مردی به نام اوه
کتاب مردی به نام اوه داستان مرد میانسالی است. که به خاطر فوت همسرش افسردگی گرفته است و می خواهد خودکشی کند چون معنای زندگیش را از دست می دهد. اوه عاشق همسرش بوده است. اوه مردی وسواسی و عملکرد گرا است و از ارتباط با آدم ها لذت نمی برد شاید این فکر هم به ذهن خطور کند که این فرد اتیسم هم داشت. آنچه که به نظر من مهم بود این بود که سونیا اوه را پذیرفته بود و هیچ تلاشی را برای تغییر آن نکرده بود در صورتی که از لحاظ شخصیتی کاملا با اوه فرق داشت.همین فردی که سال ها هیچ گونه تغییری نکرده بود همسایه ای به نام پروانه باعث شد تغییر کند و خود کشی نکند بعضی وقت ها ما فکر می کنیم اگر کسی را دوست داریم باید بگذاریم همان کاری را که می خواهد انجام دهد و به نظر من این اشتباه است سونیا می توانست به اوه کمک کند و آن را تغییر دهد در تمام این داستان برای من سوال بود که اوه عاشق مکانیکی اتومبیل بود ولی چرا هیچ وقت جسارت اینکه مکانیک باشد را نداشت و در آخر اینکه ضعف ها و توانمندی های هر فردی از طرف اعضای خانواده و دوست های او بهتر دیده می شود. چقدر خوب می شود ما افراد انتقاد پذیری باشیم و آنها نیز دلسوز مثل پروانه داستان که باعث تغییر اوه در جهت مثبت شد.