سمن خاموشی
سمن خاموشی
خواندن ۲ دقیقه·۲ سال پیش

سپاس

به یاد غزل عزیزم که قهرمان من بود و خالق سپاس، و چند سالیه که از دنیای دیگری نظاره گر ماست. سپاس علاوه بر معنی مشخصی که داره، برای ما و دوستان غزل، یادآور سلامتی پس از سرطانه!

#سکانس اول

برای چندمین بار در دو هفته گذشته نشستم تو مطب دکتر!

دارم فکر میکنم که انگار اولین دستاورد من در قرن جدید، کشف چند بیماریه جدیده!

دکترم در حالیکه داره داروهام رو مینویسه، میگه فعلا نیازی نیست خیلی نگران باشم اما همچنان و‌‌ مثل ۱۵ سال گذشته باید تحت نظر پزشک بمونم.

تو راه برگشت، سر چهارراه، یه مرد مسن دستمال کاغذی میفروشه، چراغ قرمز طولانیه، یکی ازش میخرم، میگه اگر داری بیشتر بخر، همسرم مریضه و دستم خالی! سرطان داره…

در حالیکه تمام این ۱۵ سال تو ذهنم مرور میشه دوباره به اولین دستاوردم در سال ۱۴۰۱ فکر میکنم! این دفعه مطمئنم که اون، چیزی نیست جز رسیدن به حس خوب شکرگزاری…

#سکانس دوم

اتفاقی فهمیدم که چند روزی هست که مرد بی خانمان نزدیک خونمون حالش خوش نیست، انقدر بد که حتی من رو نشناخت!

نگرانشم در حالیکه هیچ کاری از دستم برنمیاد.

دو روز بعد، سر نگهبان مجتمع خبر فوتش رو اولین نفر به ما اعلام میکنه!

در حالیکه دارم آخرین پیامی که برام فرستاده بود و‌ من بی جواب گذاشتم رو میخونم، سعی میکنم تو ذهنم بشمرم…این چندمین باره که رسیدگی کردن به یک عزیزی رو پشت گوش انداختم و اون الان دیگه تو این دنیا نیست؟؟

#سکانس سوم

بعد خداحافظی با دوستی که مطمئن نیستم کی و کجا دوباره ممکنه ببینمش، میام سوار ماشینم بشم و میبینم که همشهری محترمی دوبله پارک کرده و راهم رو بسته!

باوجودیکه دارم از گرما خفه میشم سعی میکنم عصبانی نشم!

چند نفر داوطلبانه میان کمک و سعی میکنن بهم فرمون بدن بلکه در بیام، اما شدنی نیست.

زنگ میزنم ۱۱۰ و دقیقا بعد ۱۰ تا زنگ! خانومی جواب میده و گزارش من رو ثبت میکنه… و فقط ثبت میکنه! چاره ای ندارم جز صبوری.

#سکانس چهارم

پرواز برگشتم رو واسه دو روز دیگه گرفتم.

احساس دوگانه ای دارم،

خوشحال از برگشتن به خونه، غمگین از ترک خونه!



قرن جدیدسرطانخونهشکرگزاریاحساسات
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید