فرهنگ کار!
برو کار میکن مگو چیست کار
که سرمایهی جاودانیست کار
(بهار ملهم از لافونتن)
«فرهنگ کار» که یکی از بنیادینترین رکنهای تحقق نامهای سالهای (اقتصادی-اجتماعی) دههی اخیرست و در دوگانهی «حق-تکلیف» و حتا از وجوهی و با ملاحظاتی، در اصطلاح «کار شایسته» تعریف میشود، بیش از همه خود را در دو استعارهی شاید جهانی «کار زندگیست» و «زندگی کارست» مینمایاند[1] که «حفظ نظام (معیشت/معاش)» و بقای نوع بلکه شخص انسان[ی] مبتنی بر آن و «پیشرفت» هر تمدنی بیگمان رهینش است؛ چنانکه در «رسالت» لوتری و «تقدیر» کالونی تمدنساز آنچنان که وبرها میگویند، میتوان سراغش گرفت و «استعمار» پرمایه و جانبخش قرآنی (هو أنشأکم من الأرض واستعمرکم فیها) بیش از همه گویای آن است؛ چنانکه «فإذا فرغت فانصب»ها و «ویل للمطففین»های کتاب حکیم خدا تبیین آن و فضیلت «حریت» از جنس عفت در کتابهای اخلاقی متأثر از یونان جهان اسلام بلکه ایرانی-اسلامی بیانش است.
شاید هیچ چیز باندازهی «فساد» و «تبعیض» نمیتواند فرهنگ کار را متأثر کند که این مهم را در ضرورت برقراری «نظام کیفر-پاداش عادلانه» میتوان دید. در تبیین این موضوع بطور موجز میتوان بصورت نامنحصرانه چنین گفت:
در جامعهای که تبعیض حکمفرماست و فساد جولانگر است (سرمایهداری رفاقتی)، قدرت سیاسی و نیز اقتصادی مبتنی بر «صلاحیت/شایستگی» (اهلیت!) بدست نمیآید و نتیجهی «کار (سالم!)» نیست و بتعبیری، نخبگان سیاسی و اقتصادی مصنوع/تصنعیاند[2]. در چنین جامعهای مردم بـ«قیاس» خود با آنان که این قدرتها را تبعیضگونه و در زمینهی فساد یافتهاند، روی میآورند و میخواهند بیلحاظ «استحقاق!»، با «کمترین کار، بیشترین سود» را برند و بدنبال «میانبر»اند (طفرهخواهی و طفرهروی!) بلکه گونهای «حقپنداری (کاذب)» در آن جامعه سکاندار میشود (شعار جامعه میشود: «چرا ما نه!؟») که زمینهی بنیادین «ویرانی/تخریب» فرهنگ کار است.
با این مقدمهی اجمالی میتوان مدعی شد که بررسی تاریخی و میراثپژوهانهی ناظر بامروز و معطوف بآیندهی «فرهنگ کار» در ایران از موضوعاتیست که باید در دستور کار سیاستورزان قرار گیرد.
[1] استعارههایی چون «کار عبادت است!» و مثلهایی مانند «کار جوهر مرد است!» را نیز میتوان بکار گرفت.
[2]برگرفته از «هانس هرمان هوپ»