سمانه پیروی
سمانه پیروی
خواندن ۲ دقیقه·۴ سال پیش

افتتاحیه،نوشتن بدون مخاطب


اصلا برای چی مینویسیم؟ مطمئنا این سوال جواب به خصوصی نداره. هر کسی دلیل خاص خودش رو داره ولی چیزی که بین همه مشترکه، لذت ناشی از نوشتن هست. ما همگی از ثبت اون چیزی که توی ذهنمون داریم لذت میبریم. برای اینکار چه راهی بهتر از استفاده از کاغذ و قلم؟ نکته عجیب اینه که ما لزوما اینکار رو برای مخاطبمون انجام نمیدیم. گاهی وقت ها فقط میخوایم اون چیزی که تو ذهنمون هست رو بریزیم بیرون. مثل یه نقاش همه آثارش رو توی نمایشگاهش نمیذاره. یا یه شاعر که هر شعری که برای معشوقه اش میگه رو برای همه نمیخونه.

توی دوره ای که ما زندگی میکنیم این چیزها عجیبه. ما عادت داریم از سیرتاپیاز زندگی خودمون رو بذاریم توی اینستاگرام و مال بقیه رو لایک کنیم. برای همین شاید این برای هیچ کس یا حداقل برای یک نفر نقاشی کشیدن، شعر گفتن و نوشتن رو نفهمیم. توقعی نیست، خیلی وقته که حریم شخصی رو گم کردیم.

لذت نوشتن بدون مخاطب خیلی خاصه. اصولا ما مینویسیم برای اینکه بقیه بخونن. اشکالی نداره خاصیت هنر نمایشه ولی به چه قیمت؟ از یه جایی به بعد اینقدر که خوشامد بقیه مهم میشه، نوشتت مهم نیست. متنت رو جوری مینویسی که بیشتر لایک بخوره. توییتت باید بیشتر ریتوییت بشه. مهم نیست چی توش نوشتی، مهم اینه که چندتا ویو خورده. شروع میکنی به سانسور خودت. چیزی که مخاطبت دوست نداره رو نشر نمیدی. حتما تجربه کردید که پستی که نوشتید فقط به خاطر یه عده تغیر دادید یا بدتر،پاک کردید. وقتش نیست برگردیم به زندگی بلاگی و یه کم بیشتر خودمون باشیم و بنویسیم؟

خوشحالم که بالاخره یه جایی رو پیدا کردم که راحت بشه توش نوشت. جایی که نگران واکنش این آشنا و اون آشنا نباشی. جایی که متن رو بشه تا اون جایی که دلت میخواد ادامه بدی و مجبور نباشی ته هر پستت بنویسی:"ادامه در کامنت".

برای برگشتن به فضای وبلاگ احتیاج به تلنگر داشتم. بلاگفا دیگه برام اون جذابیت لازم رو نداشت. داشتم ترجمان میخوندم و از توفیق اجباری قرنطینگی لذت میبردم که تبلیغ ویرگول نظرم رو جلب کرد. شروع کردم به گشت و گذار توش. دروغ نیست اگه بگم، چندساعتی رو توش گذروندم.هم خوندم و هم نوشتم.

احساس میکنم جای درستی اومدم.من پناه آوردم اینجا که بنویسم. راجب فیلمهایی که میبینم، کتاب هایی که میخونم. پناه آوردم به اینجا تا دیگه نوشته هام توی نوت گوشیم یا ته سررسیدم خاک نخوره. پناه آوردم به جایی که هرچی خواستم بنویسم و از خودم نپرسم که مخاطبم اصلا حال خوندن این همه متن رو داره یا نه.

احتمالا این چند روز خیلی مینویسم. توی اتاقم گیر افتادم و تنها چیزایی دم دستمه، چندتا کتاب و گوشی و لپتاپمه. غیر از اینها راهی برای ارتباط با جهان خارج ندارم. ازشون استفاده میکنم. حتما.

ببینیم اینجا اومدن دردی از من خسته از توییت ها و پست های تلگرافی رو دوا میکنه یا نه؟

عاشق فیلم و کتاب و نوشتن که برحسب اتفاق حقوق خوانده است
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید