"به نام خدا"
موضوع نامه: سلام آقای رئیس جمهور!
سلام آقای رئیس جمهور. احوالتان خوب است؟
آقای رئیس جمهور شما از زندگی ما خبر دارید؟ مادرمان می گوید اگر پدرمان یکی بدبخت تر از ما پیدا کند تا هروقت که بخواهد برایش آلواسفناج درست می کند. پدرمان هم هرشب می آید و در گوشمان می گوید:
امشب را فراموش کن پسرم، باشه؟
و ما مجبوریم بگوییم:
چشم!
آقای رئیس جمهور شما تره بار می روید؟ از ما می شنوید پایِتان را صد قدمی اش هم نگذارید. پدر ما هر بار یک کیلو و نیم کدو یا پیاز می خرد اما به اندازه چهل کیلو آناناس غرغر می کند. راستی آقای رئیس جمهور آناناس خوردنی است؟ عکسش روی تی شرت یکی از بچه های مدرسه مان بود، رویِ مان نشد از او بپرسیم. آقای رئیس جمهور شما خیلی پول دارید نه؟ مادرِ ما می گوید خیّلی پولدار ها برای هر دردِشان یک کارت می کشند و تمام. نمی دانند درد یعنی چه. آقای رئیس جمهور شما نمی دانید درد یعنی چه؟ به گَمانم اگر می دانید مجبورید هرشب را به سطل آشغال ذهنتان روانه کنید. آقای رئیس جمهور شما برای همین فراموش کردن ها هم کارت می کشید؟ ما هرشب زور می زنیم که یادمان برود گوشت خاصیت دارد و مضر بودنَش را باور کنیم ولی یادمان نمی رود. بوی کبابی های میدان تجریش هنوز وسوسه مان می کند.
ولی چند روز پیش که برایمان گوشت قربانی آوردند مادرمان همه اش را برای ما و برادرمان درست کرد و خودش باز سیبِ زمینی خورد. آقای رئیس جمهور شما چقدر سیبِ زمینی می خورید؟ مادرمان می گوید سیبِ زمینی هم خیلی خاصیت دارد. آخر گوشت خاصیت دارد یا سیبِ زمینی؟ سیم های مغزمان اتصالی کرد.
آقای رئیس جمهور اجاق خانه تان بزرگ است؟ داغی اش را فراموش کنید و چند دقیقه ای به شکم رویَش بخوابید شایدا دلتان برای ما سوخت.
آقای رئیس جمهور سوراخ های نمکدانتان زیاد است؟ مزه اش را فراموش کنید شاید دلتان برای خرج عمل برادرمان شور زد.
آقای رئیس جمهوور دغدغه هایتان زیاد است؟ همه شان را فراموش کنید شاید یادتان آمد یارانه ما سرجمع می شود دو دلار.
پدرمان هروقت با مادرمان حرف قرض کردن را می زند مادرمان هوار می کشد که هروقت من مردم دستت را جلوی این و آن دراز کن! پدرمان هم قربان گره روسری اش می رود و قائله ختم به خیر می شود. ولی اگر ما بودیم؛ دستمان را تا آرنج دراز می کردیم شاید کسی لواسانی چیزی را برای ما کنار گذاشته بود. این همه را فراموش کردیم، عزت نفسمان هم رویَش از شما چه پنهان.
راستی آقای رئیس جمهور امشب را فراموش کنید!..
پایان.
ارادتمند، ما.
پ.ن۱: این مطلب با نهایت عدم اطلاعات و سواد سیاسی نوشته شده است!
پ.ن۲: به شرط حیات قسمت های بعدی اش هم در راه است؛ خصوصا وقتی که قبل از انتشار وی ماهنامه جناب دست انداز را خواندیم و دیدیم یکی از موضوع های این ماه چه وجه تشابهی به این نامجموعه ما دارد.
پ.ن۳: خیلی ها با باران و صدایش احساسی می شوند، عاشق می شوند و از این قبیل احوالات. نوای باران نه برای برانگیخته شدن احساساتتان بلکه برای جایگزین شدنش به جای برخی موسیقی هایی که نمی دانیم چه می گویند و گوششان می دهیم روانه گوش هایتان!
مخلصیم.