همچنان میتوان با معانی pitch و برابرهای فارسی آن ور رفت و بازی کرد؛ ولی از نخستین جستجو آشکار میشود که اصطلاح مذکور، «پالیسیپیچ/policy pitch»، کوتهنوشت elevator policy pitch است و آمیزهی elevator pitch که گاه در آن بجای pitch واژهی speech یا statement را مینهند، تاریخی دارد؛ اما این آمیزه چندان ما را در یافتن برابرنهادی درخور برای پالیسیپیچ یاری نمیرساند و حتا پرسش این است که چه واژه یا آمیزهای را در فارسی برابر elevator pitch بکار بریم!؟ اینسو و آنسو آن را «سخنرانی/ارائهی آسانسوری» ترجمه کردهاند؛ اما بکارگیری آسانسور در برابرنهاد فارسی آن شایان نیست؛ زیرا در فرهنگ ما آن تداعی را که در فرهنگ مبدأ این آمیزه دارد، چندان ندارد (نیز هنوز «آسانسور» نزد ما موضوعیت نیافته و بعنصری فرهنگی بدل نشده است! خود نامش نیز محل تأمل است)! این آمیزه بزمان کوتاه و وقت کم، مانند «فرصت تنگ» در آسانسور بودن میاشارد (البته، گویا باتفاقی بودن نیز اشاره دارد و گفتنیست که pitch معنای «چربزبانی» نیز میدهد که «جذب» و «اقناع» را بیاد میآورد و چنانکه گفتهاند، «پالیسیپیچ» جذب و اقناع (از گامهای چرخهی سیاستپژوهی) متولی/مسئول/ذینفع/... در کمترین زمان چونان همراهی با او در آسانسور (بخاطر اشتغالات، کثرت مراجعات و ...) دربارهی یک سیاست/خطمشی است که دشواری کار اندیشهورز/سیاستپژوه را نیز میرساند؛ البته، اگر مخاطبان عام پالیسیپیچ را ملاحظه کنیم، روشنتر میشود؛ زیرا یک مسئول/متولی امکان دادن فرصت بدانها را ندارد و البته، بررسی چگونگی برگزاری رویدادهای پالیسیپیچ مجالی دیگر میخواهد)! اگر در فارسی و فرهنگ خودمان بدنبال چیزی که این کوتاهی و خُردی را میرساند، بگردیم، آمیزههای «یه نوک/توکِ پا» و «سرپایی» را مییابیم؛ و البته، آمیزههایی دیگر که آشنایند؛ مانند «یه دقه!» («چند لحظه» رسمیترست!) یا «باندازهی یه آب خوردن» یا «در یه چشم بر/بهم زدن» یا «طرفهالعینی» یا حتا مقولهی «تنفس/دموبازدم» و … (تعابیر «مثل اجل معلق»، «تصادفی»، «یهویی»، «ناگهانی»، (یا شاید «اللهبختکی»!) و … آن وجه اتفاقی بودن را نیز دارد!)! شاید بتوان «گفتار/ارائهی سرپایی» را برابرش نهاد؛ اما سرپایی ما را بیاد پزشکی و جراحی میاندازد و البته، (با پوزش!) «سرپا گرفتن (خردسالان)»! «گفتگو/گفتار توکِپایی» بد نیست و «ارائه/سخنرانی یهدقهای» نیز خوب است؛ طرفهالعینی هم تازیست و هم بازهایست بسیار کوتاه و باعجاز مانندتر! داستان حضرت سلیمان علی نبینا وآله وعلیه السلام و «آصف» اسمدان را بیاد آورید: «أنا آتیک به قبل أن یرتد إلیک طرفک»! شاید «ارائهی گذری/گذرا» نیز بد نباشد و حتا از دیگران بهتر باشد؛ زیرا هم ناگهانی/تصادفی و هم کوتاه بودن را میرساند و از سوی دیگر با آسانسور نیز نسبت دارد! شاید در تازی نیز «حدیث[ه] عابر[ه]» بد نباشد! هنوز جای اندیشه و بررسیست ...!