nsamaneh74
nsamaneh74
خواندن ۵ دقیقه·۵ سال پیش

کتاب هایی که هرگز نخواندیم، چه تاثیری در زندگیمان داشت؟


چند شعار را از همان دوران کودکی، چقدر شنیده ایم و چه کمتر عمل کرده ایم: سیگار کشیدن بد است، ورزش کردن عالی است و کتاب خواندن، دانایی را برایتان ارمغان می اورد!

اما آدمیزاد موجود عجیبی است، به سمت منع شده ها مانند آهنربا جذب می شود و از تمایلات خوب که کمتر سختی بر او وارد کند، فرار می کند.

بهانه این مقاله و نوشتن این چند خط اول، کتابی است که این روزها، خوره خواندنش شده ام و ذهنم را در وقت فراغت مشغول می دارد و روحم را با سوالاتی بیشتر از جنبه معنای اصیل زندگی و البته سرگذشت غریب انسانی، سردرگم و غمگین میکند!

این در حالی است که اهداف زندگی که بیشتر از جنبه پیشرفت و رشد اقتصادی و کاری هستند، من را بیشتر به سمت خواندن کتاب های تخصصی و منابع معتبر حوزه کار معطوف می کند. اما "کلیدر" محمود دولت آبادی مرا از تمام این اهداف و کارهای مربوطه دور ساخت.

اسم کتاب را در دوران دانشجویی شنیدم، اما وقتی فهمیدیم، کتابی 10جلدی است، از خواندنش منصرف شدم، به همان دلایل رشد و پیشرفت که پیشتر شرحش رفت!

شنیده بودم که هر ایرانی باید کلیدر را بخواند و خودم هم جای خالی سلوچ نویسنده را خوانده بودم و با اینکه حالا کمتر ادبیات داستان را یادم هست، اما سرنوشت غمگین و پر از رنجهای شخصیتهای داستان، روحم را سالخورده تر کرده بود. با این حال، کتاب ارزش خواندن و مزه کردن برایم داشت و می دانم من در همان سطح 1 کتابخوانی، چیزهای زیادی از زندگی دستگیرم شد، گرچه مرا پخته تر نکرد این نوع کتاب خواندن!

بهانه عنوان مقاله، با خواندن کلیدر در ذهنم شکل گرفته و حالا که تازه خواندن جلد اولش را شروع کرده ام و بیم آن دارم که شاید نتوانم به دلیل مشغله هایی که برای خودم می تراشم، تمام ده جلد کلیدر را تمام نکنم، این سوالات ذهنم را می تراشد:

  • چرا ما کمتر کتاب می خوانیم؟
  • کتاب باید چه عنصری داشته باشد که هر کتاب نخوانده ای را کتاب خوان کند؟
  • چرا نباید بچه هایمان را از همان روزهای اول با کتاب آشنا کنیم و به آنها بیاموزانیم که اگر از فرصت عالی کودکی و نوجوانی برای خواندن کتاب استفاده نکنند، بزرگسالی و مسئولیت هایش آنچنان گریبانشان را میگیرد که کمتر فرصت تجربه با کتاب را خواهند یافت؟

مگر ما چند بار فرصت زندگی و تجربه کردن همه آنچه زندگی است را داریم؟ در حالی که به زعم من و بسیاری آدم های کتابخوان واقعی، کتاب ها، بی منت و به راحتی وجهه هایی از زندگی را به ما نشان می دهند که شاید هرگز خود به سراغشان نرویم و فرصت زندگی اش را پیدا نکنیم.

وقتی کلیدر را می خوانید، احساسات و خواهش هایی در وجودتان بیدار می شود که ممکن است پیشتر تجربه نکرده باشیدش، یا فراموشش کرده باشید و همین ها به شما، چشمانی میدهد برای بهتر دیدن محیط اطرافتان و ادم ها و بعد به سراغ توانایی هایی درون خود میگردید که کمتر به سراغشان رفته اید، در حالی که شخصیت های داستان از آنها سرشارند!

میخواستم نقد جامعی از کلیدر دولت آبادی و به صورت جداگانه بنویسم، حداقل برای خودم که بعدترها که کتاب کمتر در ذهن و یادم ماند، یادآوریش روحم را دوباره تازه کند، اما شاید هرگز این اتفاق نیفتد و از طرفی دلم میخواهد شما را هم به خواندن این کتاب بسیار ارزشمند ترغیب کنم. از همین رو، چند سطر باقیمانده، به این کوشش اختصاص دارد:


1. اگر دلتان دیدار دوباره طبیعت بکر و زیبا، کویر و اسب و زندگی بدون مدرنیته را میخواهد، این کتاب، به طرز اعجاب آوری، شما را به آن دوران میبرد، دورانی که اگرچه بسیاری از ما هرگز ندیده ایمش، اما با خواندن کتاب، گویی ما هم در تمام آن طبیعت و کوچه باغ ها قدم می گذاریم، هوایش را استشمام میکنیم و آفتاب داغ صحرایش، پوستمان را نوازش میکند.

اعتراف میکنم، مایلم بعد از اتمام کتاب، خودم را به استان خراسان برسانم و به سراغ منطقه کلیدر بروم تا شاید نام و نشانی از شخصیت های داستان را در آن دیار بیابم و با نفس کشیدن در آنجا، یاد و خاطره شخصیت های داستان را در خودم برای همیشه زنده کنم!

2. اگر دلتان داستان عشقی میخواهد، باید بگویم نوع دست اولش را کلیدر، از همان اولین سطرهایش، برایتان خلق کرده است. عشقی با تمام جنبه های آن: کشش های روحی و حتی احساسات ج ن س ی، غیرتمندی های مردانه و حسادت های زنانه، دلواپسی ها، نگرانی ها، سوز و گذاز و غم هایش. عشق این کتاب، شما را غمگین و در عین حال زنده خواهد کرد و احتمالا اگر هنوز عاشقی را تجربه نکرده باشید، آرزوی این عشق در وجودتان بیدار خواهد شد.

3. به نظرم، دولت آبادی، روانشناس چیره دستی است، وگرنه چطور میتواند این چنین زیبا، دقیق و موشکافانه، احساسات، افکار و اخلاق و کردار آدمی و البته ایرانی را ترسیم کند! فکر کنید به مهمانی رفته اید و در آنجا حس سربار بودن دارید: میخواهید عواطف خود را در این چنین زمانی شرح دهید؟ به خودتان زحمت ندهید، به سراغ کلیدر بروید و بخش اولین دیدار مارال با خانواده عمه را بخوانید.

مثال هایی از این دست در کتاب بسیارند و هربار با شگفتی، به قلم چیره دست دولت آبادی، آفرین خواهید گفت و در عین حال، تمام ان احساس و عواطف به شما یادآوری خواهد کرد، آدم ها چقدر می توانند در تمام دوران و اعصار شبیه هم باشند.

4. ادبیات داستان، از نثری قدیمی پیروی میکند که خواندن را برای خواننده امروزی کمی دشوار میکند، اما بعد از خواندن چند صفحه از کتاب، با این نوع نوشتن، آشنا می شوید و بعد از آن از بازی با کلمات که به نحو زیبایی کنار هم چیده شده اند، لذت بسیار خواهید برد. همچنین با کلمات قدیمی که در حال حاضر در گویش ها کمتر گفته می شود و با لهجه شیرین کردی و خراسانی، بیشتر آشنا خواهید شد.

احساس میکنم، هنوز تحت تاثیر نوع نوشتن دولت ابادی در کتاب کلیدر هستم و از همین رو،نثر این متن نیز، فقط کمی به همان نوع ادبیات متمایل شده است.

5. هنوز مطمئن نیستم، چرا که از 3000 صفحه کلیدر، 1/30 آن را خوانده ام، اما همین صفحات نشان میدهد، کتاب، نقش مهم زنان را در کتاب به خوبی توصیف کرده است. پس اگر مانند من، حضور پررنگ زنان در کتاب ها، ارزش خواندن آن را برای شما دوچندان میکند، خواندن کلیدر محمود دولت آبادی را به همه شما توصیه میکنم. میتوانید ادعاهای دولت آبادی را رد کنید و یا بپذیرید و یا اصلاحش کنید. برای مثال، پاراگراف طولانی درباره حسادت زنان در این کتاب شرح رفته که من را وادار به جستجوی علمی کرد و حالا تا حدی با او موافق شده ام.

سخن پایانی

اگرچه دنیای مجازی، ما را با جهان جدید، متنوع و سریعی آشنا کرده، اما به شخصه امیدوارم، خواندن کتاب را بیشتر اولویت لحظات فراغت کنم تا اگرچه زندگی را به شکل محدودی تجربه میکنم، کتاب ها این محدودیت را برایم نامحدود کنند.


نقد کتابکلیدردولت آبادیداستان زندگی
همه آدما یه نویسنده تو درونشون دارن شاید و حالا اون بخش من، هرازگاهی قلم به دست میگیره و مینویسه تا صداشو به گوش بقیه برسونه
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید