"به نام خدا"
موضوع نامه: سلام آقای رئیس جمهور۲!
سلام آقای رئیس جمهور! احوالتان خوب است، کیفتان کوک است، دماغتان هم که چاق است...
آقای رئیس جمور چهارده ساال از عمرمان گذشته و هیچ نکردیم!
صبح ها می رویم مدرسه، ظهر ها شاگرد خیاطی و بعدش هم که می آییم خانه و چهار خط درس می خوانیم و از برادر کوچک ترمان مواظبت می کنیم؛ دمپختکی کوکویی چیزی بار می گذاریم؛ بعد هم مادرمان از سر کار می آید و برادرمان را می خواباند چند ساعتی استراحت می کند و دوباره خانه زندگی را به ما می سپارد و روانه شیفت شب می شود.
یارانه ۱۰ دلاری مان ۱.۵ دلار شد. ماشین ۲۰ میلیون تومانی پدر قلی ۱۳۰ میلیون شد، ریال نه؛ تومان با ۱۱۰ میلیون تومانش می توانند تا آخر عمرشان آناناس که هنوز نفهمیدیم خوردنی است یا پوشیدنی بخرند. شهریه مدرسه مان خیلی شد! این از اضافه شدن ناگهانی شیفت شب مادرمان به برنامه زندگی مان مشهود است. آقای رئیس جمهور قلی تازگی ها هر روز ساندویچ تخم مرغ می خورد! از بویش هم متنفر است اما می گوید این روز ها تخم مرغ خوردن خیلی کلاس دارد.
آقای رییس جمهور چهارده سالمان شد و باکلاس نشدیم!
سقف خانه مان کمی سوراخ شده است و شب هایی که باران می آید مجبوریم دیگ نذری قزی خانم را قرض بگیریم. ولی جای شما خالی انگار در کنار آبشار نیاگارا می خوابیم؛ صدای چک چک قطره های باران و برخورد به دیگ قزی خانم و به به شب از این رویایی تر؟ تعارف نمی کنم ها، بد نمی گذرد وگرنه چند شبی می آمدیم کنار شما و دیگر دوستان در مجلس علنی می خوابیدیم تا سقفمان را درست کنند.
آقای رئیس جمهور چهارده سالمان شد و در مجلس نخوابیدیم!
راستی آقای رئیس جمهور شما خیلی خوش به حالتان است، نه؟ جواب نامه پیشین ما را ندادید ولی مادرمان هنوز معتقد است که خیلی پولدار ها برای هر دردشان یک کارت می کشند و تمام. ما اگر بخواهیم چند شب در مجلس اقامت کنیم، مظنه چقدر است؟ اشتباه نکنید ما پول داریم؛ خیلی هم داریم حتی برای اینکه بتوانیم تا آخر عمرمان زندگی کنیم. مگر اینکه چیزی بخریم آنگاه پول هایمان زود تمام می شوند.
الحق و الانصاف این همه از عمرمان گذشته... آقای رئیس جمهور شما که آدم پولدار و موفقی هستید ما را راهنمایی می کنید؟ چگونه دوست پیدا کنیم؟ دوستانی که جااانشان را برایمان بدهند. خیلی دوستمان داشته باشند. اکر موقعیتش پیش آمد به نفع ما کنار بکشند. خلاصه همه جوره هوایمان را داشته باشند مثلا برایمان آناناس و ساندویچ تخم مرغ بخرند. خدا را چه دیدید شاید یک روزی آمد و لواسانی چیزی را به ناممان کردند. بللند بگویید آمین که دعای شما مستجاب است. آقای رییس جمهور برای رسیدن به جایگاهی مثل شما در این جامعه حسن پرور باید بجنبیم وگرنه کلاهمان را می قاپند... دیگر فرصت زیادی باقی نمانده داریم پیر می شویم و زبانمان لال لواسان ها است که از دست می دهیم. آقای رئیس جمهور ما از این "پیری" که در آستانه اش هم هستیم خیللی می ترسیم. تمنا می کنیم راهنمایی مان کنید که چگونه مثل شما از فرصت هایی ۸ ساله استفاده کنیم و زندگی و رفاه خود را روز به روز ارتقا دهیم.
مخلص کلام اینکه من هم حسن هستم.
پایان.
ارادتمند، حسن دوم.
نامه قبل:
نامه بعد: سلام آقای رئیس جمهور<شاخ>
پ.ن بی ربط: صدای باران را می شنوی؟:))