کوتاهسخنی در زبان فارسی و فرهنگ ایرانی در چین
نیمنگاهی بـ«منهاجالطلب» نخستین دستور زبان مستقل فارسی بفارسی
چکیده
ایران و چین، دو تمدن بزرگ آسیایی، از دیرباز در پیوند با یکدیگر بودهاند که نشان این پیوند، راههای زمینی و دریایی ابریشم است. بسیار میتوان از اندرکنش این دو فرهنگ ریشهدار گفت؛ ولی آنچه بسیار جالب توجه است، جایگاه زبان فارسی در چین است و نیاز بیادآوری نیست که زبان با خود فرهنگ را بهمراه دارد. زبان فارسی در دوران حکومت مغولی یوان، زبان دربار چین بوده است و از آن مهمتر، زبان فارسی، زبان مسلمانی چین بوده که هنوز آثار آن میان مسلمانان یافت میشود. سنت فرهنگی «آموزش مسجدی» در چین که مکاتبی گوناگون دارد و در آغاز سلسلهی مینگ رونقی فروان داشته، وابسته بزبان فارسیست. در این دوران است که نخستین دستور زبان فارسی مستقل، بفارسی با نام «منهاجالطلب» بدست حکیم زینمی در چین نگاشته و یکی از کتابهای درسی آن سنت میشود. این کتاب با این ویژگی اگر چه تا کنون دو بار در ایران تصحیح و چاپ شده؛ اما آنگونه که شایانش است، بدان پرداخته نشده. این کتاب که بر پایهی نحو تازی نوشته شده، پرست از گواهان و شواهد فارسی از نامآوران فارسیگوی و فارسیسرای که در این میان، بیش از هر کتاب، از گلستان سعدی شیرازی بهره رفته است. پژوهش این دست مقولات تاریخی فرهنگی- تمدنی میتواند در روابط امروز دو کشور ایران و چین نقشی سازنده بازی کند.
کلیدواژهها
ایران، چین، جادهی ابریشم، آموزش مسجدی، منهاجالطلب، حکیم زینمی، گلستان سعدی
مقدمه
دکارت، فیلسوف پیشروی فرانسوی، در ربع دوم سدهی 17ام میلادی
[1]، در کتاب ارجمند و نوآورانهی «گفتار در روش درست راه بردن عقل» مینگارد: «و چون ممکن است میان ایرانیها و چینیها هم کسانی به دانشمندی خود ما باشند[2]، ...» (فروغی: 618)[3]که آشکارا، تنها از دو تمدن ایران و چین در آسیا نام میبرد و آنان را با خودشان میسنجد که نشانگر جایگاه والا/برتر و حتا گوناگونی[4] آنهاست. این دو تمدن آسیایی، از چندهزار سال پیش همدیگر را میشناختند[5] (سین لیان: 18) و اسنادی تاریخی از/دربارهی ارتباطات و تعاملاتشان در دوران «اشکانیان» و دودمان «هان پیشین» (هان غربی) هست[6] (همو: 31، میرعابدینی: سیزده، هرمان: 1 و مرعشی نجفی: 13 و 14)[7]. چنانچه بسیار گفته و نوشتهاند، ایران واسط و حلقهی ارتباطی شرق و غرب بوده است[8] (ییلیانگ: 25)، از اینرو، چین برای ارتباط با جهان غرب در درازنای تاریخ، چارهای جز برقراری ارتباط با ایران نداشته است.
باید دانست که دینِ «زرتشتی»، «مانوی» و شاید «مسیحیت» (نسطوری)، از ایران بچین راه یافته (سین لیان: صص 101 تا 129 و میرعابدینی: 15) و گسترش «اسلام» در چین نیز از ایران بوده[9](میرعابدینی: شانزده) که نشان تأثیرگذاری فراوان ایران بر چین در درازای تاریخ است[10]. بطور ویژه، «تورفان» (تولوفن[11]) که نامش با مسلمانی گره خورده و از سدهی نخست پ.م. تا امروز، در مقاطعی، بخشی از چین و تحت لوای آن بوده[12]، تومارهایی از «ادبیات مانوی» بزبانهای فارسی میانهی اشکانی و ساسانی و همچنین فارسی نو بـ«خط مانوی» از قرون سوم تا نهم میلادی را در خود نگه داشته (مزداپور: 37، بهبهانی: 75 و سوچک: ج 8) که گویای حضور پررنگ فرهنگ ایرانی و زبان فارسی در آن وادیست که تا دو سده پیش نیز پرتوان نقش بازی میکرده؛ زیرا نوترین دستنوشتههای فارسی در چین در نیمهی دوم سدهی نوزدهم نگاشته شدهاند[13] (هویجو: 1376، 544). سنگنوشتههای فارسی و شمار بسیار دستنوشتههای (نسخ خطی) فارسی در چین و همچنین حضور واژههای فارسی در زبان چینی و بویژه در ادبیات مسلمانان چین (همو: 78)، بیگمان، گواهانی بر نقشآفرینی و بازیگری زبان فارسی[14] در مرزوبوم چین است.
راهها و انگیزههای رواج فرهنگ ایرانی در چین
معمولانه، در کتابها رواج فرهنگ ایران و اسلام در چین را از دو راه میدانند (سین لیان: 128 و هویجو: بیتا، سه):
1. از راه دریا یا جادهی ابریشم دریایی[15] (از بنادر «خلیج فارس» ببنادر جنوبِ شرقی چین)[16]
2. از راه جادهی ابریشم زمینی (از آسیای غربی و میانه بـ«سینکیانگ» چین)
که آشکارا، «بازرگانی» و گاه «تبلیغ دینی» و «جهانگردی»، انگیزهای کلان/عمده در «ارتباطات» این دو تمدن سترگ است[17] (بختیار: 141 و هویجو: بیتا، سه). برخی بطور ویژه در اینباره، بکوچ قبیلههایی از آسیای مرکزی بچین (میرعابدینی: شانزده و هفده و وثوقی: 1396، 125) و ورود «اصناف» گوناگون مناطق غربی بدان پس از تجاوز مغولان و اشغال آن، میاشارند (لی مینگ: 34 و وثوقی: 1396، 126). در کل، فرهنگ ایرانی بواسطهی فارسی بعنوان زبان بینالمللی و «میانجی»[18]، در همهی سرزمینهای راه ابریشم زمینی و دریایی[19]، گسترش یافته است (میرعابدینی: نوزده، هویجو: بیتا، سه، همو: 1376، 544 و لی مینگ: 34).
برخی کارکردها و آموزش زبان فارسی در چین
«آموزش دولتی» زبان فارسی در چین از دوران دودمان «یوان» (1271 تا 1368 م.) آغاز شد[20] (روی ما: صص 1 و 2 و لی مینگ: 33) که در آن دوره، زبان فارسی در کنار چینی و مغولی، زبان رسمی چین بود (همو: 34، مرادزاده: 74 روی ما: 1). در آن دوران، بسیاری از دبیران، مترجمان و مقامات بلندپایهی دربار، فارسی میدانستند (هویجو: 1374، 78 و همو: چهار) و حتا گویا، خاقانان چین با کشورهای اروپایی بفارسی نامهنگاری میکردند (بختیار: 141). «شیزو»، خاقان چین، بسال 1289 م.[21] مدرسهای ویژه برای آموزش زبان فارسی و تربیت کارگزاران دیوانی و مستوفیان فارسیدان در فرهنگستان پادشاهی[22]پکن (هان لین) بنیاد نهاد[23] (همان، میرعابدینی: بیست و بختیار: 141). در این دوران دانشمندان ایرانی و چینی با هم ارتباط داشتند و کتابهایی از فارسی بچینی و کتابهایی از چینی بفارسی ترجمه شد (هویجو: بیتا، چهار). چنانچه یاد شد، فارسی، زبان میانجی راه ابریشم زمینی و دریایی و زبان میانجی بازرگانی در چین و حتا زبان مشترک دربار یوان بوده است (روی ما: 1)؛ زیرا دودمان مغولی یوان بسیاری از کوچندگان اختیاری یا اجباری فارسیزبان ایرانی بچین را بکارهای دیوانی گماشتند و مناصب کشوری و لشکری دادند[24] (مرادزاده: 75، وثوقی: 1396، 126 و روی ما: 1) و بسیاری از آنان، بمدیریت بازرگانی دریایی از سواحل چین با هند، خلیج فارس و شرق آفریقا شتافتند/پرداختند (وثوقی: 1396، 126).
زبان فارسی در چین پس از اسلام، بعنوان زبان دینی قوم «هوی هوی»[25]، کارکردی مذهبی و جایگاهی ویژه یافت (روی ما: 2 و وثوقی: 1396، 124). برخی پژوهشگران، فارسی را «زبان نیایش» مسلمانان چین نامیدند (میرعابدینی: نوزده). واژهی چینی «هوی هوی» که اکنون در زبان چینی بمعنای «مسلمان» است و نام یکی از پنجاه و چهار قوم و اقلیت برسمیت شناختهشده در چین است که از نسل مهاجران مسلمان مناطق غرب آسیا و آسیای مرکزیاند (یینگشنگ: 103)، در گذشته، معانی «فارسیزبان» و «زبان فارسی» داشته و از آنجا که فارسی، زبان دینی و فرهنگی مسلمانان چین بود، در معنای مسلمان بکار رفت (هویجو: 1374، 78 و میرعابدینی: بیست) و بوضع تعینی، بدان معنا شد.
در دوران دودمان چینی «مینگ» (1368 تا 1644 م.) که پس از دودمان مغولی یوان در چین بروی کار آمد[26]، مسلمان چینی، «شیخ محمد عبدالله الیاس (هو دنگ جو)» (1522 تا 1597 م.)[27]، که از قوم «هوی هوی» بود، سنت و نهادی علمی- دینی را بنام «آموزش مسجدی» برای حفظ هویت قومی- مذهبی[28]، بنیاد نهاد که در آن، از کتابهای فارسی و تازی برای آموزش «مبانی اسلامی» در مساجد بهره میرفت (وثوقی: 1393، صص 7 و 8، همو: 124 و روی ما: 2). زبان فارسی در همهی مکتبهای آموزش مسجدی چین[29]، جایگاهی ویژه و والا داشت (لی مینگ: 35) و آموزش زبان فارسی[30] و خواندن کتابهای فارسی ضروری بود (روی ما: 2). معمولانه، آموزش مسجدی چین دارای 13 کتاب بوده که گویا، 6 کتابش فارسیست[31](میرعابدینی: بیست و یک، لی مینگ: 35 و وثوقی: 1396، 127).
متون یا کتابهای[32]فارسی سنت آموزش مسجدی چین 1. منهاجالطلب یا قوائمالنهج[33]، 2. کیمیای پارسی[34] 3. خطبات، 4. اربعون، 5. مرصاد (مرصادالعباد)، 6. شرح لمعات (گویا، اشعةاللمعات)[35]، 7. گلستان سعدی، 8. تاریخ خلفا و مقتل، 9. خطبهی طوطینامه و ... (میرعابدینی: بیست و یک و بیست و دو، لی مینگ: 35 و وثوقی: 1393، صص 7 و 11) است که از وجه نسخهشناختی، ویژگیهایی یکسان و همانند دارند[36] (وثوقی: 1393، 11). برخی از این کتابها مانند «منهاجالطلب» در چین تألیف و برخی دیگر مانند «گلستان سعدی» تنها در چین استنساخ/رونویسی شده[37] که آشکارست.
منهاجالطلب نخستین دستور زبان مستقل فارسی بفارسی[38]
آشکارا، آموزش ژرف و موشکافانهی یک زبان، نیازمند تدوین «دستور» (گرامر: grammar) آن است. با آنکه فارسی چنانچه یاد شد، سدهها زبان میانجی در بخشهای گسترده از آسیا و بویژه چین بوده؛ اما شگفتانه، گویا، دستور آن تا قرن یازدهم ه.ق. تدوین نشد[39] و نخستین دستور زبان فارسی (مستقل) با نام «منهاجالطلب» بسال 1070 ه.ق. در چین بزبان فارسی نگاشته[40] (لی مینگ: 35، شریعت: 581 و مهدوی: 6) و بعنوان متن درسی زبان فارسی، در برنامهی آموزش مسجدی گنجانده شده[41]که شاید نشانگر پیشرفتگی زبان فارسی در چین است. نگارندهی آن «چانگ جیمی»[42] (1610 تا 1670 م./1018 تا 1080 ه.ق.) با نام اسلامی «محمد بن الحکیم الزینمی/زینینی[43]» (موشیان یوان) است[44](میرعابدینی: بیست و سه، امیدوارنیا: 102 و لی مینگ: 35). او بنیانگذار مکتب «شاندونگ»[45]در آموزش مسجدی چین است (امیدوارنیا: 102). او را در پایان دستنوشتهی منهاج با دو ویژگی «خلاصهی پروستان» (گزیده و نابترینِ بلندجایگاهان) و «تاج آخونان» (بزرگ دانشمندان) ستودهاند (میرعابدینی: بیست و سه و زینمی: 52) که نشان جایگاه والای وی در چین آن روزست. برخی او را اهل اصفهان دانستند که همراه با عمویش در هیأت سفارت دربار صفوی از ایران بچین آمد (هویجو: بیتا، پنج)[46]؛ ولی برخی او را با توجه بدانکه در منهاج گفته: «از سمرقند روان شدم» (زینمی: 41)، «سمرقندی» پنداشتند[47](میرعابدینی: بیست و چهار) که درست نیست؛ زیرا آن مثال/نمونهای برای حرف «از» در «بابالحروف» است (زینمی: 41). برخی نیز گویا، او را چینی بشمار آوردند (شریعت: 586 و میرعابدینی: بیست و سه). از نثر زینمی در منهاج شاید کسی چنین دریابد که او ایرانی نبوده؛ زیرا نثرش مانند نثر فارسی دوران صفوی در ایران نیست و گوناگون و البته، کهنتر بنظر میرسد[48]؛ ولی شاید دیگری در پاسخ گوید گه او برای مخاطبان چینیاش این نثر را برگزیده است؛ البته، باید دید که اگر زینمی از اصفهان بچین رفته، در چه سنی رفته و شاید در کودکی بوده و گفتار و نوشتارش در چین، ا زچینیان تأثیر پذیرفته است.
از کتاب منهاج نسخههایی گوناگون بیشتر در مساجد چین مانده (شریعت: 581)؛ زیرا تا اواخر قرن نوزدهم میلادی بارها بچاپ میرسیده است (هویجو: بیتا، پنج). این کتاب را نخستینبار «محمدجواد شریعت» پس از یافتن سه نسخه از آن در مسجد «دوشی» پکن (همان) بسال 1358 ه.ش.[49]تصحیح و منتشر کرده[50] (سبحانی: ده) و سپس «سید ابوطالب میرعابدینی» آن را بسال 1388 با یافتن نسخهی نگاشتهشدهی منهاج در دوران زندگانی مؤلف[51]، دوباره آن را تصحیح کرده و بچاپ سپرده است (همان).
گزارشی کوتاه از مقدمهی کتاب منهاجالطلب
محمد زینمی در آغاز، خدای را با آفرینشهایش میستاید[52] و ببرتری و برگزیدگی آدمی بر دیگر هستها بـ«فضل سخن» میاشارد و از گوناگونی حکیمانهی زبانهای مردم کوتاه، سخن میراند (زینمی: 1). این سرآغاز بسیار هوشمندانه، سزاوار و زیبندهی یک کتاب دستور زبان است و این سبک درخور (متناسب) آفرینگویی و ستایشگری در دیگر کتابهای دستور زبان مانند «دستور سخن» از «میرزا حبیب اصفهانی» نیز دیده میشود (اصفهانی: 2).
زینمی دانشیان روزگارش را سرگرم دستور تازی میبیند[53]: «آیینست[54] که اهل علم روزگار همه به نجو تازی مشغول میباشند» (زینمی: 2) و پرداختن بدستور پارسی را از آنرو که بیشتر کتابهای فقه، تصوف و تفسیر بفارسیست[55]، بایسته میداند؛ زیرا برای بهرهگیری درست از این دست کتابهای فارسی و جلوگیری از «تحریف» آنان با دگرگونی واژهها، باید دستور فارسی دانست و آموخت (همو: 2 و 3). او گویا، صرف، نحو و بلاغت تازی را برای خود، دروازه و راه این سه در فارسی میشمارد و میگوید: «پس بحمدالله تعالی تا به صرف تازی راه بردم، در صرف پارسی بر خاطر من گشود، و تا نحو تازی مرا مشاهده افتاد، دوشیزه ترکیب پارسی پیش بصیرت من روی نمود تا طعم بلاغت تازی به ذوق دل من تعلق داشت، مزة بدایع پارسی به کام من چشیده شد، ...»[56] (همو: 2) که نشانگر آنست که دستور فارسی را بر پایه یا بتأثیر و الهام از «نحو عربی» نگاشته[57] که از بررسی منهاج نیز آشکارست[58] (شریعت: 583 و پورنعمت: 58). او در پایان مقدمه نیز آشکارا، دستور زبان فارسی را مانند تازی میداند که میتوان در قیاس/سنجش با نحو عربی آن را دریافت و تدوین کرد: «پس اگر کسی باشد که بیش از این خواهد جست. گو از نحو تازی به قیاس بگیر ...» (زینمی: 3) و حتا سبب کوتاهی/ایجاز کتابش را اعتماد بکتابهای دستور تازی برمیشمارد که با وجودشان، نیازی بتفصیل/اطناب نیست و همچنین کتابش را از اینرو، «منهاجالطلب» (راه خواستن[59]) نامیده است (همان). زینمی سبب بکار بردن «اصطلاحات عربی» را در منهاج آن آورده که اگر کسی دستور تازی میداند؛ ولی «از آن به پارسی نتوانست گذرانید»، با خواندن کتاب، بیکسانی و همانندی این دو آگاه شود (همان).
زینمی نخست بدرخواست طالبان دانش، کتابی در صرف فارسی نگاشت و دچار رشک حسودان و طعن ناسزاگویان شد[60]و سپس منهاج را در نحو بخواهش پافشارانهی دوستان و پناه بخدای بینیاز از پرخاش سرزنشگران، دستگشادانه[61]، نوشت: «اکنون دوستان من میخواهند ایضا که تحقیقی نحو پارسی کنم» (زینمی: 2) و با آن نامش را در تاریخ جاودانه[62] ساخت.
او مشتاقانه و پرسشکنان چنانچه خود میگوید، پیجوی دستور فارسی بوده: «از لفظهای پارسی که معنیش نیافتند و صیغههای مختلف و تراکیب متنوع که نشان ندادند، به دل من میآید که هر آینه آن را تحقیقی هست زیرا که آن همه از قصد مصنف میآید، نباشد که وجهی ندارد پیوسته سوال کردم، اما جواب نیافتم» (همان)؛ ولی آشکار نیست که از کیان میپرسیده که پاسخی نمیگرفته[63]؛ اما روشن است که این پرسشها را در چین میکرده است؛ زیرا میگوید: «فیالجمله هر کدام از اینها که مرا معلوم شد در حال با متعلمان بر زبان من رانده شد، ...» (همان)[64] و متعلمان در چین بودند.
گلستان سعدی سرچشمهی گواهان و نمونههای منهاج
پیشتر یاد شد که گلستان سعدی از کتابهای 13گانهی آموزش مسجدی در چین است و باید دانست که تا کمتر از یکسده پیش، در ایران نیز مکتبخانههای سنتی همچنان آن را بکودکان و نوجوانان میآموختند (قنبری: 129 تا 131). بیگمان، پژوهشهای زبان و ادبیات، از دستور گرفته تا فرهنگ واژهها، باید مستند بکاربردهای زبان میان زبان/گویشوران و مبتنی بر آن باشد[65] و قواعد زبانی و معنای واژهها از استقرای این کاربردها بدست آید و کسی که قاعدهای زبانی یا معنای واژهای را میآشکارد، باید برایش «گواه»انی (شاهدمثالهایی) از آنها آورد. منهاج نیز که کتابی در دستور زبان فارسیست، از این آیین بیرون نیست. اگر منهاج را برگ/ورق زنید، آشکارا، بهرهگیری از کاربردهای زبانی را بعنوان مثال/نمونه میبینید. در منهاج دو گونه نمونهی 1. کتابی و 2. محاوری/محاورهای[66] آمده است. منبع/مرجع نمونهها باید 1. معتبر و 2. دسترسپذیر (و حتا مأنوس) باشد. با این دو شرط، بسیاری از نمونههایی را که زینمی میآورد و مثالهایی را که میزند، از گلستان سعدیست[67]؛ زیرا هم معتبرست و هم چنانچه یاد شد، در دسترس شاگردان و کتاب درسی آنان.
نمونهها و گواهانی که از گلستان در منهاجالطلب آمده است:
1. «اصل آنست که مبتدا را مقدم دارند بر خبر، ... همچو: ماری تو که هر که را ببینی بزنی، ای تو ماری که هر که را ببینی بزنی [یا بوم که هر کجا نشینی بکنی]، ...» (زینمی: 17)
2. «... چاره نباشد از تقدیر لفظ بودن تا مفرد شود که آنجا شاید. همچو: [راست خواهی،] هزار چشم چنان کور به که آفتاب سیاه» (همان)
3. «... مگر در مقام مدح یا ذم که حذف آن واجب است. ... و همچون: خجل آن کس که رفت و کار نساخت [کوس رحلت زدند و بار نساخت]» (همو: 18)
4. «یکی آن بود که اصل در وی فاعلیة بود. همچون: [زود باشد که خیرهسر بینی] به دو پای افتاد (اوفتاده) اندر بند» (همو: 22)
5. «پیشتر گاه او را از مضاف حذف میکنند و مراد دارند به قرینه. همچون: [نام نکوئی چو برون شد ز کوی] در نتوانی که ببندی بروی ای: به روی خود» (همو: 24)
6. «و همچون: ای تهی دست رفته در بازار [ترسم پر نیاوری دستار]، و این را ماضی گویند» (همو: 28)
7. «و ممکن باشد که به صورت معنی فعلی خواستند چنانکه گفته است: وه که هرگه که سبزه در بستان بدمیدی چه خوش شدی دل من ...» (همو: 35)
8. «و سدیگر آنکه در مقام مدح یا ذم یا در حسرت میآرند تا سامع از مقصود غافل نشود. ... و همچو: خجل آنکس که رفت و کار نساخت [کوس رحلت زدند و بار نساخت]» (همو: 43)
9. «حرف تنبیه است ... و آن الفیست که در چهار جای آوردهاند: ... یا از بهر ردع را. همچو: گفتا برو چو خاک تحمل کن ای فقیه [یا هر چه خواندهای همه در زیر خاک کن]» (همو: 43)
10. «اما لفظ که در استعمال بر شش وجه است: ... سیوم آنست که در صدر جملهاش دارند که نعت باشد خواه موصوفش معرفه باشد. چنانکه گفته است: منت خدای را [عز وجل] که طاعتش موجب قربت است. ... هر دمی که فرو میرود ممد حیات است. ...» (همو: 48)
11. «و همچو: انگشت خوبروی و بناگوش دلفریب بیگوشوار و خاتم فیروزه شاهدست ای: آنکه او راست» (همو: 51)
12. «و لفظ هم در چهار وجه استعمال کردند: گاه به معنی یکبارگی دارند. چو: بنده همان به که ز تقصیر خویش، عذر به درگاه خدا آورد» (همان)
صرفنظر از آنکه گلستان سعدی شیرازی یکی از مواد درسی آموزش مسجدی در چین است، از بکار بردن گواهان گلستان آشکارست که فارسیآموزی با فرهنگ ایرانی درآمیخته و این دو از هم جداییناپذیرند. شایان ذکرست که گلستان آمیخته از نظم و نثر، کتابیست در اندرز و پند که با تاریخ و حکایت آراسته شده و شاید بیش از هر کتاب دیگر، بازتاب فرهنگ و سبک زندگی ایرانی باشد. گفتنی و تأملکردنیست که گلستان سعدی بسال 656 ه.ق. در ایران برشتهی تحریر درآمده و تنها پس از گذشت سه سده، کتاب درسی مسلمانان چین در آموزش مسجدی شده که نشان ناموری و کارایی گلستان[68] از یک سو و ارتباطات فرهنگی نزدیک و تنگاتنگ جهان مسلمانی آن روزهاست.
پایان
ارتباطات دو تمدن دیرپای ایران و چین تاریخی بس دراز دارد. میتوان آشکارا، فرهنگ ایرانی- اسلامی را در آن سراغ گرفت. زبان فارسی در چین درختی تنومند با ریشههایی بیش از 1400ساله است که امروز نیز آبیاری میشود. زبان فارسی در چین از دورانی، کارکردی مذهبی داشته و آموزش مسجدی چین بر آن استوار شده است. اگر چه جسته و گریخته (جستهگریخته) در برخی کتابها و مقالات بدان سنت آموزشی و بجایگاه فارسی در آن بیشوکم، پرداخته شده؛ اما این موضوع، درخور مطالعهی موشکافانه و ژرف و نیازمند بررسی جامع است که میتواند موضوع چندین پایاننامه در رشتههای تاریخ و ادبیات قرار گیرد. بررسی این تاریخ و آن ادبیات و تبلیغ آن میتواند در روابط امروز ایران و چین تأثیر مثبت گذارد[69] و آن را در راستای مصالح وطنی/ملی ایران تقویت و تحکیم کند.
منابع و مآخذ
کتب:
ایموتو، ئه ایچی: آسوکا و پارس (پیشروی فرهنگ ایرانی به شرق)، قدرت اله ذاکری، پژوهشکدهی مطالعات فرهنگی و اجتماعی، 1388، تهران
باقری، مهری: تاریخ زبان فارسی، نشر قطره، 1396، تهران
جانگ، شینگ لیانگ (جان، سین لیان): تاریخ روابط چین و ایران (متون باستانی پیرامون روابط چین و ایران)، هونگنین جانگ (مترجم)، ابوالقاسم اسماعیلپور (ویراستار)، سازمان میراث فرهنگی، صنایع دستی و گردشگری (پژوهشکدهی زبان و گویش)، تهران، 1385
جعفریان، رسول و محمدباقر وثوقی: تاریخ خلفا و مقتل امام حسین، نشر علم، تهران، 1393 (در این مقاله از مقدمهی محمدباقر وثوقی بهره رفته است)
دکارت: رنه: گفتار در روش درست راه بردن عقل، محمدعلی فروغی (مترجم)، امیر جلالالدین اعلم (مصحح و محشی)، ضمیمهی سیر حکمت در اروپا، انتشارات نیلوفر، 1388، تهران
دوانلو، فرانک: رویدادهای تاریخدار در شاهنامه فردوسی، پژوهشهای ایرانی، 1380، تهران
رجبنیا، مسعود: زندگینامه آنکتیل دوپرون، چاپشده در یادنامه آنکتیل دوپرون، نشریهی انجمن فرهنگ ایران باستان، سال یازدهم، شمارهی دوم، 1361
زینمی (شندونی چینی)، محمد بن حکیم: منهاجالطلب، سید ابوطالب میرعابدینی، انجمن آثار و مفاخر فرهنگی، تهران، 1388 (از پیشگفتار انجمن بقلم توفیق سبحانی و مقدمهی مصحح هر جا در این مقاله بهره رفته، شمارهی صفحات بحروف آمده است)
شیخ بهائی، محمد بن حسین عاملی: جامع عباسی (رساله عملیه)، انتشارات جامعه مدرسین حوزه علمیه قم (دفتر انتشارات اسلامی)، 1393، قم
کاوتس، رالف: چشماندازهایی از جاده ابریشم دریایی: از خلیج فارس تا دریای شرق چین، محمدباقر وثوقی و پریسا صیادی، پژوهشکدهی تاریخ اسلام، 1392، تهران (مقالات ییلیانگ و یینگشنگ که در متن از آنها بهره رفته، از این کتاب است)
سعدی شیرازی، مصلح بن عبدالله: گلستان، غلامحسین یوسفی، نشر خوارزمی، 1394، تهران
مزداپور، کتایون: واژه و معنای آن (از فارسی میانه تا فارسی)، پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی، 1393، تهران
مطهری، مرتضا: خدمات متقابل اسلام و ایران، صدرا، 1397، تهران
وفایی، حسین: فرهنگ وفایی، تن هویجو، انتشارات دانشگاه تهران، تهران، بیتا (در این مقاله از مقدمهی هویجو بهره رفته و اعداد صفحات بحروف آمده است)
هرمان، جورجینا: تجدید حیات هنر و تمدن در ایران باستان، مهرداد وحدتی، مرکز نشر دانشگاهی، تهران، 1387
مقالات:
آذر، امیراسماعیل، مریم برزگر: نخستین شاعران تأثیرگذار در غرب (سعدی، خیام، فردوسی)، مطالعات ادبیات تطبیقی، سال هشتم، شمارهی 30، تابستان 1393
امیدوارنیا، محمدجواد: تعلیمات مسجدی (حوزهای) در چین و جایگاه زبان فارسی در آن، فصلنامهی مطالعات آسیای مرکزی و قفقاز، سال هشتم، دورهی سوم، شمارهی 26، تابستان 1378، تهران
بختیار، مظفر: فرهنگ چینی به فارسی، تحقیقات کتابداری و اطلاعرسانی دانشگاهی، شمارهی 26 و 27، بهار 1376
بهبهانی، امید: کشف متون ایرانی در تورفان چین و سهم آن در ترسیم سیر گسترش مانویت در جهان باستان، مجلهی مطالعات ایرانی، سال اول، شمارهی دوم، پاییز 1371، مرکز تحقیقات فرهنگ و زبان ایران، دانشگاه شهید باهنر کرمان
پورنعمت رودسری، منیژه: منهاجالطلب (قدیمیترین دستور زبان فارسی)، رشد آموزش زبان و ادب فارسی، شمارهی 59، پاییز 1380
جانگ لی مینگ: دستور زبان فارسی در چین، سخن عشق، شمارهی 25 و 26، بهار و تابستان 1384
خیراندیش، عبدالرسول، سیده زهرا زارعی: بررسی روند شکلگیری و علل رقابتهای تجاری در خلیج فارس و بازتاب آن در بندر کانتون چین (قرون یکم تا سوم هجری/هفتم تا نهم میلادی)، تاریخ اسلام و ایران، شمارهی 33، بهار 1396، تهران
سوچک، س. (د. اسلام): تورفان (یا طرفان)، دانشنامه جهان اسلام، بنیاد دائرة المعارف اسلامی، جلد 8، 1393
شریعت، محمدجواد: منهاج الطلب (یکی از کهنترین دستورهای زبان فارسی)، آینده، سال ششم، شمارهی 7 و 8، مهر و آبان 1359، تهران
فدایی، سید احمد: اسلام در چین، مشکوة، شمارهی 12 و 13، پاییز و زمستان 1365، تهران
قنبری: محمدرضا: نگاهی به مکتبخانه در ایران، فرهنگ مردم ایران، شمارهی 9، تابستان 1386، تهران
مرادزاده، رضا: زبان فارسی و گسترش اسلام در چین، پژوهشنامه تاریخ تمدن اسلامی، سال پنجاهم، شمارهی یکم، بها ر و تابستان 1396
مرعشی نجفی: سید محمود: اسلام، ایران، چین، میراث شهاب، شمارهی 38، زمستان 1383
مهدوی، محمدجواد، محمد محمدی: تاریخچه مختصر دستورنویسی در زبان فارسی، کنگرهی بینالمللی زبان و ادبیات فارسی، دانشگاه فرهنگیان (پردیس شهید مفتح شهرری)، مهرماه 1395، تهران
وثوقی، محمدباقر، مهران رضایی: ویژگیهای «کانون نسخهپردازی متون آموزشی فارسی در چین» (طرح مقدماتی)، پژوهشهای علوم تاریخی، سال 9، شمارهی 1، بهار و تابستان 1396
هویجو، تن: فرهنگ وفائی در چین، تحقیقات کتابداری و اطلاعرسانی دانشگاهی، شمارهی 21، 22 و 23، 1374، تهران
همو: بررسینامه نسخههای خطی فارسی و عربی در چین، کلک، شمارهی 85 و 86، فروردین و تیر 1376
پایاننامهها:
روی ما، شینگ: تأثیر زبان فارسی در زبان هوی هوی چین، پایاننامه برای دریافت درجهی کارشناسی ارشد در رشتهی زبان و ادبیات فارسی، دانشگاه تهران، 1392
[1] این کتاب بسال 1637 چاپ شده که در دوران پادشاهی «شاه عباس دوم صفوی» در ایران و امپراتوری دودمان «مینگ» در چین است.
[2] رسمخط (زباننگاره) نگه داشته شده است.
[3] این بخش، از ترجمهی «محمدعلی فروغی» که سومین ترجمهی فارسی گفتار دکارت پس از ترجمههای «ملا لالهزار همدانی» و «افضلالملک کرمانی» که ضمیمهی «سیر حکمت در اروپا»ی فروغیست، نقل شده. بطور شگفتی، پس از فروغی دیگر کسی بترجمهی این کتاب بنیادین و مهم بفارسی، دست نیازیده است.
[4] زیرا تمدن «هند/هندوستان» نیز بلندجایگاهست؛ ولی با تمدن ایران خویشی و نزدیکی دارد؛ از اینرو، چندان نیازی بنام بردن از آن نیست؛ ولی هگل در «درسهایی دربارهی فلسفهی تاریخ» از هند نیز نام برده و بسک خود، بتاریخش پرداخته است.
[5] استاد دکتر «سید جعفر شهیدی» در مراسم تأسیس «مرکز پژوهشهای فرهنگ ایران» در دانشگاه پکن بسال 1991 م.، بدین «تدارک/همآشنایی» میاشارند.
[6] «سی ما چان» در 145 پ.م. در فصل «اطلاعات در مورد کشور داوان (فرغانه)» از کتاب «مجموعهی تاریخ»ش در اینباره نگاشته است. برخی باور دارند که پیوند دو تمدن باستانی ایران و چین کهنترست؛ ولی آثار و اسنادی از آن نیست (مرعشی نجفی: 13).
[7] در «شاهنامه» نیز برخی روابط ایران و چین در دوران خسروپرویز بازتابیده شده است: «به گوهر همه ریشهها بافته ... به چین یکی مرد بد بیهمال ... بیامد بر شاه ایرانزمین ...» (دوانلو: 95)
[8] کم نیستند دانشمندان و مورخانی که ایران را «چهارراه»، «گذرگاه» و ... خواندند و این مدعا را جغرافیای تاریخی ایرانزمین بسادگی اثبات میکند.
[9] برخی، فرستادگان «عثمان» را نخستین کاروان تبلیغ اسلام در چین میدانند (امیدوارنیا: 96)؛ ولی مشهورست که کاروان «سعد بن أبی وقاص» نخستین کساناند که اسلام را بچین آوردند که با مدعای پیش جمعپذیرست (فدایی: 80 و 81). برخی نیز ایرانیان را نخستین کسانی میدانند که اسلام را بچین بردند/آوردند (میرعابدینی: هفده).
[10] بنگرید: «مطهری، مرتضا: خدمات متقابل اسلام و ایران، صدرا، 1397، تهران»
[11] تلفظ چینیان
[12] اکنون نیز بخشی از ایالت خودمختار «سینکیانگ» چین است.
[13] در سالهای 1850 و 1879
[14] برخی زرتشتیان باور دارند که در یورش عربان، بسیاری از درباریان و موبدان، بچین گریختند و با خود فرهنگی ایرانی و زبان فارسی را بدان تمدن بردند.
[15] بازرگانان زرتشتی (پو- سه) در از سدهی سوم میلادی در دوران ساسانی انحصار تجارت آبی هند و چین را بدست داشتند (خیراندیش: 90).
[16] دربارهی راه ابریشم دریایی بنگرید: «کاوتس، رالف: چشماندازهایی از جاده ابریشم دریایی (از خلیج فارس تا دریای چین)، محمدباقر وثوقی، پریسا صیادی، پژوهشکدهی تاریخ اسلام، 1392، تهران»
[17] باید دانست که فرهنگ ایران در اواخر دوران ساسانی از راه چین دورهی «سوئی» و «تانگ» بمنطقهی «آسوکا»ی ژاپن نیز رفته است (ایموتو، 31).
[18] زبان مشترک
[19] بطور ویژه، فارسی، زبان میانجی بازرگانی در چین دوران یوان بوده است (وثوقی: 1396، 126)؛ اما در کل، این زبان در سدههای گوناگون زبان رسمی و میانگان (lingua franca) میان اقوام ایرانی و انیرانی بوده است (مزداپور: 14 و 38) و حتا چنانچه «پرون» فرانسوی، نخستین مترجم اوستا، میگوید، در سدهی هجدهم میلادی نیز در هند این نقش را بازی میکرده است (رجبنیا: 6). شایان ذکرست که در قرون نخستین مسیحی، زبان «سغدی» زبان مشترک بازرگانی جادهی زمینی ابریشم تا چین بوده است (همو: 43 و باقری: 73).
[20] سازمان دولتی آموزش زبان فارسی در دورانهای یوان و مینگ در چین تأسیس شد (لی مینگ: 33).
[21] هویجو دو تاریخ گوناگون از این ماجرا داده است: 1. 1289 م. و 2. 1314 م.
[22] آکادمی سلطنتی
[23] این مطلب در کتاب «رویدادنامهی دوران یوان» آمده است. گویا، دولت مرکزی یوان برای تربیت مترجم فارسی بسال 1389 م. در مدرسهی «هوی هوی» بخش ویژهی آموزش زبان فارسی ایجاد کرد (لی مینگ: 35).
[24] این کوچندگان مسلمان بودند و در دوران یوان، «جایگاه سیاسی» برتری از مردمان هان داشتند (لی مینگ: 34).
[25] «هویی هویی» نیز گفتهاند.
[26] برای آشنایی با دودمان مینگ بنگرید: «فیتس جرالد: تاریخ فرهنگ چین، اسماعیل دولتشاهی، انتشارات علمی و فرهنگی، تهران، 1367»
[27] او در ناحیهی «شانسی» چین در خانوادهای مسلمان زاده شد و معارف اسلامی و فلسفهی کنفسیوس آموخت (وثوقی: 1396، 127). او مکتب «شنشی» را در آموزش مسجدی بنیاد نهاد (امیدوارنیا: 103).
[28] با دگرگونی جغرفیای سیاسی جهان اسلام در ورارود (ما وراءالنهر)، مسلمانان هوی هوی از دیگر جوامع اسلامی منتزع و منزوی شدند و امکان ارتباط با آنان را نداشتند و برای حفظ و پاسداری سنتها و معارف خود و انتقالش بنسلهای دیگر، دست بتولید مواد آموزشی و ابداع آموزش مسجدی زدند (وثوقی: 1396: 124 و امیدوارنیا: 99).
[29] آموزش مسجدی در چین حوزهها یا مکاتبی گوناگون بنامهای 1. شاندونگ، 2. شنشی، 3. یوننن و 4. جنوبشرقی داشت (میرعابدینی: بیست و یک، لی مینگ: 35 و امیدوارنیا: صص 102 تا 104).
[30] پیشتر، از «آموزش دولتی زبان فارسی» در چین سخن رفت. آموزش مسجدی زبان فارسی در چین را «آموزش مردمی زبان فارسی» نامیدهاند (روی ما: 2).
[31] باید دانست که 98درصد نسخههای خطی اسلامی در چین فارسیست که آدمی را دربارهی شمار 6گانهی کتابهای فارسی در آموزش مسجدی بشک میاندازد.
[32] درسنامهها
[33] این دو، گویا، نام یک کتاب است (امیدوارنیا: 102)؛ البته، این احتمال نیز هست که قوائمالنهج نام رسالهی صرف و اشتقاق فارسی محمد زینمی باشد.
[34] محتملانه، این کتاب ترجمهی فارسی «کیمیاء الفارسیة» از «نور الحق بن لقمان الصینی» است (همو: 102).
[35] چرایی و چگونگی آموزش متنهای عرفانی- تصوفی در این سنت، بسیار جای بررسی و پژوهش دارد و میتواند حتا موضوع یک پایاننامهی دانشگاه نیز باشد.
[36] مثلا، از نظر کتابت، «نسخهی آموزشی» بشمار میآیند؛ زیرا برای حاشیه/تعلیقه زدن، گشاد و باز نگارش شدند (وثوقی: 1393، 6 و 7). برای آشنایی با این دست ویژگیها، بنگرید: «وثوقی: 1396، صص 127 و 128»
[37] برخی باور دارند که ویژگیهای دستنوشتههای فراوان فارسی در چین بگونهایست که میتوان از «کانون نسخهپردازی آموزشی فارسی چین» سخن راند (وثوقی: 1396، 124).
[38] بنگرید: «شریعت: 587»
[39] جا دارد علل و عوامل آن در پژوهشی بررسی شود؛ اما شاید بتوان گفت که پدیداری یک نظام آموزشی دینی بر پایهی زبان فارسی، منجر بتدوین دستور زبان فارسی شده است.
[40] برخی محتاطانه، آن را از نخستین میدانند (میرعابدینی: بیست و سه)؛ ولی شاید بتوان گفت که منهاج نخستین اثر مستقل در دستور زبان فارسی بزبان فارسیست و پیش از آن دستور زبان فارسی پراکنده در کتابهای گوناگون آمده است (شریعت: صص 581 و 587).
[41] جای شگفتی نیست که دستور زبان فارسی را در ایران و حتا ایرانیان ننگارند؛ زیرا چنانچه آشکار و نامورست، دستور زبان تازی را نه تازیان که ایرانیان (سیبویهها) و نه در عربستان نگاشتند. آشکارست که پیش و بیش از همه، نافارسیزبانان بدستور یک زبان برای آموختن درست آن و جلوگیری از خطا نیازمندند؛ البته، چنانچه اشاره شد، نیاکان مسلمانان چین، قوم «هوی هوی»، فارسیزبان بودند و حتا محتملانه، زینمی نیز ایرانیست. نباید از نظر دور داشت که تدوین دستور تازی بیشتر برای قرآنفهمی انجام شده و البته، دستور منهاج نیز برابر آنچه زینمی در مقدمه نوشته، برای فهم درست کتابهای فارسی معارف دینی نگاشته شده است.
[42] این نام را «چانگ زی مای» نیز خواندهاند (لی مینگ: 35).
[43] منسوب بـ«جینینگ» از شهرهای استان شاندونگ که محل زندگی محمد بن حکیم است (امیدوارنیا: 102).
[44] او گویا رسالهای دیگر دربارهی صرف و اشتقاق فارسی تألیف کرده است (هویجو: بیتا، چهار و زینمی: 2).
[45] از استانهای ساحلی چین که موطن محمد زینمی تا پایان عمرست و آرامگاه او نیز در آنجاست؛ از اینرو، برخی در نامش «شندونی» را نیز افزودند (میرعابدینی: بیست و سه و هویجو: بیتا، پنج).
[46] هویجو برای این مدعا منبع یا مأخذی نیاورده است.
[47] میرعابدینی در «سخنی کوتاه از ایران و چین» از مقدمهی زینمی بر منهاج چنین نقل میکند: «پس بحمدالله تعالی کتابهای قدیم ولایتی «سمرقندی» یافتم ...» (میرعابدینی: بیست و چهار)؛ ولی در مقدمه واژهی سمرقندی نیامده است که شگفت است (زینمی: 3).
[48] مثلا، رجوع کنید بـ«جامع عباسی» از شیخ بهایی که چنددهه زودتر از منهاج بزبان فارسی در اصفهان نگاشته شده است. نثر کتاب «تاریخ خلفا و مقتل امام حسین علیهالسلام» که یک سده پیش از منهاج در چین نگاشته شده، بنظر استاد «شفیعی کدکنی» کهنتر از سدهی نگارشش و متأثیر از متون قرون 5ام و 6ام است (وثوقی: 1393، 20) که میتواند قرینهای بر مدعای یادشده باشد.
[49] برخی 1359 و برخی 1360 نگاشتهاند.
[50] شریعت این نسخهها را در سفر تابستانهی 1356 ه.ش. بهمراه «غلامرضا ستوده» بچین برای تدوین فرهنگ فارسی- چینی در آن مسجد یافته است (شریعت: 581).
[51] بنگرید: «زینمی: 52»
[52] محمد زینمی در این کتاب از «بنام خدای بخشاینده مهربان» در ترجمهی بسمله بهره میبرد.
[53] گویا، زینمی نیز از نپرداختن بدستور فارسی شگفتزده یا شکوهگرست.
[54] قاعده/روال است: آن را که فنا شیوه و فقر آیینست//... (ابوسعید ابوالخیر)
[55] این مدعای زینمی اگر دربارهی جهان اسلام باشد، «فیه تأمل»ست؛ زیرا بیشتر کتابهای این فنون بویژه فقه در جهان اسلام، تازیست و در کل، زبان دانش آن روزگاران عربیست؛ ولی شاید مقصود زینمی کتابهای موجود در چین یا دستبیش، آسیای مرکزی باشد که پربسامدی و چیرگی نسخههای خطی فارسی در آن، مدعایش را اثبات میکند.
[56] رسمخط نگه داشته شده است.
[57] تا چنددهه پیش همهی کتابهای دستور فارسی، یا بر پایهی دستور تازی یا مبتنی بر دستور فرانسوی که البته، این دومین انگشتشمارست، نوشته میشده. چندیست که دستورنویسان میکوشند که دستور زبان فارسی را بر پایهی خود زبان فارسی و دستور نیاکانش بنگارند و البته، از نوترین نظریات زبانشناسانه بهره برند. این مسئله تنها برای زبان فارسی رخ نداده و دستور زبان تازی نیز نخست بر پایهی نحو سانسکریت پانینی و نحو زبان فرانسوی نیز در آغاز مبتنی بر زبان لاتین نگاشته میشده است.
[58] در خاتمه میگوید: «بدانکه احوال ترکیبی پارسی همه چو آن عربی بود لکن الفاظ او کمتر از آن باشد» (همو: 48) که آشکارا، بتفاوتهای فارسی و تازی آگاهست: «و فعلهای پارسی بر وزن نیست ...» (همو: 4)
[59] یعنی خواستن تفصیل/اطناب از کتابهای دستور تازی
[60] این سنت تاریخست که نوآوری هزینه دارد و هر کس بدان دست یازید، بدخواهان او را ناسزا گفتند و نکوهش کردند.
[61] در برابر بخل و امساک
[62] اگر چه دو بار کتاب منهاج در ایران تصحیح شده؛ ولی پژوهشگران زبان و ادبیات فارسی شوربختانه، بپژوهش و بررسی آن نپرداختند و حتا بسیاریشان آن را نمیشناسند که جای شگفتی و گلهگذاریست؛ ولی در کل، «دستور زبان» مهجورست.
[63] آنان که او را از اصفهان یا سمرقند میدانند، این احتمال را میتوانند دهند که این پرسشها را در یکی از آن دو شهر میپرسیده؛ ولی نمیتوان پذیرفت که کسی نتواند در این دو شهر پاسخ این دست پرسشها را بدو دهد. شاید کسی بگوید: دورست کسانی که نسل اندر نسل فارسی میدانستند، نتوانند این پرسشها را پاسخ گویند؛ اما باید دانست که هر چه گذشته، آنان بیشتر با چینیان آمیخته شدند و از سوی دیگر، چنانچه گفته شد، از مسلمانان و فارسیزبانان بیرون چین منتزع و منزوی شدند.
[64] پرسشی که هر کس در همان آغاز میپرسد آن است که استادان زینمی که بودند؛ ولی پژوهشهای بزبان فارسی دربارهی او این پرسش را نپرسیده و هیچ در اینباره نگفته است.
[65] این کاربردها یا کتابی یا محاوری (محاورهای)ست.
[66] شاید بهترست بجای محاوری/محاورهای گفته شود: «روزمره» یا «عامیانه»! بجای کتابی نیز میتوان «ادبی» بکار برد.
[67] از دیگر شاعران مانند «سنایی» (همو: 28)، «ناصرخسرو» (همو: 43) و «امیر معزی» (همو: 50) نیز گواه میآورد.
[68] باید دانست که نخستین شاعر ایرانی و اولین کتابی در ادب فارسی که در غرب تأثیر گذاشت و توجه مستشرقان را بخود جلب کرد، سعدی و گلستان بود (آذر: صص 64 و 70).
[69] البته، وضع کنونی مسلمانان اویغوری ایالت خودگردان سینکیانگ را نیز باید درنظر داشت.