درآمدی بـ«نفوذشناسی» و آغازی بر نفوذ و «تغییر سیاسی»
واژهشناسی و برخی گونههای نفوذ:
1. «نفوذ» در لغت (موضوع له)، بمعنای «الورود الدقیق علی شیء فی مادی أو معقول» گفته شده و در آن، «ورود» (موضوع له) در برابر «صدور»، بمعنی «هو آخر مرتبة من الإشراف فی قبال الصدور وهذا قبل الدخول فی قبال الخروج (أول مرتبة من الدخول قبله) ... أی الدنو من الشیء» است.
2. میتوان بسادگی، «نفوذ» را بفارسی، «نزدیکی موشکافانه، بچیزی پیش از درآمدن درش» ترجمه و تعریف کرد. شاید، برابر (برابرنهاد)ی «یکه» (مفرد یا بسیط در برابر مرکب) در فارسی، نتوان برایش یافت. برخی، واژگانِ «تراوش»، «رخنه»، «نشت»، «راهیابی»، «گذر» و «فروشدن» (فروروی) را برابر آن نهادند که چندان، «سازگار» نیست و «برابری» (مطابقت) ندارد. بنا بر ترجمه- تعریفِ فارسی بالا، «مقومات» معنایی نفوذ، «نزدیکی» (دنو: نزدیک شدن)، «موشکافانه» (دقیق (لطیف و ظریف): ریز/ باریک/ نازکبینانه) و «پیش از درآيش» (دخول: درشدن) است.[1]
· اگر چه «موضوع لهِ» واژهی «نفوذ» چنانچه آمد، «نزدیکی موشکافانه، بچیزی پیش از درآمدن درش» است ولی این واژه بیشتر، با «توسع» (گسترشِ مصداقی و با مسامحه، مفهومی) در معناهای (دستکم، در آغاز) «مجازی» که دستپایین، برخیشان «مجاز مشهور»ست و شاید این واژه با «فزونی کاربرد» (کثرت استعمال) و در نتیجه، «وضع تعینی»، ببرخی از این معناها «نقل» شده باشد، بکار میرود (مستعمل فیه). این واژه با بسامدی بسیار، در فارسی و تازی، در همان معنای نزدیکِ «دخول» (درآمدن یا درشدن) کاربرد دارد. یکی از واژههای پرکاربرد که بسیار برابر «نفوذ» (-ِ بیشتر معنوی) نهاده میشود و گاه نفوذ را با آن تعریف میکنند، «تأثیر» است. با اندکی دقت در مصداقهایی که در دو بند دیگر شمرده میشود، میتوان این برابری را یافت.
· با اندیشه در موضوع له «نفوذ» که آن را پیش از «دخول» (دخالت یا مداخله[گری]!) میدانند، میتوان گفت که «نفوذ» درامد و مقدمهی «دخول» است. برای «دخول» در چیزی، نخست باید در آن «نفوذ» کرد بدین معنا که «دخول» متوقف بر «نفوذ» است ولی گویا، «نفوذ» مستلزم «دخول» نیست از این رو، برای منع از «دخول» میتوان از مقدمهی آن، «نفوذ»، منع کرد. اگر «نفوذ» بقول اصولیها مقدمهی «موصله» باشد، تنها راه منع از «دخول»، منع از «نفوذ» است. شاید بتوان «نفوذ» را از حیث و اعتبار «استلزامِ» دخول و عدم آن، بدودستهی «نفوذ موصِل» و «نفوذ غیرموصِل»[2] بخشید (تقسیم کرد).
· برخی مشتقهای «نفوذ» مانند «نافذ» (اسم فاعل) و «مَنفذ» (اسم مکان که جمعش «منافذ» است)، در فارسی و تازی پرکاربردند و «نافذ»، وصف بسیاری از اسمها مانند «حکم» (فرمان: امر و نهی)، «قول» (کلام یا گفتار)، «رأی»، «عقد» و «ایقاع» (در فقه بکار میرود)، «نگاه» (چشم) و «گوش»، «قضاء» و «تقدیر»، «اراده» (عزم و مشیت)، «حکمت» و ... در فارسی و تازی و در عرف عام و خاص است. فراوان، مصدر «نفوذ» بدین اسمها افزوده میشود: نفوذ حکم، نفوذ کلام و ... که بدان، «نفوذ مضاف» میتوان گفت که گویا، بنحوی، اضافهی نفوذ بفاعلست. نفوذ گاهی مانند «نفوذ معنوی»، صفت (وصف) میگیرد (میپذیرد) که بدان میتوان «نفوذ موصوف» گفت و آن را بنحوی، بنفوذ مضاف احاله کرد و ارجاع داد. با استیفا[ء] و مقولهبندی مصداقهای «نفوذ مضاف»، «نفوذ موصوف» و همچنین «نفوذ متعلِّق» (که متعلَّقی دارد) بمعنی «نفوذ در ...» مانند «نفوذ در دل»، میتوان گونههای (اقسام) نفوذ را برشمرد.
تعریف تمییزی[3]نفوذ:
3. دو کلیدواژهی «مداخله» و «اقدامِ» افزوده (مضاف) بدو واژهی (ویژگی) سیاسی و نظامی، امروزه، در علوم سیاسی- نظامی پربسامدست ولی «شناسه»ی (تعریف) موشکافانهی آنها که برای شناختن نمونه (مصداق)های آندو ناگزیرست، چندان روشن نیست. همچنین کلیدواژهی گرانمایهی «نفوذ» بویژه در بستگی (نسبت) با آن دو، نیازمند شناسهای باریکبینانه است[4]. آنچه که درامدوار میتوان گفت، اینست که «نفوذ»، پیشزمینهی «مداخله» است ولی مداخله ناگزیر از آن نیست و هر «نفوذ»ی نیز بـ«مداخله» نمیانجامد. هر دوی «نفوذ» و «مداخله»، نمونههایی از «اقدام»اند. «مداخله» بیشتر، «آشکار» و «نفوذ» پنهانست پس بیشتر، «پیچیده» و کمتر، «سازمانیافته» است[5]. «نفوذ» بیشتر، «نوآورانه» و «پیشبینیناپذیر» است. «نفوذ» گویا، بیشتر، از پایین ببالاست و «مداخله»، از بالا بپایین[6]. نفوذ (بیشتر،) نرمست و مداخله بیشتر، سخت. نفوذ بیشتر، آرامست[7]. و مداخله تا اندازهای، تند و پرشتاب. نفوذ تا اندازهای، با پدیدارهای «جاسوس»ی (espionage) و «خرابکاری» (sabotage) همبسته است (نسبت دارد)[8]. «نفوذ» بسیار با بکارگیری (استخدام یا تسخیرِ[9]) «کنشگر»انی (عامل (ج: عوامل): کارگزار یا کارکن) «ناآگاه» یا «بیآهنگ»[10] (-ِ نفوذ) (از درون کشور) همراهست[11] ولی «مداخله» اینچنین نیست[12]. در پایان باید گفت که «نفوذ»، بسیار با دو پدیدار بسیار آشنا و پرکاربرد ولی دشوارشناسهی «خیانت» (treason)[13] و «وطنفروشی»[14] (collaborationism) نیز همبسته (همپیوند) است و با آندو، «همپوشانی» دارد ولی «مداخله» چندان اینچنین نیست[15].
4. بنظر میرسد که «نفوذ» با گونهای «پوشیده/ پنهان/ نهانسازی» («استتار» یا «اختفا[ء]» یا «تواری») انجام میشود (و همراهست) و از «پیدایی/ آشکاری/ روشنی» («وضوح»، «ظهور» و «صراحت») برخوردار نیست چنانچه قرآن برخی از کنش و رفتارهای «نفوذگونه»ی (نفوذمانند) «شیطان» را «آراستن» (تسویل: «الشیطان سول لهم (محمد: 25)») و «زیور دادن» (تزیین: «وزین لهم الشیطان ما کانوا یعلمون (انعام: 43)») میداند که بسادگی، با آندو، «کاستی» (نقص) یا «بدی» (عیب)هایی را میپوشاند و پنهان میسازد. میتوان «رواسازی» (توجیه: «وجیهنمایی» یا «موجهسازی») دروغین را نیز از این دست دانست. «وآخرین لاتعلمونهم الله یعلمهم (انفال: 60)» (و دیگرانی (چیزهایی دیگر) که نمیدانید/ شناسیدشان و خدا آنها را میداند/ شناسد)[16] در آیهی مبارک «وأعدوا لهم ما استطعتم من قوة ومن رباط الخیل ترهبون به عدو الله وعدوکم وآخرین لاتعلمونهم الله یعلمهم (همان)» را میتوان «نفوذکنندگان»ی دانست که چون نزد مردم پوشیده، نهان و پنهاناند، آنها را نمیشناسند/ دانند.
5. پدیدار «نفوذ» را میتوان موشکافانه، از نمونههای «سرنوشتِ» (یا «سرنویس» که برابرنهاد فارسی «عنوان»اند) «بغی» در فقه اسلامی دانست بدین معنا که «نفوذکننده» در حقیقت، «باغی»[17] است. شاید کسانی آن را از نمونههای «محاربه» در فقه اسلامی بدانند ولی با باریکبینی در «ناسانی» (تفاوت) و «ناسازی» (اختلاف) ایندو که «بغی»[18]، کارگزاران (عوامل)ی بیرونی دارد[19] و از بیرون (کشورهایی دیگر) «پشتیبانی» (حمایت) میشود[20] و «محاربه»، درونیست، میشود بسازگاری «نفوذ» با «بغی» پیبرد.
ادبیات قرآنی نفوذ:
6. «نفوذ»، واژهایست قرآنی: «یا معشر الجن والإنس إن استطعتم أن تنفذوا من أقطار السماوات والأرض فانفذوا لاتنفذون إلا بسلطان» (الرحمان: 33)
· از این آیهی «تعجیز»ی[21]، بطور اجمالی، نسبت میان «استطاعت» (تحقق التهیؤ فی العمل بما یقتضیه الأمر والوظیفة)، «نفوذ» و «سلطان» (التمکن مع التفوق فی أی شیء یکون) آشکار میشود. کوتاه میتوان گفت: [هر] «نفوذ»[ی]، «استطاعت= توانایی» (ی «بحسبه: در خورش») میخواهد و آن، با «سلطان= چیرگی» (ی «بحسبه: در خورش») بدست میآيد.
· در تفسیر این آیه چندین وجه گفتهاند: 1. استحالهی خروج از حکومت و قدرت الاهی (ولایمکن الفرار من حکومتک)، 2. پیشبینی علم و فناوریهای پیشرفتهی امروزی بویژه در مقولهی فضا و فضانوردی (اسفار عرضی)، 3. راهیابی (نزدیک شدن) بعوالم مجرد و روحانی فوق عالم مادی (اسفار طولی)، 4. دستیابی بعلم و معرفت با حجت و برهان (اسفار عقلی) و ...
7. در برابر «نفوذ» باید «صلابت» (تصلب: تاثیر/ نفوذناپذیری) داشت و «صمد» بود. موضوع له «ص ل ب» در اصل، «هو ما یقابل اللین» است و «ليِّن» را «قابل التأثیر والعمل فیه» گفتهاند. «صُلب» آن است که نتوان در آن رخنه کرد و هنایید (تاثیر گذاشت). «سختی»، «سفتی» و «استواری» را در فارسی، برابر «صلابت» نهادهاند. معنی فقهاللغوی «صمد»، باموشکافی، «هو المقام العالی المرتفع الصلب الذی یعلوا ولایعلی علیه ویتفوق علی جمیع أطرافه سواء کان مادیا أو معنویا» یعنی «جایگاه والای بلند و سفتِ استوارِ مادی یا معنوی که از همه چیز بالاترست و چیزی بالاتر از آن نیست و از همهی پیرامونش برترست» است. چیزی که اینچنین باشد، نمیتوان در آن رخنه و هنایش (تاثیر) کرد. برخی در معنی صمد گفتهاند: «الصمد الذی لاجوف له/ لیس بمجَوَّف» یعنی «صمد آنست که تو و درون ندارند» و از این رو بدان در فارسی، «توپر» گویند زیرا در آن، «رخنه» و «سوراخ»ی نیست پس نمیتوان در آن «نفوذ» کرد و «تاثیر» گذاشت[22].
8. از واژگان آشنا و نیک قرآنی در برابر «نفوذ»، «عزت» («إن العزة لله جمیعا (یونس: 65)») است. «عِزَّت» (ارجمندی، گرانمایگی و گرامیبودی)[23] از مادهی «ع ز ز» بمعنی «التفوق والاستعلاء بالنسبة إلی من هو دونه وهو یقابل الذُلّ» یعنی؛ «بالاتری و برتریجویی در سنجش با جز خودش و آن در برابر «ذل» (خواری و زبونی) است» و تا اندازهای همانند و برابر «ص م د»، ریشهی «صمد»، است. «لوازم»ی بسیار برای «عِزّ» گفتهاند. برخی، «مقومات» مفهومی- معنایی واژهی «عِزّ» را «منع» (بازداری یا بازداشت) و «غلبه» (پیروزی و چیرگی)[24] گفتهاند[25]، اگر چه برخی دیگر، آندو را از «لوازم»ش میدانند. با نگرش (با توجه) ببرخی کاربردهای ریشهی «ع ز ز» در برخی «هیأت»ها مانند «عَزاز» (درشت، زبر و سخت) که «ویژگی» (وصف) زمینیست «درشت و سخت که آب در آن رخنه نکند» (أرض عزاز) یا «عَزوز» (تنگپستان) که ویژگی سوراخِ پستان (شتر یا گوسفندی)ی است «تنگ و کمپهنا»، میتوان دریافت که گویا، «منع» در «عز»، بازداری از رخنه و نفوذ (نفوذناپذیری) است. بسیار میشود که «عِزّ» را در فارسی، «شکستناپذیری»[26] ترجمه میکنند که گویا، مستلزمِ «نفوذ/ رخنهناپذیری» است.
9. «مرصوص» در آمیزهی (ترکیب) «بنیان مرصوص»[27] از آیهی مبارک «إن الله یحب الذین یقاتلون فی سبیله صفا کأنهم بیان مرصوص (صف: 4)» نیز واژهای قرآنی در برابر «نفوذپذیر»ست. «مرصوص» از مادهی «ر ص ص» بمعنی «إلصاق الأشیاء بعضها ببعض بشدة وتداخل ممکن وإحکام تام» یعنی؛ «چسباندن برخی چیزها ببرخی دیگر با سختی و درهمی (درهمشدگی) تا آنجا که شود و استوارگری فرجامین» است. بـ«سرب» از آنجا که پارهها و بخشها (اجزا)یش بهم بسختی چسبیده پس استوار و سختست، «رصاص» گویند. آنچه پارههایش بسیار درهمتنیده و بسختی چسبیده و استوار شده باشد، رخنه و نفوذ نپذیرد. «ر ص ص» را میتوان با «ص ل ب» سنجید.
10. «غلظت» (ستبری و درشتی) نیز واژهای قرآنی در برابر «نفوذ»ست. «مبدأ اصلی» (مادهی) «غ ل ظ» را «هو ما یقابل الرقة» گفته و آندو را «نخست و بخودی خود» (اولا و بالذات) از ویژگیهای «دل» (قلب) دانستهاند. آیهی «ولیجدوا فیکم غلظة (توبه: 123)» (آنها باید در شما ستبری و سختی یابند)، مسلمانان را بداشتن درشتی و سختی با دشمنان («الذین یلونکم من الکفار (همان)»)،[28] میانگیزد. این درونمایه (مضمون) در آیاتی دیگر مانند «أشداء علی الکفار (فتح: 29)» (سختان با کافران) نیز میتوان یافت.[29] کوتاه و آسان، بی گمان، آنچه «غلیظ» (کلفت، درشت و ستبر) است، «نفوذناپذیر»ست.[30]
11. بارها ویژگیها و همچنین رفتار، کار و کنشهای «شیطان» (انسی و جنی) در قرآن بنمایش کشیده شده است: «تسویل»: «الشیطان سول لهم وأملی لهم (محمد: 25)»، «تزیین»: «وزین لهم الشیطان أعمالهم (نمل: 24)»، «وسوسه» «فوسوس إلیه الشیطان (طه: 120)»، «استفزاز» «واستفزز من استطعت منهم بصوتک (اسرا[ء]: 64)»، «اجلاب» «وأجلب علیهم بخیلک ورجلک (اسرا[ء]: 64)»، «مشارکت» «وشارکهم فی الأموال والأولاد (اسرا[ء]: 64)»، «ایحا[ء] (وحی)» «إن الشیاطین لیوحون إلی أولیائم لیجادلوکم (انعام: 121)»، «تخویف» «إنما ذلکم الشیطان یخوف أولیائه (آل عمران: 175)»، «اضلال»: «ولقد أضل منکم جبلا کثیرا (یس: 62)»، «اغوا[ء]» «لأغوینهم أجمعین (ص: 82)»، «وعده» «یعدهم ويمنیهم (نسا[ء]: 120)»، «تمنیه»: «لأضلنهم ولأمنینهم (نسا[ء]: 119)»، «دعوت» «إلا أن دعوتکم (ابراهیم: 22)»، «کید»: «إن کید الشیطان کان ضعیفا (نساء: 76)»، «املا[ء]» «الشیطان سول لهم وأملی لهم (محمد: 25)»، «امر»: «لأضلنهم ولأمنینهم ولأمرنهم (نسا[ء]: 119)»، «انسا[ء]»: «وإما ینسینک الشیطان (انعام: 68)»، «نزغ»: «وإما ینزغنک من الشیطان نزغ (فصلت: 36)»، «مس»: «إذا مسهم طائف من الشیطان (اعراف: 201)»، «استحواذ»: «استحوذ علیهم الشیطان (مجادله: 19)»، «القا[ء]» «ألقی الشیطان فی أمنیته (حج: 52)»، «تنزل»: «علی من تنزل الشیاطین (شعرا[ء]: 221)»، «افتنان»: «لایفتننکم الشیطان (اعراف: 23)»، «تخبط»: «یتخبطه الشیطان من المس (بقره: 275)»، «همز»: «أعوذ بک من همزات الشیاطین (مؤمنون: 21)»، «استهوا[ء]»: «استهوته الشیاطین فی الأرض حیران (انعام: 71)» و ... همهی این رفتار و کنشهای «شیطان» (های جنی و انسی) با «نفوذ» نسبت دارد و برخی از آن، موشکافانه، مصداقها و مواردی از «نفوذ» است. شرح هر یک از آنها (در نسبت «نفوذ»)، بسیار گسترده و دشوارست و تنها برخی از آنها در ذیل، کوتاه و آسان، بررسی میشود:
· تسویل و تزیین: «س و ل» را که مادهی «تسویل» از باب «تفعیل» است، بمعنی «استرخاء مع غرور» یعنی «سست و نرم شدن با فریفتگی» گفتهاند و «تسویل» را «جعل شیء سَوَلا أی خارجا عن حقه واستحکامه وجعله رخوا مع التزین والتظاهر والحسن» که بکوتاهی، یعنی «چیزی را بیرون از سزا و استواریش کردن و آن را با آراستگی، فرانمودی (خودنمایی) و زیب، سست نمودن»، دانستهاند. برخی لغویها، «تسویل» را «تحسین الشیء وتزیینه وتحبیبه إلی الإنسان لیفعله أو یقوله» یعنی «نیکو و دوستداشتنی کردن چیزی و زیور دادن برای مردم تا آن را انجام دهند یا بگویند» شرح کردهاند. معمولانه، در کتابهای لغت، بسادگی و کوتاه، «تزیین» (آراستن، زیور دادن و آذین بستن) را برابر «تسویل» مینهند (برخی آن را بمعنی «تسهیل» (آسان کردن) و برخی نیز بمعنی «وسوسه» (اندیشهی بد افکندن) گرفتهاند). «تزیین» مصدر باب تفعیل از مادهی «ز ی ن» است. این ریشه بمعنی «هو حسن فی ظاهر سواء کان أمر مادی محسوس أو معنوی أو فی أثر علاقة وتخیل وسواء کانت الزينة عرضية أو ما یتظاهر من نفس الشیء وتکون من أجزائه» بکوتاهی، یعنی «زیبایی و نیکویی در آشکار و پیدا ...» است. تنها در یک آیهی مبارک از قرآن، «الشیطان سول لهم (محمد: 25)»، «تسویل» کار «شیطان» است و در دو آیهی شریف دیگر، «بل سولت لکم أنفسکم أمرا (یوسف: 18)» و «کذلک سولت لی نفسی (طه: 96)»، آن، بـ«نفس» (مسوِّلة) برمیگردد. متعلَّقِ «تسویل»[31] (آنچه «تسویل» میشود)، همانند متعلق «تزیین» («وزین لهم الشیطان ما کانوا یعلمون (انعام: 43)»)، «عمل» (-ِ اختیاری[32] اعم از فعل و ترک) است. در آيهی شریف 25ام سورهی مبارک 47ام[33] از قرآن، متعلق تسویل، «ارتداد علی الأدبار» (پشت کردن یا بپشت برگشتن) است که مَجازی[34] و عملی «جوانحی» (کفر بعد از ایمان) از کافران است. «تسویل» سه رکن «تسویلکننده» (مسوِّل)، «تسویلشده» (مسوَّل) و «تسویلشده برایش» (مسوَّل له) دارد. «تسویل» را میتوان «علت اعدادی» (و امدادی: زمینه و بستر) «عملِ» تسویلشدهی (مسوَّل) «عامل» (مسوَّل له) که «قبیح» (ناپسند) است، دانست. «تسویل»، بزبان حکمت اسلامی، اعدادیست برای تصور و تصدیق [بـ]خیریتِ (و فایدهی) «عملِ» شر (بد)، از مناشی (مبادی) «فعل اختیاری»[35]. با «تسویل»، «عمل» (-ِ مسوَّل) برای فاعل، «حَسَن» (نیکو)، «مزین» (آراسته) و «محبوب»[36] (دوستداشتنی) جلوه میکند و بنظر میرسد و فاعل آن را «خیر» میپندارد و انجامش میدهد (اعم از فعل و ترک). «تزیین» در قرآن، «ممدوح» («حبب إلیکم الإیمان وزَینه فی قلوبکم (حجرات: 7)» و «زین للناس حب الشهوات ... (آل عمران: 14)») و «مذموم» دارد. تزیین مذموم یا قبیح که بارها در قرآن آمده، بتقریب، هممعنای «تسویل» است. «تسویل» و «تزیین» را بسیاری، از نخستین[37] زمینه و راههای «نفوذ» شیطان در انسان میدانند. برخی «تسویل» (و «تزیین») را در عامترین معنای آن، خیر جلوه دادن شر و بالعکس (خیر و شر بسیار، بعنوان افعل «تعیین» (صفت مشبهه: خوب و بد) نه «تفضیل» بکار میروند)، حَسَن جلوه دادن قبیح و بالعکس، حق جلوه دادن باطل و بالعکس، خیر جلوه دادن شر (در اینجا افعل تفضیلاند: خوبتر و خوب)، احسن جلوه دادن حسن، احق جلوه دادن حق (در خیریت، حُسن و حقیت قیاسی و تشکیکی) گفتهاند. در جهان امروز، این «تسویل» و «تزیین» از سوی شیاطین جن و اِنس، مصداقهایی بسیار دارد.[38]
· وعده و تمنیه: مادهی قرآنی پرکاربردِ «و ع د»، در اصلِ لغت، «هو تعهد علی أمر والتعهد أعم أن یکون فی أمر خیر أو شر» یعنی «پیمان بر چیزی چه خوب و چه بد» است. در فارسی، «وعده» را «نوید»، «مژده» و «پیمان» ترجمه کردهاند. «وعده»ی شیطان در سه آیهی مبارک «قال الشیطان لما قضی الأمر إن الله وعدکم وعد الحق ووعدتکم فأخلفتکم (ابراهیم: 22)»، «الشیطان یعدکم الفقر ويأمرکم بالفحشاء (بقره: 286)» و «یعدهم ویمنیهم وما یعدهم الشیطان إلا غرورا (نسا[ء]: 120)» آمده است. آیهی نخست، «اقرار» شیطان (که گفتهاند: در این آیه «ابلیس» است) بنادرستی و «بطلان» (همهی) وعدههایش و «تخلف» از آن و «وفا» نکردن بدان است. آنچه مفسران از آیهی دوم دریافتند آنست که شیطان با ترساندن مردم از درویشی و تنگدستی (فقر)، آنها را از بخشش و روزیدهی (انفاق) بازمیدارد. بسیاری از این مفسران، «فحشا[ء]» را در این آیه، «تنگچشمی» و «خشکناخنی» (بخل) دانستهاند. چنانچه از این آیه میتوان دریافت، شیطان با وعدههای دروغین و فریبا (غرور)، مردم را از کارهای خوب، نیک و پسندیده بازمیدارد و آنها را بکارهای بد، زشت و ناپسند فرامیخواند و وامیدارد.[39] «نوید» (وعده)ها در دلهای مردم، «آرزو» (منی یا امنیه)ها برمیانگیزد و میافکند چنانچه «تمنیه» در آیهی سوم پس از «وعد» آمده است. «تمنیه» در هیأت «تفعیل» از مادهی «م ن ی» بمعنی «هو تشهی حصول أمر مع تقدیر» یعنی «آرزومندی و خواهانی چیزی با اندازهگیری» است. «تمنیه» را در فارسی، «آرزو در دل افکندن» یا «بر آرزو واداشتن» ترجمه کردهاند. در آیههای «لأضلنهم ولأمنینهم ولأمرنهم (نسا[ء]: 119)»[40] و «یعدهم ویمنیهم وما یعدهم الشیطان إلا غرورا (نسا[ء]: 120)» سخن از «تمنیه»ی شیطان با آرزوهای پوچ و بیهوده یا دور و دراز است. این آرزوها مردم را میفریبد («غرتکم الأمانی (حدید: 14)») و «سرگرم» میکند (اشتغال بشیء) و آنها را از «خیر» و «حق» بازمیدارد (اشتغال عن شیء) چنانچه خداوند در قرآن میفرماید: «ذرهم يأکلوا ویتمتعوا ویلههم الأمل (حجر: 3)» که «امل» (آرزو) در آن «الرجاء البعید والترقب لأمر بعید حصوله» یعنی «چشمداشتی دور و پاسداشتی برای چیزی که دیریاب و دوررس» و «الها[ء]» در آن «جعل شخص فی لهو وتمایل وتلذذ من دون نظر إلی حصول نتیجة» یعنی «کسی را در بازی، گرایش و مزه کردن، بینگرشِ رسیدن بپایاندادی» گفتهاند.[41]
· پیشتر آمد که «نفوذ» نیازمند «استطاعت»ست و آن با «سلطان» بدست میآيد. در آیاتی چند از قرآن، دربارهی «چیرگی» شیطان سخن رفته است. «وما کان لی علیکم من سلطان إلا أن دعوتکم فاستجتم لی (ابراهیم: 22)» اگر «الّا» در این آیه «متصل» باشد (امام فخر رازی در مفاتیح الغیب)، تنها «سلطانِ» شیطان (ابلیس) بر مردم، «دعوت» اوست و اگر «منفصل» (مقطع) باشد، شیطان هیچ «سلطان»ی (اعم از سلطهی صوری و معنوی) بر کسی ندارد و دعوتش نیز مصداق آن نیست که دومی بنظر درست و پذیرفتنیست (علامهی طباطبایی در المیزان). با بررسی آیات «سلطانِ» شیطان، میتوان دریافت که «سلطان» (سلطه)، مانند «اضلال»، دو گونهی اولی و ثانوی دارد و همانگونه که خداوند «اضلال اولی» ندارد، شیطان نیز «سلطان اولی» ندارد. سلطان اولی شیطان، در آیهی «إن عبادی لیس لک علیهم سلطان وکفی بربک وکیلا (اسرا[ء]: 65)»، نفی و «سلطان ثانوی» در آیاتِ «إنما سلطانه علی الذین یتولونه والذین هم به مشرکون (نحل: 100)» و «إن عبادی لیس لک علیهم سلطان إلا من اتبعک من الغاوین (حجر: 42)» اثبات شده است (فتدبر واعتبر!).
12. هر سه پدیدار «وهن» (سستی)، «فشل» (ناتوانی) و «دَهن» (نرمی) که قرآن از آنها یاد کرده، «مستلزم» (یا «منتِج») «نفوذ»اند. مادهی «و ه ن» بمعنی «حصول ضعف فی أثر عامل إما فی عمل أو بدن أو فکر أو مقام أو عامل طبیعی» یعنی؛ «ناتوان شدن در پی «کارگزار»ی در کار یا تن یا اندیشه یا پایگاه یا کارگزارِ زیستی» است که بدان، «ضعف عَرَضی» (ناتوانی گذرا و وابسته) گویند: «ولاتهنوا ولاتحزنوا وأنتم الأعلون[42] إن کنتم مؤمنین (آل عمران: 139)» و «فلاتهنوا وتدعوا إلی السلم وأنتم الأعلون (محمد: 35)». ریشهی «ف ش ل» نیز بمعنی «التهاون فی الإرادة وضعف التصمیم من خوف أو غیره» یعنی؛ «سستی در خواست و ناتوانی در آهنگ از ترس یا جز آن» است: «ولاتنازعوا فتفشلوا[43] وتذهب ریحکم[44] (انفال: 44)» و «حتی فشلتم وتنازعتم فی الأمر (آل عمران: 152)». «د ه ن» نیز بمعنی «اللینة واللطافة (الشدیدة)» یعنی؛ «نرمی و نازکی (فراوان)» است: «ودّوا لو تدهن فیدهنون (قلم: 9)» که با «أشداء علی الکفار (فتح: 29)» و «واغلظ علیهم (توبه: 73)» پیوسته است (نسبت دارد). هر یک از این سه، نیازمند بررسی و پژوهشی ژرف و بسیارست.
برخی نکتههای آغازین و درامدگونه بر نفوذ و «تغییر سیاسی»
13. «تغییر سیاسی»، «آسه» (محور) و پایهایترین کلیدواژهی علوم سیاسیست. بیدرامد و بکوتاهی و سادگی، میتوان گفت: «نفوذ سیاسی»[45] برای «تغییر سیاسی» است. گویا، «نفوذ سیاسی» بزبان فلسفی، «علت اعدادی (مُعدّ) باواسطه (بعیده)»ی «تغییر سیاسی» است بدین معنا که ملازمهای ضروری و دائم، میان «نفوذ» و «تغییر» نیست و میان «نفوذ» و «تغییر» نیز واسطههاست چنانچه با موشکافی در موضوع لهِ «نفوذ» (نزدیکی موشکافانه بچیزی پیش از درامدن درش)، میتوان دید که میان «نفوذ» و «دخول» (درامدن یا درون شدن) که معمولانه، «هدفِ» نفوذست، «ولوج» (چسبیدن بچیزی پیش از درامدن درش)، «واسطه» است.
14. «تغییر سیاسی» را گونههایی مانند «سخت» و «نرم» است[46]. «نفوذ» را نیز بسخت و نرم بخشیدند (تقسیم کردند) ولی گویا، امروزه، «نفوذ سیاسی» بیشتر، «نرم»ست و درامدِ (مقدمهی) «تغییر سیاسی نرم». از گونههای بنیادی و شاید بنیادیترین «تغییر سیاسی نرم»، تغییر در «دریافت (ادراک) سیاسی» و تغییر در «باور (اعتقاد) سیاسی» است.
15. در اینکه «اقتصاد» پیش از (مقدم بر) «سیاست» است یا واژگونه، سخن فراوانست ولی یکی از راههای «تغییر سیاسی» در کشوری، بازی با «اقتصاد» آن کشورست. گاهی این بازی چونان «تحریم» اقتصادی، سلبی و تنبیهیست و گاهی چونان «تعامل و مشارکت» اقتصادی، ایجابی و تشویقیست. پیش از برجام، بازی اقتصادی آنها (آمریکا و همپیمانانش)، «تحریم» بود و در پسابرجام، «تعامل و مشارکت»! باید بازیهای اقتصادی آنها را «دیدبانی» (دیدهبانی: رصد) و «نگهبانی» (مراقبت یا مراقبه) کرد و باید دانست که میان پیش و پس از برجام، چندان «خواست» (اراده) و «آهنگ» (قصد) آنها گوناگون نشده و گویا، «رنگ»گردیده (عوض شده) است.
16. چنانچه آمد، «نفوذ» (سیاسی) برای «تغییر» (سیاسی) است. «تغییر» (سیاسی)، چندین گونه (قسم) دارد که میانشان «همبستگی» (نسبت) و «پیوستگی» (ارتباط) است. شاید بنیادیترین گونهی آن که درامد و آغاز برخی دیگرست، تغییر در «ادراک» (سیاسی) باشد. در معنی «ادراک» برخی لغت دانان گفتهاند: «هو الوصول والإحاطة سواء کان المحیط أمرا مادیا أو معنویا وکذلک فیما یحاط ویسلط علیه» و برخی فیلسوفان گفتهاند: «هو اللقاء والوصول ... فالقوة العاقلة إذا وصلت إلی أصل ماهیة المعقول وحصلتها کان ذلک إدراکا من هذه الجهة» که در فارسی بدان «دریافتن» (دریافت یا دریابی) و «پی بردن» (پیبری) میگویند.[47] از آن شناسهها آشکارست که «ادراک»، شناختیست موشکافانه و باریکبینانه که در آن، خِرَد بـ«نَهاد»، «چیست»ی و «گوهر» چیزها میرسد و فراگیرشان میشود. با نگرشِ این معنا، چنین مینماید که واژهی «ادراک»، تنها سزاوار (مناسب) برخی از نمونههای نفوذیست که بدان «تغییر ادراکی» یا تغییر در ادراک در پی «نفوذ» گویند زیرا در بیشتر نمونههای آن، چندان «ادراک» که با «شاکله» (طرحواره: «schema»)های اندیشهای، «باور»های پایهای و بنیادین «درون»ی[48]، همبسته است، دیگرگون نمیشود و موشکافانه، میتوان گفت که مردم، در پس «غفلت» (فروگذاری[49])[50] ، «کژی» (اشتباه) و «لغزش» (خطا) در «آگاهی» (تغییر آگاهی!)،[51] «میل» (گرایش) و «رکون» (ستونگیری یا پشتگرمی یا لمش)شان[52] در بازهای کوتاه (موقت) دگرگون میشود و با اندک «تنبه» (آگاهی و بیداری)ی، از آن «غفلت» بیرون میآیند و آگاه و بیدار میشوند. سخن در اینباره فراوانست.
17. زبانزد (اصطلاح) پرکاربرد و آشنای «سبک زندگی»، دربرگیرندهی همهی «سو»های (وجوه و شئون) «کنش»، «رفتار»، «گرایش- باور» و «ویژگی» هر کسیست. میتوان «سبک زندگی» را بـ«فرد»ی و «جمع»ی بخشید که گونهی جمعی، از آنِ «نهاد»هاست و در کنار چهار سوی «کنش»، «رفتار»[53]، «گرایش- باور» و «منش- ویژگی»[54]برای «سازمان»، «ساختار»ها را نیز دربردارد که شاید بتوان آن را در چهارگانهی «کاف را[ء] گب مو» گنجاند. «نفوذ» پس «تغییر» میتواند در هر یک از «سو» و «درگاه» (ساحت)های چهارگانه باشد و بینجامد. هر پژوهش و بررسی دربارهی «نفوذ»، باید بر شالودهی این چهارپایه انجام شود. این چهار، خود میتواند بـ«موضوع»هایی گوناگون چونان «صفت»هایی مانند «سیاسی»، افزوده (اضافه) شود: «کنش سیاسی»، «رفتار سیاسی»، «گرایش- باور سیاسی» و «منش- ویژگی سیاسی» که میتوان آنها را «کاف را[ء] گب موِ سیاسی» نامید.
18. «نفوذ» در یک «کشور» (یا دولت- ملت) که برای «تغییر سیاسی» است، با «دستورکارگذاری» و «برجستهسازی» (agenda setting)[55] نو و ویژهای در شئون و وجوه گوناگون آن (که دلخواه نفوذکنندگانست)، همراهست. با «نفوذ سیاسی»، اگر چه با «میانجی» (واسطه) و «دوری» (فاصله)، اولویتهای (سیاسی) یک کشور، «تغییر» مییابد و با آن، «سیاست» و «راهبرد»ها (و دست آخر، «برنامه»ها)ی آن کشور برای گذر از «وضع موجود» (سیاسی) و رسیدن بـ«وضع مطلوب» (سیاسی نو)[56] که «منافع ملی و مصالح عالیه»ی[57] (سیاسی) آن کشور پنداشته شده یا است (دقت شود!)، تغییر میکند.
19. شاید بتوان «نفوذ» را بدو دستهی «بیواسطه» (مستقیم) و «باواسطه» (نامستقیم)[58] بخشید. از آنجا که «آمریکا» همچنان بدرستی، چهرهای «استکبار»ی پس «ناپسند» (منفور) نزد ایرانیان (بنحو مهمله) دارد و آستانهی «حساسیت» ایرانیان دربارهی او پایین است (اگر چه در تغییر این دید و دریافت ایرانیان و زدودن چهرهی استکباری خود پس بدست آوردن قدرت نرم، بسیار تلاش میکند) و بتعبیر «زبانزد» (اصطلاح)ی «تودگانه» (عامیانه)، دستش برای ایرانیان روست و نمیتواند چندان با نام و نشان خود بمرزهای سخت و نرم ایران نزدیک شود، از دیگران مانند دیگر کشورها، یاری میجوید و آنها را چونان «ابزار» نفوذ خود بکار میگیرد. گونههایی فراوان برای نفوذ با میانجی و میانکار (واسطه) میتوان انگاشت (فرض کرد) و شناسایی همهی این گونهها برای «رویارویی» (مقابله) با آنها «بایسته» (ضروری) است.
20. «حضور» در میدان بازی، پیشنیاز «تغییر سیاسی» است. گویا، آمریکا بدنبال «حضور سیاسی» در ایران است ولی آن ساده نیست. نمونهای از این خواستِ حضور سیاسی، تلاش برای داشتن «سفارت» یا «حافظ منافع» در ایران است ولی این چندان آسان نیست و از سوی دیگر آنها میدانند که نمیتوانند رو بازی کنند؛ از این رو، بدنبال «علی البدل» (بدیل)های آناند. این «علی البدل»ها، در «تعامل و مشارکت» یافت میشود.
21. در پسابرجام، آهنگِ «تعامل و مشارکت» دیگران با ما چنانچه دیده و شنیده میشود، بسیارست. بکوتاهی و آسانی، سه گونه یا رده از «اندرکنش» (تعامل) و «هنبازی» (مشارکت) میتوان نام برد: 1. اقتصادی، 2. علمی و فناورانه و 3. فرهنگی که با هم، بستگی (نسبت) دارند (همبستهاند) ولی اگر اینسه را از دید آنها، با نگرش چگونگیهای (اوضاع و احوال) ایران و بر شالودهی بنپایهی (قاعدهی) «الأیسر فالأیسر» بسنجیم، بیگمان، سومی از همه دشوارترست و نمیتوان سرراست (مستقیم) و بیمیانجی (بی واسطه) بدان پرداخت و دست یازید و این سومیست که با خود «تغییر سیاسی» را که «سرانجام کرانگین» (غایت قصوای) آنهاست، بهمراه دارد و برای رسیدن بسومی، نخستین و دومی، سرآغاز، درامد و ابزارند.
22. چنانچه گفته شد، «حضور» (در ایران)، پیشنیاز «تغییر سیاسی» (درش) است. آنها در ایران، اینسو و آنسو، بسیار حضور دارند (حاضرند). بسیاری از شبکههای ماهوارهای و اجتماعی در فضای مجازی، نمونههایی از حضور آنهاست که میتوان آن را «حضور مجازی» نامید. بنیادیترین کار این رسانهها (ی مجازی)، تغییر ارزشهاست که پیامدش تغییر فرهنگی پس سیاسیست. «شک» و «ریب»زایی از یک سو و «اعتماد» و «رضا»زدایی (پس «مشروعیت»زدایی) از سوی دیگر، شگرد و ترفند این رسانهها برای تغییر سیاسیست. ناکارامدیهای اقتصادی- اجتماعی ما، زمینه و بستریست بسیار «بارور» (حاصلخیز) برای رویش بذر «تردید» و تنومندی نهال «ناامیدی» و «خودکمبینی» (عدم اعتماد بنفس). یکی میگفت: آنها اینهمه سرمایهگذاری کردند تا دانشجویان ما را در کشورهای خود با فرهنگ و ارزشهایشان بپرورانند و آنها بازگردند و ایران را چنانچه آنها میخواهند، دیگرگون کنند[59] ولی چنانچه میتوان دید، دانشجویان رفته بازنمیگردند و این شکستی برای آنهاست! در پاسخش گفتم: برای رسیدن آنها بدان انگیزه، نیازی ببازگشت دانشجویان نیست زیرا آنها هر روزه با این شبکههای اجتماعی مانند تلگرام، با مردمان ایران در پیوند (ارتباط) و برخورد (تماس)ند و آن فرهنگ و ارزشها را بدوستان، خویشان و ... خود در ایران، میتراوند و وامیگذارند (انتقال میدهند). سنجش (قیاس) ایران با آن کشورها بویژه دربارهی کارآمدی (و دانش و فناوری)، پایهای و تاثیرگذارترین کار اینهاست. بودن آنها در آن کشورها برایشان سودمندترست زیرا از نیروی کار و اندیشهی آنها بهره میبرند[60] و بر آنها چیرهاند (سیطره دارند).
23. بیگمان، برگ برندهی آمریکا تا امروز، «بیم و امید» (خوف و رجاء)یست که دیگران از و بدو دارند. برخی، این پدیدار را پیوند (رابطهی) «عشق- نفرت» مردم جهان با آمریکا نامیدهاند. این پدیدار، نشانهی «قدرت» (نرم و سخت) آمریکاست. این پدیدار، «تکوین»ی (طبیعی)، «غریزی» و «فطری»ست. آن را میتوان در (نامهای) «جمال و جلال»(ی) خداوند، «خیر و شر» این جهان، «انذار و تبشیر» پیامبران، «بهشت و دوزخ» آن جهان و ... یافت (گل بیخار کجاست!؟). عارفان گفتهاند که «ترازمندی» (یا «همترازی»: تعادل) و «همسنگی» (یا «هموزنی»: توازن) «خوف و رجا[ء]»، «قبض و بسط» و «انس و هیبت» که «روبارو»ی (یا «همنگر»: متناظر) «جمال و جلال»اند، «مایهزیست» (قوام) جهان و «بالندگی» (کمال) آنست. راه «ایستادگی» (مقاومت) برابر آمریکا، در نابودی این چهرهی «ترسناکِ زیبا»ست؛ بدینگونه که «امید» بدو ناامید و «ترس» از او ریخته شود. از سوی دیگر، ایران باید بکوشد که بدین ویژگی، «آراسته» و ستوده (متصف) شود که نشانهی قدرت و «اقتدار» اوست و بازدارندهی (مانع) هر گونه «نفوذ». باید دیگران را از «آز» و آزمندی (طمع در ایران) بازداشت و آنها را بهمکاری «خردمندانه» (عاقلانه) و «دادگرانه» (عادلانه) برانگیخت و دلگرم کرد.
[1] برخی «ولوج» (چسبیدن بچیزی پس از نزدیکی موشکافانه بدان و پیش از درامدن درش) را میان «ورود» و «دخول» میدانند و میگویند: «الولوج هو الورود ملاصقا بالشیء وهذا المعنی فیما بین الورود والدخول وهو مرتبة بعد الورود بتحقق اللصوق» و «مرتبة قبل الدخول وبعد الورود أی اللصوق بالشیء»
[2] اگر چه «نفوذ» مذکرست ولی میتوان برای تداعی عنوان مشهور «مقدمة موصلة» در دانش «اصول فقه» بجای «موصل» از وصف «موصلة» بهره برد البته، گاهی «تاء» مانند «مرضعة»، جهت «کثرت مبالغه» بکار میرود. همهی اینها با صرف نظر از مقولهی فارسینویسیست زیرا در فارسی، «تاء تأنیث» واژهی «موصلة» در وصف «مقدمة»ی مؤنث نیز میافتد چون فارسی «تذکیر» و «تأنیث» لفظی (در لفظ) ندارد.
[3] «تعریف تمییزی» تعریفیست بیشتر برای پدیدارهایی که ماهیت پس جنس و فصل ندارند و تنها آنها را از پدیدارهایی همانند (مشابه) جدا میکند و تمییز میدهد. «تعریف رسمی» ماهیتها که بعوارض (عامه یا خاصهی) ماهویست، نیز تعریفی تمییزیست. در اینجا، پدیدار «نفوذ» با پدیدار همانند «مداخله» سنجیده شده و از آن «تمییز» یافته است.
[4] از سخنان کارگزاران امروز ایران دستکم، در این چند ماه، اگر چه همه یکصدا فریاد بازداری از نفوذ را سر میدهند و همه در گزارهی (حکم) «باید از نفوذ پیشگیری کرد (دفع) و آن را زدود (رفع)» همراهند، میتوان دریافت که شناسهای یکتا از (موضوعِ) «نفوذ» نزد آنها نیست و این «برداشت» (تلقی)های گوناگون از نفوذ، بیگمان، در «برابرکرد» (تطبیق) و نمونهیابی، ناسازگارکننده و پراکننده است؛ از این رو، بدست دادن شناسهای موشکافانه و «همهپذیر» از پدیدار «نفوذ»، بسیار بایسته و ناگزیرست.
[5] «پراکندگی» و تا اندازهای «بیساختاری» (ناسازمندی)، از ویژگیهای «نفوذ» است بدین معنا که سازمان و ساختار استاندهی شناختهشده (متعارف) ندارد زیرا آن، برای «نهانسازی» و «پنهانکاری» نفوذ بایسته (ضروری) است و اگر نباشد، «اقدام» (نفوذی) لو میرود و رسوا میشود. واژگان لو رفتن، رسوا شدن و ... از گذشته، برای «نفوذ» بکار میرود. در جایگاه مانندی و مانستگی (تشبیه)، «نفوذ» چونان عملیات «چریکی» (نامنظم یا پارتیزانی) و «مداخله» مانند جنگ «کلاسیک» (متعارف یا متقارن) است.
[6] بسیاری از اینها، «علی القاعده» است، اگر چه شاید «تاریخ»ی نباشد.
[7] آهسته، خاموش، اندک اندک و ... که عامیانه، میتوان گفت: «بیسر و صدا»، «قایم موشکی» (قایم باشکی) و حتا «دزدکی»
[8] «نفوذ» با بسیاری از پدیدارهایی که بدانها «تهدید نرم» (علیه «امنیت ملی») گویند، همبسته است.
[9] «استخدام» سختست و «تسخیر» نرم.
[10] بدین معنا که «عالمانه» (آگاهانه) و «عامدانه» نیست و «جهل»ی (جاهلانه یا غافلانه با ناسیانه) یا حتا «قصور»ی (غیرتقصیری یا غیرارادی یا غیرعمدی (سهوی) یا ناعامدانه: اضطرار یا حتا اکراه) است و از این رو، داوری دربارهی کیفر این کارگزاران و کنشگران در دادگاهها تا اندازهای، دشوارست. بررسی و پژوهشش در این کوتاهسخن نمیگنجد ولی کوتاه میتوان گفت که در برخی نگرشهای «حقوق (موضوعه)» آن را از نمونههای «سوء تشخیص» (نه سوء نیست) و «حقوق مدنی» (نه حقوق جنایی یا جزائی یا کیفری) میدانند.
[11] میتوان نفوذ را با نگرش «علم و جهل» (عقل نظری) از یک سو و «اختیار و اضطرار» (عقل عملی) از سوی دیگر، بچندین دسته و پاره بخشید.
[12] در کتابها دربارهی «جاسوس»ی (که برخی از آنها را کارشناسان یا سرپرستان سازمانهای جاسوسی نوشتهاند) و ... آمده که هر نهاد (سازمان) «جاسوس»ی (برای «نفوذ»)، دو «کنشگر» دارد که یکی «رابط» و دیگری «عامل» است. «رابط» از مردمان کشور «خاستگاه» (مبدأ) و «عامل» از مردمان کشور «پایانه»ی (مقصد) جاسوسیست. «عامل» میتواند «آگاه» بـ«نقش»ش باشد و میتواند از آن «ناآگاه» باشد. امروزه، «گونه»هایی نو از «رابط» و بویژه «عامل» میتوان یافت که «رابط»یت و «عامل»یت آنها بدین معنا که شناسهی رابط و عامل با آنها سازگارست و برشان «برابری» (مطابقت) میکند، «گمانپذیر» (قابل شک) و نیازمند بررسی و گفتگوست.
[13] در اینکه شناسهی (تعریف) موشکافانهی پدیدار کهن «خیانت» چیست و بچکسی میتوان «خائن» (traitor) گفت، نگرشهایی گوناگونست ولی گویا، در بسیاری از این نگرشها، دو ویژگی «علم» و «عمد»، از سازمایههای (عناصر) «خیانت» است.
[14] بدان، «همدستی با دشمن» نیز گویند.
[15] برخی «نفوذ» را بـ«فرد»ی و «جریان»ی بخشیدند که نیازمند شناساندن و بررسیست. برخی یکی از گونههای نفوذ را «نیابتی» دانستند ولی آن را بدرستی نشناساندند و تنها نمونههایی برایش گفتند. برای شناخت موشکافانهی «نفوذ»، باید نمونههای «تاریخ»ی آن (آنچه را تا اکنون «نفوذ» خواندند و نامیدند) را بدرستی «سرشمارید» (احصا و استقرا کرد) و دستهبندی کرد. از روی «ما به الاشتراک»های این نمونهها میتوان نفوذ را شناساند (تعریف کرد) و از روی «ما به الامتیاز»های آنها میتوان «نفوذ» را بخشید و گونهبندی نمود و در پایان، بجدایی و ناسانیهای «نفوذ» با دیگر «اقدام»ها (ی سیاسی یا نظامی) دست یافت.
[16] بسیاری آنها را «دورویان» و «هزارچهرگان» (منافقان) دانستهاند و برخی آنها را دشمنانی که «شبیخون فرهنگی» میزنند/ برند/ سازند، گفتهاند و پیشتر، در نوشتار «ادبیات قرآنی قدرت نرم»، از آنها چونان جنگجویان «جنگ نرم» یاد/ نام برده شد.
[17] در فارسی واژهی «بغی» را «نافرمانی»، «سرکشی» و «گردنکشی» و «باغی» را «سرکش»، «نافرمان» و «گردنکش» گفتهاند. زبانزد (اصطلاح) «بغی» (و «باغی») در فقه اسلامی را چندان نمیتوان با این واژگان فارسی برابر نهاد مگر آنها نیز در این معنا دستکم در «عرف خاص»، ویژهواژه شوند.
[18] در فارسی واژهی «بغی» را «نافرمانی»، «سرکشی» و «گردنکشی» و «باغی» را «سرکش»، «نافرمان» و «گردنکش» گفتهاند. زبانزد (اصطلاح) «بغی» (و «باغی») در فقه اسلامی را چندان نمیتوان با این واژگان فارسی برابر نهاد مگر آنها نیز در این معنا دستکم در «عرف خاص»، ویژهواژه شوند.
[19] «نهاد»ی از بیرون کشور با «رابط»هایی معمولانه، از کشور نهاد یا همپیمانهای آن و «عامل»هایی بیشتر، از درون، آن را پیش میبرد.
[20] چنانچه آمد، گاه «عامل» از «نقش»ش در «پیرنگ» (طرح یا پروژه) «ناآگاه» است و گاه برخی، از درون کشور «هدف»، بیآنکه بدانند (و بخواهند)، در «راستای» (بموازات) آماژههای (اهداف) نفوذ کشور «نفوذکننده» کنش و رفتار میکنند و ناآگاهانه، کارگزار «نفوذ» میشوند و جبههی نفوذ را «نیروبخشی» (تقویت) میکنند. بدین گونه همراستایی در کار «نفوذ»، میتوان «عاملیت ناآگاهانه» و مانندش گفت و آن را «موازاتِ (توازی) تقویتکننده» و مانندش نامید. این گونه، نیازمند بررسیهای ژرف روانشناختی، جامعهشناختی و فقهی- حقوقیست.
[21] «خطاب تعجیزی» که در قرآن بویژه در «تحدی» (بنبردخوانی و مبارزهطلبی) بکار رفته، چونان «زبانزدی» (اصطلاحی) در ادبیات، کلام و تفسیر، آگاهیبخش ناتوانی (عجز) مخاطبست؛ بدان معنا که ناتوانی مخاطب در انجام کاری را برُخ او میکشد («وما أنتم بمعجزین» و «وما نحن بمسبوقین») و این، بسیار با «تهکم» (ریشخند زدن و دست انداختن)، «تحذیر» (ترساندند و هشدار دادن) یا «ایاس» (مؤایسه: ناامید کردن) همراهست و گاه، گونهای «قدرتنمایی» است. این ناتوانی گاه میتواند اشارهای بناشدنی بودن کاری داشته باشد و گویای «استحاله»ی آن باشد.
[22] برخی «حماسه» را در برابر «نفوذ» نهادهاند زیرا در آن، سه معنی «صلابت»، «شدت» و «شجاعت» نهفته است و برخی «مقاومت (استقامت)» و برخی «ثبات» را برابرش گذاردهاند.
[23] شاید واژهی «پرویز» (پرویزی) در فارسی، بهترین برابرنهاد «عزیز» (عزت) در تازی باشد.
[24] «بعزة فرعون إنا لنحن الغالبون (شعرا[ء]: 44)»
[25] عارفان دربارهی «عزیز» که یکی از نامهای نیک (اسمای حسنای) خداوند و شاید از «امهات» (ائمهی) آنهاست، بسیار پژوهیدند.
[26] گاهی «شکستناپذیر» را برابر «عزیز» و گاهی برابر «منیع» مینهند.
[27] «بنیان مرصوص» را گوناگون ترجمه کردهاند: «بنایی ریختهشده از سرب»،«بنایی پیوسته و استوار»، «بنایی پولادین»، «بنایی آهنین»، «دژی استوار»، «بنایی محکم و غیرقابل انهدام»، «بنایی ساختهشده از قلع»، «بنیادی استوار» و ...
[28] این «غلظت» بمعنی «سنگدل»ی یا «بدرفتار»ی که «خردمندانه» (عقلائی یا عقلاءً) و «آیینی» (شرعی یا شرعا)، «ناپسندیده» (مذموم و قبیح) است، نیست.
[29] «شدت» نیز در برابر «نفوذ» است.
[30] از ویژگیهای فرشتگان کیفر، «غلظت» است: «علیها ملائکة غلاظ شداد (تحریم: 6)»
[31] تسویل، در هیأت مصدر تفعیل، دومفعولیست که یکی بیواسطه و دیگری بواسطهی لامست. در متن، واژهی «متعلَّق» برای مفعول بیواسطه بکار رفته است.
[32] «عمل»، فعل اختیاریست (در برابر «فعل» که اعمست) و وصف اختیاری در متن برای آن، «احترازی» نیست و توضیحیست بدین معنا که عمل بدو گونهی اختیاری و غیراختیاری بخشیده نمیشود.
[33] آیت الله جوادی آملی (حفظه الله) از روی ادب و احترام، نام این سوره را که نام پیامبر اسلام (صلی الله علیه وآله) است، نمیبرند و شمارهی آن را میگویند.
[34] تشبیه معقول بمحسوس
[35] «فعل اختیاری» در حکمت اسلامی مناشی (جمع منشأ) و مبادی (جمع مبدأ) دارد که معمولانه، ارکان آن را تصورِ فعل، تصدیق [بـ]خیریت (و فایدهی) آن، شوق (و شوق مأکد) بدان سپس قصد (ارادهی) آن گفتهاند.
[36] «حب بکمال مطلق» (شاید «حب بمطلق کمال»)، از اصلیترین «فطریاتِ» (شاید تنها «فطری») انسانست.
[37] برخی آن دو را پس از «غفلت» (ناآگاهی و کوتاهی) و پیش از «وعده» (نوید) و «تنمیه» (آرزو در دل افکندن یا بر آرزو واداشتن) میدانند ولی بررسی «ترتیب» این رفتار و کنشها، دشوار و نیازمد پژوهشی ژرفست.
[38] از مصداقهای امروزی «تسویل» و «تزیینِ» شیاطین انس، آنست که با «قدرت نرم» (توانایی جذب و اقناع) و «دیپلماسی عمومی» خود، «ارزش»های ناراست و نادرست خود را زیبا، نیکو، راست و پیشرو نشان میدهند و «ارزش»های دیگران را زشت، ناروا و پسرو مینمایند (نمایش میدهند) و در آن دیگران، گرایش، انگیزه و باور بدان ارزشهای ناپسند آراستهی خود میسازند.
[39] امروزه، بسیار، شیاطین انس با نوید و مژدههای دروغین مردم را میفریبند و آنها را از ارزش و آرمانهایشان دور میکنند و در پایان، هیچیک از وعدهها نادرست و ناراستشان «تحقق» نمییابد و آن شیطانها پیمانهای خود را بجا نمیآورند (وفا نمیکنند) و نمیگزارند (با ز نه ذ).
[40] بسیاری، «اضلال» را مقدمهی «تمنیه» میدانند که از ترتیب در آیه نیز بدست میآيد.
[41] امروزه، یکی از بهترین راههای «نفوذ» در مردم، آرزومند کردن آنهاست تا چشم بدیگران دوزند و داشتههای خود را از یاد برند.
[42] در برابر «وهن»، بگونهای «علو» آمده که اگر موشکافی شود، در واژگان «صمد» و «عزت» نیز یافت میشود که پیشتر یاد شد.
[43] در سه آیه از قرآن، برخی «علت»های «فشل» آمده: «إذ تحسون بإنه»، «ولاتنازعوا» و «ولو أریکم کثیرا» که نیازمند بررسی موشکافانه است.
[44] «ریح» (باد) با «قدرت» و «نفوذ» (هیبت، مهابت، قوت، تسلط، حکومت، دولت و ...) پیوسته و همبسته و «ذهاب ریح» نیز کنایه از «عجز»، «ضعف» و «انحطاط» است.
[45] «نفوذ سیاسی» از گونههای «نفوذ موصوف» است که میتوان آن را بـ«نفوذ متعلق»، «نفوذ در سیاست»، بازگرداند (ارجاع داد یا احاله کرد).
[46] با آمیزههای «قدرت سخت و نرم» و «تهدید سخت و نرم» بسنجید (قیاس کنید).
[47] چنانچه آمد، گویا، واژهی «ادراک»، دانستن «بنِ» (کنه، حقیقت و ذات) هر چیزست ولی آن، کاربردهایی دیگر نزدیک بدانچه آمد، دارد. سخن فراوانست.
[48] پدیدار «طرحواره» یا «شاکله» (schema)ها، بنیادیترین «باور»های درونیست که «رفتار» ( که در برابر «کنش»، پیوستگی و پایداری دارد)های هر کس بر شالودهی آنهاست. دگرگونی این شاکلهها، کاریست بسیار دشوار و «پله پله و اندک اندک» (تدریجی).
[49] «غفلت» را در فارسی «کوتاهی» و «فروگذاری» ترجمانیدند ولی چندان برابرش نیستند زیرا «غفلت» اگر چه ریشه و خاستگاههای «گزینایی» (اختیاری) دارد ولی خود نمونهای از عقل نظریست ولی این دو واژهی فارسی، عملیاند. شناسهی «غفلت» را باید در همپیوندیش با «سهو» و «نسیان» دریافت.
[50] پیامد آسیب و «دردسر» (مزاحمت) «وهم» و «خیال»
[51] در این میان و پس از دگرگونی آگاهی، باورهای «میانی» (نابنیادی) دیگرگون میشود و آنگاه «شوق» و «شوق مؤکد» پس «قصد» پدید میآید و کنشی بر شالودهی آن آشکار میشود («خاستگاه»های (مناشی و مبادی) کنشها باید بررسی شود).
[52] چونان پیامد «شهوت» و «غضب»
[53] اگر چه بسیاری، «کنش» و «رفتار» را هممعنا بکار میبرند، در اینجا، هر جا «کنش» و «رفتار» با هم آمد، تمایزشان در یکتایی و یکبارگی کنش و «پیوستگی» و «بسامد» رفتارست.
[54] «خُلق» که «منش» در فارسی برابرش است، از ویژگیها (اوصاف) یا چگونگیهای (کیفیات) «نفس»یست. آن را «ملکه» نیز گویند و در برابر «حال»، از «پایدار»ی و «پایستگی» برخوردارست.
[55] نخستین بار، «والتر لیپمن» (Walter Lippmann)، نویسنده، گزارشگر و روزنامهنگار مشهور آمریکایی، در کتاب «افکار عمومی» («Public Opinion»: با ترجمهی مطابَقی و دقیق «فکر (عقیده یا باور) عمومی»)، عبارت «agenda setting» (در «عرب»ی: «ترتیب الأولويات») را در نسبت «رسانه» (Media) (بلکه «ارتباطات»: «communication» و حتا در «علوم سیاسی») و «قدرت نرم» (soft power) آن در «اولویتبندی» (اولویتگذاری يا «تعیین اولویت» يا «تربیت اولویت») و «جهتدهی» (هدایت) موضوعات «فکر»ی «مردم» («الناس» یا حتا از جهاتی «توده»: mass) جعل کرد و در فارسی، عبارت «برجستهسازی» برابر آن نهاده شد.
[56] با تغییر «ارزش»ها و «چشمانداز» آن کشور، «وضع مطلوب» و حتا «تصویر» (بلکه تفسیر) «وضع موجود»ش (زیرا پیشفرضهای آن کشور، در «رسم» وضع موجودش تاثیر دارد) تغییر میکند.
[57] در نامهی آیت الله خامنهای بحجه الاسلام و المسلمین روحانی دربارهی برجام، این آمیزه بکار رفته که میتواند تفسیری از چیستی «وضع مطلوب» باشد.
[58] شاید بتوان «نفوذ باواسطه» را «نفوذ نیابتی» (نیابی) یا «نفوذ وکالتی» (وکالی) نامید. البته، «نفوذ نیابتی» کاربردهایی دیگر نیز دارد.
[59] شیوع و توسعهی فرهنگ آنها
[60] میتوان آن را «استعمار علمی» یا «استثمار علمی» نامید.