یادم هست یک فیلم جذاب مزخرفی تو سینما می دیدم به نام "مسخره باز". آخرش بغل دستیم بلند شد گفت: واو! فوق العاده بود. یکی ازش پرسید: "چیش فوق العاده بود دقیقا؟" کمی فکر کرد، بعد باز هم فکر کرد، رفتیم تو راهرو و آخرش بیرون سینما یک سیگار روشن کرد!
روح هم از همین جنس هست، بعد از فیلم حس میکنی خیلی عمیق بود اما هرچه فکر میکنی عمق خاصی به نظر نمی رسد، نهایتا یه چیزی مثل "دوست دارم زندگی رو ... عو عوو عوو عووو".
اول کمی تعریف کنم: باید به فیلمساز و استودیو تبریک گفت بابت کلیشه شکنی های عظیم. مثلا هیچ داستان عشقی ای در کار نیست! شوخی نیست، اگر هالیوود کوتاه بیاید دیزنی ول کن نیست.
دوبار در فیلم (که احتمالا فشار کمپانی است) به دختری اشاره می شود اما سراغش نمی رود.
فیلمساز آگاهانه و عاقلانه تعداد شخصیت ها را محدود نگه میدارد. دو شخصیت عالی بهتر از سه شخصیت خوب است. و از همه مهم تر به دام کلیشه "به زمین اومد و عشق رو تجربه کرد" نمیفته. همینطور کلیشه "موسیقی عشق است". فیلم به درستی درگیر موسیقی نمی شود و مثل کوکو ضعف هایش را پشت آن پنهان نمیکند. این تصمیم بزرگی است. آن هم گرمای موسیقی جاز و سولز.
اما بزرگترین تصمیم و خرق عادت روح شکستن کلیشه "خودت باش و راهت رو پیدا کن" هست. این مهمترین دستاورد فیلم هست. بیایید بازش کنیم:
( ⚠️ هشدار لو دادن داستان)
در نقطه عطف فیلم، آرایشگاه، آدم معمولی با شغل تکراری و سطح پایین (آرایشگر) به خاطر فشار روزگار (تامین مالی دخترش) مجبور شده عشقش (دامپزشکی) را رها کند. داستانگوی استاندارد هالیوود اینجا گریه میکند و جرقه ای میزند که آرایشگر برود دنبال آرزویش (خودت باش). اما در داستان ما آرایشگر میگوید هیچ مشکلی با وضعیتش ندارد! هوووم، یک نمایش ضد سیستم.
هزار بار داستان هایی دیده اید که آدمی گمشده و کارمند (معلم بی انگیزه) برخلاف خواست دیگران (مادر) به عشقش (موسیقی) می پردازد و نهایتا موفق میشود (ستاره شدن) و زندگی به خوبی خوشی ادامه میابد. مثل همان کوکو.
روح یک گام فراتر میگذارد. "خب بعدش چی؟" سوال مهمی که جو بعد از موفقیت میپرسد. به گمان من دلیل فراگیری فیلم همین یک قدم است. یک قدم در منطقه ممنوعه سبک زندگی امروز.
چهره آدم های مترو را به خاطر بیاورید. رسانه ها مدام راه موفقیت را نشان میدهند اما ذات کمال طلب انسان بعد از هر موفقیتی می پرسد: که چی؟ این سوالی است که دنیای مدرن برایش جوابی ندارد، پس نمی پرسد. یک کنسرت تهش میگذارد و دوست دارم زندگی رو عو عوو عو عووو.... مثل کوکو و صدها فیلم انیمیشن و دیگر.
روح این جرات را دارد که بپرسد:"بعدش چی؟"
و متاسفانه فیلم همینجا فرو می ریزد! چون او هم هیچ جوابی ندارد!
دو شخصیت فیلم دقیقا بازتاب دو وجه درونی ما هستند: یکی که نمیخواهد بمیرد، و دیگری که نمیداند چرا به دنیا آمده؟
اغلب ما مدام بین این دو سوال رفت و آمد میکنیم. نه میدانیم چرا آمده ایم و نه میخواهیم بمیریم! نه انگیزه ای برای زندگی داریم و نه آمادگی برای مرگ. کم هستند کسانی که از زندگی شان راضی اند و خیلی کمتر کسانی که از مرگ نمی ترسند.
چرا فیلم نمی تواند هدفی برای زندگی داشته باشد؟ چون مرگ را نمی فهمد. زندگی بدون فهم مرگ بی معنا و بی هدف است. مرگ در انیمیشن یک حجم سفید مبهم است که ارواح مثل مگس جذبش میشوند. دنیای بعد از مرگ چیست؟ نمیداند. پس دنیای قبلش هم هیچ میشود. اگر ما در جاده ای هستیم که بعدش هیچ جا نیست پس رفتن بی معناست. این مشکل ذاتی تمام جهان بینی های پس از رنسانس است. چون در دنیای بدون خدا، اعتقاد به آخرت و روح شوخی است. ولی مشکل همان سوال است: "که چی؟" "هدف زندگی چیه؟" "همه اش همین بود؟"
یک داستان بی معنایی درباره ماهی و اقیانوس میگوید و تهش اینکه "از حال لذت ببر"، یک کلیشه رایج دیگر. یک جور دوربرگردون به قبل از سوال، پاک کردن صورت مساله! و بدتر: "اصلا هدفی درکار نیست"
لذت بردن از حال و قدردانی از نعمت وجود چیز بدی نیست ولی جواب آن سوال نیست!
زندگی شخصیت قبل از موفقیت بی معناست، انیمیشن های دیگر می گویند "موفقیت معنای زندگی است"، این انیمیشن شجاعانه نشان میدهد زندگی او بعد از موفقیت هم بی معناست، فقط دارد میدود. ولی وقتی معنا می خواهد جوابی ندارد!
یکی میپرسد "چرا باید بمیرم؟" و دیگری: "چرا باید زندگی کنم؟"، به هردو میگوید: هدفی نیست، حال کن.
این خالی بزرگ و سوال بی جواب فیلم را خوراک کسانی کرده که فلسفه شان را جایش پر کنند. خصوصا درباره اگزیستانسیالیسم. اما تهش آدمیزاد باز میپرسد :"که چی؟" زندگی بی هدف نیست.
(به قول یک دوستی 200 نفر چندسال هدف زندگی شان را گذاشته اند که همین انیمیشن را بسازند)
فیلم تناقض زیاد دارد، مثلا همین نمایش عالم "روح" در دنیای مدرن که اعتقادی به آن ندارد و خصوصا با تاکید بر فلسفه بی هدفی زندگی. فارغ از چارچوب دینی هم نگاه کنید، تجربه سیصد سال گذشته غرب نشان داده وقتی آن سمت مرگ انکار میشود نهایتا مجبور خواهید بود چیزی جایش بسازید. چیزهایی شبیه دنیای همین انیمیشن یا کوکو، ترکیب هایی از پل صراط، محاسبه، عالم ذر، انتخاب قبلی، بازتاب و یا دستگاه های شبه عرفان، شبه فرقه، انرژی، مدیتیشن، کارما، جذب و ...
در صحرایی که ارواح افسرده می گردند کشتی نجات بخش یک هیپی و یک هندی و یک نمی دانم چی با رقص و جادو جمبل و دایره و ... آدمها را رهایی می دهند. حتی روح ها را هم بین بدن جابجا می کنند. واقعیت این است که نه می شود معنویت انسان را انکار کرد و نه می شود آن را در چارچوب این دنیایی پاسخ داد. تهش می شود همین ملغمه "soul".
به قول دوستی چون ندیدند حقیقت ره افسانه زدند.
از تناقض های بزرگ دیگر دنیای فیلم نمایش ارواح افسرده بر اثر تمرکز زیاد و وسواس و غرق شدن در کارشان است و در عین حال ارواح درخشنده بالایی هم در اوج تمرکز و غرق شدن در کارشان به اعتلا رسیده اند! چه فرقی دارد؟!
حتی خود جو هم انقدر در دنیایش غرق است که با آرایشگرش فقط درباره جاز صحبت میکند، با مادرش مشکل دارد، در مدرسه ناموفق است و فقط به هم نوازی با ستاره فکر میکند. فقط دنیای خودش. قاعدتا باید آن پایین جزو گم شده ها باشد!
یا آن کارمند بورس که تصویر آزادیش می شود فرار از بورس و کارمندی، در تناقض با تایید وضعیت آرایشگر که در بالا گفتیم. مرز روشنی نیست چون کلی گویی است. تناقض. این نتیجه ترکیب عالم های هپروت، مجاز، خیال و روحانی است.
علاوه بر این تناقض ها فیلمنامه حفره های متعدد هم دارد:
بعد از این همه اشکال منطقی و تناقض روایی و نقص محتوایی کمی از نکات مثبت بگوییم:
روح انیمیشن جذاب و پر کششی است که دست روی سوالات اساسی ما میگذارد اما جوابی برایش ندارد. یک سفر جاده ای زیباست که بیشتر از یکبار دیدن - و حتی همان یکبار هم- حرفی ندارد. نقطه اوج جدی و پایان به یادماندنی ندارد، طنز زیادی ندارد اما همدلی برانگیز است و به انتها میرسد. نمایشگر زیبای دغدغه های تمدن غرب، سوالهای عمیق بی پاسخش، کمبود هایش و گم گشتگی هایش است.
و چه خوب که می توانند در این قالب دلنشین صحبت کنند. کاش ما هم بتوانیم.