تاریخ پدیدآیی کتاب اصول فلسفه و روش رئالیسم علامهی طباطبایی
چکیده
کتابها بعنوان دستاوردی بشری هم تاریخسازند و هم خود تاریخ دارند و بنحوی با دوران خود معاصرند. این مقاله میکوشد تاریخ پدیدآیی کتاب «اصول فلسفه و روش رئالیسم» علامهی طباطبایی را بعنوان یکی از تأثیرگذارترین کتابها در جامعهی ایرانی قرن چهاردم خورشیدی، بررسد. برای این مهم بیشتر با بهرهگیری از تاریخ شفاهی سدهی پیشین خورشیدی، بحیات فکری و اجتماعی علامهی طباطبایی و نیز وضع ایران آن دوره کوتاه اشاره میشود. تغییرات فکری-اجتماعی جامعه که محصول تبلیغات اندیشهی چپ و نیز رقابتهای غرب و شرق در ایران پس از جنگ جهانی دوم که توطئهی غرب علیه شوروی با جعل کتابهایی مانند «نگهبانان سحر و افسون» پیامد آن است، زمینهساز مباشر شکلگیری محفل فلسفی خصوصی در قم با محوریت علامه پس از مهاجرتشان بقم که ناشی از همین تغییرات است، میشود که محصول آن کتاب اصول فلسفه و روش رئالیسم است.
کلمات کلیدی: علامهی طباطبایی، اصول فلسفه و روش رئالیسم، نگهبانان سحر و افسون، مارکسیسم
درآمد
انسان و زمان[1] که «مقدار حرکت/حدوث تدریجی» است، موضوع تاریخاند (سخاوی، 1407: 19)؛ پس آنچه انسانی و زمانیست، از تاریخ است. یکی از کارهای انسانی که در زمان رخ میدهد، نگاشتن «کتاب» است که عبارتهای تصنیف، تألیف، تدوین و ... برایش بکار میرود[2]؛ پس بیگمان، میتوان از تاریخ پدیدآیی یک کتاب سخن گفت. از سوی دیگر، بسیار گفتهاند که تاریخ افزون بر «روایت» بکار «تبیین» (علی) نیز میپردازد (اتکینسون، 1392: 36) و درنتیجه، تاریخ یک کتاب، روایت و تبیین پدیدآیی آن است و از چرایی (لمیت) و چگونگی (کیفیت) آن بحث میکند. نیز آشکارا، تاریخ پدید آمدن یک کتاب اجتماعیست؛ زیرا کتاب مخاطبان حاضر/شاهد و غایب دارد و بطور کلی، کتاب در «اندرکنش» انسانی پدیدار میشود و اگر با جمعیتهای مردم با یا بیواسطه مرتبط باشد، آن را میتوان از «تاریخ اجتماعی» دانست[3](فربرن، 1394: 21).
در تاریخنگاری ایران «تاریخ اجتماعی» و «جامعهشناسی تاریخی» همچنان فقیر است و در این میان، نمونهای منسجم از بررسی تاریخی پدیدآیی یک کتاب با همین عنوان را نمیتوان یافت. در میان کتابهای فراوان و پرشماری که در سدهی چهاردهم هجری خورشیدی (که میتوان آن را همچنان «معاصر» دانست،) در ایران نگاشته شده، کتاب نامور «اصول فلسفه و روش رئالیسم» درخور بررسی تاریخیست؛ زیرا در اندرکنش با جامعه و در پاسخ یک چالش بزرگ اجتماعی نگاشته شده و نیز تأثیری کممانند در دوران خود برجای نهاده و همچنین کتابیست نوآورانه که بتعبیر امروز، در آن «تولید علم»[4] رخ داده است[5].
این کتاب را علامهی طباطبایی بزبان فارسی[6] در پایان دههی 20 خورشیدی نگاشتهاند و آن حاصل دروس ایشان برای شاگردان خاصشان است. تا کنون کسی در اینباره مقالهای ننوشته و تنها بطور پراکنده در سخنان شاگردان علامه مطالبی آمده است. در این مقاله کوشش میشود که ریشههای تاریخی پدید آمدن این کتاب با بهرهگیری از «تاریخ شفاهی» بررسی شود؛ از اینرو نخست علامهی طباطبایی[7] بطور اجمالی معرفی و سپس بطور موجز بزمانهی ایشان پرداخته و در آخر، ریشهی پدیدآیی این کتاب کاویده میشود.
زندگینامهی اجمالی علامهی طباطبایی
سید محمدحسین طباطبایی، مفسر، فیلسوف، فقیه و اصولی نامور شیعه در سدهی چهاردهم، مشهور بعلامهی طباطبایی که از مطلق لفظ «علامه» اکنون بیش از هر کس ایشان بذهن میرسد، بسال 1281 خورشیدی در تبریز چشم بجهان گشودند و از سال 1297 تا 1304 خورشیدی در تبریز، مدرسهی «طالبیه»، بتحصیل پرداختند و سپس عازم نجف شدند و تا 1314 خورشیدی در آن نزد برجستهترین استادان دوران تتلمذ کردند و دستآخر از روی «تنگدستی» (اختلال وضع معاش) بایران بازگشتند[8] و در روستای آبایی خود، «شادآباد» تبریز[9]، بکار کشاورزی پرداختند. ایشان بیش از ده سال در این روستا زیستند[10] تا آنکه در سال 1324 خورشیدی تصمیم بترک آنجا و مهاجرت بقم گرفتند که نقطهی عطفی در زندگی ایشان و جهان علم شیعیست. علامهی طباطبایی در سال 1360 خورشیدی در قم بدرود حیات گفتند.
انگیزهی علامهی طباطبایی از مهاجرت بقم
علامهی طباطبایی در اسفند سال 1324 خورشیدی راهی تهران میشوند و در روزهای آغازین سال 1325 خورشیدی در قم اقامت میگزینند[11]. آیت الله سید شهاب الدین مرعشی نجفی بنامهای (کاغذی) اشاره میکنند که علامهی طباطبایی پیش از مهاجرت بقم بدیشان نگاشتهاند: «من میل دارم بیام قم» و با ایشان صلاحومشورت کردهاند؛ اما چیزی از انگیزهی علامه نمیگویند؛ ولی ایشان را تشویق و تأیید مینمایند[12]؛ اما خود علامه چنین میگویند:
«سال 1314 بر اثر اختلال وضع معاش ناگزیر به مراجعت شده به زادگاه اصلی خود (تبریز) برگشتم و ده سال و خردهای در آن سامان به سر بردم که حقا باید این دوره را در زندگی خود دوره خسارت روحی بشمارم؛ زیرا بر اثر گرفتاری ضروری به معاشرت عمومی وسیله تأمین معاش (که از مجرای فلاحت بود) از تدریس و تفکر علمی (جز مقداری بسیار ناچیز) بازمانده بودم و پیوسته با یک شکنجه درونی به سر بردم. در سال 1325 از سروسامان خود چشم پوشیده زادگاه اصلی را ترک گفتم و متوجه حوزه قم گردیده بساط زندگی را در این شهر گستردم و دوباره استنادات علمی را از سر گرفتم ....»
از این سخن چنین آشکارست که انگیزهی علامهی طباطبایی از مهاجرت بقم خلاصی از شکنجهی درونی بخاطر دوری از تدریس و تفکر علمی و آغاز دوبارهی فعالیتهای علمی و فکریست[13]؛ اما چنانکه میآید، وضع سیاسی-اجتماعی آن روز تبریز و بطور کلی ایران در مهاجرت علامهی طباطبایی بقم نقش داشته است. فرقهی دموکرات آذربایجان بسرکردگی سید جعفر پیشهوری و با پشتیبانی شوروی، حکومت خودمختار آذربایجان را در آذر 1324 خورشیدی بنیاد نهاد که بمدت یک سال تا آذر 1325 که فروپاشید، بر سر کار بود. دربارهی چگونگی پیدایش آن فرقه و این حکومت سخن درازست؛ اما چنانکه در پژوهشهای تاریخی آمده، وضع ویران اقتصادی و بویژه قحطی و نیز نابسامانیهای در پی جنگ جهانی دوم زمینهساز پیدایش این فرقه و سپس آن حکومت شد. نمیتوان تقارن تأسیس این حکومت و مهاجرت علامهی طباطبایی بقم را اتفاقی پنداشت و البته، نشان دادن تأثیر این واقعه بر انگیزهی مهاجرت علامهی طباطبایی بصورت عینی-تحقیقی آسان نیست؛ اما گویا بتوان گفت که دو موضوع اساسی در مهاجرت علامهی طباطبایی بقم مؤثر بوده است:
1. شرایط نابسامان اقتصادی-اجتماعی آذربایجان که احتمال بهبود اوضاع اقتصادی ایشان را که بدان خاطر از نجف مهاجرت کرده بودند، بسیار کاسته بلکه از میان برده بود و بودن در آذربایجان با رفتن بقم از این نظر چندان تفاوتی نمیکرد[14].
2. پیدایی حکومتی با اندیشههای الحادی-اشتراکی و با سابقهای آنچنانی در شوروی[15] که بیگمان، دین/مذهب مردم را نشانه میگیرد و ظهورات آن را محدود میسازد و مردم را از آن دور میکند و نیز بسیاری از آزادیهای فکری-معنوی را میستاند و بیگمان، با عالمان دینی ستیزه مینماید و بدانها فشار میآورد و آنان را مهجور و محجور میکند.
و البته، شاید کسی بگوید: جا داشت شخصیتی چون علامهی طباطبایی در تبریز میماند و با این جریان الحادی-اشتراکی مبارزه میکرد، اما این سخن نارواست؛ زیرا روحیات و استعدادهای افراد و بتبعش وظایفشان گوناگون است و «تقسیم کار» بیگمان، محور زندگی مدنیست و علامهی طباطبایی مرد معقول و منقول در عالیترین سطوحش است؛ چنانکه در تبریز مخاطبانی برای ایشان یافت نمیشده؛ زیرا طلاب خوشاستعداد که در مراحل عالی تحصیلی هستند؛ چنانکه امروز نیز چنین است، بقم مشرف میشدهاند[16]و احتمال تأثیرگذاری علمی از وجوه گوناگون در قم بیشتر بوده است[17]. برخی شاگردان علامه با صراحت مینگارند: «... و استاد علامه برای حفظ حوزه علمیه قم از گزند حوادث عقیدتی طلاب بقم مهاجرت میکنند» (حسینی تهران، 1425: 39)؛ ولی مهم این است که علامهی طباطبایی بخاطر زندگی در تبریز (شادآباد)، بنحوی با اندیشههای اشتراکی و نیز فرقه و حکومت آنها بیشوکم مواجههی مستقیم داشتهاند و مخاطرات آنها را دریافتهاند.
روحیهی تحقیق، دفاع از دین و توجه بنیازهای زمانهی علامهی طباطبایی
علامهی طباطبایی عالمیست آگاه بزمانه که بنیازهای فکری و علمی تخصصی و عمومی جامعه توجه داشتهاند و در رفع آن میکوشیدهاند و بتعبیری، تغییرات جامعه را رصد میکردند و ناظر بدانها تدبیر مینمودند. این مهم از همان آغاز حضورشان در قم آشکارست؛ چنانکه نخست دروس فقه و اصول را میآغازند؛ ولی پس از چندی میبینند در اینباره «من به الکفایة»[18] هست و جای خالی فلسفه و علوم عقلی-برهانی و نیز تفسیر قرآن را درمییابند و در پر کردن این خلأ میکوشند[19]. نیز ایشان کتابها و مقالاتی برای عموم مردم مینگاشتند؛ مانند «آموزش دین [برای کودکان]» و مقالات «بررسیهای اسلامی» و چنانکه مشهور است، با فیلسوف فرانسوی، پروفسور هانری کربن، چندین سال ببحث و گفتگوی علمی مینشستند. دو نمونهی مهم از مواردی که ایشان ناظر بنیاز جامعه و نیز در نقد نظریات روز و تبیین نگرهی صحیح دست بتولید و تألیف زدند، چنیناند:
1. تفسیر «البیان فی الموافقة بین الحدیث والقرآن» که در نقد ایجابی آرای قرآنبسندگانی چون یوسف شعار[20]نگاشته شده[21].
2. تفسیر «المیزان فی تفسیر القرآن» که در نقد آرای محمد عبده و رشید رضا در تفسیر «المنار» و نیز پاسخ بنیاز و تشنگی طلاب بمطالعهی تفسیری نو نوشته شده[22].
بطور ویژه علامهی طباطبایی در بررسی و نقد اندیشههای مارکسیسم که در آن دوران رواجی فراوان داشت[23]، کوشیدند؛ چنانکه حتا برخی روزها از قم بتهران میآمدند و در دانشسرای تربیت معلم اندیشههای تودهای را نقد و بررسی میکردند[24].
ماجرای کتاب «نگهبانان سحر و افسون»
روابط خصمانهی بلوک شرق (شوروی) و غرب (انگلیس و آمریکا) که بدان جنگ سرد گویند، پس از جنگ جهانی دوم مانند خود آن گریبانگیر ایران بود؛ چنانکه هر یک از این دو میخواستند ایران را بنحوی از آن خود سازند[25]. در این میان، هر یک در ایران علیه دیگری تبلیغ بلکه توطئه میکرده است. از این دست توطئهها، تبلیغات ضد تودهای نیروهای آمریکایی و انگلیسی بصورت نگاشتن کتابها و نامههای ضد دینی/مذهبی یا ضد ملی[26] و انتساب آنها بتودهایهاست. «خاطرات لاهوتی» یکی از این جعلیات است که سازمان سیا آن را تألیف و منتشر کرده بود (اشرف، 1395: 94)[27].
یکی از توطئههای انگلیسیان و آمریکائیان علیه تودهایها و شوروی که بخاطر مفادش با واکنشی سخت و سنگین از سوی عالمان دینی روبرو شد، جعل کتاب «نگهبانان سحر و افسون» بنام تودهایهاست که سراسرش بایمان و مقدسات و نیز روحانیت/روحانیان میتازد و آنان را بباد توهین و تمسخر میگیرد. این کتاب بسال 1329 خورشیدی منتشر شد[28] [29] و موجی از اعتراضهای عالمان را برانگیخت و زمینهساز انتشار کتابهایی در ردش شد[30]؛ چنانکه کتاب «فیلسوفنماها»ی ناصر مکارم شیرازی، از شاگردان علامهی طباطبایی، در نقدش نوشته شد و جایزهی سلطنتی کتاب را در سال 1333 خورشیدی از آن خود کرد[31] [32]. «نگهبانان سحر و افسون» انگیزهای بسیار قوی در نقد فکری-فلسفی مارکسیسم میان عالمان ایجاد کرد و عالمانی چون آیت الله محمدتقی آملی[33] و آیت الله مهدی الاهی قمشهای[34] نقدهایی در سطوح گوناگون بر این نظام اندیشهای نگاشتهاند.
در این میان، علامهی طباطبایی نیز بدین کتاب و بطور کلی اندیشههای چپ واکنشی علمی-فکری نشان دادهاند که بنگارش و انتشار کتاب «اصول فلسفه و روش رئالیسم» میانجامد.
محفل درس فلسفهی علامهی طباطبایی
مشهور است که علامهی طباطبایی در قم دو درس فلسفه داشتهاند: 1. عمومی و 2. خصوصی که هر یک را تاریخ و فرازونشیبیست؛ اما اندیشههای چپ و تودهای زمینهساز درس خصوصی علامهی طباطباییاند؛ چنانکه جعفر سبحانی، از شاگردان علامه، در مصاحبهای میگوید:
«در همین سالها بود که رسالههای فلسفی تودهایها در ایران باب شد؛ به خصوص رسالههای تفی ارانی. بالآخره، از طرف سفارت آمریکا کتابی به نام «نگهبانان سحر و افسون» منتشر شد که در آن روحانیون را متهم به نگهبانی از سحر و افسون کرده بود. نظر آمریکا این بود که کتاب به نام کمونیستها منتشر شود تا خون مسلمانان ایران علیه کمونیستها به جوش آید. علامهی طباطبایی وارد میدان شد. دوستانی در تهران داشت که به واسطهی آنها کتابهای اینها را دریافت کرد. شش ماه وقت خود را صرف مطالعهی کتابها کرد. سپس جلسهای تشکیل داد که در آن آقایان بهشتی، مطهری، منتظری، امینی، مرتضا جزائری و کرباسیان بودند. جلسات پرباری برگزار شد ...»
که آشکارا، تشکیل محفل خصوصی درس فلسفهی علامهی طباطبایی پیامد رواج گستردهی اندیشههای مارکسیستی و بویژه پس از انتشار کتاب «نگهبانان سحر و افسون» دانسته شده است. محمد صادقی تهرانی، شاگرد علامه، در مصاحبهای اظهار میدارند:
«از سوی دیگر با افزایش فعالیتهای کمونیستی و انتشار مجدد نشریات طرفداران دکتر ارانی، در بین جوانان افکار و عقاید کمونیستی ترویج میشد؛ لذا با علامهی طباطبایی صحبت شد که شبهای پنجشنبه و جمعه جلسهای در اینباره در خدمت ایشان باشیم. در نتیجهی همین جلسات کتاب معروف خود، اصول فلسفه و روش رئالیسم، را نوشتند»
که از این عبارت «با علامهی طباطبایی صحبت شد که شبهای پنجشنبه و جمعه جلسهای در اینباره در خدمت ایشان باشیم» بنظر میرسد که برخی از طلاب این درس از علامه برگزاری آن را خواستهاند[35]؛ ولی اینکه چه کس یا کسانی پیشقدم شدهاند، آشکار نیست. کتاب اصول فلسفه و روش رئالیسم پیامد همین جلسات است؛ چنانکه آیت الله محمد واعظزادهی طبسی، از شاگردان علامه، نیز پس از اشاره بدروس عمومی فلسفهی علامه میگویند:
«... و همینطور در درسهای خصوصی ایشان که دربارهی فلسفه و رد مارکسیسم میفرمودند، شرکت میکردم که بعدا این بحثها با تدوین و پاورقی شهید مطهری، با نام «اصول فلسفه و روش رئالیسم» چاپ شد»
که وجود هر دو درس عمومی و خصوصی فلسفهی علامه را که نخست اشاره شد، اثبات میکند. استاد شهید مطهری از محفل درس فلسفهی علامه بعنوان «انجمن بحث و انتقاد فلسفی» یاد میکنند و زمینهی پیدایش آن و بتبعش پدیدآیی محصولات فلسفی مانند اصول فلسفه و روش رئالیسم را پیش از ماجرای تبلیغات گستردهی حزب توده و رونق اندیشههای چپ و انتشار کتاب نگهبانان سحر و افسون در اندیشه و ارادهی علامهی طباطبایی در بررسی تطبیقی فلسفهی قدیم و جدید و بنحوی روزآمد کردن فلسفهی اسلامی میدانند که رواج فلسفهی مادی ایشان را مصممتر کرده است. ایشان در مقدمهی اصول فلسفه و روش رئالیسم مینگارند:
«مؤلف کتاب حاضر حضرت استاد علامه دام بقائه ... سالهاست در این فکر هستند که به تألیف یک دوره فلسفه بپردازند که هم مشتمل بر تحقیقات گرانمایه هزارساله اسلامی باشد و هم آراء و نظریات فلسفی جدید مورد توجه قرار گیرد و این فاصله زیاد که بین نظریات فلسفی قدیم و جدید ابتدائا به نظر میرسد و ایندو را به صورت دو فن مختلف و غیرمرتبط به هم جلوهگر میسازد مرتفع شود و مخصوصا ارزش فلسفه الهی که جلودار آن دانشمندان اسلامی هستند و فلسفه مادی در تبلیغات خود دورة آن را خاتمه یافته معرفی میکند به خوبی روشن شود. نشریات روزافزون فلسفی اخیر و توجه جوانان روشنفکر ما به آثار فلسفی دانشمندان اروپا که هر روز به صورت ترجمه یا مقاله و رساله در عالم مطبوعات ظاهر میشود ... و از طرف دیگر انتشارات مجهز به تبلیغات سیاسی و حزبی فلسفه مادی جدید (ماتریالیسم دیالکتیک) بیش از پیش معظم له را مصمم نمود که در راه مقصود خود گام بردارند؛ لهذا از چند سال پیش ابتدا به تشکیل یک انجمن بحث و انتقاد فلسفی مرکب از عدهای از فضلا مبادرت کردند و از دو سال و نیم پیش در آن انجامن بنا بر این بود که حضرت معظم له در خلال هفته قسمتهایی تهیه میکردند و در جلسات انجمن که در هفته دو شب به آن اختصاص داده شده بود قرائت میشد و هر کسی نظری داشت اظهار میکرد و اینجانب نیز تا یک سال و نیم پیش که در قم بود افتخار شرکت در آن انجمن را داشت و هنوز هم آن انجمن ادامه دارد ...» (مطهری، 1383: 38)
بنظر میرسد این «سالها» در «سالها در این فکر هستند» نمیتواند فقط مرتبط بزمان حضور علامه در قم باشد؛ زیرا از 1325 تا 1332 زمانی نیست که تعبیر بسالها شود و نیز فلسفیدن جدی علامه بدوران حضورشان در نجف بازمیگردد که کمترین شاهدش صرفنظر از حضور در دروس اصلی فلسفهی نجف[36]، نگارش رسالههای فلسفی عمیق و نوآورانه در نجف و سپس در تبریز است (یونسی، 1396: 37 و 38). در اینباره علامه سید محمدحسین تهرانی در «مهر تابان» مینگارند:
«علامه طباطبایی پس از تدریس یکدوره فلسفه در قم از اسفار اربعه مرحوم صدرالمتألهین قدس سره در صدد برآمدند بین فلسفه شرق و فلسفه غرب را تطبیق و توفیق دهند و معتقد بودند که بحثها اگر بر پایه برهان و شکلهای قیاسات صحیح پایهگذاری شود، محال است دو نتیجه مختلف دهد؛ در هر مکتبی بخواهد بوده باشد و بنابراین باید بدنبال سر اختلاف فلسفه شرق و غرب رفت و مواضع ضعف را روشن ساخت ... برای این منظر جلساتی در شبهای تعطیل پنجشنبه و جمعه دائر نمودند که چند نفر از طلاب که بعضی از آنها نیز آشنائی با علوم جدیده داشتند، در آن شرکت داشتند و بحقیر نیز امر فرمودند که در آن جلسات حضور داشته باشم. این جلسات مدتی طول کشید و نتیجه بحث در مجموعهای بنام متافیزیک بنا بود منتشر گردد که این حقیر به نجف اشرف مشرف شدم و آن جلسه کار خود را ادامه میداد و بعدا نیز بعضی از دوستان با کمال علم و ادب چون مرحوم حاج شیخ مرتضی مطهری رحمة الله علیه بدان پیوستند و بالنتیجه کتابی بسیار نافع که حل بسیاری از مسائل خلافی مینمود و جلوی مغالطات بسیاری از فرنگیمآبان را میگرفت، تنظیم و بنام اصول فلسفه و روش رئالیسم آماده ...» (حسینی تهرانی، 1425: 61 و 62)
ایشان بطور صریح، هیچ اشارهای باندیشههای چپ و حزب توده بعنوان زمینهی پیدایش آن جلسات و کتاب نکردهاند؛ اما مانند استاد شهید مطهری انگیزهی علامه را از این دست مباحث، بسالها پیشتر برده و عامتر دانستهاند. برابر دو نقل بالا، این جلسات از اواسط سال 1329 خورشیدی[37]، دو روز در هفته، پنجشنبه و جمعه، تشکیل میشده و علامه مقالات خود را مینگاشته و در درس آنها را میخوانده و بگفتگو میگذاشته و در نهایت، این مقالات کتاب اصول فلسفه و روش رئالیسم را تشکیل دادهاند.
کتاب اصول فلسفه و روش رئالیسم
چنانکه آمد، کتاب «اصول فلسفه و روش رئالیسم» که گویا قرار بوده «متافیزیک» نام گیرد و برخی نیز آن را «اصول فلسفهی رئالیسم» گفتهاند[38]، حاصل جلسات خصوصی فلسفهی علامهی طباطبایی در قم است که ناظر بفلسفههای جدید بویژه اندیشههای چپ و در نقد آنها نگاشته شده است. این کتاب حاوی چهارده مقاله است که استاد شهید مطهری چنانکه در مقدمهی کتاب گفتهاند، برای فهم عمومی بدرخواست علامه برای آنها توضیحاتی بصورت پاورقی نگاشتهاند (مطهری، 1383: 39) و چهار مقالهی آن برای نخستینبار با این پاورقیها بسال 1332 خورشیدی منتشر شده است[39]. عنوان این چهارده مقاله برابر چاپ استاد سید هادی خسروشاهی بترتیب چنین است:
1. فلسفه چیست؟
2. رئالیسم و ایدهآلیسم
3. علم و ادراک
4. ارزش معلومات
5. پیدایش کثرت در ادراکات
6. ادراکات اعتباری
7. واقعیت و هستی اشیاء
8. ضرورت و امکان
9. علت و معلوم
10. قوه و فعل/امکان و فعلیت
11. قدم و حدوث
12. وحدت و کثرت
13. مهیت، جوهر و عرض
14. خدای جهان و جهان
استاد شهید مطهری در پایان مقدمهی خواندنی تاریخی خود بر این مقالات چهاردهگانه مینویسند:
«در این کتاب سعی شده است که تمام انحرافات ماتریالیسم دیالکتیک به طور واضح نمایانده شود. البته ممکن است افرادی که شخصا بیپایگی این فلسفه را دریافتهاند به ما اعتراض کنند که بیش از حد لزوم به نقد و ایراد مسائل این فلسفه را پرداختهایم؛ ولی ما متذکر میشویم که در این جهت ارزش فلسفی و منطقی آن را در نظر نگرفتهایم بلکه از لحاظ اینکه نشریات مربوط به ماتریالیسم دیالکتیک بیش از اندازه در کشور ما منتشر شده و افکار عده نسبتا زیادی از جوانان را به خود متوجه ساخته و شاید عدهای باشند که واقعا باور کرده باشند که ماتریالیسم دیالکتیک عالیترین سیستم فلسفی جهان و ثمره مستقیم علوم و خاصیت لاینفک آنهاست و دوره حکمت الهی سپری شده است، لازم بود که تمام محتویات فلسفی و منطقی این رسالات تجزیه و تحلیل شود تا ارزش واقعی آن به خوبی واضح گردد» (مطهری، 1383: 51)
که آشکارا، کتاب اصول فلسفه و روش رئالیسم را متوجه نظام اندیشهای ماتریالیسم دیالکتیک و در نقد آن میدانند؛ اما آنچه مهم است، منابع علامه در مطالعهی این نظام اندیشهایست که بطور جزئی و دقیق معلوم نیست؛ ولی بیگمان، منابع فارسی متداول آن روزهاست؛ اما شاید بتوان از سخن استاد مطهری در مقدمه که میفرمایند: «ما در پاورقیها آنجا که آراء و عقاید مادیین را تقریر میکنیم بیشتر به نوشتههای دکتر ارانی استناد میکنیم» (همان) و برای آن دلیل میآورند، چنین دریافت که گویا آثار دکتر ارانی محور مطالعات علامه نیز بوده است[40].
نتیجه
در این مقاله آشکار شد که علامهی طباطبایی بعنوان عالمی آگاه بزمانه و مسئول نسبت بدین و جامعه، هرچند انگیزهی تدوین دورهای فلسفی در بررسی تطبیقی فلسفهی قدیم و جدید را از گذشته داشتهاند؛ اما تبلیغات چپ در ایران در دههی بیست سدهی چهاردهم خورشیدی و بویژه انتشار کتاب «نگهبانان سحر و افسون» در سال 1329 خورشیدی که پر از توهین بمقدسات است و اسناد آن بتودهایها که سیاست انگلیس و آمریکا برای حساس کردن مردم مذهبی و عالمان بوده، زمینهی نگارش کتاب «اصول فلسفه و روش رئالیسم» را که مجموع چهارده مقالهی علامه است که آنها را بفارسی مینگاشتهاند و در محفل خصوصی فلسفه که دو روز در هفته برگزار میشده، برای طلابی محدود میخواندهاند و ببحث میگذاشتهاند، بوجود آورده است. این کتاب ناظر بتغییرات فکری-ایدئولوژیک جامعه و رفع نیازهای آن نوشته شده و چنانکه بیان شد، این تغییرات در مهاجرت علامه بقم که مقدمهی برپایی آن محفل خصوصی فلسفه است، نقش داشته و تأثیرگذار بوده است.
منابع و مآخذ
ابن زهره، حمزة بن علی (1417) غنیة النزوع إلی علمی الأصول والفروع، ابراهیم البهادری، قم: مؤسسة الإمام الصادق
اتکینسون، آر. اف. (1392) فلسفه تاریخ: نگاهی به دیدگاههای رایج در فلسفه تاریخ معاصر (چاپشده در فلسفه تاریخ، روششناسی و تاریخنگاری/23 تا 68)، حسینعلی نوذری، تهران: طرح نو
اشرف، احمد (1395) توهم توطئه (چاپشده در جستارهایی درباره تئوری توطئه در ایران)، محمدابراهیم فتاحی، تهران: نشر نی
جعفریان، رسول (1382) جریانها و سازمانهای مذهبی-سیاسی ایران (از روی کار آمدن محمدرضا شاه تا پیروزی انقلاب اسلامی)، تهران: مؤسسه فرهنگی دانش و اندیشه معاصر و پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی
حسینی تهرانی، سید محمدحسین (1425) مهر تابان، مشهد: انتشارات نور ملکوت
رئیسنیا، رحیم و سعاد پیرا (1393)، دمکرات آذربایجان (فرقه)، دانشنامه جهان اسلام، ج 18، تهران: بنیاد دائرة المعارف اسلامی
سخاوی، شمس الدین محمد (بیتا) الإعلان بالتوبیخ لمن ذم التأریخ، فرانتس/فرانز روزنتال، صالح احمد العلی، بیروت: دار الکتب العلمیة
سید مرتضی، علی بن الحسین (1376) الذریعة إلی أصول الشریعة، ابوالقاسم گرجی، تهران: انتشارات دانشگاه تهران
شهبازی، عبدالله (1381) سر شاپور ریپورتر و کودتای مرداد 1332، تاریخ معاصر ایران، س 6، ش 23، پاییز 81، صص 103 تا 204
همو (1386) ظهور و سقوط سلطنت پهلوی، ج 2، تهران: اطلاعات
طباطبایی، سید محمدحسین (1397) مجموعه آثار، ج 7 (اصول فلسفه و روش رئالیسم)، سید هادی خسروشاهی، قم: بوستان کتاب
فربرن، مایلز (1394) تاریخ اجتماعی (مسائل، راهبردها و روشها)، ابراهیم موسیپور بشلی، محمدابراهیم باسط، تهران: سمت
مطهری، مرتضی (1383) مجموعه آثار، ج 6 (اصول فلسفه و روش رئالیسم)، تهران: انتشارات صدرا
یونسی، آریا (1396) کتابنگاری علامه سید محمدحسین طباطبایی، تهران: انجمن آثار و مفاخر فرهنگی
مصاحبهی شاگردان علامهی طباطبایی، دوست و فرزند ارشد ایشان دربارهی ایشان که در فضای مجازی در دسترس است (بترتیب حروف الفبا):
مصاحبهی جعفر سبحانی
مصاحبهی آیت الله محمد صادقی تهرانی
مصاحبهی سید عبدالباقی طباطبایی
مصاحبهی آیت الله سید شهاب الدین مرعشی نجفی
مصاحبهی آیت الله محمد واعظزاده طبسی
شنیدههای نگارنده از استادانش (بترتیب حروف الفبا)، غلامحسین ابراهیمی دینانی، عبدالله جوادی آملی، جعفر سبحانی و ... که همه شاگردان علامهی طباطبایی هستند.
[1] از آنجا که مشهورست موضوع علم واحد است و از آنان که موضوع علم منطق را «معرف و حجت» میدانند، خرده گرفته میشود؛ پس جا دارد موضوع علم/فن تاریخ را هرچند اعتباریست (دربرابر منطق که برهانیست)، «انسان در زمان» (الإنسان فی الزمان) دانست.
[2] میان این عبارتها گوناگونیست.
[3] «تاریخ اجتماعی» را در عرض/برابر «تاریخ سیاسی» که عمدهی تاریخنگاری سنتی جهان را تشکیل میدهد، قرار دادهاند.
[4] هرچند این تعبیر کهن است و در کتابهای سید مرتضا (سید مرتضی، 1376: 1/3)، ابن زهره (ابن زهره، 1418: 2/122) و ... یافت میشود؛ اما از وجوه گوناگون نقدپذیر است؛ بویژه بدان هنگام که در ردیف عبارتهای «جنبش نرمافزاری» و «مهندسی فرهنگی» قرار میگیرد؛ زیرا این سه تداعیگر فضایی مکانیکی/مکانیستی و کارخانهای هستند که از جهان علوم انسانی بسیار بسیار دور است؛ اما چون متداول شده، در این نوشتار بکار رفت.
[5] آشنایان با فلسفهی اسلامی میدانند که در این کتاب بدایعی فلسفیست که شاید مشهورترین آنها بحث «اعتباریات» و تقریر «برهان صدیقین» علامهی طباطبایی باشد.
[6] برخی مانند غلامحسین ابراهیمی دینانی، از شاگردان علامهی طباطبایی، علت این را که اصول فلسفه و روش رئالیسم کتاب درسی حوزههای علمیه نشد، فارسی بودن آن دانستهاند؛ اما باید دانست که این کتاب نزد مدرسان فلسفهای مانند مهدی حائری یزدی و سید رضا صدر که از شاگردان علامه نبودند، چنانکه از آثارشان آشکارست، جایگاهی نیافته که گویا نتیجهی حجاب سنگین معاصرت است.
[7] در این مقاله عناوین و القاب فقط برای درگذشتگان بکار رفته است.
[8] همه میدانند که علامهی طباطبایی بهیچوجه از «وجوهات» (بیتالمال) بهره نمیبردند.
[9] برخی از مراجع میدانستند که علامهی طباطبایی در روستای شادآباد تبریز زندگی میکنند؛ چنانکه آیت الله میلانی در آنجا بدیدار ایشان رفتهاند (حسینی تهرانی، 1425: 15 و 16).
[10] علامهی طباطبایی این دوره از زندگی خود را در زندگینامهی خودنوشت، «دوره خسارت روحی» بشمار میآورند.
[11] چنانکه فرزند ارشدشان، سید عبدالباقی، میگویند، نخست چندروزی در خانهی سید محمدعلی قاضی طباطبایی، از خویشانشان، ساکن شدند و سپس دو اتاق در محلهی یخچالقاضی قم اجاره کردند.
[12] برابر مصاحبهای که بسال 1361 خورشیدی با ایشان دربارهی علامهی طباطبایی شده و فیلم آن در فضای مجازی هست.
[13] بیگمان، زیستن در مراکز (اوساط) علمی آرمان هر عالمیست؛ زیرا در آنجاست که امکان افاده و استفادهی علمی و همافزایی فکریست و طبیعی بلکه منطقیست که کسی چون علامهی طباطبایی در پی بازگشت بدین مراکز باشند.
[14] البته، علامه سید محمدحسین حسینی تهرانی از شاگردان علامه در کتاب مهر تابان که یادنامهی علامهی طباطباییست، مینگارند: «و ده سال در قریه شادآباد تبریز- جز مقدار مختصری- بفلاحت و زراعت اشتغال میورزند تا آنکه امرو فلاحت تا اندازهای سرو سامان میگیرد» (حسینی تهرانی، 1425: 39)
[15] دقت شود که این حکومت در دوران استالین و با حمایت او تأسیس شده و وضع شوروی این دوره از جهت خفقان و ... بر کسی پوشیده نبوده است.
[16] شگفتا که شخصیتهایی برجسته در این سالها بقم مهاجرت کردهاند که همه در آینده از ارکان قم و جهان تشیعاند و بسیار تأثیرگذار؛ از جمله آیت الله بروجردی در سال 1323 خورشیدی، آیت الله بهجت در سال 1324 خورشیدی و آیت الله شریعتمداری در سال 1326 خورشیدی که هر یک تاریخ خود را دارند؛ ولی این تقارن جای دقت و بررسی دارد.
[17] لازم بذکر است که حوزهی علمیهی قم پس از کنار رفتن (برکناری) رضا شاه در سال 1320 جان گرفت و رونق یافت و امکان فعالیت در آن و تأثیرگذاری آن دوچندان شد.
[18] بارها برخی شاگردان علامهی طباطبایی مانند غلامحسین ابراهیمی دینانی این تعبیر را از ایشان نقل کردهاند.
[19] این مهم بارها از شاگردان ایشان مانند عبدالله جوادی آملی و غلامحسین ابراهیمی دینانی شنیده شد.
[20] ملا یوسف شعار بسال 1281 خورشیدی در تبریز چشم بجهان گشود و در 1304 خورشیدی «مجلس تفسیر قرآن» را در تبریز بنیاد نهاد و تا 1340 خورشیدی در تبریز بآموزشهای قرآنی اشتغال داشت و در سال 1351 خورشیدی چشم از جهان فروبست. آثار او عبارتاند از مقدمات تفسیر قرآن، تفسیر آیات مشکله و ...
[21] چنانکه از جعفر سبحانی، از شاگردان علامهی طباطبایی، شنیده شد و خود ایشان کتابی با نام «تفسیر صحیح آیات مشکله قرآن» دارند که در آن آرای ملا یوسف شعار بویژه در کتاب «تفسیر آیات مشکله» را نقد کردهاند.
[22] چنانکه از عبدالله جوادی آملی، از شاگردان علامهی طباطبایی، شنیده شد که در آن دوران طلاب تشنهی تفسیر بودند؛ اما تفاسیر تفاسیر کهن بود و بنحوی مکررات و سخن نو نداشت؛ مگر همین تفسیر المنار که البته، درش اشکالاتی مبنایی مانند تفسیر نادرست اعجاز بود؛ از اینرو علامهی طباطبایی برای رفع نیاز طلاب و نیز در نقد المنار، المیزان را نوشتند. نیز ایشان بمهجوریت قرآن در حوزههای علمیه اشاره دارند و اینکه علامهی طباطبایی کوشیدند با رونق بخشیدن بمباحث قرآنی در قم و نگاشتن المیزان، این مهجوریت را بکاهند بلکه از میان برند.
[23] در اینباره بآثاری فراوان مانند صفحات 12 و 13 و نیز 19 و 20 کتاب جریانها و سازمانهای مذهبی-سیاسی ایران رسول جعفریان میتوان رجوع کرد.
[24] آیت الله محمد صادقی تهرانی، از شاگردان علامهی طباطبایی، این مهم را در مصاحبهای گفتهاند.
[25] این وضع را حتا در دوگانهی شاه-مصدق در دههی 20 میتوان رصد کرد؛ چنانکه بسیاری از اقدامات ضد تودهای در آن دوران را ضد مصدقی میدانند.
[26] «نامههای سیا» یکی از این موارد است که انگلیسیان و آمریکاییان آنها را نوشته و با امضای نیروهای تودهای برای مذهبیان میفرستادند.
[27] این خاطرات را دانلد ویلبر، مشاور سازمان سیا، با هدف ترور شخصیت لاهوتی و افزایش سوءظن ایرانیان بشوروی با زنده کردن وصیتنامهی پطر کبیر برای دستیابی بآبهای آزاد با کمک نویسندهای ایرانی جعل کرده است (اشرف، 1395: 94 و 95).
[28] ادعا شده که این کتاب در فرانسه ترجمه و منتشر و نسخههایی از آنجا بایران فرستاده شده است.
[29] برخی باور دارند که همانها که «خاطرات لاهوتی» را جعل کردهاند، این کتاب را نیز نگاشتهاند و برخی نیز شاپور ریپورتر را بجعل هر دو متهم میسازند (شهبازی، 1386: 2/186 و 187 و همو، 1381: 107).
[30] چنانکه در برخی اسناد موجود در کتابخانهی مجلس شورای اسلامی هست، بسیاری با تلگراف و ... خواهان جمعآوری این کتاب شدهاند. نیز گویا برخی از عاملان پهلوی تلاش در جمعآوری آن داشتند (یا در حال جمعآوری آن بودند)؛ اما محمدرضا پهلوی آنان را منع میکند و حتا از آنان میخواهد که نسخههایی برای عالمان بفرستند.
[31] کسانی مانند آیت الله محمد خالصی در نقد این کتاب سخنرانیهایی داشتهاند که بصورت کتاب (راهزنان حق و حقیقت یا بازگشتگان بسوی بربریت و جاهلیت) تدوین و منتشر شده است.
[32] آشکارا، پهلوی این جایزه را نه در دفاع از مقدسات و روحانیت بلکه در مقابله با اندیشهی چپ و شوروی و در ادامهی توطئهی غرب علیه آنها داد.
[33] از عالمان برجستهی تهران و صاحب حاشیه بر منظومهی سبزواری که نام کتابشان در رد مارکسیسم «اثبات صانع از ماتریالیسم تا ایدهآلیسم یا از مادهپرستی تا خداپرستی» است.
[34] از عالمان برجستهی تهران و مترجم مشهور قرآن که در کتاب «حکمت الهی عام و خاص» خود برد مارکسیسم میپردازند.
[35] در ادامه میگوید: «ما هم کتابهای دیگر درباره کمونیسم را مطالعه کرده و در مورد آنها بحث میکردیم. در این مجلس آقایان مطهری، حائری تهرانی، دکتر بهشتی، سبحانی، بنده و آقای امینی در خدمت ایشان بودیم» که با آنکه برخی شرکتکنندگان را نام نبردهاند؛ ولی شاید کسی بگوید که درخواستکنندگان این جلسات بیرون از همین افراد نیستند (البته، استاد شهید مطهری برابر سخن خودشان و نیز جعفر سبحانی و نگارندهی مهر تابان، در آغاز در این جلسات حضور نداشتهاند).
[36] ایشان فلسفه را در نجف نزد حکیم آقا سید حسین بادکوبی تتلمذ کردهاند.
[37] استاد شهید مطهری در اسفند سال 1332 خورشیدی میگویند که دو و نیم سال پیش این جلسات آغاز شده که میشود اواسط 1329 خورشیدی و با تاریخ انتشار کتاب «نگهبانان سحر و افسون» در همان سال هماهنگ است.
[38] استاد سید هادی خسروشاهی این کتاب را (بدون پاورقیهای استاد مطهری) در سال 1386 با نام «اصول فلسفهی رئالیسم» منتشر کردهاند؛ ولی در چاپ 1397 نام مشهور «اصول فلسفه و روش رئالیسم» را بدان دادهاند و عکس دستخط علامه را که در آن همین نام را نوشتهاند، در آغاز کتاب آوردهاند (طباطبایی، 1397: 24).
[39] پیشتر بسیاری این مقالات را استنساخ کرده و از آنها نسخه برداشتهاند (مطهری، 1383: 39).
[40] یکی از اشکالهایی که بعلامهی طباطبایی و استاد مطهری میکنند/گیرند، این است که فلسفههای جدید بویژه مارکسیسم را از منابع اصلی آنها نخواندهاند و دریافت ایشان از این فلسفهها مطابق واقع نیست. در پاسخ این اشکال باید گفت که فعالیت ایشان بیشتر ناظر بدان تقریر و دریافتیست که از این فلسفهها در ایران رایج بوده و قصد ایشان بیشتر رفع نیازهای جامعهی فکری ایران بوده و برای این مهم، مطالعهی آثار فارسی متداول در این موضوعات کفایت میکرده است.