ویرگول
ورودثبت نام
Chaos
Chaos
خواندن ۱ دقیقه·۲ سال پیش

برف و خوابگاه

روحم می طلبه تا جایی باشم که برف بباره؛
درست مثل دو سال قبل؛ اولین برف تبریز شب قبل از امتحان مقاومت مصالح اومده بود؛ با بچه های خوابگاه کلی برف بازی کردیم، کلی غلت خوردیم تو برف:)) از همه جالب تر این بود که یکی گفت من کیک می پزم با چایی می خوریم؛ 2 بامداد رفتیم واحدمون، منتظر کیک و چایی و همچنین چنگال به دست؛ تیکه اولو که خوردیم قورتش ندادیم؛ از این کیک رژیمی آماده ها بود؛ انگار چمن با تخم مرغ خوردیم:)))
اما الان؛ شب قبل از امتحان ایمنی - بهداشت و محیط زیسته، بارون میاد، چسبیدم به بخاری، یه تغار قهوه خوردم که بیدار بمونم.
دلم می خواد الان خوابگاه باشم، هم اتاقیم بگه: چایی می زارم. منم بگم: لیوانا هم کثیفه؛ بشور(خوابگاه تنها جاییه که اول باید ظرف بشوری تا بتونی غذا یا چایی بخوری:) )
می دونی؛ قبلا که طعم جدا زندگی کردن رو نچشیده بودم این قدر کلافه و دلتنگ نمی شدم اما الان؛ به شدت کلافه و دلتنگم، برای کسی که ازش متنفرمم این حسو نمی خوام.
خلاصه اگه جایی هستی که دلت، روحت پیشته، خوشحالم برات:)


برفخوابگاه
Limbo
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید