چند وقته که نوشتههام رو به اشتراک نذاشتم چون همهاش به این جمله فکر میکنم Create value, not content!
امسال ۱۲ کتاب رو برای چالش ۲۰۲۰ گودریدز انتخاب کرده بودم که توی چهار ماه تمومش کردم.
امروز میخوام راجع به کتاب دشمن عزیز بنویسم.
دشمن عزیز نوشتهی Jean Webster ـه که ادامهی داستان بابالنگ درازه!
بله داستان بابا لنگ دراز ادامه داره ولی خب خیلیا ازش بیخبرند. خود من هم توی یه توییتی این موضوع رو متوجه شدم.
توی این کتاب نامههای سالی مک براید، دوست جودی، رو به جودی میخونیم و نقش اصلی این داستان رو سالی بر عهده داره. جودی از سالی خواهش کرده که سرپرستی نوانخانهی جان گریر رو به عهده بگیره.
نیمهی اول کتاب برای من خیلی کند پیش رفت و خسته کننده بود ولی نیمهی دوم بهتر شد.
یک سری جاهای کتاب عقاید و طرز تفکر قدیمی که آدمای توی داستان دارند آدم رو عصبی میکنه ولی خب به خاطر قدیمی بودن داستان (کتاب توی سال ۱۹۲۰ منتشر شده) میشه از این قضیه چشمپوشی کرد.
وقتی کتاب رو میخونی روند مستقل شدن و رشد سالی مک براید خیلی برای آدم لذت بخشه. شاید اوایل داستان بخوای از زندگی جودی بدونی و این که الان چه زندگیای داره ولی از یه جایی به بعد دیگه جودی برات اهمیت نداره و تمام توجهات جلب سالی میشه.
خلاصه کتاب خوبی بود اما حس میکنم یه رمان تینایج پسند بود و اگر یه تینایج اینو بخونه خیلی مفیدتر و دوستداشتنیتر میتونه براش واقع بشه.
Spoiler Alert:
قسمتهایی از کتاب رو دوست نداشتم که مربوط به اختلاف گردون و آقای دکتر میشه. این قسمت کتاب واقعا جالب نبود حتی آدم رو یاد رمانهای نود و هشتیا میانداخت!
نکتهی بعدی که میخوام بهش اشاره کنم رابطهی سالی و آقای دکتر بود که توی بیست درصد آخر کتاب خیلی سریع پیش رفت و اصلا حس خوبی به آدم نمیداد... رابطه بین آدما دو سمت داره که اینجا فقط عاشق شدن سالی رو متوجه میشدی و خبری از آقای دکتر نبود!