منطقهگرایی تکمیلی/تنافعی!
بیش از دو دههست که انگارهی نحوی «منطقهگرایی» (منطقهی فروکشوری/ملی) در ایران هرچند جدی گرفته نشده؛ اما (با تعابیری مانند فدرالیسم و ...) جدی طرح شده و برخی کاندیداهای ریاستجمهوری در این سالها وعدهی آن را نیز دادهاند (که تقریرهایی گوناگون دارد؛ مانند «وحدت نظام سیاسی» و «کثرت نظامات اجتماعی-اقتصادی» و ...) و هر روز بیشتر این انگاره بذهنها میرسد و بر زبانها جاری میشود؛ ولی بزرگترین مانع آن سوای ناآمادگی بینشی-اندیشهای حکومتمردان و «عادت» تاریخی (پسازرضاشاهی!) آنان، احتمال «تجزیه»ی ایران است که دشمنان با تمام قوا در پی آنند؛ ولی این «تجزیهخواهی» نباید مانع تحقق این انگاره باشد و باید درش اندیشید و منطقهگرایی تجزیهناپذیر را جست؛ زیرا چنانکه بسیاری و هر کس بزبان خود گفتهاند، کشور ما برای آبادانی و پیشرفت بدان نیازمند است و فیالجمله، دوری از «تمرکزگرایی مفرط» (دولت متمرکز مفرط!) که بلای جان ما شده، مستلزم نحوی منطقهگراییست و شعار «کوچکسازی» دولت (بلکه حتا شاید خصوصیسازی!) و «مردمیسازی» نیز بنحوی در گروی آن است!
سخن درازست؛ ولی کوتاه آنکه گویا منطقه آنجاست که 1. اتصال جغرافیایی، 2. تشابه اقلیمی و 3. سنخیت فرهنگی دارد؛ اما منطقهگرایی با این تعریف منطقه، همان است که شاید «مستعد» تجزیهپذیریست! با این مقدمه، جا دارد بمنطقهگرایی «ضربدری» (قطری، ناهمجا و ...) اندیشید که بنحوی، هر یک از ارکان سگانه را نفی میکند؛ یعنی مناطقی که بطور جغرافیایی متصل نیستند (، تشابه اقلیمی) و سنخیت فرهنگی (مذهبی و قومی!) ندارند تا بتوانند «تبانی» کنند و بتجزیه بیندیشند و بپردازند (حتا این منطقهگرایی میتواند «دورهای» نیز باشد!) و محور این «اتحاد» و منطقهگرایی «تکمیل/مکملیت» است؛ یعنی دو مکان جداازهم در کشور با شرایطی، بنحوی یکدیگر را تکمیل میکنند که کمینهی آن «تنافع» است و میتواند بـ«توازن/تعادل» در کشور بنیجامد؛ از اینرو میتوان آن را «منطقهگرایی تکمیلی/همافزا» یا حتا تنافعی نیز نامید. اینطور نتنها احتمال تجزیه کمست بلکه بصفر میل میکند، (با نگاه «تمدنی»،) «ادغام» (زیستی، فرهنگی و ...) را که کاملکننده است (البته، «خردهفرهنگ»ها نباید آسیب ببینند!)، در پی دارد و بویژه «هویت ملی/ایرانی» را تقویت میکند! این شیوهی منطقهگرایی را میتوان با سیاست «هجرت اقتضائی» پیوند داد. جای اندیشه و بررسیست ...!