همه ما بارها درمورد اهمیت یادگیری زبان جدید نصیحتهای زیادی شنیدهایم: «ٰزبان انگلیسی بینالمللیه!»، «برای تجارت، زبان دیگه یاد بگیر!»، «اگر به زبانهای دیگه مسلط باشین، به منابع بیشتر دسترسی پیدا میکنین!»…
ولی هیچکس در این باره که یادگیری زبان جدید چقدر بر جهانبینی ما تاثیر میگذارد چیزی به ما نگفته. زبان جدید، یک در به دنیایی متفاوت با آدمهای جدید و داستانهای خاص را به روی ما باز میکند. به عبارتی، با هر زبان جدیدی که فرا میگیریم، دنیای خود را به اطرافیان و فرهنگ خودمان محدود نمیکنیم و جهان، تبدیل به یک فضایی نامحدود برای کشف و ارتباط و کسب تجربههای جدید میشود.
همه موارد گفته شده به نظر جذاب میرسد اما بسیاری از ما با چالشهای یادگیری زبان جدید آشنا هستیم. همه ما حداقل یکبار کلمه abandon را یاد گرفتیم و وقتی متوجه شدیم ۴۹۹ لغت دیگر باقی مانده که یاد بگیریم از یادگیری زبان منصرف شدیم!
یادگیری لغات جدید با ساختار و الگوی جدید میتواند بسیار خسته کننده و انرژیبر باشد، اما نباید از یاد برد که پس از پیشرفتهای کوچک، فرآیند یادگیری زبان جدید بسیار لذتبخش خواهد بود.
به دلیل اهمیت این موضوع، تکنیکهای بسیار متفاوتی برای یادگیری زبان ارائه شده است. در این نوشته، یکی از تکنیکهای کمتر شناخته شده که به نظر شخصی خودم منطقی و کاربردی به نظر میرسید را معرفی خواهم کرد.
طبق این تئوری، مفهوم «زبان» همانند منظومه شمسی در نظر گرفته میشود که شامل یک هسته مرکزی (خورشید) و مدارهایی در اطراف آن است. با در نظر گرفتن این فرم کلی، فراوانی یا مقدار استفاده لغات یک زبان مطرح میشود که باید دستهبندی درستی از لغات در این روش اجرا شود.
برای مثال، لغاتی مانند «این» و «آن»، «واقعاً» و «برای» جزء پرکاربردترین لغات زبان فارسی و "This" و "That" ازجمله لغات پرکاربرد در زبان انگلیسی هستند که بدون آنها به سختی میتوان جملهای را تکمیل کرد. درحالی که لغات رندومی مثل «دلفین»، «ذائقه» ویا «دماسنج» کاربرد بسیار کمتری نسبت به لغات مذکور دارند.
پس، طبقهبندی که این روش مطرح میکند این است که در مرکز این منظومه، ۱۰٪ اول یا پرکاربردترین لغات زبانی که میخواهید یاد بگیرید قرار بگیرد. الگو قرار دادن مکالمههای روزمره مردم یک زبان، بهترین راه برای دستهبندی ۱۰٪ اول این منظومه است. درواقع، طبق تحقیقات انجام شده، بهترین راه برای یادگیری زبان جدید، شروع با یادگیری لغات پرکاربرد آن زبان است.
همانطور که یک بچه زبان مادری خود را نخست با لغاتی که والدین خود استفاده میکنند یاد میگیرد و سپس، به مرور، با دستور زبان و نحوه جمله بندی آشنا میشود باید زبان را یاد گرفت.
به این ترتیب، پس از مشخص شدن لغات هسته مرکزی، هریک از مدارها درصد بیشتری از لغات را شامل میشوند. به طوری که هرچقدر از مرکز این منظومه فاصله میگیریم، تعداد لغات بیشتر و مقدار استفاده آنها نسبتاً کمتر میشود.
نکته قابل توجه در این تکنیک این است که شما الزاماً مجبور نیستید که منظومه عظیمی از لغات را یکجا و به طور کامل یاد بگیرید. بلکه با رایجترین و پرکاربردترین لغات یک زبان خود را در مسیر یادگیری قرار میدهید و اینکه تعداد این مدارها چقدر باشد و تا چه حدی دایره لغات خود را افزایش دهید به خواسته خودتان بستگی دارید. شما میتوانید تا حدی که علاقهمند هستید لغات حوزههای مختلف را به این مدار اضافه کرده و دانش زبان خود را گسترش دهید.
به طور خلاصه، تکنیک منظومه شمسی به این اصل اشاره دارد که برای افزایش سرعت و بازدهی خود در یادگیری زبان جدید، باید از پرکاربردترین لغات یک زبان، فرآیند یادگیری را آغاز کنید. فارغ از ساختار جمله و قواعد زبان، استفاده از مکالمههای روزمره و لغات مربوط به انجام کارهای روتین بهترین منابع برای یادگیری زبان جدید هستند. سپس، به مرور، دایره لغات خود را میتوانید طبق استفاده خود افزایش دهید اما همواره باید فراوانی یا مقدار استفاده لغات را مدنظر قرار داده و از کاربردیترین لغات به سمت لغات کمتر استفاده شده پیش روید.