جایگاه دانش تاریخ در میان علوم نزد ایجی در «تحفة الفقیر إلی صاحب السریر (فی علم التأریخ/التواریخ)»
سجاد هجری
«مطالعات نظری تاریخ» در جهان از جایگاهی برین برخوردار است. ایران هرچند از این قافله بسیار عقب است؛ اما در چنددههی گذشته برخی پژوهشگران کوشیدهاند که تاریخنگری و تاریخنگاری را در جهان اسلام بررسند. در این میان، کتاب «تحفة الفقیر إلی صاحب السریر» از محمد بن ابراهیم ایجی مغفول مانده است و هرچند ترجمهی بخشی از آن بفارسی هست، هیچ پژوهشی در فارسی دربارهی آن یافت نمیشود. این نوشتار میکوشد بطور بسیار کوتاه و بعنوان نخستین گام، جبران این خلأ را آغاز کند. در این نوشتار جایگاه علم تاریخ میان دانشهای گوناگون براساس دیدگاه ایجی در تقسیم علوم بطور اجمالی بررسی میشود.
کلیدواژهها: تاریخنگاری، تحفة الفقیر، ایجی، تیمور، روزنتال
مقدمه
یکی از موضوعات بنیادین در تاریخ جهان اسلام که بویژه امروزه بدان بیشوکم، توجه میشود و آثاری هرچند نقدپذیر و گاه کممایه در اینباره نوشته شده، «تاریخنگری» و «تاریخنگاری» در جهان اسلام است که میتوان از تعابیر «فلسفهی تاریخ» و «فلسفهی علم تاریخ» و نیز «مطالعات نظری تاریخ» نیز دربارهاش بهره برد. چون بدین موضوع اندیشیده میشود، بیش از همه نام ابن خلدون و مقدمهی بیمانندش بیاد میآید و سپس کسانی چون کافیجی و سخاوی بذهن میرسند (روزنتال، 1368: 14)؛ اما در این میان، کتاب مستطاب «تحفة الفقیر إلی صاحب السریر (فی علم التواریخ/التأریخ)» از دانشمندی با نام محمد بن ابراهیم ایجی چشمنواز است. سدافسوس[1] از نگارندهی این کتاب جز نام و کمی اطلاعات که خود در کتاب آورده (همان)، چیزی در دست نیست و گویا یک نسخه بیشتر از کتاب نمانده است[2]؛ از اینرو بررسی تبار این کتاب بسیار دشوارست. سوای دو تصحیح[3] که از این کتاب موجودست[4]، تنها فرانتس روزنتال در «تاریخ تاریخنگاری در اسلام» بدان پرداخته و بخشهایی از آن را بانگلیسی ترجمه کرده و درآمدی کوتاه دربارهاش نوشته است. هرچند اثر روزنتال را اسدالله آزاد در دههی شصت بفارسی ترجمه و در انتشارات آستان قدس رضوی منتشر کرده[5]؛ اما هیچ اثر تحقیقی دربارهی کتاب ایجی در زبان فارسی یافت نمیشود که تأملبرانگیزست؛ البته، دربارهی کافیجی و سخاوی نیز آثار تحقیقی در فارسی بسیار بسیار کم است. این نوشتار کوششی بسیار آغازین برای جبران این کمبود است. در این نوشتار پس از بررسی اجمالی دیباچهی تحفهی ایجی که دربردارندهی فهرست کتاب و برخی از رئوس ثمانیه است، دیدگاه او دربارهی تقسیم علوم و جایگاه تاریخ میان دانشها پژوهش میشود.
دیباچهی تحفهی ایجی
ایجی چنانکه در نسخهی تصحیحشدهی خالد احمد الملا السویدی آمده، کتابش را با متنی مضطرب[6]، با «تحمید (خطبهی حمدیه)» میآغازد و چنانکه سنت و هنر «مقدمهنگاری» کتابها در جهان اسلام است، آن را با «براعت استهلال» میآراید که با موضوع کتابش، «تاریخ»، سازگارست. او مینگارد:
وخلق الخلق بکمال قدرته أطوارا وأفاض علیهم سجال نعمته مدرارا میزهم ببالغ حکمته شعوبا وطوائف وجعلهم فی الأرض ملوکا وخلائف ثم أبادهم بعواصف هیبته وقهره وأدار علیهم دوائر الدهر المطواع لأمره فصارت صحائف أخبارهم عبرة للناظرین وآثار دیارهم تذکرة للمتبصرین له الملک بلاوصمة التزلزل والتغییم ولله ملک السموات والأرض وهو علی کل شیء قدیر ... (ایجی، 1431: 11)
که در آن از سنتهای الاهی-تاریخی میگوید که تأملبرانگیزست و اخبار جهانیان را پند (عبرت) اندیشهگران و هشدار (تذکره) نیکنگران میخواند. او در همان آغاز پس از «أما بعد» تاریخاندیشی و نگاه تاریخیاش را میآشکارد؛ زیرا بنوشتههای نگارندگان پیشین میاشارد که پرست از سرزنش روزگارشان و گلایه از آن:
فقد تداعت دواعی الأسلاف وتلاحقت همم الأخلاف خلال رسائلهم وفحاوی کتبهم ومصنفاتهم بنفثات شکوی الزمان ... قلما یوجد فی تصانیف الأولین سطرح بریء الذیل عن شکایة الدهر ولم تطلع فی تضاعیف مؤلفات الآخرین شطر لقی الحبیب عن ملامة العصر ... (همان: 12)
ولی او خود را دور از هر گونه نکوهیدن و گلهگذاری از روزگارش میداند و سپاسگزاری را بایسته میشمارد و زمانهاش را چنین میستاید:
فنحن بحمدالله تعالی وجمیل نواله بمعزل عن نطاق شکوی الزمان ... فإن عصرنا غرة الأعصار وبهجة الأدوار ومنال الأمان وشروی الجنان وربیع الدهور وباینة السرور ومفازة الأمانی ... (ایجی، 1431: 13)
که بنیاد این ستایش چنانکه آورده، بویژه در گسترش «عدل» (والعدل منبسط/وأظل جناح العدل علی الأیام/بارتداء رداء العدل) و فزونی «امن» (فروایة الأرض عن خبایا الأمن مشحونة) در آن روزگارست که «أمیر تیمور» بر ایران حکم میراند. او پس از ستودن او و پادشاهیاش، بچرایی نگاشتن «تحفة الفقیر» میپردازد و مینویسد:
... فاخترت أتم أنواع الشکر وأنماها وأدومها علی وجه الأرض وأبقاها ... فجمعت لعالی خزانته کتابا أنفع العلوم وأجدی المعارف و ... وأرفعها قدرا وأعلاها علما استأثره الله تعالی فی محکم کتابه ... وهم علم الأخبار والسیر وذکر الآثار والعبر المشتمل علی الحکم والآداب وصوائب آراء ذوی الفطنة والأالباب فیه تبصرة لمن تبصر وتذکرة لمن أراد أن یذکر و ... (همان: 16 و 17).
پس انگیزهی نوشتن این کتاب چنانکه نگارنده میگوید، سپاسگزاری از تیمور، «صاحب السریر»، است و آن (نگاشتن کتاب) در نظر ایجی، درستترین و پایدارترین گونهی سپاسداریست. او در این بند تاریخ را پرسودترین دانشها و برترین آنها خوانده که خدا آن را در قرآن برای خود برگزیده و بخود ویژه ساخته است (استئثار). او گویی بـ«نقص/نقصه/قصصناهم علیک ...» و «فلنقصن علیهم ...»های قرآن میاشارد که خدا «قصه گفتن» را بخود بسته (اسناد/نسبت داده) است و قصه را نیز همان تاریخ میشمارد.
روزنتال «تحفة الفقیر إلی صاحب السریر فی علم التواریخ» ایجی را دومین[7] کوشش بنیادین در جهان اسلام که بفاصلهی چهار سال پس از مقدمهی ابن خلدون در سال 783 ق. نگاشته شده[8](روزنتال، 1368: 2/14)، دربارهی تاریخنگری و تاریخنگاری (روش[شناسی] تاریخنگاری (همان)) میپندارد:
اگر مقدمة ابن خلدون را که تحریر اصلی آن چهار سال پیشتر به پایان رسید مستثنا کنیم، این نسخه حاوی کهنترین بحث نظری مبسوط تاریخنگاری است که تا کنون از جهان اسلام شناختهایم. (روزنتال، 1368: 2/13)
اگر تحفه چنانکه ایجی در باب هفتم آورده و روزنتال گوشزد کرده[9]، بسال 783 ق. نگاشته شده باشد، از آنجا که در آن تاریخ تیمور هنوز ایران را فتح نکرده و بر جلایریان و مظفریان چیره نشده[10] و ایجی هرچند از سرگذشت او چیزی نمیدانیم؛ ولی از آنجا که اهل «ایج/ایگ» (فارس) است و چنانکه خود اشاره کرده، شاگرد عضدالدین ایجی متوفای 756 ق. بوده (ایجی، 1431: 133)[11]، باحتمال در آن تاریخ در قلمروی یکی از این دو سلسله بویژه دومین میزیسته؛ پس معنا نداشته که از عدل و امن تیموری سخن راند و او را بستاید و برای سپاسگزاری این کتاب را برای او بنگارد و بدو پیش کشد (پیشکش کند)؛ از اینرو بنظر میرسد درآمد کتاب سالها بعد بدین صورت درآمده (شاید بتوان گفت که کتاب دو یا چند «تحریر» داشته که مستبعد نیست!)؛ چنانکه نسخهی کاتب بسال 800 ق. است (همان: 2/14)[12]. او در مقدمه بنامگذاری کتاب میاشارد: «وسمیته (تحفة الفقیر إلی صاحب السریر) خلد الله سلطانه» (ایجی، 1431: 17) که با این وصف، این نامنهی نیز یا پسین است یا مصداق «صاحب السریر» در آن گوناگون شده[13]. «خاتمة کتاب» نیز در ستایش تیمورست و با این منطق، آن نیز دگرگون شده یا بعدها نگاشته شده است. در دیباچه مینویسد:
خاتمة الکتاب ... نبذ من أخلاق سلطان الزمان وایلخان الدوران ناشر العدل والإحسان بأبسط بساط الأمر ... (همان: 22)
و در خاتمه از او چنین نام میبرد[14]:
قطب الحق والسلطنة والدنیا والدین أمیر تیمور خلد الله سبحانه وتعالی علی العالمین خلال خلافته وسلطنته أبد الأبدین (همان: 344)
همه میدانند هرچند یورش مغولان آسیبهایی فراوان بایران زد؛ ولی تاریخنگاری را در جهان اسلام زنده کرد بلکه نیرو بخشید و زمینهی پرداختن بـ«روشپژوهی» تاریخ (تاریخنگاری) و نیز تاریخنگری را فراهم ساخت؛ چنانکه از مقدمهی ابن خلدون و تحفهی ایجی آشکارست. این شیوهی ستودن تیمور و سخن از عدل و امن او گفتن، هرچند چنانکه اشاره شد، باحتمال، بعدها بدین شکل درآمده، آدمی را بهوس میاندازد که میان مغولان و پدیدار شدن گونهی «فلسفهی علم تاریخ» در جهان اسلام «تجاذب انتخابی» (elective affinity)[15]وبری ببیند؛ ولی باید دانست که بسیاری از این مدحها و اهدای کتابها یا از روی تقیه است یا برای ماندگاری کتاب و مفادش را نمیتوان باور داشت؛ مگر آنکه گواهان دیگر تاریخی آن را تأیید کنند.
فهرست کتاب ایجی و رئوس ثمانیه نزد او
ایجی پس از خطبهی حمدیه، مداحی تیمور و طرح چرایی نگارش کتاب و نامگذاری آن، فهرست کتابش (فهرست الکتاب) را میآورد. او کتابش را در ده باب تدوین کرده که آدمی را بیاد «مقولات عشر» ارسطویی و تقدس نسبی این عدد نزد فلسفیان (فلسفهکاران) میاندازد و شاید نشان آن باشد که ایجی تعلقات فلسفی و کلام عقلی دارد که از شاگردی عضدالدین ایجی و نیز آوردن خوشگمانانهی آرای فیلسوفان یونان و کسانی چون ابن سینا در تحفه (همان: 133) نیز دریافتنیست؛ چنانکه روزنتال میگوید: «... درنتیجة تماس با عضدالدین بهسوی میوههای ممنوعة فلسفه و مطالعة ادیان غیراسلامی کشیده شد» (روزنتال، 1368: 14) و آشکارا، از چنین کسی با چنان گرایشی، نگاشتن «فلسفهی علم تاریخ» بیش از دیگران انتظار میرود.
در میان بابهای تحفهی ایجی، بابهای نخست، دوم، چهارم و ششم بیش از همه با «مطالعات نظری تاریخ» مرتبطاند. ایجی در پایان فهرست کتاب چهار نکته را که بنظرش همه باور دارند (اتفاق الجمهور) خواهان دانش (خاطب ... طالب) باید آنها را بر آموزش آن دانش پیش نهد (لزم علیه فی طلب مخطوبه وتحصیل مطلوبه تقدیم أربعة أمور) و هر کتابی شایسته است با آنها آغاز شود (نقدم ما ینبغی[16] تقدیمه فی کل کتاب)، بیان میکند که گویا آنها چهاریک از «رئوس ثمانیه» بلکه مانند آنها هستند[17]؛ زیرا پس از تبیین این چهار میگوید: «وأما العلم بالأربعة الباقیة من المقدمات ...» (ایجی، 1431: 24) که روی هم میشوند هشت مقدمه که البته، او از عبارت رئوس ثمانیه بهره نمیبرد. این رئوس را در علم منطق (کتاب البرهان) شرح میکنند و خود نشانهی تمحض ایجی در علوم عقلیست. این چهار، 1. عنوان/سمهی علم یا تعریف آن (أن یعرفه علی وجه ینکشف له معناه)، 2. موضوع علم (أن یعرف ما هو الموضوع إذ هو أساس العلم و ...)، 3. غرض و فایدهی علم (أن یعرف الغرض الحامل علی الطلب أولا ویتصور الفائدة الحاصلة منه آخرا)[18]و 4. مبادی علم (أن یعرف مبادیء علمه ومبناه ومناهج مقصودة و ...) و شاید دربردارندهی «أنحاء التعلیم/أنحاء تعلیمیة» باشد؛ ولی آشکارا، منابع و روشهای معتبر در تاریخ است[19] (همان: 22 تا 24)[20]. او در پایان دیباچه این چهار مقدمه را بطور اجمالی بیان میکند. او علم تاریخ را چنین تعریف میکند و در ضمنش موضوع تاریخ را نیز روشن میگرداند:
فاعلم أن علم التاریخ هو معرفة ما نقل من أحوال العالم مقیدة بأوقاتها من حیث إنه ما موضوعه المخلوقات لاسیما أبناء آدم وما یتعلق بهم مما من آثارهم[21] وذلک من حیث أنها مخبر عنها بخبر (همان: 24)
از این تعریف برخلاف تبیین ابن خلدون، همان تصور «تاریخ نقلی»[22] بیشتر بذهن میرسد؛ اما تاریخ با توجه بدین تعریف، سه رکن بنیادین دارد: 1. وابستگی بزمان (مقیدا بأوقاتها)، 2. بسیار ویژه بودن بانسان (لاسیما أبناء آدم/بنی آدم غالبا) و 3. متکی بودن باخبار (من حیث أنها مخبر عنها بخبر) که تحفهی ایجی بیش از همه سومی را کاویده است. او غرض تاریخ را جز فائده آن میداند و فوایدش را چنان بسیار میداند که بشماره درنمیآید:
وما الغرض منه [إلا][23] الإطلاع علی أحوال أعیان العالم وأصناف بنی آدم حسبما نقل وفائدته أکثر من أن یستقصی منها الإستدلال بذلک علی حدوث العالم واحتیاجه إلی خالق مدبر ... وهی أجل فوائد (همان)
ایجی برترین سودمندی (اجل فوائد) تاریخ را استدلال کردن با (بوسیلهی) آن بر حدوث عالم میداند[24] که بنظر میرسد مقصودش آن است که تاریخ تأمینکنندهی صغرای استدلال کلامی حدوث عالم است[25][26] و حدوث عالم در بحثهای کلامی خود صغرای استدلال بر وجوب خالق است. در پایان نیز بطور اجمالیف بمنابع تاریخ میپردازد که محوریترین بحث تحفه است. او مبادی تاریخ را «هی ما یتوقف علیه علم التاریخ» معنا میکند؛ یعنی آنچه دانش تاریخ بر آنها استوارست که نقلهای شفاهی و روایات کتبی است:
وأما مبادئه وهی ما یتوقف علیه علم التاریخ فالنقل من أفواه الرجال بالسماع والروایة عن متون الأسفار بالتتبع وللروایة طرق وأسالیب تکفل بیانها أئمة علم الحدیث وقلما أمکن أن یراعی فی سائر المنقولات (ایجی، 1431: 25)
ایجی روایت را دارای راهها و الگوهایی میشمارد (وللروایة طرق وأسالیب) که در دانش حدیث از آنها بحث میشود (دانش حدیث عهدهدار بیان آنهاست) و هرچند باور دارد که آن روشها و سبکها را کمتر میتوان (قلما أمکن) در نقلهایی جز حدیثها بکار برد؛ اما او در سراسر کتاب تحفه، از مطالب این علم مانند کافیجی و سخاوی برای روششناسی تاریخ بهره میبرد[27]. روزنتال در اینباره میگوید:
او برای ارزیابی انتقادی نقلها و روایتها بر معیارهای دانشمندان اهل حدیث و اصول تدوینشده از سوی فقیهان بر مبنای منطق صوری برای تعیین صحیح و سقیم تکیه کرد (روزنتال، 1368: 15)
تقسیم علوم نزد ایجی و جایگاه دانش تاریخ در این میان
نخستین باب تحفهی ایجی که بحثی بنیادین در فلسفه و تاریخ علم است و در «کتاب البرهان» از صناعات خمس دانش آلی منطق و «رئوس ثمانیه» در آغاز بسیاری از کتابهای علوم گوناگون و بویژه در کتابهای طبقهبندی دانشها مانند «إحصاء العلوم» فارابی، «مفاتیح العلوم» خوارزمی، «جامع العلوم/ستینی» فخررازی، «مراتب العلوم» ابن حزم و ... که در جهان اسلام فراواناند، از آن بحث میشود، دربارهی «تقسیم علوم» و جایگاه دانش تاریخ میان آنهاست: «الباب الأول فی تقسیم العلوم وأنواعها وأصنافها وتعرف رتبة علم التاریخ[28]» (ایجی، 1431: 18) که از وجوهی نوآورانه است و جای بررسی دارد. ابن خلدون که چنانکه اشاره شد، پیش از ایجی بمطالعات نظری دربارهی تاریخ دست زده، در مقدمهی نامورش علوم گوناگون را نام میبرد و شرح میدهد (ابن خلدون، 1425: 2/171 تا پایان)؛ ولی در آن میان نامی از علم تاریخ[29] و جایگاهش در طبقهبندی علوم نیست و هرچند «علم العمران» را که بنحوی تاریخ در نگاه و نزد اوست، در کتاب بحث میکند؛ اما نسبتش را با علوم دیگر روشن نمینماید و جایی بدان در میان دانشهای دیگر اختصاص نمیدهد و بعبارتی، هیچجا از «رتبة علم التأریخ» سخن نمیگوید که بسیار تأملبرانگیز است[30]؛ اما ایجی چنین نیست. او دانشهای مدون رایج (العلوم المدونة المتداولة بین أربابها (ایجی، 1431: 32)) را نخست بسه نوع/گونهی کلان 1. شرعی، 2. حکمی و 3. ادبی میبخشد (تقسیم میکند): إن العلوم علی اختلاف أنواعها وتشعب فنونها وأصنافها تنقسم إلی أنواع ثلاثة شرعیة وحکمیة[31] وأدبیة (همان: 27) و موضوع هر یک را شرح میدهد و دانشهای ادبی را متعلق بـ«الألفاظ الموضوعة وعوارضها وأحکامها لفظا ومعنی» (همان) یا «بأنواع الألفاظ الموضوعة المفردة والمرکبة والمنظومة والمنثورة ومعانیها وعوارضها وأحکامها وخواصها» (ایجی، 1431: 30) میداند و آن را دو قسم میشمارد که دومینش دربارهی «الألفاظ المرکبة» است که خود دو ضرب است که دومی «بأعیان المرکبات من جهة الدلالة علی المعانی وصفا» (همان: 31) تعلق دارد و آن را «علم المحاضرة» بمعنای «ما تحاضر به صاحبک من قصة أو مثل أو شعر» (همان) مینامد. این ضرب باعتبار 1. نظم یا نثر بودن و 2. متبع و مخترع بودن (اتباع و اختراع) چهار بخش است که قسم نثر متبع سه گونهی متبع «بحسب اللفظ»، «بحسب المعنی دون اللفظ» و «المتبع لفظا ومعنی» دارد که دومین «علم الأخبار»ست[32]که آن را چنین تعریف میکند[33]:
ما اتبع بحسب المعنی دون اللفظ وهو علم الأخبار المثبتة عن أحوال المخلوقات من بنی آدم غالبا أو غیرهم نادرا أو أفعالهم وأنسابهم ومساکنهم وبلادهم ومسالکها وعجائبها وما بقی من آثارهم (همان)
او سپس «علم الأخبار» را موشکافانه و تا حدودی نوآورانه، هشت دانش میشمارد (هذه علوم ثمانیة یشملها علم الأخبار) و هر یک را نامی مینهد (ویختص کل باسم) و بطور ویژه، دانش تاریخ (علم التاریخ) را چنین تعریف میکند:
... فالمتعلقة بأحوال الناس فی الأوقات الماضیة والأمم السافلة والحوادث الکائنة مع تعیینها بینها وبین عظائم الوقائع من الأزمنة بالشهور والسنین علم التاریخ (ایجی، 1431: 30 و 31)
در این تعریف وابستگی بزمان (زمانمندی) را که پیشتر ذکر شد، تبیین میکند. او از مبدأ زمان و تقویم میگوید. درحقیقت، «عظائم الوقائع من الأزمنة»، واقعههای بسیار بزرگ از زمان، مبادی/مراجع تاریخاند که همهی حوادث با آنها سنجیده و زمانبندی/گذاری میشوند. نزد ایجی علم تاریخ از گونههای علم اخبارست و ویژهی مردم (انسانها) و جوامع (امم) آنهاست و اینکه نخست آمده، گویا نشان برتری جایگاه آن نسبت بدیگران است؛ ولی شاید بتوان علم اخبار را نزد او تاریخ بالمعنی الاعم و علم تاریخ را تاریخ بالمعنی الاخص دانست. هفت دانش دیگر از علم اخبار چنین است: 2. «علم السیر» که بدان میتوان زیستنامه یا سرگذشتنامه گفت، دربارهی زندگی شخصی بزرگمردان (اشراف) است. 3. «علم القصص» یا دانش داستانها دربارهی کسانیست که جهتی واحد آنها را دربر میگیرد (میانشان اشتراک است و در وجهی همداستاناند!). 4. «علم الأنساب» که تبارشناسی گفته میشود، دربارهی نسبهاست (نژادها و خویشاوندیها). 5. «علم الملاحم» دربارهی جنگها که بمعنای پیشگوییهاست. 6. «علم الآثار» دربارهی کشورها که بدان «المسالک والممالک» نیز گویند (بخشی از جغرافیا). 7. «العجائب» که دربارهی داستانهای شگفتانگیز و خندهآورست. 8. «الحکایات» که دربارهی چیزهای کمیاب/نوادر و ناآشنا و زبانبسته است. او با این شرح، فصل نخست دربارهی تقسیم علم و جایگاه تاریخ در آن را بپایان میبرد و فصل دوم را در معنای لغوی و اصطلاحی تاریخ (تعریف تاریخ) میآغازد.
نتیجه
هرچند کتاب تحفهی ایجی تا حدودی گمنام است؛ ولی دور نیست که بر آثار پیس از خود تأثیرگذار بوده باشد؛ ولی بررسی این تأثیرات بسیار دشوار است. او تاریخ را از «علم المحاضرة» که خود دومین قسم از «الألفاظ المرکبة» از گونهی ادبی که سومین از علوم سگانه و در عرض علوم حکمی و شرعی است، میداند. علم اخبار از گونهی محاضرات متبع لفظی و معنویست و چنانکه آمد، تاریخ نخستین بخش دانش اخبارست. بررسی آرای ایجی در مطالعات نظری تاریخ از اهمیتی سرشار برخوردارست و جا دارد پژوهندگان تاریخ ببرسی این کتاب دستنخورده و کاویدهنشده روی آورند.
فهرست منابع و مآخذ:
ایجی، محمد بن ابراهیم (1431) تحفة الفقیر إلی صاحب السریر فی علم التاریخ، خالد احمد الملا السویدی، دمشق: دارسعدالدین للطباعة والنشر والتوزیع
بغدادی، اسماعیل (بیتا) إیضاح المکنون فی الذیل علی کشف الظنون، بیروت: دار إحیاء التراث العربی
رستم، اسد (1392) نقد تاریخی (روایت بوممحور از تاریخورزی علمی مسلمانان)، سید محمدرضی مصطفوینیا و حسن حضرتی، تهران: سازمان مطالعه و تدوین (سمت)
روزنتال، فرانتس (1368) تاریخ تاریخنگاری در اسلام، اسدالله آزاد، مشهد: مؤسسة چاپ و انتشارات آستان قدس رضوی
شیرازی، قطبالدین (1379) شرح حکمة الإشراق، عبدالله نورانی و مهدی محقق، تهران: مؤسسة مطالعات اسلامی دانشگاه تهران-دانشگاه مکگیل
فخررازی، محمد بن عمر (1420) المطالب العالیة من العلم الإلهی، محمد عبدالاسلام شاهین، بیروت: دارالکتب العلمیة
مدنی شیرازی، سید علیخان (1432) الحدائق الندیة فی شرح الفوائد الصمدیة، سید ابوالفضل سجادی، قم: منشورات ذوی القربی
[1] صد در اصل سد و واژهایست فارسی که در «سده» (جشن سده) خود را نشان میدهد.
[2] روزنتال مینگارد: «زکی ولیدی توغان نخستین کسی بود که نظر پژوهشگران را به یک نسخة خطی بظاهر منحصر بهفرد در کتابخانة سلیمانیة استانبول، مجموعة هتیس تورهان ولیده سلطان، با نشانة بازیابی 231 جلب کرد» (روزنتال، 1368: 13)
[3] که یکی از تصحیحها که در اختیار نگارنده بوده، پر از اشکال است و آشکارا، هم نسخه ناخوانا و هم مصحح ناشی بوده است.
[4] تأملبرانگیزست که تا آنجا که نگارنده جستجو کرده، از این کتاب دو نسخه بیشتر در کتابخانههای عمومی و دانشگاهی کشور نیست.
[5] البته، باید اشاره شود که خود ترجمه بازنشر نشده که جای تأمل است.
[6] هر کس این بخش را بخواند، بنظرش میرسد متن مضطرب است و شاید با عجله نگاشته شده و البته، هرچند مصحح نسخه را چنین میشناساند: «والنسخة خزائنیة نفیسة ولایسودها أی طمس أو تحریف» (ایجی، 1431: 7) بنظر میرسد بخشهایی از نسخه ناخوانا بوده و بدرستی تصحیح نشده است. روزنتال در «تاریخ تاریخنگاری در اسلام» این بخشها را ترجمه نمیکند: «پایان دیباچة مؤلف (برگ b12)» (روزنتال، 1368: 2/17) و دربارهاش چیزی نمیگوید که تأملپذیر/برانگیز است. در اینکه برخی بخشهای نسخه ناخواناست، شکی نیست؛ زیرا مصحح از سهنقطه بسیار بهره برده و شاید برخی اشتباههای از کاتب باشد؛ البته، جا داشت مصحح آنها را اصلاح میکرد؛ نمونهاش آنجاست که ایجی از حکیمان ایران باستان میگوید: «فیهم الحکماء النبلاء والموابذة العظماء ... هو نقل عنهم صاحب حکمة الأشراف أقوالا ...» (ایجی، 1431: 119) که آشکارا، «حکمة الإشراق» درست است.
[7] شاید بتوان کوششهای خوارزمی در «مفاتیح العلوم» را نیز از این سنخ و مقدم شمرد؛ زیرا او بنحوی اصطلاحنامهای برای دانش تاریخ برساخته است و نیز در مقدمهی برخی کتابهای تاریخی در جهان اسلام دربارهی مباحث نظری علم تاریخ بطور اجمالی بحث شده است.
[8] روزنتال مینگارد: «ایجی اثر خود را در سال 783 ه ... تصنیف کرد (برگ b79). کاتب نسخه، پیرعلی الحافظ مشهور به ... بود که کارش را روز سهشنبه اول محرم سال 800 ه ... به پایان رساند» (همان: 2/14) و ازقضا، خالد احمد الملا السویدی، مصحح کتاب، نیز از این نسخه بهره برده است (ایجی، 1431: 7)؛ ولی گویی پایان نگارش ایجی را 800 دانسته: «فرغ منها سنة 800 ه» (همان: 5) که با توجه بنسخه، پایان کتابت پیرعلی است. در «إیضاح المکنون» که ذیل کشف الظنون است، آمده: «فرغ سنة 840» (بغدادی، بیتا: 1/255) که آشکار نیست این تاریخ مرتبط با نگارش ایجیست یا آنکه چایان نسخهای دیگرست.
[9] «... ولذلک بنوا تاریخهم من ابتداء یکون منه إلی سنة ثلاث وثمانین وسبعمائة وهو تاریخ هذا التألیف» (همان: 125) این احتمال هست که این باب را هرچند از ابواب پایانی کتاب است، بدان تاریخ نگاشته و نگارش کتاب (ابواب بعدی) سالها بطول انجامیده و درآمد را نیز چنانکه انتظار میرود (بویژه با وجود فهرست کتاب در دیباچه)، در پایان و حتا پس از خاتمه نوشته و در آن هنگام، تیمور بر مظفریان چیره شده است.
[10] در پایان فصل دوم از باب دهم از مظفریان نام میبرد: «... وبعدهم أمراء المظفریة وشرح حالهم لایخفی علی أهل الزمان» (ایجی، 1431: 338) نیز گفتنیست در تاریخ نگارش کتاب، 783 ق.، هنوز شاه شجاع مظفری (786 ق.) زنده و بر تخت بوده است.
[11] «قال الإمام المولی السعد عضد الحق والدین الإیجی ... وأجاب المولی أستاذ الشرع سند الملة والدین رحمه الله» (همان: 133) که روزنتال نیز از این عبارت دریافته که عضدالدین استاد صاحب تحفه بوده است (روزنتال، 1368: 14).
[12] از آنجا که نسخهی خطی کتاب در دست نگارنده نیست، جز آنکه طرح پرسش کند و گمان برانگیزد، در اینباره هیچ نظری نمیتواند دهد.
[13] دگرگون کردن دیباچهی کتاب و اهدای دوبارهی آن بدیگری، سابقه دارد؛ چنانکه خواجه نصیرالدین طوسی دربارهی «اخلاق ناصری» چنین کرده است (طوسی، 1356: 9، 10، 17 و 18) و با توجه بدینکه شاه شجاع در تاریخ نگارش کتاب، 783 ق.، بر تخت بوده، شاید نخست کتاب بدو اهدا شده و صاحب السریر او بوده است.
[14] در میانهی کتاب، فصل هفتم، نیز میآورد: «والحاصل أن أعدل الأمم مزاجا وأکثرهم عقلا ورأیا وتوالدا وتناسلا وأحسنهم صورة وسیرة سکان الإقلیم الرابع المظللة بسبوع ظلال سلطان سلاطین العالم قطب دائرة السلاطین والخلفاء ...» (ایجی، 1431: 133) که بیقرینهی خارجی روشن نیست که را میگوید.
[15] مبنای کتاب «اخلاق پروتستانی و روح سرمایهداری» وبر «تجاذب انتخابی» است. این استعاره را که از شیمی آمده، نخستینبار گوته در رمانی بکار برد و وبر آن را از گوته برگرفته است. این مفهوم یکی از ناکاویدهترین نوآوریهای وبرست که منتقدانی بسیار نیز دارد. محمدامین قانعیراد در کتاب «اخلاقیات شعوبی و روحیة علمی» میکوشد با این استعاره وضع رشد علم را در آنچه سدههای زرین خوانده شده، «تفسیر» کند.
[16] مصحح «نبغی» (میخواهیم) آورده که هرچند توجیه ومعنا دارد؛ اما بنظر میرسد «ینبغی» (شایسته/بایسته است) مناسبترست و یا ناخوانا بوده یا کاتب اشتباه کرده است.
[17] برای بحث «رئوس ثمانیه» بطور ویژه بشرح حکمت اشراق قطب شیرازی و حاشیهی ملاعبدالله بر تهذیب منطق تفتازانی رجوع شود.
[18] بسیاری، میان سه عنوان غرض، فائده و منفعت در علم تفاوت نهادهاند و نیز چند گونه غرض مانند «غرض تدوین» و «غرض تعلیم» برشمردهاند.
[19] مقدمات چهارگانهای که ایجی در اینجا طرح میکند، بطور کامل، با آنچه از رئوس ثمانیه مشهورست، مطابقت ندارد. رئوس ثمانیه را بیشتر کتابها چنین شمردهاند: 1. الغرض من العلم، 2. المنفعة، 3. السمة، 4. المؤلف، 5. من أی علم هو (جنس علم)، 6. فی أی مرتبة هو (رتبهی علم)، 7. القسمة (ابواب علم) و 8. أنحاء التعلیم (شیرازی، 1379: 17 و 18)
[20] در این بخش ایجی از عبارت «قال» بهره میبرد و از کتابی با نام «النهایة فی شرح الغایة» نام میبرد که آشکار نیست مقصودش کیست و کدام کتاب است و نه مصحح کتاب و نه روزنتال در اینباره چیزی نگفتهاند.
[21] مصحح بجای «آثارهم» بطور شگفتی، «آقارهم» تصحیح کرده که شاید کسی بگوید که اشکال تایپی است.
[22] البته، واژهی «معرفة» دانستنی موشکافانه است.
[23] در متن مصحح نیامده است که یا در اصل نسخه نبوده و کاتب قصور کرده یا بوده و ناخوانا بوده و مصحح بدرستی تصحیح نکرده است.
[24] میتوان از «تاریخ کلامی نزد تاریخگذاران اسلامی» سخن گفت؛ چراکه بسیاری از کتابهای تاریخ در «جهان اسلام» با «إثبات الصانع» و «حدوث العالم» آغاز میشوند. در آغاز این دست کتابهای تاریخ مسلمانان (اسلامی!؟)، پس از اثبات صانع، از «نخستین آفریده» (أول ما خلق الله ...) که در «روایات» بسیار آمده و نیز چیدمان (ترتیب زمانی!) آفریدگان، سخن میرود. «حد وسط» برهانشان بر هستی آفریننده، «نوپیدایی جهان» (حدوث زمانی عالم)ست! این تاریخگذاران (مورخان)، متکلمانه (کلامی)، این نهاده را بررسیدهاند؛ زیرا «حد وسط» فیلسوفان مسلمان/اسلامی برای اثبات صانع، «حدوث ذاتی» یا همان امکانست! این تاریخنگاران متکلممآب، پیش/قبلها و پس/بعدها (… قبل کل شیء/… ثم خلق) را (در احادیث) مانند «نخستی/نخستینی» (أولیت: إن أول ما خلق الله ...)، زمانی پس تاریخی (در معنای معمول!) میدانند! امروزه، بسیار در محافل تاریخی از نسبت میان کلام و تاریخ سخن میرود و بسیاری تاریخ را لابشرط از کلام (حتا بشرط لای از کلام!) و برخی آن را بشرط کلام میدانند و با دیدن این دست صحف یادشدهی تاریخ در تمدن اسلامی، میتوان گفت که قدمای ما تاریخ را از وجوهی، بشرط کلام میدانسته و در کتابهایشان از موضوعات و استدلالهای کلامی بهره میجستهاند! برخیشان از چیستی پدیدار «زمان» نیز در این آغازها سخن گفته و بسیاریشان آن را «موهوم» پنداشتهاند! برخی از این کتابها «تاریخ الرسل والملوک (تاریخ الطبری)» لأبی جعفر محمد بن جریر الطبری، «المنتظم فی تاریخ الملوک والأمم» لأبی الفرج عبدالرحمان بن علی بن محمد بن الجوزی و «کنز الدرر وجامع الغرر» لأبی بکر بن عبدالله بن أیبک الدواداری است.
[25] دلیل نامور «العالم متغیر وکل متغیر حادث فالعالم حادث» را بذهن میآورد که صغرایش تغیر عالم است.
[26] چنانکه در «برهان نظم» برای اثبات خالق صغرای استدلال از طبیعیات گرفته میشود.
[27] در اینباره بکتاب «نقد تاریخی» اسد رستم رجوع شود.
[28] رتبهی علم گویا سه معنا دارد: 1. جایگاه دانش در طبقه/تقسیمبندی علوم، 3. جایگاه آن در ترتیب علمآموزی در میان دانشها و 3. شرف علم که هر سه در کتابهای جهان اسلام بیشوکم بحث میشده و برای هر کدام ملاکهایی بیان شده است. برای نمونه، فخررازی در «المطالب العالیة من العلم الإلهی» در فصل نخست با نام «فی بیان أن هذا العلم أشرف العلوم علی الإطلاق»، ملاک شرافت علم را چهار وجه میداند (فخررازی، 1420: 13، 14و 15)؛ البته، شاید با توجه بمیراث جاهن اسلام شرف علم را بسه چیز دانست: 1. موضوع علم هرچه در جهان برتر باشد. 2. غرض علم هرچه در سعادت انسان مؤثرتر باشد. 3. روش علم هرچه یقینبخشتر باشد.
[29] او در مقدمه یک بار از عبارت «فن التأریخ» و چندباری از ترکیب «علم التأریخ» بهره برده است؛ ولی کلیدواژهی بنیادین او همان «علم العمران» است.
[30] برخی این وضع را نزد ابن خلدون نقادی او بطبقهبندی متداول ارسطویی دانستهاند که تاریخ آنگونه که ابن خلدون بدان میاندیشد، در این طبقهبندی نگنجد؛ ولی این سخن پذیرفتنی نیست؛ زیرا بسیاری از الگوهای طبقهبندی دانش در جهان اسلام از ارسطو فراتر رفته است.
[31] مصحح کتاب «حکمة» آورده که گویا در نسخه چنین بوده و شاید اشتباه کاتب است؛ زیرا بقیاس دو گونهی دیگر، آن باید «حکمیة» باشد.
[32] اینکه تاریخ بخشی از «المحاضرات» است، در آثار دیگران نیز با توضیحاتی گوناگون یافت میشود؛ چنانکه سید علیخان مدنی شیرازی در شرح خود بر صمدیهی شیخ بهائی با نام «الحدائق الندیة فی شرح الفوائد الصمدیة» مینگارد: «ومنها فروع والبحث فیها إما أن یتعلق بنقوش الکتابة فهو علم الخط أو یختص المنظوم باعتبار النظر فی محاسنه ومعایبه من حیث هو منظوم وهذا العلم المسمی بقرض الشعر أو یختص بالمنثور وهو علم إنشاء النثر من الرسائل والخب ونحوها أو یختص بشیء منها بل یکون شاملا لهما وهو علم المحاضرات ومنه التواریخ» (مدنی شیرازی، 1432: 45)
[33] بررسی تفصیلی و جزئی تقسیم علوم نزد ایجی نیازمند مجالی دیگر است و این نوشتار مختص جایگاه تاریخ در این تقسیمبندیست.