در زمستان بیبرفوباران امسال، در جمعهبازار کتابهای دستدوم پارک شهر یا کاخموزهی گرگان، چشمم بکتابی کوچک روشن شد. بر جلد آبی رنگپریدهاش، بر زمینهی زرد با سیاه نوشته بود: «فارسی را از یاد نبریم»! نظرم جلب شد و دولا شدم آن را برداشتم و مانند همیشه استخارهوار آن را گشودم و خواندم و با خود گفتم: «هر که آن را نگاشته، مردی ملا بوده»!
«م.ح. شهری»! او دیگر کیست!؟ کتاب را بقیمت 30هزار تومان خریدم ...!
شب رسیدیم تهران!
پیش از همه، لبتابم را روشن کردم و نوشتم: «فارسی را از یاد نبریم شهری»!
سید محمدحسین شهری روحانی!
نشناختمش تا آنکه دریافتم یکی از گزارشهای فارسی تاریخ کامل ابن اثیر و تاریخ مفصل عرب جواد علی از اوست. این شهری همان روحانیست!؟
بیشتر گشتوگذار کردم. اطلاعاتی بسیار کم از ایشان در فضای مجازی بود؛ ولی اندکی از زندگینامهاش را برخی شاگردان در وبلاگی قدیم نگاشته بودند.
در میان آثارشان که از صهیونیت تا تفسیر قرآن بود، مقالهای با نام «برگردان قرآن مجید گامی کوتاه در راه آفرینش هنری» بسال 1373 دربارهی ترجمهی قرآنشان میدرخشید که در پایانش ترجمهای سره و زیبا از سورهی مبارک «تکویر» چشمها را مینواخت: «به نام ایزد بزرگوار مهربان ...»! آنجا بود که دریافتم مدعیان ترجمهی پیامرسان قرآن که بزرگوار را برابر رحمان نهادهاند و پیشتر یادداشتی در نقدشان نگاشتهام، شاید آن را از ایشان برگرفته باشند.
از آنجا که ترجمهیقرآنبازم و بسرهگرایی میگرایم، در جستجوی ترجمهی ایشان شدم؛ ولی چیزی نیافتم و بر آن شدم که فردا بانتشار توس روم که شاید آنها خبری داشته باشند؛ زیرا «تفسیر کلامی قرآن» ایشان را بچاپ رساندهاند.
رفتم توس و گفتند: نه! چنین ترجمهای را نمیشناسیم.
اما فروشنده ناگهان گفت: البته، پسرشان، آقای شهری، در راستهی انقلاب دستفروشند.
انگشتبدهان ماندم و گفتم: جدی!؟
گفت: بله! فقط نگویید من بشما گفتم.
پرسانپرسان رفتم و بمن گفتند: پلهی تنگ بغل گوتنبرگ را برو طبقهی دوم!
روی دری بسته نوشته بود: «تهیه و خرید کتاب کمیاب قبل و بعد انقلاب 0912 علی شهری»
عکس گرفتم و بازگشتم توس!
یافتمش؛ ولی نبود.
میآید. کتابشناسی تواناست. از پدرش بارث برده!
چند روز گذشت و بعدازظهری دوباره رفتم آنجا و مردی متوسطقامت با جلیقهای از طیف قرمز دیدم و پرسیدم: جناب آقای شهری!؟ گفتند: بفرمایید! گفتم: شما فرزند استاد سید محمدحسین شهری روحانی هستند!؟ گفتند: بله! گفتم: پوزش فراوان! پدر بزرگوارتان گویا ترجمهای سره از قرآن دارند. بلافاصله گفتند: ندارند! گفتم: در مقالهای بسال 1373 گفتهاند: دارم و سورهی تکویر را بعنوان نمونه آوردهاند. گفتند: نه! از پس از وفات پدرم همه دنبال این ترجمهاند؛ ولی چنین ترجمهای نیست که ای کاش بود و پدرم در فقر و تنگدستی نمیمرد!
این جمله بسیار متأثرم کرد ....