samaneh.j
samaneh.j
خواندن ۱ دقیقه·۵ سال پیش

عالیجناب مغز خزنده ( قسمت اول )

فرض کنید اواسط دهه دوم زندگی اتون بود که احساس کردید چقدر خوبه بتونید نقاط ضعف شخصیتی تون رو پیدا و برطرف کنید !
توی تمام دوران زندگی اتون عاشق to do list ها و time managerها و goalsetting و success quotes بودید ! عاشق مطالعه های خیلی باحال بودید ( و همین باعث می شد یه سر و گردن از دور و بری هات بالاتر باشی و دانایی کلامی اتون سر زبون همه باشه !!) .


خوب ، حالا بیاین اون علایق قلبی اتون رو کنار این فرض بذاریم که ، مهمترین نقطه ضعف شما از همون دوران نوجوانی ، تعلل در انجام کارها و اتمام کارهای بایدِ جور وارجور، در دقایق پایانی deadline تعیین شده بوده !!! ( البته اگه نمیشد از زیر کار در رفت )
فرض کنید استعداد فراوانی هم در امر پشت گوش انداختن داشتید و مهم تراینکه توجیه گر قهاری هم بودید ! شانس و اقبال هم با شما یار بود و با تمام نواقص عملکردی ، ظاهرا موفق تر از اطرافیان بودید!!



اما !!! اما اما ! با این وجود لحظه لحظه ی زندگی اتون فارغ از نحوه عملکردتون ته قلبتون دیسیپلین شخصی رو دوست داشتید و نظم رو به بی نظمی ترجیح می دادید . هر چند در واقعیت و پنهان از چشم دیگران کلیت زندگی اتون با بی نظمی عجین بود !! ( هر چند که باور میکنم تمام زورتون رو می زدید تا نظم رو تو زندگی اتون حاکم کنید ) .


و حالا بیاین فرض کنید سالها گذشت و گذشت تا مثل الانِ من ، رسیدید به اواسط دهه پنجم زندگی اتون !! ( زیاد غصه نخورید که چقدر زود پیر شدیم و رفت چون اصلا توی این موقعیت احساس نمی کنید که پیر شدید و رفتید !! هنوز فکر می کنید جوونید و نرفتید )
ادامه دارد ..........

مغز خزندهدیسیپلین شخصیتعلل در انجام کارهاپنجاه و پنج سالگی
فعلا هیچکس هستم !29/3/98
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید