هوش شناختي در حکمت و فرهنگ اسلامي!
چکيده
در "تمدن اسلامي" مانند ديگر تمدنها مفهومي از "هوش" هست. اگرچه روانشناسي "نوپيدا"ست، اما بررسي مفهومسازي هوش در حکمت اسلامي به تدوين "تاريخ" روانشناسي در جهان اسلام و توليد روانشناسي "بومي" ياري ميرساند. دراينجهت ضروري است به وصف و تحليل منتقدانهي متنهاي حکمي جهان اسلام پرداخت. "چيستي" هوش را در ميان فضيلتهاي نفسي در علم و فلسفهي اخلاق اسلامي ميتوان يافت. اين مقاله به بررسی "هوش شناختی" میپردازد. "هوش شناختی" در حکمت اسلامی "استعداد" شناخت و کسب ملکهی "حکمت" که افراد در آن گوناگوناند، است و "تيزهوشی شناختی" ملکهی "حکمت" با انواع تحت آن "ذکا"، "سرعت فهم"، "صفای ذهن"، "سهولت تعلم"، "حسن تعقل"، "تحفظ" و "تذکر" است. استعداد حدس، هوش وجدان حد وسط، و ملکهی آن، ذکا، با دو ملاک عملياتی "تعدادِ ..." و "سرعتِ ..." و ديگر انواع بيشوکم با ملاک "سرعتِ ..." قابل اندازهگيری است. "سرعتِ ..." نه تنها معياری نزد مردم است بلکه در بسياری از نظريات امروزی "هوش" يافت میشود. "تيزهوشی شناختی" در حکمت اسلامی "ميراثی- اکتسابی" است.
کليدواژهها: هوش، استعداد، حکمت، ذکا، سرعت
"هوش" موضوعي پايه و کليدي در "روانشناسي" است. پيش از آنکه دانش "امروزين" روانشناسي "تدوين" شود، برخي از مسئلههاي اين دانش مانند احکام "هوش" با عنوانهاي گوناگون در "منطق"، "فلسفهي اولي"، اصول و فروع "طبيعيات" و علم "اخلاق" بررسي ميشد. "هوش" از آنجا که ناديدني است از "استعاره" براي "مفهومسازي" آن بهره ميبرند (سيانسيلو و استرنبرگ، 1388). يکي از استعارههاي هوش، "انسانشناختي" است (همان) و مدعاي اصلي آن وجههي "ارزشي" هوش و مفهومسازي و تعريفهاي گوناگون فرهنگهاي مختلف جهان از آن است (همان). اما از آنجا که انسان "نوع"ي واحد است (ابن سينا، بيتا)، ميان فرهنگهاي گوناگون اشتراکهايي است و عليالقاعده ميتوان عنصرهايي "مشترک" در مفاهيم هوش در فرهنگهاي مختلف يافت (سيانسيلو و استرنبرگ، 1388). "فرهنگ اسلامي" يا بنا به نظري "فرهنگ مسلمانان" نيز مانند ديگر فرهنگها مفهوم و تعريفي از هوش دارد که براي يافتن آن ميتوان به "منابع" اين فرهنگ رجوع کرد. در فرهنگ و تمدن اسلامي واژگان و اصطلاحهايي مانند شعور، فهم، ادراک، تمييز، عقل، درايت، فراست، حکمت، حدس، ذکاء، دهاء، حزم، تدبير، فطانت، کياست، سياست، صناعت، حذاقت، مهارت، ذوق، قريحه، قوه، استعداد و ... يافت ميشود که هر يک "تعبير"ي "نظري" يا "عملي" از هوش و نيازمند بررسي علم و فقه اللغوي و همچنين "اصطلاحي" است. مطالعهي "ادبيات" و "تاريخ" ملتهاي اسلامي براي فهم "چيستي" هوش نزد مسلمانان ياري ميرساند. از همه مهم و کاراتر براي يافتن مفهومسازي فرهنگ اسلامي از هوش، بررسي آن در "حکمت اسلامي" است، زيرا حکيمان در "تمدن اسلامي" به طور مفصل از هوش در "حکمت عملي" و کتابهاي "اخلاق" بحث کردهاند و در آن، ملکهی "حکمت" را به عنوان تيزهوشی "نظري- شناختي" تبيين نمودهاند و آن دو جهت عام (صوری) و خاص (مادی) دارد. "استعداد" شناخت و "کسب" ملکهی حکمت را نيز میتوان "هوش" ناميد. اگر چه بسياري از مسئلههاي حکمت عملي در آغاز از فيلسوفان "يوناني" مانند افلاطون و ارسطو "اخذ" شده، اما حکيمان اسلامي آنها را در "جهانبيني" و "چارچوب" انديشهاي خود "هضم" کردهاند و اين (هضم)، کاري است که امروز نيز بايد انجام شود. بررسي چيستي هوش در "فرهنگ اسلامي" با رجوع به حکمت آن، "گام"ي در جهت تدوين تاريخ "روانشناسي" در تمدن اسلامي، "توليد" روانشناسي "بومي" و انجام پژوهشهای "تطبيقی" ميانفرهنگی است. البته در اين راه بايد "مجتهدانه" عمل کرد، زيرا "تقليد" از گذشتگان ِ"خود"، چندان تفاوتي با تقليد از "ديگران" (فرهنگهای ديگر) ندارد. در اين موضوع ضروري است به تحليل منتقدانهی متنهاي "اصل"ي و "اصيلِ" (کلاسيک) "اخلاق" در تمدن اسلامي پرداخت.
حکيمان در علم "اخلاق" که از عوارض ذاتي "ملکات" نفسي (نفساني)، بحث ميکند (طوسي، 1387)، پس از اخذ تعريفها و قضايايي دربارهي "نفس" و قواي آن از "علم النفسِ" طبيعيات مشائي يا الاهيات متعالي، به عنوان مبادي، به تبيين "فضيلت"هاي "نفس"ي انسان ميپردازند.
طبق مباني مأخوذ از "علم النفس" فلسفي، به اجمال، "نفس" دارای دو قوه است: 1. قوهي نظري يا علامه که عقل نظري و توابع آن، وهم و خيال، است. و 2. قوهي عملي يا عماله که عقل عملي و توابع آن، شهوت و غضب، است (ملاصدرا، بيتا). هر يک از اين قوا را "کمال"ي است که آن را جنس "فضيلت" مينامند و آن حد "وسط" و حالت "اعتدال" هر يک از قواست (طوسي، 1387). جنسهاي چهارگانهي "فضيلت" که آنها را "امهات" فضايل نيز خوانند (دشتکي، 1386)، 1. حکمت، 2. شجاعت، 3. عفت و 4. عدالت است که تحت هر يک "نوع"هايي "نامحصور" است (طوسي، 1387). با "دقت" در اين چهار فضيلت، ميتوان نسبت فضيلت حکمت با هوشهاي "شناختي" و "تحصيلي" به معناي امروزي و نسبت فضيلتهاي عدالت، عفت و شجاعت با اقسام هوشهاي "عملي" و "اخلاقي" به معناي امروزي را دريافت. اين مقاله فقط به بررسی حکمت يا هوش "شناختی" میپردازد.
حکمت، لفظي "مشترک" (لفظی که چند معنا دارد) است (ملاصدرا، بيتا). تعريف حکمت در کتابهاي اخلاقي "ملکهاي که قوت نظري به آن متمکن شود" (دواني، 1391) است. "ملکه" در اين تعريف، "کالجنس" (زيرا ملکه ماهيت نيست) است و حکمت در آن با ديگر فضيلتها مشترک است و در نتيجه آن مانند "هوش" عنواني "عام" است که با موضوعهاي گوناگون "ترکيب" ميشود. البته هوش هميشه ممدوح است ولي مدح و ذم ملکه به آنچه با آن ترکيب ميشود و تعددي (رسيدن اثرِ) آن به ديگري بستگي دارد (همان). "ملکه" آن "کيفيت نفسي" (نفساني) است که "بطيءالزوال" (طوسي، 1387) و "نسبتا ثابت" است. قوهي نظري، قوهي کسب علم و معرفت (ملاصدرا، بيتا) و کمال و اعتدال آن، فضيلت و ملکهي "حکمت" (دشتکي، 1386)، يعنی "تيزهوشی" در کسب دانش و شناخت، است. حکيمان اين هوش را بسيار مهم و اساسي ميدانستند و حتا کمال و اعتدال قواي عملي را به قرار گرفتن تحت تدبير علمي و اطاعت از اين هوش يعني ملکهي قوهي نظري و احکام شناختي آن ميدانستند (دواني، 1391).
حکمت که جنس فضيلت است نوعهايي بسيار، متناسب با فعاليتهاي گوناگون ذهن، تحت خود دارد که "مشهور" (همان) و شايد مهمترين آنها هفت نوع است: 1. ذکاء، 2. سرعت فهم، 3. صفاي ذهن، 4. سهولت تعلم، 5. حسن تعقل، 6. تحفظ و 7. تذکر (دشتکي، 1386) اين نوعها اقسام "تيزهوشی نظري" يا شناختي در فرهنگ اسلامي است. اين انواع نيز مانند جنسشان، حکمت، حد وسط و حالت اعتدالاند و حکيمان هر يک از اين نوعها را به طور جداگانه تعريف کرده و حدود و جانبهاي "افراط" و "تفريط" آنها را نيز برشمردهاند (طوسي، 1387).
"ذکاء" (ذکا) که به سبب "اهميت"، آن را "نخست" آوردهاند و ذکی (با ذکاوت) در "عرف" به افراد "تيزهوش" بسيار گفته ميشود، به معناي "شدتِ حدس" (ملاصدرا، بيتا) يا "جودتِ (نيکويی) حدس" است (ابن سينا، بيتا). اصلي و مهمترين فعاليت "ذهن"، قوهي ادراکي نفس (جرجاني، 1403)، "فکر" است. حکيمان از قديم در کتابهاي "منطق" به تعريف "فکر" به عنوان يکي از "مبادي تصوري" علم منطق ميپرداختند (ابن سينا، بيتا). "فکر" حرکت و "انتقال" نفس از "معلومات" تصوري و تصديقي حاضر در آن به سوي "مجهولات" مستحضر (مطلوب) است (ملاصدرا، بيتا). آنچه در فکر اصل است و فکر با آن تمام ميشود، "وجدان" و فهم شيءاي متوسط ميان دو طرف يا حد مجهول است تا "نسبت" مجهول آن دو حد معلوم شود (همان). آن شيء متوسط را "حد وسط" مينامند. "استعداد" حدس، وجدان حد وسط، شأنی از "هوش شناختی" است. "حدس" را چنانچه با معناي لغوي آن، سرعت, نيز موافق است، به "سرعتِ فکر" و "فکر سريع" نيز تعريف ميکنند. "حد وسط" در عمليات فکري دو گونه حاصل ميشود: 1. از راه "حدس" و 2. از راه "تعليم" (از غير). "حدس" فعلي است که حد وسط به سبب آن "بذاته" استنباط شود (ابن سينا، بيتا) و به مبدأ اين فعل نيز اطلاق ميشود (ملاصدرا، بيتا). البته برخي "تحدس" (حدس زدن) را به حصول "دفعي" حد وسط تعريف کردهاند (همان) از آن رو که حصول حد وسط مانند "انفصال" از "مبدأ" يا "اتصال" به "مقصد" در حرکت، "دفعي" است، اگر چه خود "حرکت" امري "تدريجي" است (همان) و برخي نيز هر دو را "منفصلانه" به هم "عطف" کردهاند (قطب شيرازي، 1386). آنچه مهم است تفاوت "کمّي" و "کيفي" انسانها در "حدس" به معنای فعلي که حد وسط به سبب آن "بذاته" استنباط شود، است، زيرا حدس در حد و اندازهاي محصور نيست و "زيادت" و "نقصان" ميپذيرد (ابن سينا، بيتا). تفاوت کمّي در "تعداد" حدس و تفاوت کيفي در "سرعت" (مقدار زمان) آن است (همان). برخي از مردم تعداد و برخي سرعت حدسشان (وجدان حد وسط) بيشتر و برخي کمتر است (همان) و اين دو (تعداد و سرعت حدس) را میتوان دو جهت از جهات "تفاوت" مردم در هوش دانست. بسياري از نظريههاي امروزي هوش که "شناختی- پردازشی" نام دارند، نيز با وجود تفاوتهايي که در آنهاست، بر "سرعتِ . . ." ("سرعت در ..."- تفاوت در "متعلَّق" سرعت است) تأکيد ميکنند (استرنبرگ و ديگران، 1389). آنچه مناسب عرف، لغت و تعريف ذکاست، سرعت است. با توجه به آنچه آمد، ميتوان يکي از وجوه مهم "تيزهوشی شناختي" در تمدن اسلامي را "شدت حدس" يعني "ذکا" دانست. اگر چه آنچه حکيمان اسلامی دربارهی هوش میگويند "تعريف واقعی" آن است، اما با توجه به ملاک "تعدادِ ..." و "سرعتِ ..." که "کمِّی" و "قابل اندازهگيری" است، میتوان به طور نسبی و قياسی هوش را "اندازهگيری" کرد و "تعريف عملياتی" آن را به دست آورد (همان). از نظر حکيمان قوهي حدس همان "عقل بسيط" يا "اجمالي"، مرتبهاي از مراتب عقل از جنس "عقل بالملکة" (مشترک ميان انسانها)، است (ملاصدرا، بيتا) و با "ممارست" و "مزاولتِ" مقدمات منتج "ازدياد" مييابد (دشتکي، 1386) و ميتوان گفت اين هوش "ميراثي- اکتسابي" و قابل تغيير است (قطب شيرازي، 1386). اگر کسي "عقل بسيط" و قوهي حدس يا ملکهي "موضوع"ي (مانند رياضيات) را داشته باشد، به محض آنکه با "مسئله"اي نو که مشابهش را ديده است، "مواجه" شود، با "يقين" به اينکه آن را ميداند، "جواب" آن مسئله "دفعتا" (در وقت) و "اجمالا" (بيتفصيل و ترتيب) در ذهنش (قسم سوم تصور معقولات) "حاضر" است (ابن سينا، بيتا). چنين کسي را "مجتهد" (در) آن موضوع و به تعبير امروز "تيزهوش" در آن مينامند.
در برابر وجه صوری "سرعتِ ..." و "تعدادِ ..." تيزهوشی که "عام" ميان بسياری از فرهنگهاست (سيانسيلو و استرنبرگ، 1388)، با دقت در جهت "افراط" ملکهی ذکا، رذيلهی "خبث" (طوسی، 1387) يا "جربزه" (گرپزی) يا "سفه"، که آن استعمال قوت فکر در "غير واجب" يا استعمال بيش از حد آن است (دشتکی، 1391)، و بررسی جهت "تفريط" آن، رذيلهی "بله"، که آن ترک استعمال قوت فکر در واجب يا عدم استعمال آن به قدر واجب (همان)، وجه "مادی" و "خاص" فرهنگی هوش به دست میآيد با اين شرط که ضروری يا "واجب" و غير آن در نسبت فکر امری "ارزشی" که در فرهنگهای گوناگون مختلف است، باشد. اما اگر مقصود از ضروری و واجب، معنايی است که در "حسن تعقل" بحث میشود، آن نيز به نظر وجهی صوری و عام است.
"سرعت فهم"، دومين نوع از انواع فضيلتِ "حکمت"، ملکهي "سرعت" انتقال از "ملزوم" به "لوازم" است (دواني، 1391). در فرق آن با "ذکا" گفتهاند که "ذکا" در فکر و "سرعت فهم" در غير آن مانند انتقال از ملزومهاي تصوري به لوازم آن (همان) و استدلالهاي "مباشر" يا "بيواسطه" (احکام و نسب قضايا مانند عکس نقيض، عکس مستوي و ...) است. به نظر ميرسد بسياري از مثالهاي حکيمان در اين قسم درست نيست. مثال درست، چنانچه از اصطلاح فهم، تصور معنا از لفظ، میتوان دريافت (ملاصدرا، بیتا)، انتقال از ملزومها به لوازمِ "بيِّن بالمعني الأخص" آنها در ملازمههاي "غير عقلي" يا "لفظي" که در حقيقت "تداعي"ست، است. مهم و قابل توجه در اين نوع که از نامش نيز پيداست، معيار "سرعت" است. برخي "جودت فهم" يا "جودت و قوت فهم" را به معناي "تأمل" در لوازم "مقدم" (ابن مسکوية، 1383) و "صحت" (امکان) انتقال از ملزوم به لوازم آن (جرجاني، 1403) در کنار "سرعت فهم" بيان کردهاند. به نظر میرسد "سرعت فهم" مستلزم تذکر، ملکهی "استحضار" صورتهاي محفوظ در ذهن "بیتکلف" در هر "وقت"ي، است.
"صفاي (خلوص) ذهن"، ديگر نوع فضيلت "حکمت"، ملکهي استخراج مطلوب بي"اضطراب"، "تشويش" (دشتکي، 1386) و "تَعَب" (جرجاني، 1403) است. برخي نيز آن را ملکهي استخراج مطلوبها از مباديشان بيمعارضهي "اوهام" (دشتکي، 1386) تعريف کردهاند، زيرا معارضهي اوهام موجب اضطراب (آشفتگی و نابسامانی)، تشويش (پريشانی و درهمآميختگی) و تعب (رنج و خستگی) در استخراج مطلوب است، در نتيجه به نظر ميرسد که فعليت "ذکا" مستلزم "صفاي ذهن" است، زيرا در ظرف معارضهي اوهام، وجدان "حد وسط"، به ويژه سرعت آن "ممکن" نيست و حتا شخص دچار "مغالطه" ميشود. جهت "تفريط" در صفای ذهن را ظلمت و "کدورت" ذهن که موجب "تأخير" در استنباط نتايج است (طوسی، 1387)، گفتهاند و آن به مسئلهی "سرعت" به عنوان معياری در اندازهگيری نسبی صفای ذهن اشاره دارد.
"سهولت تعلم" که آن را "حدت (تيزی و تندی) فهم" نيز گفتهاند (ابن مسکوية، 1383)، ديگر فضيلت جنس "حکمت"، ملکهي "توجه کلي" نفس (توجه نفس با کليت و تماميتش) به مطلوب براي "اکتساب" آن بيممانعت "خواطر" متفرق است (طوسي، 1386). "سهولت تعلم" به معنای عرفی "تمرکز" بر موضوع است. مقصود از "تعلم" در آن لزوما "تعلم از غير" نيست بلکه "حدس" حد وسط نيز تعلم به معناي "خودآموزي" است. ميتوان گفت که توجه به مطلوب بيمانعيت خواطر متفرق نيز شرط لازم وجدان حد وسط و سرعت آن، فعليت "ذکا"، است به ويژه از آن رو که حکيمان جهت افراط "سهولت تعلم" را، مبادرتی که مجال "استثبات" صور را ندهد (همان)، و "مبادرت" در آن به معنای "سرعت" است، دانسته و نيز آن را "حدت فهم" ناميدهاند.
"حسن تعقل"، ملکهي "اقتصاد" در بحث و "استکشاف" است. به اين معنا که "حدود" بحث به درستي تعيين شود و بحث "جامع" و "مانع" باشد، يعني در آنچه براي بحث "ضروري" است، "اهمال" و آنچه "زائد" در بحث است "استعمال" نشود (دشتکي، 1391). در حقيقت مجموعهی "کافی" شروط "لازم" را تعيين نمايد. بيمقدمات ضروري امکان رسيدن به مطلوب نيست و با وجود زوائد يا "مغالطه" حاصل ميشود و مطلوب به دست نميآيد يا رسيدن به مطلوب "کند" ميشود. حسن تعقل همانند "رمزگذاري انتخابي"، نخستين فرايند از فرايندهای سهگانه در ديدگاه سه فرايندي "بينش"، است (استرنبرگ و ديگران، 1388). میتوان "ترتيب" (صورتبندی) درست مقدمات و شروط در مجموعهی کافی شروط لازم را نيز "حسن تعقل" ناميد.
"تحفظ"، فضيلتي ديگر از "حکمت"، ملکهي "ضبط" (يا ثبت) و حفظ "نيک" (طوسي، 1387) و "سهل" (دشتکي، 1386) صورتهاي ذهني است. برخي ملکهي "استحصال" آن صورتها با تفکر و تخيل را نيز در تعريف آوردهاند (همان). به نظر میرسد "سهولت حفظ" ملازم "سرعت حفظ" است، چنانچه در عرف مردم عبارت "سريع الحفظ" به کار میرود. از سوی ديگر گويا "تحفظ" نيک به حفظ "طولانیمدت" صورتهای ذهنی و حفظ آنچه دارای "فوائد" است و آنچه ضروری ست (طوسی، 1387)، نيز اشاره دارد. به بيان دقيقتر "تحفظ" نيز مانند ذکا دارای وجهی "صوری" و "عام"، "سرعت" حفظ، و وجهی "مادی" که از جهت "افراط" آن، توجه به آنچه حفظش "بیفايده" است (همان)، و جهت "تفريط"ش، غفلت از حفظ آنچه "مهم" است (همان)، است به شرط آنکه "بیفايدگی" و "مهم" در نسبت حفظ، "ارزشی" و فرهنگی باشد.
"تذکر"، ملکهي "ملاحظه" (همان) و "استحضار" (دواني، 1391) صورتهاي محفوظ در ذهن به آساني و "بيتکلف" در هر "وقت"ي است (همان). در "تحفظ" جهت "حفظ" نيک و آسان و در "تذکر" جهت "ذکر" (يادآوری) آسان ملحوظ است. "تذکر" همانند "حضور ذهن" در برخي استعمالهاي "عرفي" است.
برخي حکيمان معتقد به تفکيک دو قوهي حافظه (منفعل- سپردن به (ضبط=گرفتن) و نگهداري (حفظ) در حافظه) و ذاکره (فعال- فراخواني از حافظه) بودند (ابن سينا، بيتا)، اما ترکيب دو ملکهي "تحفظ" و "تذکر" نزديک به مفهوم کنوني "حافظه" (ي کاري يا فعال) که امروزه نيز از وجوه "هوش" به شمار ميرود، است (استرنبرگ و ديگران، 1388). "آساني" بهيادآوري با "سرعت" بهيادآوري ملازم است، در نتيجه ميتوان ملاک "تذکر" را نيز "سرعت" دانست.
نزد حکيمان اسلامی، "صفای ذهن"، "سهولت تعلم"، "حسن تعقل"، "تحفظ" و "تذکر" مانند "ذکا" که بيانش رفت و "سرعت فهم" که به آن لاحق است، يعنی به طور کلی ملکهی حکمت، تيزهوشی شناختی، "قابل تغيير" و "ميراثی- اکتسابی" است. حکيمان با تعبيرهايی مانند "کسب (يا اکتساب) فضيلت" (دشتکی، 1391) به وجه "اکتسابی" و با بيان اختلاف "استعداد" افراد در "سهولت" (آسانی- ملازم سرعت) و "صعوبت" (سختی- ملازم بطؤ) اکتساب اين فضيلتها (همان) به جهت "ميراثی" آن اشاره کردهاند. "استعداد" نفس برای "تحصيل" اين ملکات را میتوان "هوش" اکتساب ملکات ناميد. حکيمان منکر آن نيستند که برخی مردم چنين استعدادهايی ندارند زيرا در بحث جهات "تفريط" اين ملکات به "سوء اختيار" و "اراده" در برابر "عدم خلقت" و تفکيک آن دو اشاره کردهاند (طوسی، 1387) بلکه آنها دربارهی افراد "متعارف" (که ملکفاند) سخن میگويند و "استعداد" را مفروض گرفته و از "شدت" و "ضعف" آن بحث میکنند.
نتيجهگيری
برای فهم چيستی "هوش شناختی" در حکمت و تمدن اسلامی در جهت تدوين تاريخ "روانشناسی"، حرکت به سوی روانشناسی "بومی" و انجام تحقيقات تطبيقی "ميانفرهنگی"، با تحليل اجمالی برخی متنهای اخلاقی در تمدن اسلامی به دست آمد که "هوش شناختی" در حکمت اسلامی "استعداد" شناخت و کسب ملکهی "حکمت" که افراد در آن گوناگوناند، است و "تيزهوشی شناختی" ملکهی "حکمت" با انواع تحت آن "ذکا"، "سرعت فهم"، "صفای ذهن"، "سهولت تعلم"، "حسن تعقل"، "تحفظ" و "تذکر" است. استعداد حدس، هوش وجدان حد وسط، و ملکهی آن، ذکا، با دو ملاک "تعدادِ ..." و "سرعتِ ..." و ديگر انواع بيش و کم با ملاک "سرعتِ ..." قابل اندازهگيری است. ملاک "سرعتِ ..." نه تنها معياری عرفی نزد مردم است بلکه در بسياری از نظريات امروزی "هوش" نيز يافت میشود. "تيزهوشی شناختی" از نظر حکمت اسلامی "ميراثی- اکتسابی" است.
منابع
استرنبرگ، رابرت و کافمن، جيمز و گريگورنکو، آنا (2008) هوش کاربردي مسعود بابازاده (1389) تهران: ساوالان
دشتکي، منصور بن صدرالدين (1386) اخلاق منصوري محمدمهدي باقي اصفهان: پرسش
دواني، محمد بن أسعد (1391) اخلاق جلالي تهران: اطلاعات
سيانسيلو، آنا و استرنبرگ، رابرت (2004) نظريهها، اندازهگيري و آموزش هوش مجتبا اميري مجد و سالار فرامرزي (1388) اصفهان: جهاد دانشگاهي واحد اصفهان
طوسي، محمد بن محمد (1387) اخلاق ناصري تهران: شرکت سهامي انتشارات خوارزمي
قطب شيرازي، محمود بن مسعود (1386) درة التاج تهران: شرکت انتشارات علمي و فرهنگي
ابن سينا، حسين بن عبداله (بيتا) الشفاء بيروت: مرکز تحقيق التراث
ابن مسکوية، أحمد بن محمد (1383) تهذيب الأخلاق وتطهير الأعراق قم: بيدار
جرجاني، علي بن محمد (1403) التعريفات بيروت: دار الکتب العلمية
ملاصدرا، محمد بن إبراهيم (بيتا) الحکمة المتعالية في الأسفار العقلية الأربعة بيروت: دار إحياء التراث العربي