دلم گرفته.خستم و حوصله ندارم.دلم یه هم صحبت میخواد.یه دوست.یکی که حرفامو بفهمه،گوش کنه،بعد سرمو بذارم رو دوشش بذارم بگم:هییییییییییع
بعضی وقتی هیچی مثه یه رفیق نمی تونه حالتو خوب کنه.یه رفیق واقعی.واقعی واقعی.ولی حیف که هر چی به عقب نگا می کنم کسیو نمی بینم که برام رفیق واقعی بوده.می دونی،زمونه زمونه بدی شده.همه تا پول داری رفیقتن و ادامش.
دلو زدم به دریا و از دفترچه تلفن شماره یکی از همکلاسیای قدیمیمو گرفتم.باهاش زیاد دوست نبودم.حرف خاصی نمی زدیم باهم،ولی،از هیچی بهتر بود.
+بییییییییییییییییییییییییییییییب بییییییییییییییییییییییییییییییب
مشترک مورد نظر شما پاسخ گو نیست.لطفا بعدا شماره گیری فرمایید.
-ای بابا.شت.بز دوباره بزنگم.
+بییییییییییییییییییییییییییییییب بییییییییییییییییییییییییییییییب
مگه نمی گم گوشیو نمی گیره!بی بر گم شو دیگه اه.این موقع شب منو از خواب بیدار می کنی!!!
-باشه بابا چه عصبی?
ناراحت شدم.خب سخته دیگه.بعد سالها،دنبال یه گوش می گردی که باش درد دل کنیو خودتو باش یکی کنی.هییییییییییییییییع
(آهنگ پلی شده در ذهنم)
(البته آهنگ جدیدش نیستا?)
اون شب باگریه بسیار و بالشی که اندازه یه دایره خیس شده بود،خوابیدم?.
*عجب حلوای قندی تو امیر بی گزندی تو عجب ماه ...(زنگ گوشیم)
-الو؟
+الو...س...لام.بفرمایید
-سلام.شما تماس گرفتید.
کورمال کورمال یه نگاه به صفحه گوشیم انداختم و شماره همکلاسیمو دیدم.
حاجی.انققققققققققققققققققد ذوق مرگ شدم که نگو...
+من نادری ام یادته منو؟
-امممممم.کجا؟
+ابتدایی دیگه
-یه راهنمایی دیگه
+کلاس پنجم
-تو جیب جا میشه؟
+?.داداچ.میز آخری.چهره سیه چرده ای داشتم.قد رعنا...
-هع؟
+دراز و سیاه بودم?.
-آها تویی؟خوبی چطوری درا ... ببخشید نادری.چیکارا می کنی؟
+عاااااااااااااااااااااااااااااااا(خمیازه ای بلند)سلامتی ممنون
-ای وای.ببخشید. خواب بودی؟
+?.نه یه رگم به شیرا می خوره هر سه ساعت یه بار غرش می کنم?
-واقعا؟راس می گی؟بعد گرونی گوشت چه میکنی؟گیاه خوار شدی؟
+هی چی ولش کن.میگم داداش.فردا وقت داری یه جا یه قراری بذاریم چیز بخوریم.
-آره خیلی وقته بیرون نرفتم.
+خب خیلی خوبه.فردا 9 دم ایستگاه مترو "پایدار" باش.
-باشه حتما.خیلی خوشحالم کردی با زنگت.
+نوکرتم رفیق.خدافظ تا فردا.
-خدافظ
خیلییییییی ذوق زده بودم.بالاخره تونستم به یه نفر بگم رفیق.اونم از ته قلبم?.
دوباره چشام پر از اشک شوق و بالشم اینبارم یه گردالی خیس.اما این کجا و اون کجا?
(ذهنم من بعد قرار گذاشتن،این موسیقی توش پلی شد)
مثل همیشه و عادتی که داشتم صبح به پارک محلمون رفتم و شروع به دویدن کردم.تو افکار خودم غرق بودمو اصلا حواسم نبود و خوردم به یه درخت.خب یه ذره پارکبانا بم خندیدن.تازه بم گفتن چرا مثه عاشقا راه میری؟
اما من عاشق نبودم،یه دانا ذوق مرگ بودم و یکم ندید بدید?.
*عجب حلوای قندی تو امیر بی گزندی تو عجب ماه ...(زنگ گوشیم)
اع رفیقمه?
-الو سلام
+سلام علیکم دوست عزیز.شما کجا اینجا کجا؟
-کجا؟
+?ولش کن.چخبر؟
-ممنون.میگم ببخشید من نتونستم بیام سر قرار.من الان توراهم دارم میام.
+بله؟(نگاهی به ساعت انداختم.ساعت 9 و نیم بود?)حاجی الان 9 صبه
-خب باشه
+من گفتم 9 شب.آخه کدوم آدمی 9 صب میره رستوران برادر من؟
-ای وای معذرت میخوام.الان شما کجا بودی؟صدای نفس نفست میاد
+من پارکم
-داری ورزش میکنی؟
+نه اومدیم با بروبکس بچریم?
-اع.نگفته بودی گیاه خواری!
+هیچی داداش شب می بینمت بای?
-ممنونم خدا نگهدار
وایییییییییی.این چرا انقد خنگه!!!!البته شایدم خنگ نباشه.فقط درصد فهم شعورش پایینه?.هوی.با رفیق من درست صحبت می کنیو!(قمی)می گیرم له ولوردت می کنم!وای باورم نمیشه برا رفیقم غیرتی شدم?.
ساعت 8:45 بود.تند لباس پوشیدم. عطر زدم.میخواستم مسواک بزنم ولی گفتم من که دارم میرم غذا می خورم.خب چرا قبلشد مسواک بزنم که بعدشم دوباره بزنم؟ها؟عجیب یاد یه پستی افتادم.
ماشینمو استارت زدمو زود خودمو به ایستگاه مترو پایدار رسوندم.دیدم اونجا وایستاده هی به اطراف نگاه میکنه.هیچ تغییری نکرده بود.همون بچه معصوم سابق بود.
رفتم ماشینو بش چسبوندمو شیشه رو دادم پایین بش لبخند زدم.
قیافشو این شکلی کرد:
دیدم بهتره اول خودمو بش معرفی کنم.
+سلام من نادری ام.
-آفرین خوش به حالت.
+?
(ای بابا نشناخت که چی بهش بگم بشناسه؟)
اها
+دیشب بهتون...یعنی بم زنگ زدید و قرار گذاشتیم.
-هه اینو باش.من روزی صدبار بایکی قرار میذارم.برو بچه جون اگه من میخواستم با یکی مثل تو قرار بذارم گدایی میکردم آبرومند تر بودم.والاااااااا
+?.من دراز سیاهم.
-اع وا.تویی؟نشناختمت.
+قشنگ پیدا بود?.بیا بشین تو ماشین بریم رستوران.
-باشه
سوار ماشین شدیم و به یکی از بهترین رستوران هایی که میشناختم رفتیم.
نشستیم سر میز و گارسون برامون منوی غذاها رو آورد.
+داداش هر چی دوست سفارش بده من حساب می کنم.
-ممنونم
*انتخاب کردین؟
-بله من یه ونیزلند میخورم با گوجه
*?این که اسم رستورانه
-خب بدون گوجه
+گارسون جان شما برو ما خودمون صدات میزنیم.
*باشه
+ببین به جز این گزینه اول یه کدومو انتخاب کن
-اممم...این زرشک پلوهه البته با گوجه
+گارسوننننن!
خداروشکر تو گپ گفتی که باهاش کردم خنگ نبود و خوب صحبت می کرد بالا غیرتا.در مورد همه چی صحبت کردیم.ابتدایی،راهنمایی،دبیرستان کنکور و الی آخر.
همینطور که مشغول صحبت بودم یهو غذا تو گلوم گیر کرد و سرفه شدیدی کردم.سرفه هام بیشتر شده بود و معلوم بود اساسی گیر کرده.
با ایما اشاره یه طوری بش گفتم که بم یه لیوان آب بده.
-وااااااای.آب میخوای؟
+اوعهو...نه زنگ بزن چاه باز کنی رفع گیر کنه.
-باشه الان زنگ می زنم
و من همینطوری مات مبهوت بودم که میز بغلی یه لیوان داد دستم.البته بعد خوردن آب از میزان اوسکولی و بیشعوریش آگاه گشتم!!!!!!
تو راه برگشت ماشینم خراب شد.کاملا یهویی و مسخره!کاپوت زدم بالا شروع کردم یه نگاهی به موتور انداختن.
تسمه ماشین در رفته بود و خوشبختانه پاره نشده بود.شروع کردم به جا انداختن تسمه.همونطور که تا کمر تو موتور ماشین بودم زووووووور میزدم تا تسمه رو جا بندازم،دوستم از ماشین پیاده شد و گفت:
-داری ماشینو تعمیر می کنی؟
?
+نه دارم با رادیاتور درد دل می کنم!
-ای بابا امان از این فشار زندگی.خب خودم بودم.با من درد دل می کردی.
+هیچی بابا ولش کن
-الو
+سلام دوستم خوبی؟
-ممنونم ازت.میگم،میای صبح جمعه بریم کوه
+آره پام.حالا کجا؟
-همین بغله
+باشه.8 اونجا
-اوک
صبح جمعه
+عجب هواییه
-واقعا آدم حس زندگی می گیره
+اصن کوهنوردی ورزش خوبیه.عضلات آدم تقویت میشه.
-آره واقعا
آِِِِِِِِِِییییییییییییییییی
یکهو پام زیر سنگی لیز خورد و از کوه پرت شدم اما تونستم یه صخره پیدا کنم و دستم به اون بگیرم و خودم نگه دارم.خیلی ترسیده بودم.هرلحظه ممکن بود بیفتم.منتظر بودم که یکی دستمو بگیره که دوستم گفت:
-وای داری میفتی؟
+نه.به مناسبت روز طبیعت کوهو بغل کردم.
-اع منم بیام بغل؟
+نه یه کاری کن
-کمکت کنم؟
+نه انگشت به دهان محو تماشای این صحنه عاشقانه باش?
...
دکتر بیاید بهوش اومد!
اون روز من از کوه پرت شدم پایین بندم آش و لاش شد.دستم پام شکسته بود و چند روزی آی سی یو بستری بودم.خانوادمو بالاسرم می دیدم که خیل ناراحت بودن و مادرم به شدت گریه می کرد.دکترا هی رد می شدن بهم خبر از اتفاق افتادن یه معجزه می دادند.از کوه پرت شدنم و زنده ماندن برایشان عجیب بود.حتی از رکورد های گینس هم اومدن و ازم مصاحبه کردن.
رو به بهبودی بودم که پاشو از در گذاشت تو و همه معادلاتو بهم ریخت.
-سلام
+سلام
-وای خیلی نگرانت شدم.الان بهتری؟
+آره خوبم.فردا مرخص میشم
-وای چه خوب.
تخت رو دور زدو دست گذاشت رو پای گچ گرفتم.
-آخی.شکسته؟
??????????????
دیگه به خونم به جوش اومده بود!!!!!!!!!!با صدای بلند گفتم:
+نه.همین پیش پات داوینچی اینجا بود و یه اثر پرتره رو پام در آورد.
-اعععع؟کاش بم زود تر می گفتی باهاش سلام علیک می کردم.
وااااااااااااااااای
ای وای دکتر قلبش نمیزنه!!!!!!
و من دار فانی را وداع نمودم و دعوت حق را لبیک گفتم و ریق رحمت را دادم بالا!
و الان دارم از بهشت براتون تایپ می کنم.
و یه آهنگ غمگین آخر میذارم تا به غم داستان هم اضافه شه:?
خب
اینم از داستانمون
پایان تلخی داشت میدونم ولی انصافا این جور سوالا خیلی رو مخن??
ولی بدونید هیچی رفیقای خود آدم نمیشه:??
ممنون از گرافیست عزیزمون جناب علیمو بابت این عکس زیبا!
نوکرتونم?
مشتی هستید?
ملوان کشتی هستید?
یا علی?