درآمدی راهبردی و روششناختی بآیندهپژوهی نهاد سپاه
امروزه، «آیندهپژوهی» در دستور کار هر «نهاد عاقل»یست و هر نهاد عاقلی که در اندیشهی بقای خود است، میخواهد آیندههای ممکن، محتمل و مطلوب خود را بشناسد تا بررسد که چگونه آیندهی مطلوب نهاد را برایش محتمل سازد؛ یعنی آن نهاد را بچشمانداز و اهدافش برساند. درحقیقت، موفقیت یک نهاد در گروی یکی شدن آیندهی مطلوب و محتملش است. تحقیق آیندهپژوهانهی یک نهاد نیازمند «بیانیه/مانیفست»یست که در آن فراسیاستها و «ملاحظات راهبردی» بویژه روششناختی پژوهش آیندههایش درش بطور اجمالی، طرح شده باشد. این ملاحظات فراواناند؛ اما میتوان میان آنها گزینش کرد و متناسب هر نهادی برخی را پررنگ نمود و معطوف بدان نهاد آنها را تدوین کرد. در این یادداشت، مهمترین ملاحظات راهبردی تحقیق آیندهپژوهانهی سپاه که نیازمند بیان است، بطور موجوز، تبیین شده است.
1. باید دانست که «تشخص» هر «نهاد»ی که در «حرکت» (جنبش)ست و وجودی «سیال» دارد، گسترده در «زمان»ست؛ زیرا «وحدت اتصالی» (یکپارچگی/یگانگی پیوستاری)، «مساوق» (همسنگ) «وحدت شخصی»ست! پس باید آن نهاد را در چنین «کشش»ی بررسید! اگر چه ما برای آسانی و گاه «شدن» (امکان)، بیشتر، آن را برش میزنیم و در «آنّ» (اتم/جزء لایتجزای زمان) میپژوهیم! باید سپاه را نیز درجای (بمثابهی) چنین نهادی، چنان پژوهید! باید دانست که نهادی چون سپاه، «دفع»ی و «ناگهان»ی پدید نمیآید و آن را در «تشکیل» (شکلگیری) نیز «پیشینه» (سابقه)ایست و آن، از نیروها و نهادهایی دیگر «تشکل» یافته که باید آنها را درجای (بعنوان) نهادهای زمینهساز «پیشاتشکل» بررسید (مانند گروه «منصورون»)! میتوان گفت که «تحقق» و «حدوث زمانی» نهادی چون سپاه، «تکوین»یست و نه «ابداع»ی؛ از اینرو، «علی غیر مثال/تمثیل» نیست و «مسبوق»ست بـ«ماده» (قوه/قابلیت) که آن، چیزی جز نهادهای پیشاتشکل نیست! بررسی «تطور» (اگر چه تطور معمولانه، در حرکت «اشتداد»ی بکار میرود؛ ولی اینجا عام بکار رفته است!) چنین نهادی و رویکرد (توجه) بـ«نقاط عطف» و «ادوار» آن (شاید مانند پیش و پس از «دفاع مقدس» یا پیش و پس از فرماندهی آقای محسن رضایی)، برای شناخت این نهاد و «سیر» و «جریان»ش بسیار ضروریست!
2. باید دانست که چندان نمیتوان مرزی تیزوتند میان درون و برون هیچ نهادی بویژه چون سپاه، کشید و میتوان گفت که این دست مرزها بسیار «منعطف» و «حدود»یست! بویژه سپاه را نهادهاییست که گویا، از وجوهی، «جزء» (از اجزاء)ش نیستند؛ ولی بدان بسیار «پیوسته» یا فراوان «وابسته»اند (اینها را میتوان «برزخ» درون و برون نام نهاد)! نظام سپاه را میتوان بسیار ساده و بسیط، گردایهای از اجزایش، نسبت(های) میان هر یک از اجزا با جزء دیگر، نسبت(های) میان هر یک از اجزا با کل، نسبت(های) میان هر یک از اجزا با بیرونیها و نسبت میان کل با بیرونیها و حتا شاید نسبت میان کل با بیرون (بیرون بمثابهی یک کل!) تصویر کرد (شاید بتوان از نسبت با نسبتهای اجزای بیرونی نیز سخن راند)! برای شناخت سپاه باید این نظام شناخته شود!
3. بیگمان، نهادی که «آینده» را پیشِ رو و «گذشته» را پسِ سر خود نبیند و «وضع» (شأن) (تاریخی) خود را نشناسد، یا ناآگاه و ناخواسته «قلب» میشود (چنانچه سپاه در این سراشیبیست!) یا بطور خارجی، «نابود/نیست» میگردد! سپاه آنگاه «بقاء» دارد و «رشد» مییابد که گذشتهگرا و آیندهنگر باشد! همه میدانیم که در «آیندهپژوهی»، آیندههای «ممکن»، «محتمل» و «مطلوب» (مرجَّح) بررسی میشود! آیندهی مرجح یک نهاد که همان «وضع مطلوب» آنست، در بررسی «ادله» و «مبانی» تمدنی، «اسناد بالادستی» و «امکانات (عِده و عُده)» (وضع موجود)اش (زیرا آن اگر چه از «چشمانداز» بهرهای دارد؛ ولی بتحقق اهداف میماند!) بدست میآید! در شناخت «وضع موجود» با نیمنگاهی بـ«وضع مطلوب»، میتوان «مسئله»های نهاد را بدست آورد که بیگمان، برای محتمل شدن آیندهی مرجح، باید آن مسئلهها را با «سیاست»، «راهبرد» و «راهکار» درخور و شایسته، «رفع» (و «حل») کرد و از آن بیش، باید مسئلههای احتمالی (پیش رو و در آینده) را نیز در محتمل شدن مرجح، «پیشبینی» و «دفع» نمود!
4. «استبداد (انحصار) روشی» و «تکروشگرایی» آفت و عاهتی بنیادین برای دانش و رسیدن بواقع است! در بررسی سپاه و پژوهش «آیندهی سپاه و سپاه آینده» باید از «چندروشی» و بکارگیری هر آنچه میتوان سود جست، بهره برد و نباید دچار هیچ «تنگنا»ی نظری و روشی شد؛ زیرا ماندن (رسوب) در «نظریات» (محدودِ معدودِ مشهور) و فرا نرفتن از قیدها و بندهای آنها، جز «تحریف» واقعیت نیست! البته، این بمعنای «ضد روش» بودن و «گتره»ای رفتار کردن نیست! باید «اجتهاد» کرد! اجتهاد را معانیست و آنچه اینجا مقصودست، چیزی جز «استفراغ وسع» (بذل جهد!) نیست! همهی توان و نیرو (ی شناختی!) را باید برای شناخت نهاد گذشتهگرا و آیندهنگر سپاه بکار برد و نباید از چیزی «اهمال» نمود! از اینرو، روش و چارچوب چنین پژوهشی باید پویا و «منعطف» (نرمشپذیر) باشد!
5. یکی از موضوعهای بنیادین دربارهی «سپاه آینده و آیندهی سپاه»، بیگمان، «مشروعیت» (اعتبار/اقتدار) سپاه نزد مردمست! امروزه، این سو و آن سو، میان مردم، انتقاد و «شکایت» از سپاه بسیار دیده و شنیده میشود که علل/عواملی بسیار از «تبلیغات سوء» علیه سپاه تا بدساختاری و بدکاری/کارکردی خود سپاه دارد! بسیاری درون و برون سپاه، از «تنزل» و فروکاهی مشروعیت سپاه نزد مردم خبر میدهند! باید گفت: مشروعیت سپاه، «رقیقه»ی مشروعیت نظام «جمهوری اسلامی ایران»ست! از اینرو، سپاه باید بررسی این موضوع گرانِ حیاتی را در دستور کار خود گذاشته و بدان اولویتی درخور دهد! سپاه باید دستکم، با شعار «از، با و برای مردم» که همان شعار «مردمی بودن»سپاهست، این شیب نزولی را صعودی کند!
6. در کار پژوهش، پیش از هر چیز، باید واژگان (نظام واژههای) موضوع را بدست آورد! واژگان، با شمارش و گردآوری واژهها و کلیدواژههای موضوع، روشنسازی (تبیین) نسبتهایشان و دستهبندیشان انجام میشود! واژهها آینه و نشانههای پدیدارهایند و نگاه بدانها در گزینش، «ما به ینظر»یست و در کاوش، از وجوهی، «ما فیه ینظر»ی و در حقیقت، نظام واژههای موضوع، نظام موضوعست!
7. از آنجا که پدیدارهایی از این دست، وجوهی گوناگون و شئونی بسیار دارند و چنانچه آشکارست، این جهات در دانشهایی گوناگون بررسی میشود، جا دارد در آغاز هر پژوهش (و البته، در ادامه!)، پس از شناسایی اولیهی جوانب موضوع، علوم و دانشهای لازم را فهرست کرد و نسبتها و روابطشان (ترتیب/رتبهشان) را بررسید تا راه تحقیق موضوع هموار شود! «چندرشتگی» در پژوهش پدیدارها امروزه، بسیار رایجست و گریز و چارهای نیز از آن نیست! باید «نقشهی جامع علمی» بررسی هر پدیدار را در آغاز کشید و در ادامه حکواصلاح کرد! نقشهی جامع علمی بررسی هر پدیدار را میتوان «دانشنگاشت» آن نامید! این پژوهشها را باید گروهی متخصص در رشتههای احصاشده با مشارکت هم انجام دهند و این کار نیازمند رهبری قوی علمی، اخلاقی و آدابیست!
8. یکی از کارهای ارزنده و حتا بایسته در شناخت یک نهاد، «سبکشناسی» رهبران، مدیران و فرماندههان آنست! در اینباره باید «سرنمون» (پارادایم)های آن نهاد را بخوبی، بررسید! دربارهی سپاه که دستگاهی «سلسلهمراتب»یست، این کار از وجوهی، بایستهترست!
9. دربارهی یک نهاد، جا دارد که نهادهای مقتدر و مشروع (نافذ) در نسبت آن را چه در درون (زیرنهاد) و چه بیرونش شناخت و پژوهید؛ زیرا آن نهادهاست که شکلش میدهد و در آن تأثیر دارد و حتا میتوان گفت: آیندهاش را میسازد! نهاد میتواند یک فرد/شخص باشد!
10. برابر/طبق نگرهی «چالش- واکنش/پاسخ» تمدنشناس بزرگ، آرنولد تویینبی، این چالشها و واکنش بدانهاست که موجب رشد یا زوال یک نهاد میشود! بنظر میرسد که برای شناخت موشکافانهی یک نهاد باید چالشهای تا کنون و پاسخهایش را بخوبی شناخت و حتا آن پاسخها را ارزیابی کرد و برای آیندهپژوهی آن نهاد باید چالشهای احتمالی آن در آینده را بررسید و پاسخها بویژه پاسخهای درخورش را پژوهید! شاید بتوان الگوی «چالش- پاسخ» یک نهاد را درآورد و کشید (رسم کرد) که برای پاسخ درخور بچالشهای پسین بسیار کاراست!
11. پس از رسم «الگوی تاریخی چالش- پاسخ» نهاد سپاه، باید آن را نقد، اصلاح و تکمیل کرد و در این راه میتوان از مطالعهی تطبیقی الگوهای طولی (تاریخی/درزمانی/ناهمزمان) و عرضی (همزمان/کنونی) بهره برد و دست آخر، «الگوی جامع چالش- پاسخ» سپاه را برای بکارگیری در چالشهای آینده و «شرایطوموانع» پیش رو طراحی کرد! شاید نشود نهادی را در همهی وجوه مانند سپاه و «رسالت»ش در تاریخ و اکنون یافت؛ ولی برخی شئونش را میتوان در برخی نهادها سراغ گرفت و مطالعات تطبیقی را میتوان در آن نهادها پیگیری کرد!
12. بررسی «تاریخ فرضی/جایگزین» چالشها و پاسخهای نهاد سپاه که سازندهی «تاریخ اگرآنگاهی» سپاهست، برای نگاشتن «الگوی تاریخی چالش- پاسخ» آن نهاد ضروریست! با رسم جدول «حضوروغیاب» و «شدتوضعف» چالشها و پاسخهایشان و بررسی «علیالبدل»های هر یک، «شأن» و «نقش» سپاه روشن و «وزن» هر «کنشگر» (عامل) آشکار میشود! همچنین ضرورت «وجود» و لزوم «مشروعیت» نهاد سپاه نیز استوار (اثبات) میگردد!
13. بررسی تاریخ یک نهاد برای «عبرت»گیری/آموزیست! آن را میتوان «عبرتپژوهی تاریخی» آن نهاد نامید! در این راه باید در کنار بررسی «اسناد تاریخی» (در عامترین معنایش!)، دست بـ«تجربهنگاری» که گونهای «مستندسازی»ست، زد! «تجربهنگاری» را میتوان در سطحهای گوناگون بویژه «تجربیات سیاستی» که همان واکنش/پاسخهای در رتبهی «سیاست» است، داشت که بدان «سیاستنگاری» گویند که در شناخت «آیندههای سپاه» و طراحی «سپاه آینده» بسیار بایسته و ضروریست!
14. یکی از دغدغههای امروز نهاد سپاه، «تربیت» نیروهای امروز/جوان سپاه و «انتقال تجربه»ی دفاع مقدس و پیرامونش بنسلهای پسین است! این مهم جز با پژوهش تاریخی (و بویژه «تجربهنگاری» در سطوح «سیاست»ی، «راهبرد»ی و «راهکار»ی) بدست نمیآید! این «انتقال تجربه» نیز تنها دادن گزارههایی چند که امروزه پنداشته میشود، نیست! باید «الگوی جامع تجربهی سپاه در دفاع مقدس» رسم شود که گر چه دشوارست؛ ولی شدنیست!
15. همه میدانیم که «رسالت» سپاه، «اعداد قوه» (ی سخت و نرم) برای نگهداری/پاسداری (حفظ) از و پیش راندن (پیشرفت دادن) «انقلاب اسلامی»ست: «وأعدوا لهم ما استطعتم من قوة ...»! باید سپاه را در موضوع «اعداد قوه» بررسید که «الگوی تاریخی اعداد قوه»ی نهاد سپاه چه بوده و با پژوهشهای گوناگون، باید «الگوی جامع اعداد قوه»اش را رسم کرد تا بتوان برای/در آینده از آن بهره برد!
16. چنانکه از سخنان رهبری نیز میتوان بخوبی دریافت، «انقلابیگری» برای همهی جامعهمان تا رسیدن بـ«تمدن اسلامی» (حدوثا) و نگهداری آن (بقاءً) ضروریست! میتوان انقلابیگری را فیالجمله، «عصبیت» ابن خلدونی دانست! باید نهاد سپاه را در موضوع و از جهت «عصبیت/انقلابیگری» بررسید! میتوان دربارهی یک نهاد از «عصبیت نهادی» سخن گفت و «الگوی تاریخی عصبیت» نهاد سپاه و «الگوی جامع عصبیت» آن را که آیندهگراست، رسم کرد!
17. باید دانست که هر چه نهادی پیچیدهتر باشد، بررسیش سختتر و طراحی الگویی جامع برای آیندهی آن دشوارترست! نهاد سپاه با توجه بـ«رسالت»ش، بسیار پیچیده است؛ زیرا پاسداری از و پیشرانی انقلاب اسلامی، شئون و وجوهی فراوان و بسیار درهمپیچیده دارد که باید در طراحی دیده شود و حتا چارهای جز «اولویتبندی» میان اجزای بهمپیوسته و درهمتنیدهی این رسالت با دو قاعدهی کلی «الأهم فالأهم» و «الأیسر فالأیسر» نیست و روشنست که گاه باید دست بگزینش میان آن اجزا زد! از این رهگذر، باید «الگوی تاریخی اولویتبندی اجزای رسالت» نهاد سپاه را بدست آورد و آن را بـ«الگوی جامع اولویتگذاری اجزای رسالت» آن ارتقا داد!
18. یک نهاد هر چه با «کنشگر»ان (عوامل)ی بیشتر و گوناگونتر درگیر و رویارو (مواجه) باشد، «پیچیده»ترست! سپاه در هر بخش (جزء) «رسالت»ش، با کنشگرانی فراوان و گوناگون روبروست که شناخت درخور هر یک و واکنش سازگار بدان، فرایندی دشوار و هزینهبرست (از هزینههای مالی تا فکری تا زمانی تا ...)! از اینرو، نهاد سپاه باید بدنبال ساختار و فرایندهایی باشد که بتواند در این «تکثر» و «تنوع» تاب آورد (پایدار بماند) و «رسالت»ش را با کمترین هزینه و تباهی (تلف) نیرو/توان بسرانجام رساند! ساختار و فرایندهای سپاه باید برابر اصل «کمترین کنش» (در فیزیک!) که نشان «اقتصاد» و «سادگی/بساطت» نظام طبیعتست، طراحی شود!
19. هر نهادی که در اندر/میانکنش با پیرامون (محیط)ست، باید بتواند در «تعادل» و «توازن»ی با آن قرار گیرد! نهاد سپاه در «محاصره»ی نهادهایی بسیار و کنشگرانی فراوانست که با «ماهیت» ملازم «رسالت» او، در «تقابل»اند و از نیرو و توانی بسیار بخوردارند که بدو از هر سو «فشار» میآورند! از اینرو، برای دستیابی بتوازنی درخور و تعادلی شایسته، نهاد سپاه باید «تطبیق/انطباق»پذیری، «تشکیل»پذیری و «تجدید»پذیری خود را بیفزاید تا بتواند «واکنش/پاسخ»هایی سازگار (مناسب/موافق) بچالش/کنشها (ی پیرامون) دهد!
20. میتوان گفت که هر نهادی بویژه نهادهای «پیچیده»، دارای یک «رسالت» و «مأموریت»ها (وظایف/تکالیف که چون جلوات/ظهورات یا افراد/مصادیق رسالتاند!) هستند! رسالت یگانه، کلی و ثابتست و مأموریتها جزئی (خاص)، موقت و متغیرند و در حقیقت، «(جری و) تطبیق» رسالت بر شرایط و موانع در هر «مورد» (که چونان سبب/شأن نزول و صدورست)، مأموریتها را میآفریند! نهاد سپاه نیز چنینست و باید در کار و واکنشهایش، چشمی در/نگاهی بـ«رسالت»ش و چشمی در/نگاهی بـ«مورد» داشته باشد/بیندازد تا بـ«مأموریت»ش (در آن مورد) دست یابد! اینگونه، سپاه نهادیست «رسالتمحور» که با «پویایی/چالاکی/چابکی» در هر «مورد»، «مأموریت»گراست!
21. یکی از پرسشهای بنیادین دربارهی «رسالت» نهاد سپاه آنست که آیا او در پاسداری و پیشرانی «انقلاب اسلامی» باید «تصدیگری» کند یا «تمهید/تسهیلگری» (حمایتگری)! بنظر میرسد که این پرسش را میتوان در موارد «اضطرار» و «وضع استثنائی» بطور کلی، پاسخ «تصدیگری» داد و در جز آن، بـ«مأموریت»ها خرد کرد و بخشید (بخشبخش کرد!) و بطور جزئی و مصداقی پاسخ داد که در مواردی، پاسخ تصدیگریست و در مواردی، تمهید/تسهیلگری! در «الگوی جامع رسالت- مأموریت» نهاد سپاه، باید معیار/ملاکهای «تشخیص» مأموریت از جهت «تصدی- تمهیدگری» را بررسید و شمرد (احصا کرد) و نظام این ملاکات را درآورد!
22. پیشتر، از «مردمی بودن» سپاه سخن رفت و گفته شد: مردمی بودن (مردمانگی) همان «از، با و برای مردم» بودن است! آمیزهی «مردمداری» را میتوان در اینجا بکار برد و از «الگوی تاریخی مردمداری» نهاد سپاه و «الگوی جامع مردمداری» آن سخن راند! «اعداد قوهی مردمی» (در مأموریتهای گوناگون) و «تقویت» (نیرودهی بـ) «انقلابیگری» مردم، هر دو از رسالتهای نهاد سپاهست! حتا نهاد سپاه باید «برای خود» اعداد قوهی مردمی کند تا «مشروعیت» یابد!
23. باید دانست که «نفوذ» و «تأثیر» نهادی در دیگر نهادها و ببیان دیگر، «کارایی» کنش و واکنشهای آن نهاد در پیوند آنها، بجهاتی و از وجوهی، از «نگاه» آنها بدان نهاد و «انگاره»شان از آن پیروی میکند و بتعبیری، «تابع»ی از آنست؛ از اینرو، برای شناخت الگوی «چالش- پاسخ»ی یک نهاد، باید بخوبی، نگاه و انگارهی نهادهای دیگر در پیوند آن را شناخت! بویژه، در آیندهپژوهی یک نهاد، چنین شناختی بسیار بایسته و لازمست! از سوی دیگر، برای شناخت این نگاه و انگاره، خود آن نهادها نیز باید دستکم، «تاحدودی/فیالجمله» شناخته شوند!
24. «مردمداری» که کلیدواژهای بنیادین درپیوند «مردمی بودن» (مردمانگی) است (از، با و برای مردم) و شرط/ضامن/عامل «مشروعیت» نهاد سپاه، در متون دینی، ادبی و تاریخی ما پیشینهای بس سترگ دارد! بویژه در متنهای اخلاقی و نوشتجات «تصوف» (نوشتههای عرفانی!)؛ مانند فتوتنامهها و جا دارد در بدست آوردن «الگوی جامع آیندهنگر مردمداری سپاه»، آنها را بنیکی، بررسید و پژوهید!
25. «مردمداری» بدین معنا نیست که سپاه «همرنگ جماعت شود!» و همهاش خود را مانند مردم و آنچنانکه مردم میخواهند، کند؛ زیرا گاه، نهاد سپاه باید «مردمسازی» نماید؛ یعنی با کارهای درست و کارآمد خود در راستای «رسالت»ش، مردم را با خود و در حقیقت، با «انقلاب اسلامی» که پاسدار و پیشبرش است، همراه نماید! اگر چه، این مردماند که «حدوثا» انقلاب را بپا کردند و حتا «انقلابیگری» آنها بتعبیری، ضامن بقای آنست؛ ولی در مقام «بقاء» باید «تقویت» (نیرو بخشیده) شوند!
26. میتوان گفت که نهاد سپاه، هستهای «سخت» و «نفوذناپذیر» دارد که مبتنی بر «رسالت» اوست و آن را پوستهای نرمست که «انعطاف»، «شکلپذیری» و «سازگاری» (وفقیابی) در پیوند «پیرامون» (محیط) دارد و دچار «انکسار» (شکستگی/شکنندگی) نمیشود و میتواند از آن هستهی سخت با این ویژگی، «نگهداری» (حفاظت) کند و آن پوستهی نرم، ناظر بر/بـ«مأموریت»هاست!
27. میتوان با گذار در تاریخ، برای نهادی چون سپاه، الگوهایی یافت. هیچکس در «تصدیگری» سپاه در «جنگ سخت» تردیدی ندارد! میدانیم که در تاریخ، جنگهای سخت فراوان بوده و هر نهاد تمدنی یا فروتر از آن، فیالجمله، سبکی در جنگاوری داشته! بد نیست این سبکهای جنگاوری در تاریخ ایران بررسی شود! «سبک ایرانی» جنگاوری در برابر «سبک یونانی» جنگاوری را در جنگهای ایران و یونان میتوان آشکارا، دریافت! و «سبک تازی» جنگاوری را در «فتوحات»! در تاریخ ایران میتوان از «سبک مغولی» و «سبک ترکی» جنگاوری نیز نام برد! سبکهای جنگاوری در تاریخ ایران بدینها منحصر نیست! بررسی دگرگونی سبک جنگاوری ایرانیان در تاریخ بویژه با «اندرکنش» با دیگر اقوام/ملل بسیار سودمندست! این سبکها را میتوان بدوران متأخر نیز کشاند و سبک جنگاوری ایرانیان را با سبکهای غربیان، پرتغال، انگلیس و روسیه، و البته، «عثمانی» (حتا افغانها و هندیان) که در جنگ با ایرانیان بودند، سنجید و بررسید! بویژه میتوان دگرگونی سبکی جنگاوری ایرانیان را در دورهی عباسمیرزا در جنگ با روسها شناخت و حتا این دگرگونی را در دوران رضاخان کاوید! دست آخر، الگویی تاریخی در جنگاوری نهاد سپاه بدست آورد! سبک را کهنالگوها/باورهای بنیادین، فرهنگ و آداب، جهات فناورانه و ... میسازد! دربارهی سبک جنگاوری (ایرانیان) باید کتابهای ادبی- تاریخی مانند «شاهنامه» (ی فردوسی) را نیز بررسید!
28. سپاه(های) صدر اسلام (معصومان) میتواند الگویی برای نهاد سپاه امروز، دستکم، از وجوه «فرهنگ و آداب جهاد» باشد! شاید بتوان بهترین الگو را برای سپاه در تاریخ صدر اسلام، «شرطةالخمیس» که لشکر ویژهی امام علی سلام الله علیه بودند، دانست! شرطةالخمیس را یاران کارآمد، پیشرو، پابرکاب و همیشهآمادهی امام علی سلام الله علیه دانستند که پیمان بسته و سوگند خورده بودند که تا پای جان از اسلام پاسداری کنند و آن را پیش رانند! برخیشان همچنین «وُلات» (والیان) امام در شهرها و استانهای گوناگون نیز بودند و امام بسیار بدیشان «اعتماد» داشتند و مردم بدانها «اطمینان»! با بررسی ایشان میتوان بچیستی روحیهی جهاد و شهادت پی برد! سپاه باید از شرطةالخمیس الگو گیرد و خود را «شرطةالخمیس» انقلاب اسلامی کند!
از آنجا که موارد چکیدهوار بیان شده، نیازی بنتیجه(گیری) نیست؛ اما بیگمان، بدین موارد میتوان افزود که برخی از آنها بسیار روشناند و نیاز بگفتنشان نیست و برخی نیز از اهمیتی کمتر برخودارند یا جزئی هستند؛ از اینرو از ذکرشان صرفنظر شده است و البته، چنین بیانیهای باید پویا باشد و روزبروز تکمیل شود.