امروز به این موضوع فکر میکردم که دیدگاههای آدمها از خودشان متنوعتر است. چطور؟ اینطور که ممکن است تعدادی دو یا چندقلو باشند یا به طور تصادفی شبیه هم باشند، ولی این حد از تشابه یا همسانی در دنیای نظر و دیدگاه و اعتقاد به گمان من غیرممکن است. شما اگر در هزار موضوع با فرد دیگری اتفاق نظر داشته باشید، در موضوع هزار و یکم قطعاً اختلاف خواهید داشت.
فرض کنید که در یک جمع ۱۰ نفره میخواهیم نمایندهای از بین خود انتخاب کنیم. اولین سؤال این است که این آقا یا خانمِ نماینده بنا است در چه موضوعی ما ده نفر را نمایندگی کند؟ قرار است از طرف ما غذا سفارش دهد؟ مقصد سفر ما را تعیین کند؟ هتل رزرو کند؟ و...
احتمالا میتوانید حدس بزنید که در همین جمع ۱۰ نفره و حول هر کدام از موضوعات پیشپاافتادهی روزمره، هر تصمیمی که نمایندهی فرضی این جمع بگیرد با چه واکنشهایی مواجه خواهد شد. شکی نیست هر تصمیم و اقدام این نماینده، مخالفت و نقنق تعدادی از جمع را در پی خواهد داشت.
حالا فرض کنید که این نماینده بنا است نه فقط یک تصمیم در خصوص یک موضوع خاص، بلکه ده تصمیم برای ده موضوع مختلف اتخاذ کند. این یعنی چه؟ یعنی اینکه اکنون احتمال حصول رضایت جمع در جمیع تصمیمات نماینده به مراتب کمتر از حالت قبلی و چه بسا نشدنی است.
همین مثال را میتوان به جامعهای ۸۵ میلیونی که بنا است نمایندهای برای تصمیمگیری در ۱۰۰ موضوع اساسی کشور انتخاب کند، طرح کرد. و این عملاً یک «ماموریت غیرممکن» است. برای تبدیل این امر غیرممکن به ممکن دو راه بیشتر وجود ندارد: یا دموکراسی را صرفاً نمایشی برای دادن چک سفید امضاء به فرد منتخب ببینیم که بنا است خوب یا بد هر طور که صلاح میبیند امورات کشور را اداره کند. یا اینکه باید اولویتبندی کنیم.
به گمان من، لازمهی یک دموکراسی نسبتاً قابل دفاع رسیدن به یک اولویتبندی از مطالبات نزد فرد صاحب حق رأی است. من اگر خیلی خوششانس باشم حداکثر ۲ یا ۳ نکته از صدر لیست اولویتهایم با مواضع یکی از کاندیداها مطابقت خواهد داشت. خارجیها اصطلاحی دارند که میگوید Kill your darlings . دموکراسی یعنی تمرین کوتاه آمدن؛ نه فقط در برابر رقیب، که در برابر خیلی عظیمی از مطالبات و نقطهنظرات شخصیِ خودمان به نفع یک یا حداکثر دو اولویت.