پرتقال کوکی اثری از استنلی کوبریک یکی از بزرگترین آثار سینمایی در حوزه روان شناسی است. در خلاصه این فیلم میتوان گفت، الکس که سردسته گروهی خرابکار از نوجوانان است، در جریان یک قتل به زندان می افتد. او در زندان برای آزادی، تن به نوع خاصی از درمان میدهد. این درمان اما عواقب عجیبی دارد و باعث میشود الکس به یک عروسک کوکی یا یک ربات تبدیل شود و همه اراده و اختیارش را از دست بدهد. این درمان شامل دیدن صحنه های خشونت بار در دو هفته به صورت مستمر و اجباری است.
الکس نمونه ای از نوجوانان آنارشیست دهه 70میلادی است. او سردسته گروهی از خرابکاران و بزهکاران نوجوان است که دست به خشونت های بسیار اعم از دزدی، ضرب و شتم و تجاوز میزنند. او با احساساتس عمل یکند و بارها در طول فیلم نشان می دهد که به خشونت علاقه مند است و آگاهانه و با لذت دست به خشونت می زند.
از لحاظ ظاهری الکس به مجرمین شباهت ندارد. او فردی با استیل قوی و بدنی عضلانی نیست. به همین دلیل نمی توان عوامل زستی زا در بزهکاری او دخیل دانست. هرچند که اصولااین عوامل در حال حاضر مردود شناخته می شوند. از لحاظ روانی نیز الکس فردی است که به دنبال کسب احترام دیگران است. به همین دلیل است که سردستخه بزهکاران شده و برای به دست آوردن احترام دسته اش از هیچ کاری دریغ نمیکند. اصولا پسرها در سنین نوجوانی بیشتر به این گروه های بزهکاری تمایل پیدا میکنند. آنها میخواهند با انجام جرم هویتی مردانه پبدا کنند و از طرف جامعه مورد احترام قرار گیرند.
در مورد اوضاع اجتماعی زندگی الکس و پیشینه زندگی او چیز زیادی نمیتوان گفت. زیرا فیلم از گذشته الکس چیزی نشان نمیدهد. حتی قبل از به زندان افتادن الکس خبر زیادی از خانواده اش نیست. به نظر میرسد خانواده الکس او را رها کرده است. تنها نقطه روشن زندگی او، علاقه شدیدش به بتهوون است که علاقه فردی چنین خشونت طلب به موسیقی کلاسیک نشان از شخصیت پبچیده و متناقض او دارد.
نکته قابل توجه دیگر، حضور دو دوست و یا در واقع دونفراز دسته الکس است. در حیقت این دونفر به تناوب الکس را به خشونت دعوت میکنند و حتی در صحنه قتل نیز انها الکس را به دزدی از پیرزن ترغیب کردند. ولی بعدا او را تنها گذاشتند و فرار کردند که الکس بازداشت شد. در ادامه نیز بعد از آزاد شدن الکس از زندان این دونفر که تبدیل به پلیس شده بودند، او را به شدت کتک زدند و حتی تقریبا او را در دیاچه غرق کردند. البته او به دلیل درمانی که در زندان شده بود، قابلیت دفاع از خود را نداشت.
خانواده الکس هم دست کمی از دوستانش نداشتند. آنها بعد از آزاد شدن الکس اصلا خوشحال نشدند و به نوعی او را از خود راندند. در حالی که الکس اصلا قادر به انجام اقدامات خشونت بار با مجرمانه نبود.
کوبریک در معرفی شخصیت الکس مخاطب را به سمت این نظر سوق میدهد که در جامعه گناهکار یک نوجوان عادی میتواند گناهکار شود و نباید او را بازخواست کرد. در جامعه ای که پلیس آن به شدت خشن است و حتی با بزهکاران نوجوان نیز بسیار خشن برخورد میکند و دولت آن به جای آموزش بزهکاران مخصوصا بزهکاران نوجوان به دنبال تبدیل کردن انها به ربات هایی است که قوانین اجتماعی را به احبار رعایت کنند و اختیاری در این باره ننداشته باشند، نمیتوان از نوجوانان توقع رفتاری نرمال داشت.