جادوی ، جعبه جادو ، حساب سر انگشتی درآمد حقیرانه فیلم و بخصوص سریال سازی قهرمانانی !! که خود را وقف جامعه و هنر کرده اند ، احتمالا ،چندی بعد دیگر همه عزیزان رو به قسمت دوم میاورند و صنعت (فیلم) به سرنوشت دایناسورها دچار شده و منقرض میگردد ، ای متفکرین ، رحم بر بیننده داخلی نمیکنید ، چرا جشنواره ها و اسکار را فلج میکنید....
پیری در گوشه ای از خرابه ای !! که فقط یک ویلایی چند صد متری بود نشسته بود و قلیان دود میفرمود ، ایشان تازه از بلاد کفر بازگشته بودند جهت آموزش شاگردان خویش ، مریدان بدور او جمع گشتند و از شنیدن صداهای لطیف و خاص از درون اتاق های خرابه آن پیر استاد و غش و ریسه رفتن همراهان پیر در شگفت آمده بودند ، از ایشان پرسیدند ، ای پیر خردمند تو که خود را وقت دیگران کردی ، چگونه شد که با این همه فداکاری و انفاق باز ،اینگونه بیخیال و شاداب و توپ، بنشسته ای در این کلبه محقرانه چند صدمتری و با ویزای فلان و تابعیت فلان براحتی حالش را میبری آیا فوت کوزه گری و رمز بٌردهایت را با ما درمیان میگذاری ؟
ایشان نگاهی به شاگردان کردند و سپس سبیل پرپشتشان را تابی دادند و فرمودند ، دَرَک این یکبار را هم ریخت و پاش میکنیم ، آنگاه ادامه دادند من همیشه دلم برای مردم میسوخت و نگران افسردگی و کمبود لبخند بر لبانشان بودم ، از این جهت ، رو آوردم به جعبه جادو و دوربین فیلمبرداری ، شروع کردم به ساختن فیلمهای خنده دار تا شادی را به خانه های مردم ببرم ، البته با همین فیلمهای در پیتی ، هم خود اندوخته ای اندوختم هم ،بسیاری را با درآمد مختصرش راهی کشورهای دیگر کردم تا در اینجا حرام نشوند ، چراکه چند صباحی دیگر خیر سرشان عده ای به آنها خواهند گفت : استاد خانم و یا استاد آقای .....!! ، مریدان از این همه سخاوت و بزرگی، اشک در چشمانشان حلقه زده و به بیانات استاد ، گوش جان سپرده بودند . ایشان ادامه دادند جدیدآ هم که تابوی رابطه زن و مرد شکسته شده در هنر هفتم و هفت و نیم خصوصآ بعد سریال شهرزاد که قسمت اولش به شُکرانه ،لطف متولیان و بیشک ضرورت تحمیل اوضاع بیرون درب خانه هاشان ، که البته قسمتهای بعدش بجز عشقولانه بازی افتاد تو مسیر پدرخوانده بازی و مافیا بازی ،این اواخر هم که عشق سن بالا به پایین و البته با چاشنی (فرانسیس فوردکاپولا و مارلون براندو) بازی،خلاصه فرزندان بدنبال پولم و شاگردان مایه پرستم ، داستان از اینجا شروع شد که روزی در خانه دوستان شبکه ای را دیدم بنام فارسی وان و چندی بعد هم جم تی وی و چندتای دیگر ولی دوزاری مبارکم کمی دیر افتاد که نون در چیست ، پس از چندی دیدم در دیگر جاهای دنیا کاری جدید مرسوم گشته بخصوص در همسایگی خودمان، بنام سریال سازی ، و سپس نشستم و حساب کردم ، فعلا فیلم و خنده را بسپارم به برخی دوستان ، و اکنون که سریالهای لاو ترکون در شبکه های دیگران بیداد میکند و مردم ، پای آنها نشسته تا عشق ممنوعه و سلطان فلان را ببیند و دارند فرهنگ خود را به خطر میاندازند ، حالا که همانطور که گفتم تابوهای رابطه زن و مرد به لطف تکنولوژی و برخی تغییرات تقریبآ برداشته شده مگر ما خدایی ناکرده بیل به کله مان خورده ، چرا ما نسازیم ، از این رو ، وقت را تلف نکردیم ، و حساب کردیم اگر فقط در کل کشورمان از حدود هشتاد میلیون بنده خدا ، زندگی میکنند فقط یک میلیون آنها سی دی سریال های وطنی را بخرند هم به تولید داخلی کمکی شده هم بسیاری شاغل شده اند البته بسیاری ،منظورمان عزیزان هم تیم خودمان است همان بیست سی تای همیشکی که چندتاشون که به انگشتای دست هم نمیرسن ، پیش خودمون بمونه الکی گُندن و اسمی درکردن و با محافظ اینور اونور میرن که مبادا کسی شوخی دستی ایی یا چیزی کنه ، البته با این اٍفه معروفتر هم میشن چون بعضی ها ببینن میگن لابد خبری یه ، مگه چند بار سیل و زلزله میاد اینا برن فیگور بیان که از مردمند؟ برن سلفی بگیرن و مدعی کمک بشن و سوپر وومن و سوپرمن و قهرمان (ملی) خودشون رو نشون بدن . البته پس یه جوری باید باد بشن دیگه ، گناه دارند از این نعمت پول بی بهره بمانند ، چرا که بالاخره ، زعفرانیه و فرشته و....نشینی در مجتمع های فقیرانه و خانه های شخصی شان ، خوب خرج دارد ، باید دست این بیست ،سی نفر را گرفت و البته این وسط گاهی هم بین خودمون بمونه بابا مامان پولداری هم که جگرگوششون علاقه وافر به جعبه جادو داره ، خودشون میان پیشمون میگن چند صد میلیونی میدیم بچمون بازی کنی ما هم نامردی نمیکنیم ، دل اون عزیزان رو شاد میکنیم و نقش توپی هم به فرزندشون میدیم ، عکسش رو هم میزاریم رو پوستر بالاخره پول داده بنده خدا باید نقش اول ، دومی بهش بدیم پس مرام بیزینسی کجا رفته ؟ ، خلاصه حساب کردم اگر فقط از ساخت هر سریال فرهنگساز تنها یک میلیون سی دی در کل کشور فرخته بشه به قیمت مثلا پنج هزار تومان ،تازه، بجز فروش آن در شبکه های اینترنتی به قیمتهای مختلف، که به نام کیفیت بالا هشتهزار تومان هم میفروشند ، خودتون حساب کنید یه میلیون ضربدر پنج هزار تومان البته نه تمام پنج هزارتومان چون چند دست میگردد تا اصل مبلغ توافقی را بگیریم در هر حال ،میشود مبلغی ناچیز که تنها درآمد قسمت اول سریال است ، و اگر لفتش دهیم با چندتا آهنگ و کلاه گیس و ..... مثلا سریالی بیست، سی قسمتی بسازیم ، حتی اگر الباقی سی دی ها رو هم نخرند که البته خوشبختانه میخرند ، ما دیگر رسالت فرهنگیمان را انجام داده ایم و ( ما که زدیم و بردیم) به همین مختصر قناعت میکنیم ، ای جاهلان هیچ فکر کرده اید چگونه میشود که بعضی بازیگران که خودمان و گوشیهای شماها آنها را شاخ کرده اند، برای بازی درخواست یکی دو میلیارد تومان ناقابل میکنند؟ برخیشان بر حسب همین سایتها و گوشیهای کوفتی شما اینقدر دور برداشته اند و پررو شدند وگرنه چندتاشون الان دور زمین فوتبال توپ جمع کن بودن نه فیلمساز و بازیگر!! اون یکیشون نمیرفت کانادا بعد بیاد راحت برای یه فیلم یک ساعت و نیمه ادعا کنه چندصد میلیون یا بیشتر میگیرم یادتون رفته برنامه مدیری را ؟طفلک خرج داره مگه چندتا از این باسترکیتون ها داریم تو سینما شوخی نیست از اون سر دنیا میاد فقط بخاطر قلبش که برای مردمش و سینما میتپه ، بعد یه کارمند یک سال میره کار میکنه بیست میلیون تهش نمیمونه اینا تازه معمولیاشن اون یکیشون که نگو ،نون هیکل هم میخوره به همکارش که مثل خودش نقش دزد دارن تو فیلم میگه یعنی خاک عالم تو سر این که میگه الگوش منم که تازه این قسمت فیلم سانسور هم شده ، این طفلک هم فرزندانش در آنسوی جهان برای ایران کسب دانش میکنند ، تا به مام میهن بازگردند روزی ، خوب حق بدید ،چقدر بی انصافند برخی که نمیتونن این نوابغ بازیگری را برتابند ، اینان دنیا را رها کرده اند ، چرا که برای ارتقا سطح سینما در ایران و بازکردن لبهای مردم به خنده ، سامورایی میشوند ، مآمور ارشاد میشوند و ...... ،اینا که چیزی نیست طرف تو شوفاژ خونه کار میکرده نه اینکه اونجا کار کردن اشکالی داشته باشه اما الان وجود داری برو الان طرفش ، میدونم خیلی ها از قلم افتادن ،بخصوص بانوان کلاه گیسی که دیگه نگو ، و اینجا جاش نیست ،فقط داشتم راهنماییتان میکردم ، بله بله میدونم اینان نون (استعدادشون) رو میخورند برای همینه سینمای ایران در دنیای هنر فیلمسازی و بازیگری بخصوص و البته جدیدآ سریال ، حرف اول و نزنه دوم که هست ، فقط کمی روشون زیاد شده دستمزد زیاد میخوان وگرنه این نازنینان نباشند ما هم نیستیم ، کافیه روی پاکتهای سی دی و دی وی دی ها و تبلیغات تلگرامی و اینستاگرامی و پوسترهای ساخته هامون بنویسیم ((عاشقانه)) و با عکس مهرویان گریمی با سطل رنگ و عضلات سیکس پکی پفکی ، (پروژه) رو کنیم اسمشون رو هم مثلا میزاریم ( رقص روی...،نهنگ...، عاشقانه،ممنوعه ، مانکن ، کرگدن و دل و الباقی را کم کم رو میکنیم اما مریدان پس از مورد ضرب کردن درآمد دیگر کسی به کلام پیر استاد اعتنایی هم نکرد چرا که مریدان حس شنوایی را از دست داده بودند و تنها حس جیبیاییشان بکار افتاده بود ، و موبایلهایشان را در آورده و مشغول حساب بودند ، هر چه صفر ها را برمیداشتند باز ماشین حساب جوابگو نبود و اٍرور میداد ، زان پس مریدان جامه دریدند و پیش از اتمام سخنان استاد ، کلبه محقر ،خالی شده بود و شاگردان جهت خریدن دوربین و سریال سازی روان شده بودند .
سامان سامانی