چندی پیش بنشست «شورای فرهنگ عمومی» در وزارت فرهنگ و ارشاد دربارهی «امید و انسجام اجتماعی در ایران» دعوت شدم؛ اما «زنانگی» نشست و نیز نابزرگی و نابرجستگی مدعوان مرا بر آن داشت که هیچ نگویم و «سکوت»ی معنادار پیشه کنم؛ ولی درنظر داشتم بطور موجز نکاتی را بگویم که اینجا گذرا بدانها میاشارم:
1. ادبیات ترجمهای (وارداتی) و بویژه «بومی» امید و انسجام بسیار لاغر است و بیگمان، هر گونه سیاستورزی دراینباره پای در آن دارد. اینکه «امید چیست!؟» و با انگیزه و ... چه نسبتی دارد و نیز «چگونه ممکن است!؟» (پرسش کانتی) نخستین پرسشهاست که باید بدانها پاسخ درخور داد و شبکهی معنایی امید را با همهی ابعاد و اضلاعش رسم کرد. کوتاه و سرسری، آدمی بیاد «علت غایی» در فلسفه میافتاد که «علة فاعل بماهیتها/معلولة له بإنیتها»؛ یعنی علت غایی علت فاعلیت فاعل است و نیز «مناشی عمل/فعل اختیاری» بیاد میآید که از تصور فعلی میآغازد و با تصدیق خیریت آن، بشوق بلکه «شوق مؤکد» میانجامد که قصد/اراده را درپی دارد و شاید بتوان نادقیق و دمدستی گفت: «امید ظرف رویش و پدیدآیی انگیزهها»ست!
2. «رجا[ء]/امید» در عرفان اسلامی دربرابر «خوف» و در کتاب خدا دربرابر «یأس» از کلیدواژههای پربسامد و تأملبرانگیز در میراث ماست. دوگانههای «جمالوجلال»، «انسوهیبت»، «رجاوخوف»، «تبشیروانذار»، «شهوتوغضب» و ... بنحوی «متناظر» یکدیگراند و در عرفان کمال در «تعادل» دو لنگهی این دوگانههاست و غلبهی یکی بر دیگری «خراباتی» یا «مناجاتی» را پدید میآورد؛ اما در جامعهای اگر کفهی ضلع «جمال» و متناظرهای آن سبک باشد؛ یعنی میان مردمانش «انس» و متناظرهایش کم و کمرنگ باشد، آشکارا «تآلف» (تألیف/إیلاف) که همان همبستگی/انسجام است، ناچیز خواهد بود.
3. در میراث ما «تناصح» (نصح دوطرفه) بنیاد «تمدن/مدنیت» و جامعهی سعادتمند است. «نصح» که در اصل لغت بمعنای «خلوص» است، همان «خیرخواهی»ست. نصح مردم برای مردم (یکدیگر)، نصح مردم برای حکومت و نصح حکومت برای مردم و «ظهور/اظهار» آن، لازمهی امید و شرط همبستگی اجتماعیست و دراینمیان، بویژه «رفقومدارا» که از جنود عقلاند و ادبیاتی غنی در میراث ما دارند، از نمونههای این تناصحاند. جامعهی ایران از آغاز مواجهه با تجدد بتدریج دچار تکثر و تنوع شد و هر روز بر سرعت آن افزوده میشود. بیگمان، تنوع/تکثر ظرف رفقومداراست و جا داشت حکومتها، از قاجار تا امروز، روح آن دو را در جامعه و میان مردم میدمیدند؛ ولی چنین نشده که آسیبهایی جدی مانند کاهش امید و بتعبیر مشهور، «سرمایهی اجتماعی» را درپی داشته است.
سخن درازست و نکتهها فراوان! در آن نشست برخی سرسری بـ«رمانتیسیسم سیاسی» و برخی بـ«روایت زنانه [از امید]» اشاره کردند که با آنچه نوشته شد، «بیارتباط» نیست.