ویرگول
ورودثبت نام
سجاد هجری
سجاد هجری
خواندن ۶ دقیقه·۲ سال پیش

درآمدی کوتاه بمشرب ایرانی ایران‌شناسی!

درآمدی کوتاه بمشرب ایرانی ایران‌شناسی!

عبارت پرطُمطراق و جذاب «ایران‌شناسی» (iranology) که از سال 1376 نام بنیادی‌ست و از سال 1382 نیز نام رشته‌ای دانشگاهی، آمیزه‌ای از واژه‌ی نام‌ور «ایران» و پسوند پرکاربرد «شناسی» (از گذشته شناخت مرکب را مبتنی بر شناخت اجزایش می‌دانسته‌اند و حتا برخی، شناخت اجزا را کافی در شناخت کل پنداشته‌اند) است.

آشکارا، پساوند «شناسی» ترکیبی از واژه‌ی «شناس» و «یا»ی مصدری/مصدرساز است. واژه‌ی شناس بعنوان 1. بن مضارع مصدر شناختن (و فعل امر آن)، 2. اسم مصدر، 3. مصدر دوم نامستعمل شناختن و 4. مرخم/مخفف صفت فاعلی شناسنده بکار می‌رود؛ اما آن در آمیزه‌ی شناسی مخفف «شناسنده» (کاربرد چهارم) است.

پسوند شناس که چهارمین کاربردست، در فارسی بسیار کهن است و نمونه‌هایی فراوان از آن در نظم و نثر فارسی در قرون گوناگون دیده می‌شود:

حقیقت‌شناس: ندارم ز دینار خسرو سپاس//که او نیست شاه حقیقت‌شناس (فردوسی)

مهمان‌شناس: به آیین خویش آورد ناسپاس//چنین گر تو مهمان‌شناسی شناس (فردوسی)

ستاره‌شناس: به شبگیر بر زین بشد با سپاه//ستاره‌شناسی بیامد ز راه (فردوسی)

خدای‌شناس: هیچ کاری ازین دو نامه برون//نکند کافر و خدای‌شناس (ناصرخسرو)

چاره‌شناس: چون شد آن چاره‌جوی چاره‌شناس//باز پس گشت با هزار سپاس (نظامی)

پرده‌شناس: پرده‌شناسان بنوا در شگرف//پرده‌نشینان بوفا در شگرف (نظامی)

افلاک‌شناس: دفتر افلاک‌شناسان بسوز//دیده‌ی خورشیدپرستان بدوز (نظامی)

انجم‌شناس: رقیبان لشکر به آیین پاس//نگهبان‌تر از مرد انجم‌شناس (نظامی)

حقایق‌شناس: توان گفتن این با حقایق‌شناس//ولی خرده گیرند اهل قیاس (سعدی)

حق‌شناس: من ار حق‌شناسم و گر خودنمای//برون با تو دارم درون با خدای (سعدی)

سخن‌شناس: چو بشنوی سخن اهل دل مگو که خطاست//سخن‌شناس نه‌ای جان من خطا این‌جاست (حافظ)

حُسن‌شناس: از بتان آن طلب ار حسن‌شناسی ای دل//کاین کسی گفت که در علم نظر بینا بود (حافظ)

و پسوند شناسی نیز از گذشته بکار رفته؛ چنان‌چه حافظ شیرازی می‌سراید: «گفت و خوش گفت برو خرقه بسوزان حافظ//یا رب این قلب‌شناسی ز که آموخته بود» که آشکارا، این ترکیب که با افزودن شناسی بموضوعی (قلب) بدست آمده، امری آموختنی‌ست و قیاس‌پذیر با کاربردهای امروز که شناسی در آن بعنوان برابرنهاد پسوند logieدر زبان‌های اروپایی (باید دانست که این پسوند از ریشه‌ی logos یونانی‌ست که معرب آن محتملانه، لغة یا لغز است و در تازی بـ«نطق» و هم‌چنین «کلمة» ترجمه شده است) بکار می‌رود و انتظار می‌رود که بتوان تاریخش را تا عصر ترجمه‌ی ناصری (دست‌کم، دوران دارالترجمه‌ی ناصری/همایونی تأسیس‌شده بسال 1264) عقب برد و دنبال کرد؛ ولی کهن‌ترین این کاربرد را تا کنون در شماره‌ی 108 یومیه (روزنامه)ی «حبل‌المتین» با صاحب‌امتیازی «سید جلال‌الدین کاشانی»، بتاریخ 19/20 آذر 1286 هجری خورشیدی در ترکیب «حیوان‌شناسی» (زولوژی) یافته‌اند (در جستجو و گشت‌وگذار، کاربردی کهن‌تر از این مورد یافت نشد که البته، بمعنای نبودن نیست) و آشکارا، اکنون نام رشته‌ها یا گرایش‌های گوناگون دانشگاهی مانند روان‌شناسی، جامعه‌شناسی، مردم‌شناسی، انگل‌شناسی، آب‌وهواشناسی (اقلیم‌شناسی) و ... در ترجمه‌ی نام‌های اروپایی‌شان بفارسی، با همین دستور/فرمول ساخته شده و گویا، آنان که از آمیزه‌ی ایران‌شناسی در نام رشته‌ای دانشگاهی بهره بردند، آن را بقیاس این رشته‌ها و گرایش‌ها بکار بردند که نیازمند بررسی‌ست. ایران‌شناسی «کنش ایران‌شناس» (مصدر) است یا بتعبیری، کاری‌ست که ایران‌شناس می‌کند و البته، بیش‌تر اکنون در معنای محصول/نتیجه‌ی این کار/کنش یا بعبارت دیگر، «دستاورد ایران‌شناس» (اسم/حاصل مصدر) بکار می‌رود.

بطور قطعی/یقینی آشکار نیست که آمیزه‌ی ایران‌شناسی در فارسی کی زاده شده و چه کسی آن را برای نخستین‌بار بکار برده است؛ اما کهن‌ترین کاربرد ترکیب «ایران‌شناس» را در شماره‌ی 25 مجله‌ی نوآور و پیش‌روی برلنی «کاوه» با صاحب‌امتیازی «سید حسن تقی‌زاده» بسال 1296 هجری خورشیدی در کنار آمیزه‌های «هندشناس» و «آریاشناس» یافته‌اند و این ترکیب در شماره‌های پسین کاوه نیز چندباری بکار رفته و آمیزه‌ی «ایران‌شناسی» در دهه‌ی نخست سده‌ی چهاردهم هجری (قرن کنونی) خورشیدی در مجلاتی مانند «تعلیم و تربیت» (مقاله‌ی علی‌اصغر حکمت/1304) و «تقدم» (مقاله‌ی سعید نفیسی/1307) و کتاب‌هایی مانند «شهریاران گمنام/1307» سید احمد کسروی و «عصر اساطیری تاریخ ایران (خطوط برجسته‌ی داستان‌های قدیم ایران)/1307» حسن پیرنیا (برخی آن را تتمه‌ی کتاب «تاریخ ایران باستان» مشیرالدولة دانسته‌اند) تکرار شده است. دور نیست که کاوه‌نویسان (نویسندگان کاوه) و بویژه «ابراهیم پورداوود» نخستین‌بار این آمیزه را برساخته و بکار برده باشند و شاید پورداوود («طهمورث ساجدی صبا» در نشستی این احتمال را تقویت می‌کرد. باید دانست که پورداوود بسال 1295 بآلمان رفت و با سید حسن تقی‌زاده آشنا شد و در کاوه قلم زد) آن را از نام مجله‌ی آلمانی Iranistikکه «ویلهلم گایگر»، خاورشناس آلمانی، عهده‌دار آن بوده، برساخته است. پورداوود در سال 1324 هجری خورشیدی انجمن ایران‌شناسی را نیز بنیان می‌نهد.

کسانی چون تقی‌زاده از عبارت «تتبعات ایرانی» بیش از «ایران‌شناسی» بهره می‌برند (در مقالات و یادداشت‌های ایشان میان سال‌های 1333 و 1345 این مدعا بخوبی دیده می‌شود) و امروزه نیز بسیاری، عبارت «مطالعات ایرانی» را گویا چونان برابرنهاد iranian studies که بسیار در جهان پرکاربردست، استفاده می‌کنند. برخی (مانند «احمد پاکتچی») نیز تعبیر «ایرانیات» («جلال خالقی مطلق» نام ترجمه‌ی خود از پاره‌های آثنایوس یونانی درباره‌ی ایران کهن را «ایرانیات» نهاده است) را بجای ایران‌شناسی پیش می‌نهند که با «لسانیات/لغویات» تازی که برابرنهاد linguistics است (بدین قیاس، برخی مانند «حمید پارسانیا» برای humanities که در فارسی بدان «علوم انسانی» گفته می‌شود، «انسانیات» را مناسب می‌دانند) که اگر چه درش پسوند logy نیست؛ اما در فارسی «زبان‌شناسی» ترجمه شده، قیاس‌پذیر است. برخی دیگر (مانند «ناصر تکمیل همایون»)، از آمیزه‌ی «ایران‌پژوهی» که مانند «قرآن‌پژوهی» («مطالعات قرآنی» (قرآن‌پژوهی/شاید بتوان این را نیز «قرآنیات» نامید!) نیز مانند «مطالعات ایرانی» (ایران‌شناسی) دارای مسائلی یکسان (مانند وحدت موضوع و هم‌چنین تمایز با علومی چون تاریخ قرآن، غریب القرآن و ...) در علم‌شناسی‌ست) ساخته شده (گویا، «بهاءالدین خرمشاهی» برای نخستین‌بار آمیزه‌ی «قرآن‌پژوهی» را باب کرد و در پِیش این دستور/فرمول متداول شد؛ اما این ترکیب نیز تاریخی کهن در میراث ما دارد؛ چنان‌چه شاعر پرآوازه، نظامی گنجوی، بارها از آن بهره برده است: «بتعلیم دانش تنومند باد//بدانش‌پژوهی برومند باد»، «بگیتی‌پژوهی چه یابیم دیر//که دودی‌ست بالا و گردی‌ست زیر» و «آب نه و بحر شکوهی کنم/جغد نه و گنج‌پژوهی کنم»)، بهره می‌برند که می‌تواند برابرنهادی درخور برای «ایرانین استادیز» باشد. پرهیز از بکار بردن ایران‌شناسی و جایگزینی ایرانیات، تتبعات ایرانی و مطالعات ایرانی (و حتا تحقیقات/پژوهش‌های ایرانی) بجای آن ریشه در این دارد که ایران‌شناسی تداعی‌گر شاخه‌ی مستقل علمی‌ست؛ اما چه در معنای سنتی علم و چه در برداشت جدید از آن، چنین علم مستقلی وجود ندارد و آن‌چه بدان نامیده شده، یک حوزه‌ی گسترده‌ی مطالعاتی‌ست که با علوم و فنون گوناگون مانند تاریخ ایران، جغرافیای تاریخی ایران، جامعه‌شناسی ایران، مسائل اجتماعی ایران، باستان‌شناسی ایران و ... دست‌کم، هم‌پوشانی موضوعی و روشی (شاید بتوان تمایز غرضی میان ایران‌شناسی و این علوم و فنون گذاشت) دارد (می‌توان بگوناگونی‌هایی اعتباری میان ایران‌شناسی و این شاخه‌های دانش اشاره کرد که برخی از آن نتیجه‌ی سلایق گوناگون است و بتعبیری، ماهوی نیست).

درباره‌ی تاریخ واژه‌ی ایران فراوان می‌توان سخن گفت؛ اما آن‌چه بس مهم است، کاربردهای سگانه‌ی امروزین آن است: 1. ایران جغرافیایی یا فلات ایران، 2. ایران سیاسی یا کشور ایران و 3. ایران بزرگ یا فرهنگی که ایران در آمیزه‌ی ایران‌شناسی سومین کاربرد است که در آثار خاورشناسان آشکار و آثاری که ایران‌شناسی دانسته شده، آشکارست. شاید بتوان گفت که کاربرد نام ایران نزد خاورشناسان پیش از آن‌که بسال 1935 م./1313 ه.ش. رضا شاه از جهانیان بخواهد که در نام بردن از کشور ایران بجای «فارس/پارس» (Persia) در زبان‌های گوناگون از واژه‌ی ایران بهره برند (کاربرد دوم)، گواهی‌ست که ایران در ایران‌شناسی کاربرد سوم آن و در معنای ایران فرهنگی‌ست. وصف فرهنگی در ایران فرهنگی حتا می‌تواند نشان‌گر موضوع ایران‌شناسی نیز باشد و شاید بتوان موضوع (در معنای عام/ موضوع علم یا موضوع بمعنای خاص را این‌چنین تعریف کرده‌اند: «موضوع کل علم هو ما یبحث فیه عن عوارضه الذاتیة» و البته، برخی آن را مختص علوم برهانی دانستند ولی از آن‌جا که ایران‌شناسی حوزه‌ی مطالعاتی‌ست و فراتر از شاخه‌های متداول علوم است و برهانی نیز نیست، در متن تعبیر معنای عام موضوع بکار رفته است) حوزه‌ی ایران‌شناسی را «انسانیات» (امور انسانی یا هر آن‌چه متعلق بانسان (متعلقات انسان) است!) ایران بزرگ دانست که در این‌باره می‌توان آن را با زبان‌زد و کلیدواژه‌ی بنیادین «مواد فرهنگی» در دانش «باستان‌شناسی» سنجید.

ایرانشناسیایران فرهنگیپارسiranologyایران‌پژوهی
پژوهش‌گر!
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید